سلسله جلسات ماه ضیافت _ جلسه پانزدهم (پایانی)
بیانات ارزشمند حضرت آیت الله سید علی حسینی میلانی دامت برکاته
با موضوع: شرح دعای ابوحمزه ثمالی
فایل کامل تصویری بیانات معظم له
فایل کامل صوتی بیانات معظم له
متن کامل بیانات معظم له
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و الصلاة و السلام علی خیر خلقه و اشرف بیته محمد و آله الطاهرین
لاسیما بقیة الله فی الارضین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین
«اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْكَسَلِ وَ الْفَشَلِ وَ الْهَمِّ وَ الْحُزْنِ وَ الْفَقْرِ وَ الْجُبْنِ وَ الْبُخْلِ وَ الْغَفْلَةِ وَ الْقَسْوَةِ وَ الذِّلَّةِ وَ الْمَسْكَنَةِ وَ الْفَقْرِ وَ الْفَاقَةِ وَ كُلِّ بَلِيَّةٍ وَ الْفَوَاحِشِ كُلِّهَا ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَن»
اموری را حضرت ذکر میکنند که اینها صفاتی هستند که در کتب اخلاق بیان شده که از صفات قبیحه هستند به اصطلاح از صفات مذمومه هستند.
امام علیه الصلاة و السلام منزه شدن انسان مؤمن را از این صفات خواستار هستند و از خداوند متعال میخواهند که ما را از این صفتها حفظ کند.
اولین صفاتی را که میفرمایند کَسَل است، کسل به تعبیر ما در محاورات عرفی میگوییم بیحالی، اینکه انسان نسبت به امور مهمی که بایستی عزم داشته باشد، جزم داشته باشد، نسبت به اموری که باید حرکت کند، انسان حرکت نکند. کُند حرکت کند، بیحالی نشان بدهد، کسل بد است در قرآن مجید دارد که «و اذا قاموا الی الصلاة قاموا کسالی» خیلی از اوقات اتفاق میافتد که انسان برای نمازی که واجب است انسان میخواهد نماز بخواند همچین با آن اقبال لازم، حضور قلب لازم، اهتمام لازم انسان نداشته باشد. این صفت بدی است، خیلی از اوقات به ترک آن کار خوب منتهی میشود، آن کار لازم را انسان وقتی بیحالی نشان دهد به مرور زمان به ترک آن کار لازم منجر میشود، ترک آن کار واجب میشود، لذا بایستی از خدا بخواهیم که ما را از کسل حفظ کند.
و هکذا از فشل، فشل شکست است، فشل شکست خوردگی است، انسان یک کاری را میخواهد انجام بدهد، حرکت هم میکند اما موفق نمیشود، ناکام ماندن، شکست خوردن به هدف نرسیدن، به مقصد نرسیدن، خدایا من از تو کمک میخواهم که مرا موفق بداری که به اهداف خوب برسم.
و الهمّ، همین که ما میگوییم همّ و غم، انسان نگرانی داشته باشد، ناراحتی داشته باشد، فکرش آزاد نباشد، گرفتاریهای روحی، از خدا میخواهیم که گرفتار نشویم.
و الجُبن، جُبن همان ترسی است که زشت است انسان ترسو باشد، بد است، ما یک جبن داریم یک خوف داریم، آنکه قبیح است، جبن است؛ خوف خیلی از اوقات خوب است، خوف در خیلی از مواقع ممدوح است، خوف از خداوند متعال خوب است، اما جبن بد است، جبن در مقابلش شجاعت است، شجاعت خوب است جبن بد است، انسان در یک جاهایی بایستی شجاعت داشته باشد، در یک جاهایی انسان وظیفه دارد جرأت داشته باشد اگر نداشته باشد مورد مذمت است، خدایی نکرده اگر برای من حادثهای پیش بیاید و دشمنی به خانهی من تهاجم بکند، یک دشمنی متعرض زندگی من بشود، خوب من اگر جبن داشته باشم خیلی قبیح است، در اولین وهله کل زندگی از بین میرود. انسان در یک مواقعی باید شجاعت داشته باشد، در جهاد شجاعت لازم است، انسان جبن داشته باشد نمیتواند در میدان جهاد شرکت بکند، پناه میبریم به خداوند متعال از صفات بد.
و دیگر حضرت میفرمایند والبخل، بخل از صفات بد است، در مقابل بخل جود است، سخاوت است، انسان نبایستی بخل داشته باشد اما در مقابل ولخرجی هم هست، یعنی در واقع سه چیز داریم، یک افراط است و یک تفریط و یک حد وسط، حد وسط جود و سخاوت است، از این طرف بخل است و از آن طرف ولخرجی است، اسراف و تبذیر است، هم افراط بد است هم تفریط بد است، هم بخل بد است و هم اسراف و تبذیر بد است، آنکه در وسط خوب است این است که انسان کَرَم داشته باشد، جود داشته باشد، سخاوت داشته باشد که در جای خودش خرج کند.
والغفلة، از چیزهایی که امام علیه الصلاة و السلام از خدا میخواهند این است که انسان همیشه در حال بیداری، در حال تدبیر، در حال بصیرت، در حال بینش، نه در حال غفلت. انسان غفلت داشته باشد غافل باشد، خیلی چیزها از دستش میرود، ضرر میکند، انسان اگر حالت غفلت داشته باشد، سهو و غفلت و نسیان و … میشود گفت همهی اینها از شیطان است، انسان باید بیدار باشد، متنبه باشد، مؤمن بایستی بیدار باشد، مؤمن نبایستی از امور غفلت نکند، غافل نشود، غفلت بر او غلبه پیدا نکند.
و القسوة، قسوة قلب، والعیاذ بالله، اگر انسان قساوت قلب پیدا بکند، کسی که قساوت قلب پیدا بکند کار خیری نمیتواند بکند، از او امید خیر نیست، چون انسان وقتی رأفت داشته باشد، محبت داشته باشد، ببینید یک کسی را باید کمک کند میرود کمک کند، اما اگر رأفت نداشته باشد، کسی که قسی القلب است دستگیری از کسی نمیکند، کسی که قسی القلب است کمک به مستحقی نمیکند، قسی القلب را شما هرچه برای او مطلب بگویید، موعظه بگویید، حدیث بگویید اثر نمیکند. قلب کسی که قساوت دارد مثل سنگ میماند، با سنگ میشود کاری کرد؟ والقسوة.
و الذلة و المسکنة و القر و الفاقة. سه تا صفت داریم که این صفت وقتی در کنار هم قرار میگیرند، عطف بر همدیگر میشوند باید یک تفاوتی با هم داشته باشند، مسکنة و فقر و فاقة فی الواقع خیلی به هم از نظر معنا نزدیک به هم هستند ولی وقتی به همدیگر عطف شوند با واو عاطفه، باید یک تفاوت معنوی داشته باشند و مفهومشان با هم فرق بکند، مسکنة و فقر و فاقه فی الواقع یک معنا است، خیلی نزدیک به هم است، خدایا ما از فقر به تو پناه میبریم.
فقر یک نکته دارد که غافل نباشیم، فقر در ذات انسان است، «یا ایها الناس انتم الفقراء الی الله»، آن فقری که ما از آن به خدا پناه میبریم این فقر نیست، این فقر در ذات ما است، آن فقری که از خدا میخواهیم که ما را مبتلی نکند یک حالت بدی است در نفس انسانی، در نفس انسانی یک حالت زشتی پیدا میشود که همهاش انسان به فکر جمع کردن است، انسان بیجهت احساس نیاز بکند، انسان احساس حاجت بکند و به عبارت دیگر همان ذلتی است که در همین دعا داشتیم، والذلة و المسکنة و الفقر و الفاقة، انسان باید عزیز باشد، انسان مؤمن باید عزت خودش را حفظ کند.
و پناه میبریم به خداوند متعال من کل بلیة؛ هر امری که در آن امر بنا است ما امتحان بشویم خدایا ما را کمک کن، من بلیة را اینطور معنا میکنم، در امتحانات.
و پناه میبریم به خداوند متعال از فواحش از گناهان زشتی که قرآن از آنها تعبیر میکند به فاحشه، یعنی انسان در برابر مولای خودش دریدگی پیدا بکند، حجابها کنار برود، پردهها کنار برود، انسان در برابر مولای خودش یاغیگری بکند، والفواحش ما ظهر منها و ما بطن، فواحش بر دو قسم هستند، فواحشی هستند دیگران میفهمند، فواحشی هست که دیگران نمیفهمند.
«وَ أَعُوذُ بِكَ مِنْ نَفْسٍ لَا تَقْنَع»
نفس انسان بایستی در اختیار عقلش باشد، نفس باید در اختیار عقل باشد، نه اینکه عقل در اختیار نفس باشد، و به عبارت دیگر ما از خدا میخواهیم که نفسمان را بتوانیم کنترل کنیم، نفس را مهار کنیم، خدایا ما به تو پناه میبریم از نفسی که سرکشی میکند، ما را موفق بدار که بتوانیم نفسمان را مهار کنیم، نفس اگر سرکش بشود، آزاد بشود، کنترل نشود، تحت سیطرهی عقل قرار نگیرد، انسان را به یک هلاکتهایی میکشد، و به جاهای بسیار بدی انسان را میرساند که دیگر قابل علاج نیست، وَ أَعُوذُ بِكَ مِنْ نَفْسٍ لَا تَقْنَع.
«وَ مِنْ بَطْنٍ لَا يَشْبَع»
میگویند معاویه هرچه غذا میخورد سیر نمیشد، این صفت بد شده یکی از شاخصههای معاویه.
«وَ مِنْ قَلْبٍ لَا يَخْشَع»
خدایا ما را از قلبی که خشوع نداشته باشد حفظ کن، خشوع برای چه کسی؟ خشوع برای خداوند متعال است، برای غیر خداوند متعال که خشوع نداریم که، آنوقت قلب نسبت به باری تعالی خشوع نداشته باشد، وَ مِنْ قَلْبٍ لَا يَخْشَع.
«وَ دُعَاءٍ لَا يُسْمَع»
گاهی والعیاذ بالله، انسان به یک جایی میرسد که هر چه توسل کند، خواهش کند، دعا کند، التماس بکند، گوش نمیدهند، و حال اینکه ما در روایات داریم که خداوند متعال دوست دارد دعای مؤمن را بشنود، آنوقت چطور میشود که انسان به جایی برسد که خدا نخواهد دعای او را بشنود؟ این همان افتادن از چشم خدا است، سقوط از چشم خدا است، آنِ اول سقوط همان آنِ اول مساوی است با هلاکت و بدبختی صد در صد، لذا بایستی یک روزنهی امیدی همیشه باقی بگذاریم، با خداوند متعال ارتباطی داشته باشیم ولو فی الجمله، اینطور نباشد که همهی راهها بسته بشود، همهی طنابها قطع بشود، همهی راههای وصول بن بست بشود. وَ دُعَاءٍ لَا يُسْمَع.
«وَ عَمَلٍ لَا يَنْفَع»
این عمل لاینفع را بنده به دو وجه معنا میکنم، یک وقت انسان عمل نافعی را انجام میدهد اما اثری بر آن مترتب نمیشود، چرا؟ این عمل خوب انجام شد اما ریاءً، لاینفع؛ یک وقت از اول انسان عملی را انجام میدهد بیفایده، عمل بیفایده انجام دادن، وَ عَمَلٍ لَا يَنْفَع.
«وَ أَعُوذُ بِكَ يَا رَبِّ عَلَى نَفْسِي وَ دِينِي وَ مَالِي وَ عَلَى جَمِيعِ مَا رَزَقْتَنِي مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيم»
از روز اولی که خداوند متعال انسان را خلق کرد، حضرت آدمی به وجود آمد، از آن روز اول دو خط پیدا شد، خط خدا، و خط شیطان، این دو تا خط موازی هم تا روز قیامت ادامه دارند، باید از خداوند بخواهیم که خودمان، زندگیمان، کسان ما، اولاد ما، ما یملکمان همه در خط الهی باشد، مبادا در خط شیطان قرار بگیریم، دو تا خط بیشتر نداریم، اشتباه نشود من در مباحث کلامی خیلی خوب این قضیه را بیان کردم. یک خط حق داریم، یک خط باطل داریم، خط حق خط خدا است، خط باطل خط شیطان است، سه تا خط نداریم، یک خط ترکیب شده از این خط و از آن خط داریم، دو تا خط است فقط و فقط، از خدا پناه میبریم که در خط خداوند متعال باشیم هم خودمان هم جمیع آنچه که به ما تعلق دارد.
میخواستم امشب تمام کنم.
«اللَّهُمَ إِنَّهُ لَنْ يُجِيرَنِي مِنْكَ أَحَد»
خدایا کسی مرا از دست تو نجات نمیدهد، پناهی به جز خداوند متعال نداریم، در مقابل خداوند متعال پناه داریم؟ اللَّهُمَ إِنَّهُ لَنْ يُجِيرَنِي مِنْكَ أَحَد. جِوار در لغت عرب یعنی پناه دادن. اللَّهُمَ إِنَّهُ لَنْ يُجِيرَنِي مِنْكَ أَحَد.
«وَ لَنْ أَجِدَ مِنْ دُونِكَ مُلْتَحَدا»
این مملکت مملکت خدا است، کل این عالم که ما در آن زندگی میکنیم یک سلطان بیشتر ندارد و آن خداوند متعال است، کجا میخواهیم برویم؟ چه کار میخواهیم بکنیم؟ آنجایی که خدا نباشد کجا است؟ وَ لَنْ أَجِدَ مِنْ دُونِكَ مُلْتَحَدا.
«فَلَا تَجْعَلْ نَفْسِي فِي شَيْءٍ مِنْ عَذَابِك وَ لَا تَرُدَّنِي بِهَلَكَةٍ وَ لَا تَرُدَّنِي بِعَذَابٍ أَلِيم»
این خواهشی است که ما از خدا داریم.
«اللَّهُمَّ وَ تَقَبَّلْ مِنِّي وَ أَعْلِ ذِكْرِي»
خدایا از من اعمالم را قبول کن و مرا به خودت نزدیک کن، به من علو بده، انسان وقتی در مسیر صحیحی قرار گرفت و درست عمل کرد و به خداوند متعال نزدیک شد خدا به او عزت میدهد، اگر درست عمل بکنیم خدا به ما عزت میدهد، نه اینکه ما خودمان دنبال این باشیم که علوی پیدا بکنیم، نه او علو میدهد.
«وَ ارْفَعْ دَرَجَتِي وَ حُطَّ وِزْرِي وَ لَا تَذْكُرْنِي بِخَطِيئَتِي وَ اجْعَلْ ثَوَابَ مَجْلِسِي وَ ثَوَابَ مَنْطِقِي وَ ثَوَابَ دُعَائِي رِضَاكَ وَ الْجَنَّة»
ما در این مسیر که خود خداوند متعال برای ما ترسیم کرده است و راهنماها را هم برای ما معین کرده است در این مسیر، باید به رضای خدا برسیم. «یا ایتها النفس المطمئنة ارجعی الی ربک راضیة مرضیة» این نهایت خط است، نهایت مسیر است، سیری که برای ما معین کردند این است که در این خط و در این مسیر باید سیر کنیم.
«وَ أَعْطِنِي يَا رَبِّ جَمِيعَ مَا سَأَلْتُكَ وَ زِدْنِي مِنْ فَضْلِكَ إِنِّي إِلَيْكَ رَاغِبٌ يَا رَبَّ الْعَالَمِين»
حوائج ما را بده و آنچه را که نگفتیم هم بده، آنچه را هم که میخواستیم بده، از فضل خودت از کَرَم خودت آنچه را که نخواستیم هم بده، انسان یک نیازهایی دارد ولی عقلش نمیرسد که از خدا بخواهد که به او بدهد، یا باید خودش او حوائج را عنایت کند سؤال نکرده.
«اللَّهُمَّ إِنَّكَ أَنْزَلْتَ فِي كِتَابِكَ الْعَفْوَ وَ أَمَرْتَنَا أَنْ نَعْفُوَ عَمَّنْ ظَلَمَنَا»
خداوند متعال در قرآن امر کرده که اگر مظلوم واقع شدی عفو کن، «فَاعْفُوا وَ اصْفَحُوا» ، «وَ لْيَعْفُوا وَ لْيَصْفَحُوا أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُم» کلام خدا خیلی عبارت جالبی است، فاعفوا امر است، واصفحوا گذشت بکنید، «أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُم»، مگر نمیخواهید خدا از شما گذشت کند، خوب خدایا امر کردی که ما گذشت کنیم.
«وَ قَدْ ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا فَاعْفُ عَنَّا»
برای خدا داریم استدلال میکنیم، از کلام خودش داریم استدلال میکنیم، خدایا خودت گفتی که عفو کن بنابراین عفو کردن کار خوبی است، پس خودت هم عفو کن، ما از کسی که به ما ظلم کرد به امر خودت عفو بکنیم، آنوقت خودت ما را از ظلمی که به خودمان میکنیم عفو نکنی؟ امام علیه الصلاة و السلام اینطور با خدا حرف میزند.
«فَإِنَّكَ أَوْلَى بِذَلِكَ مِنَّا وَ مِنَ الْمَأْمُورِينَ وَ أَمَرْتَنَا أَنْ لَا نَرُدَّ سَائِلًا عَنْ أَبْوَابِنَا»
«وَ أَمَّا السَّائِلَ فَلا تَنْهَر» سائل را دست خالی برنگردان.
«وَ قَدْ جِئْناكَ سائِلًا فَلا تَرُدَّنا إِلّا بِقَضاءِ حَوائِجَنا»
صغری و کبری برای خداوند متعال است، امام علیه السلام اینطور صحبت کردند.
«وَ أَمَرْتَنا بِالإِحْسانِ إِلى ما مَلَكَتْ أَيْمانُنا» «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ» «وَ نَحْنُ أَرِقّاؤُكَ فَأَعْتِقْ رِقابَنا مِنَ النَّار»
ما یک عبد داریم یک رِق داریم، رق آن عبدی است که صد در صد عبد است، عبد ممکن است دو نفر شریک باشند، یا عبد ممکن است مقداریش آزاد باشد و مقداریش در عبودیت باشد، اما رق یعنی صد در صد، خداوند متعال ما رق تو هستیم، فَأَعْتِقْ رِقابَنا مِنَ النَّار، ما در فقه موارد زیادی داریم که خدا در راه خدا عبد را آزاد بکنیم، در کفارات و غیر کفارات و… عتق رقبة، خوب خودت امر کردی به عتق رقبة در راه خودت، خوب ما هم رقبهی تو هستیم پس ما را عتق کن من النار.
«يا مَفْزَعِي عِنْدَ كُرْبَتِي، وَ يا غَوْثِي عِنْدَ شِدَّتِي، إِلَيْكَ فَزِعْتُ وَ بِكَ اسْتَغَثْتُ وَ [بِكَ] لُذْتُ وَ لا أَلُوذُ بِسِوَاك»
سواکی اصلا وجود ندارد، لا الوذ بسواک.
«وَ لا أَطْلُبُ الْفَرَجَ إِلّا بِكَ وَ مِنْكَ، فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد وَ أَغِثْنِي، وَ فَرِّجْ عَنِّي، يا مَنْ يَقْبَلُ الْيَسِيرَ وَ يَعْفُو عَنِ الْكَثِيرِ، اقْبَلْ مِنِّي الْيَسِيرَ وَ اعْفُ عَنِّي الْكَثِيرَ، إِنَّكَ أَنْتَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ»
اعمالی که ما انجام میدهیم، صوم و صلاة و حج و خمس و زکاة و … خیال میکنیم این کارها زیاد است؟ اقْبَلْ مِنِّي الْيَسِيرَ وَ اعْفُ عَنِّي الْكَثِيرَ، إِنَّكَ أَنْتَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ.
«اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ إِيْماناً تُباشِرُ بِهِ قَلْبِي»
ایمانی به من بده که این ایمان در قلب مستقر باشد، روایت داریم در اصول کافی که انسان مؤمن اتفاق میافتد که صبح مؤمن باشد و شب غیر مؤمن، حالا چی پیش میآید که انسان ایمانش را از دست بدهد، «يُصْبِحُ مُؤْمِناً وَ يُمْسِيَ كَافِرا» قلب باید اینقدر ایمان داشته باشد و ایمان در قلب آنقدر مستقر باشد هیچ حادثهای، هیچ واقعهایی، هیچ گفتاری، هیچ دنیایی، هیچ اهل دنیایی این ایمان انسان را سلب نکند.
«وَ يَقِينا»
این خیلی مهم است، انسان یقینش به جایی برسد که هر بلایی بر سرش بیاید تذلذل پیدا نکند، و یقینا.
«حَتَّى أَعْلَمَ أَنَّهُ لَنْ يُصِيبَنِي إِلّا ما كَتَبْتَ لِي، وَ رَضِّنِي مِنَ الْعَيْشِ بِما قَسَمْتَ لِي، يا أَرْحَمَ الرَّاحِمِين»
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
در این شبها ما توانستیم که در رابطه با دعای ابوحمزه مذاکرهای داشته باشیم و در این خصوص مطالبی را عرض کردم، نکاتی را عرض کردم اگر کسی از شماها سؤال کرد که این استغفارهای ائمه علیهم السلام یعنی چه؟ این توبهها یعنی چه؟ این اشک ریختنها یعنی چه؟ این توسلات یعنی چه؟ با اینکه معصوم هستند؟ با حفظ مقام عصمت این همه در برابر خداوند متعال طلب عفو کردن، استغفار کردن، توبه کردن یعنی چه؟ پیغمبر اکرم، صدیقه طاهره، امیرالمؤمنین، ائمه اطهار این معنایش چیست؟
علمای ما سه جواب دادند: یک جواب این است که این دعاها برای یاد دادن به ماها است که چگونه با خدا حرف بزنیم، ما که معصوم نیستیم میخواهند به ما یاد بدهند که چطور با خدا حرف بزنیم.
جواب دوم: پیغمبر اکرم و ائمه اطهار چون بزرگان این امت هستند، اولیاء امور امر این امت هستند از لسان این امت حرف میزنند. این هم جواب دوم که در کتابها نوشته شده.
جواب سوم: که نوشتهاند عبارت از این است که ائمه اطهار علیهم السلام و الصلاة، عبارتشان این است، حسنات الابرار سیئات المقربین، آن کارهای خوبی که ابرار انجام میدهند تازه آن کارهای حسنات و خوبی ابرار، سیئات مقربین است، یعنی مقربین آن اعمال حسنه را تازه سیئه میبیند. این هم باز شرحی دارد شاید یک مقداری در شبهای گذشته توضیح داده باشم.
جوابی بنده عرض میکنم، این را من میگویم از کسی نشنیدم و در جایی هم نخواندم خلاصهاش را در روز اول گفتم و الان هم تکرار میکنم که روز آخر است، و آن عبارت از این است که حکمت خلقت این است که خداوند متعال را عبادت کنیم، «و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون»، که در واقع لیعبدونِ، نون کسره دارد، یعنی خدا را عبادت کنیم، برای این جهت ما مخلوق شدیم، بنابراین حکمت خلقت بندگی خداوند متعال است، در اینجا توضیحی باید بدهم این بندگی و عبادت خداوند متعال باید مسبوق به معرفت باشد، یعنی بندگی از روی معرفت، که در حدیث قدسی هم نقل کردهاند از قول خداوند متعال که خلقت خلقا لکی اُعرف، از سیدالشهداء سلام الله علیه روایتی داریم که روایت را خواندم قبلا که اساسا خداوند متعال مخلوقین را خلق کرد برای اینکه شناخته شود، بنابراین اول شناخت، بعد از شناخت بندگی، معرفت، عبادت، حالا این عبادت به نظر بنده سه قسمت دارد، اولا عبادت یک قسمتش آوردن واجبات است و ترک محرمات، ثانیا عبادت به این است که نوافل را بیاوریم که حدیث را خواندم مازال العبد یتقرب الی بالنوافل… بنابراین نوافل در کنار آوردن واجبات و ترک محرمات این دوتا، سوم علاوه بر ترک محرمات و آوردن واجبات و آوردن نوافل علاوه بر همه اینها رسالة الحقوق امام سجاد است به روایت کتاب تحف العقول، نه به روایت وسائل الشیعه، این را هم من گفتهام اینها را یاداشت بکنید، آنوقت این سه مطلب که عبارت شد از عبادت، باید مسبوق باشد به معرفت، حکمت خلقت چی شد؟ حکمت خلقت معرفت، عبادت، یعنی آوردن واجبات و ترک محرمات، آوردن مستحبات، عمل کردن به آنچه که در رسالة الحقوق امام سجاد است به روایت کتاب تحف العقول، همین امام سجاد، خوب اینها را که طی کردیم باید برویم جلو، مسیر را باید ادامه بدهیم، مسیر را که ادامه دادیم در این مسیر خداوند متعال به لطف خودش پیغمبر اکرم را قرار داده، ائمه اطهار را قرار داده که پشت سر اینها حرکت کنیم، و چون اینها خدا را بهتر از ما شناختند و چون اینها اقرار میکنند به اینکه حق خدا را آنطور که هست نتوانستند انجام بدهند به لحاظ عظمت خداوند متعال این است که همیشه در مقام استغفار و توبه هستند و در این مسیر قدم برمیدارند تا برسند به آنجایی که باید برسند. دنی فتدلی فکان قاب قوسین او ادنی. از عبودیت شروع میشود تا برسد به آنجا.
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین