القاء نفس درهلاکت از سوی امیرالمؤمنین علیه السلام با توجه به علم ایشان نسبت به شهادت، صورت نگرفته است. به دلیل اینکه از امیرالمؤمنین علیه السلام نفی علم به جزئیات شد مگر در مواردی که خداوند از آن‌ها به ایشان اطلاع دهد یعنی امیرالمؤمنین علیه السلام خبر از شهادت خود همراه با جزئیات ندارند. قائلین این پاسخ مرحوم شیخ مفید، سید مرتضی، شیخ طوسی و علامه حلی بودند. افزون بر این پاسخ؛ عالمانی چون علامه مجلسی و مرحوم کاشف الغطاء تکلیف امام را همسو با علمشان نمی‌دانند که مستندات آن‌ها بیان شد.

چکیده:

علم اهل‌بیت علیهم السلام با دو مقدمه مورد سؤال و پرسش قرار می‌گیرد. مقدمه اول درباره خبر شهادت امیرالمؤمنین علیه السلام است. حضرت بارها از شهادت خود و فرزندان معصومشان علیهم السلام خبر دادند. مقدمه دوم بازگشت به آیه ۱۹۵ سوره بقره دارد بدین معنا که اگر علم به شهادت خویش داشتند پس چرا بر خلاف آیه قرآن عمل کردند زیرا قرآن به صراحت بیان می‌کند که خود را بدست خویش در هلاکت نیندازید. پس امیرالمؤمنین علیه السلام با توجه به مقام عصمت خود نباید بر خلاف آیه قرآن عمل می‌کردند و وظیفه ایشان پیشگیری از شهادت خود بوده است. عمده پژوهش‌های صورت گرفته در راستای پاسخ به این سؤال خلاصه در چهار مورد می‌شود:

  • کیفیت و کمیت علم امام
  • تفکیک وظیفه امام و علم امام از یکدیگر
  • بررسی شان نزول آیه مورد بحث
  • جایگاه واژه “هلک” در لغت و موارد استعمال آن در قرآن

 

کلید واژگان: علم امام/ علم امیرالمؤمنین علیه السلام به شهادت/ علم اهل بیت علیهم السلام به شهادت/ علم تفصیلی امام/ کیفیت و گستره علم امام/  ایه ۱۹۵ سوره بقره/  تهلکه/

 

مقدمه

یکی از شروط پر اهمیت در امامت، علم است. اهمیت این موضوع در جایی خود را نشان می‌دهد که شروط دیگر امامت مانند عدالت و شجاعت وابسته به این شرط هستند. به عنوان نمونه؛ اگر امام و خلیفه رسول خدا علم به چگونگی حکومت داری و همچنین علم به مصالح و مفاسد نداشته باشد، نمی‌تواند عدالت را اجرا کند و یا اینکه اگر علم به تدابیر جنگی نداشته باشد، قدرت دفاع از حدود و ثغور اسلام را نخواهد داشت. بنابراین علم شاه کلید اصلی در مباحث شروط امامت است.

با توجه به اهمیت شرط علم در امامت، وقایعی در تاریخ افتاده است که گسترة این شرط را زیر سؤال می برد ازجمله؛ مواردی که امام علم به تاریخ و چگونگی شهادت خود دارد اما بر خلاف علم خود و آیه ۱۹۵ سوره بقره عمل می‌کند و نفس خویش را بدست قاتل می‌سپارد.

نمونه‌های این موارد بسیار زیاد است همانند شهادت امیرالمؤمنین علیه السلام که از شهادت خود خبر دادند اما با وجود این، به مسجد رفتند و یا مانند خبر شهادت امام حسین علیه السلام که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از شهادت سبط خود و نحوة آن خبر دادند اما باز هم ایشان به به مکه رفتند و همین امر سبب شد تا راه را بر ایشان ببندند و واقعه کربلا اتفاق بیافتد تمام این اتفاق‌ها بر خلاف آیه ۱۹۵ سورة بقره است:

وَ أَنْفِقُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ لا تُلْقُوا بِأَیدِیکمْ إِلَی التَّهْلُکةِ وَ أَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ یحِبُّ الْمُحْسِنِینَ [۱]

و در راهِ خدا، انفاق کنید! و (با ترک انفاق،) خود را به دست خود، به هلاکت نیفکنید! و نیکی کنید! که خداوند، نیکوکاران را دوست می‌دارد.

که این شبهه به مقام عصمت امام و گسترة علم امام خدشه وارد می‌کند. شیعه برای امام مقام عصمت را قائل است یعنی امام در هیچ یک از شئون زندگی خود گناه و خطا چه به عمد و چه به سهو مرتکب نمی‌شود. باور دیگر شیعه در این رابطه عدم ارتکاب سهو و نسیان است که البته اشکالاتی در این زمینه صورت گرفته است و به آن‌ها پاسخ داده شده است.

به طور کلی القاء نفس در هلاکت به مقام عصمت امام خدشه وارد می‌کند چراکه اگر امام خود را در معرض قتل قرار بدهد منافی با عصمت وی است و با تعریف‌هایی که برای عصمت امام شده است ناسازگار خواهد بود.

از باورهای دیگری که خدشه به آن وارد می‌شود گستره علم امام است یعنی امام علم به غیب یا به تعبیر دیگر علم ما کان و ما یکون دارد حال‌آنکه اگر امام چنین علمی دارد باید از وقوع شهادت خود جلوگیری کند و خود را از هلاکت نجات دهد اما اهل بیت علیهم السلام جلوی آن را نگرفته‌اند پس باید گفت گسترة علم امام آنطوری نیست که شیعیان تعریف می‌کنند. 

شیوة پاسخ‌گویی به این شبهه بر دو اساس است؛ ابتدا دیدگاه علما و پاسخ‌های آن‌ها نسبت به این شبهه گردآوری شده و گزارشی نسبت به آن‌ها داده می‌شود، در مرحلة بعد بر اساس آیه ۱۹۵ سورة بقره پاسخ داده می‌شود چراکه یکی از ارکان این اشکال آیه ۱۹۵ سوره بقره است.

کتاب‌هایی از سوی علماء دربارة این شبهه به رشته تحریر درآمده است. از جمله کتاب علم الامام مرحوم محمد حسین مظفر. مؤلف در این کتاب به ادلة علم امام و گستره و منابع آن می‌پردازد. از موضوع‌های مورد بحث ایشان مسئله سهو النبی و پاسخ به آن است. ایشان در ادامه به شبهه مذکور می‌پردازد و بر اساس دو مقوله علم حضوری و علم حصولی، به این شبهه پاسخ می‌دهند.[۲]

گذشته از کتاب فوق، مقالات متعددی دربارة این شبهه به رشته تحریر درآمده است که به صورت مختصر به معرفی آنان پرداخته می‌شود:

  • علم امام علیه السلام و عصمت انبیاء و اوصیاء علیهم السلام : علامه سید محمد حسین طباطبائی[۳]
  • رساله فی علم النبی صلی الله علیه و آله و الامام علیه السلام بالغیب علامه سید محمد حسین طباطبائی[۴]
  • علم امام و دیدگاه شیخ مفید و شاگردان وی[۵]
  • علم الائمه بالغیب و الاعتراض علیه بالالقاء الی التهلکه و الاجابات عنه عبر التاریخ[۶]
  • علم امام و استقبال از مرگ[۷]
  • بررسی علم امام حسین به شهادت[۸]

اما امتیاز این تحقیق در دو مورد است؛ ابتدا اقوال علماء متقدم و متاخر و معاصر شیعه جمع آوری شده و مرحله دوم پاسخ‌گویی بر اساس آیه ۱۹۵ صورت گرفته است در این بخش به بررسی شان نزول آیه و جایگاه کلمه تهلکه پرداخته می‌شود.

خلاصه شبهه

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بر اساس علم خود در مواردی مختلف خبر از شهادت امیرالمؤمنین علیه السلام دادند مانند روایت عیون اخبار الرضا علیه السلام:

امیر المؤمنین علیه السلام فرمودند: من برخاستم و گفتم: یا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم! با فضیلت‌ترین کار در این ماه چیست؟ حضرت فرمودند: یا ابا الحسن! افضل اعمال در این ماه، پرهیز از محرمات الهی است، و سپس گریستند، عرض کردم یا رسول الله! چه چیز باعث گریه شما شد؟! حضرت فرمودند: یا علی! بخاطر آن عملی که در این ماه نسبت به تو خواهد شد گریه میکنم، گویا تو را میبینم که مشغول نماز هستی و شقی‌ترین افراد بشر (چه در گذشته و چه در آینده)، برادر و هم مسلک کسی که ناقه ثمود را از پا در آورد، برخاسته، و ضربه‌ای بر فرق سرت فرود می‌آورد و محاسنت را [با خون] خضاب میکند، امیر المؤمنین علیه السلام ادامه دادند: عرض کردم: یا رسول الله! در این حال دینم سالم است؟ فرمودند: بله دینت سالم است[۹]

گذشته از اخبار رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم، شخص امیرالمؤمنین علیه السلام از شهادت خود خبر دادند. از سوی دیگر قرآن کریم به صراحت دستور می دهد که نفس خویش را در هلاکت نیفکنند. حال سؤال این است که اگر اهل بیت علیهم السلام معصوم هستند و علم به شهادت خود نیز دارند چرا به مقتضای علم خود عمل نکردند؟

پاسخ علماء

دقت به مسائل یک موضوع، نقطه قوت عالمان شیعه است. گاهی شقوق و فرض‌های متعدد یک موضوع را بیان می‌کنند و گاهی تقریرهای مختلفی دربارة پاسخ به شبهة القاء نفس در تهلکه دارند. بر همین اساس برخی از علماء، با توجه به نفی علم تفصیلی امام (علم امام به تمام موضوعات باذن خدا) و همچنین بر اساس تکلیف امام به ظواهر جواب داده‌اند. شیخ مفید، سید مرتضی، شیخ طوسی و علامه حلی از گروه اول هستند و علمایی چون علامه مجلسی و مرحوم کاشف الغطاء از دسته دوم هستند.

الف) نفی علم تفصیلی

علم امام وصل به دریای معرفت خداوند است اما برخی از علما معتقد هستند، اهل بیت علیهم السلام، به جزئیات و ریز موضوعات علم ندارند . به تعبیری دیگر وسعت علم اهل‌بیت علیهم السلام را نفی نمی‌کنند اما مدعی هستند در مواردی که خدوند به اهل بیت علیهم السلام اطلاع دهد علم پیدا می‌کنند بنابراین امیرالمؤمنین علیه السلام علم به شهادت خود دارند اما علم به جزئیات واقعه ندارند چراکه خدا در این امور به ایشان اطلاع نداده است مدعیان این نظریه، شیخ مفید، سید مرتضی، شیخ طوسی و علامه حلی هستند که به بیان نظریان آنان پرداخته می‌شود.

۱. شیخ مفید

شیخ مفید علم تفصیلی امام را نمی‌پذیرد. ایشان مدعی هستند امام به جزئیات و موضوعات علم ندارد اگرچه خداوند می‌تواند ایشان را در این امور آگاه سازد معنی این سخن این است که خداوند در جزئیات شهادت، به اهل بیت اطلاع نداده است. چنان‌که در برخی از روایات لفظ “انساه” در مورد اهل بیت علیهم السلام به‌کار برده شده است[۱۰]. یعنی اهل بیت علیهم السلام علم به شهادت خود دارند اما خداوند ایشان را به فراموشی می‌اندزد تا از شهادت خود مطلع نشوند بنابراین شیخ مفید علم اجمالی به واقعه شهادت را قبول دارد و علم تفصیلی را نمی‌پذیرد

مرحوم شیخ اخبار وارد شده درباره نحوه شهادت امیرالمؤمنین علیه السلام و اینکه ایشان خبر از قاتل خود می‌دهند را نمی‌پذیرند. خبر واحد برای ایشان قابل پذیرش نیست[۱۱] و بر همین پایه، علم تفصیلی امام را قبول نمی‌کنند. به دیگر سخن علم امام را به دو بخش تفصیلی و اجمالی تقسیم می‌کنند و روایاتی را که بیانگر جزئیات واقعه هستند، حمل بر علم اجمالی امام می‌کنند یعنی امام علیه السلام به صورت اجمالی می‌داند که در شب نوزدهم ابن ملجم به ایشان سوء قصد می‌کند اما نمی‌دانند که بیرون مسجد است یا بعد از نماز است یا حین نماز.

در مرحله بعد شیخ مفید از این مبنا تنزل کرده و با فرض پذیرش خبر واحد، مبنای دیگری را بیان می‌کنند؛ ایشان ملتزم هستند، در این گونه موارد که امام خبر از قتل خود دارد، در عین داشتن اختیار مامور به صبر هستند و خداوند نیز علم دارد که ایشان در این امور سرپیچی نمی‌کنند. بنابراین شیخ مفید ابتدا با توجه به مبنای خود در خبر واحد عدم علم تفصیلی را بیان می‌کنند و در مرحله بعد هدف بالاتری در این واقعه بیان می کنند که همان شهادت است و حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام با اختیار آن را انجام می دهند پس القا نفس در تهلکه نیست.[۱۲]

۲. سید مرتضی

سید مرتضی با اندک تفاوت در شیوه استدلال، نظریه شیخ مفید را بیان می‌کند. ایشان علم امام را به دو بخش “ما کان و ما یکون” و “علم به غائبات و مستقبلات و کائنات” تقسیم می‌کنند. در مورد اول مدعی هستند که امام علم به ما کان و یکون ندارد چرا که؛ لازمه آن مشارکت با خدوند است یعنی لازمه علم به ما کان و یکون، لا یتناهی بودن است و تنها خدا است و علم لا یتناهی دارد پس امام نمی‌تواند هم عرض خداوند باشد از سوی دیگر اهل بیت علیهم السلام علم به محدثات دارند نه اموری که هنوز واقع نشده است. در بخش دوم یعنی علم به غائبات و مستقبلات نیز تنها در صورتی که خداوند به آن‌ها خبر بدهد می‌پذیرند در نتیجه اهل بیت علیهم السلام علم تفصیلی به شهادت خود ندارند و تنها به اجمال از شهادت خود خبر دارند و اگر به تفصیل خبر داشته باشند بر اساس آیه لا تلقوا باید حفظ نفس کنند در حالی که حفظ نفس با علم اجمالی واجب نیست و در نهایت اهل بیت علیهم السلام علم اجمالی به شهادت خویش دارند.[۱۳]

۳. شیخ طوسی

مرحوم شیخ طوسی در کتاب تلخیص الشافی نتیجه کلام سید مرتضی را با عبارت واضح‌تر و ساده‌تر متذکر می‌شوند. ایشان نظریه‌های علما را به دو گروه تقسیم می‌کنند؛ گروه اول علمایی که حضرت را مأمور به صبر می‌دانند و با وجود علمی که دارند این نحوه صبر کردن را دارای ثوابی جزیل می‌دانند.

گروه دوم علمایی هستند که علم حضرت را به جزئیات نفی می‌کنند یعنی حضرت علم به شب شهادت دارند اما از لحظه آن اطلاع ندارند. [۱۴]

۴. علامه حلی

علامه حلی نیز علم به جزئیات را از امام نفی می‌کند و چنین می‌نویسد:

احتمال دارد که امام خبر از واقع شدن قتل خویش داشته باشد اما نداند که در چه زمانی از آن شب به شهادت می رسد یا اینکه از مکان قتل اطلاعی ندارد یا اینکه تکلیف امام با تکالیف ما متفاوت است پس اشکالی ندارد که جان خویش را بر کف گرفته و در راه خدا ان را خرج کند مانند کسی که در میدان جهاد است.[۱۵]

ب) تکلیف به ظواهر

از ویژگی‌های قابل تامل امام علیه السلام این است که تکلیف امام علیه السلام با سایرین متفاوت است. با نظر به این مطلب، عده‌ای از علماء تکلیف و علم امام علیه السلام را موافق یکدیگر نمی‌دانند. چه بسا امام علم به موضوعی داشته باشد اما این علم برای او تکلیف‌آور نیست. همانند مواردی که منافقین نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بودند و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به باطن آنها علم داشتند اما سبب نمی‌شد که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به شیوه دیگر با آن‌ها برخورد کنند. بنابراین علم امیرالمؤمنین علیه السلام به شهادت خود، تکلیفی جدید را برای ایشان ثابت نمی‌کند علامه مجلسی و کاشف الغطاء در این‌باره ادله‌ای دارند که به آن‌ها پرداخته می‌شود.

۱. علامه مجلسی

علامه مجلسی اهل بیت علیهم السلام را عالم به جمیع حوادث می‌داند اما مدعی است که ایشان به ظواهر عمل می‌کنند نه علم خود. کسی که علم به جزئیات دارد چگونه می‌خواهد از واقعه فرار کند و خود را نجات دهد؟ از سوی دیگر اگر بخواهند به واقعیت علم خود عمل کنند که بسیاری از مقدرات الهی محقق نمی شوند. به عبارت دیگر علم و عمل امیرالمومنین علیه السلام در رفتن به مسجد متفاوت است حضرت می‌دانند که ابن ملجم در مسجد به ایشان را به سوء قصد می‌کند اما تکلیفشان چیز دیگری است در واقع فرار حضرت از این واقعه چه فایده‌ای دارد؟ علاوه بر اینکه بسیاری از مقدرات الهی تعطیل می‌شود. پس ایشان باید به ظواهر عمل کنند.

۲. مرحوم کاشف الغطاء

مرحوم کاشف الغطاء نیز قائل است اهل بیت علیهم السلام مطابق علم ظاهری خود عمل می‌کنند و علم غیبی جز در موارد اعجاز یا هدایت فایده‌ای ندارد. ایشان بر اساس ظواهر سیره پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم عدم اعتبار علم غیبی را بیان می‌کنند چرا که رسول خدا با منافقین نشست و برخاست می‌کردند در حالی که از باطن این افراد خبر داشتند.

دلیل دیگر بر مامور به ظاهر بودن اهل بیت علیهم السلام را از دو روایت بیان می‌کنند. اولین روایت «لو کنت راجما من غیر بینه لرجمتها»[۱۶] است در این روایت حضرت حکم سنگسار را مستند به شهادت و بینه می‌دانند اگرچه در علم خود از حقیقت مطلع هستند. دومین روایت چنین است؛ خمسه یؤخذ فیها بظاهر الاسلام المناکح و الشهادات در این روایت نیز به تصریح علم ظاهری حجت شمرده شده است بنابراین با توجه به کلام مرحوم کاشف الغطا، اهل‌بیت علیهم السلام در سیره زندگی خود اگرچه از واقعیت ها خبر داشتند اما مانند مردم عادی زندگی می کردند و علم غیبی جز در موارد اعجاز و هدایت کاربردی نداشته است.[۱۷]

نتیجه

القاء نفس درهلاکت از سوی امیرالمؤمنین علیه السلام با توجه به علم ایشان نسبت به شهادت، صورت نگرفته است. به دلیل اینکه از امیرالمؤمنین علیه السلام نفی علم به جزئیات شد مگر در مواردی که خداوند از آن‌ها به ایشان اطلاع دهد یعنی امیرالمؤمنین علیه السلام خبر از شهادت خود همراه با جزئیات ندارند. قائلین این پاسخ مرحوم شیخ مفید، سید مرتضی، شیخ طوسی و علامه حلی بودند. افزون بر این پاسخ؛ عالمانی چون علامه مجلسی و مرحوم کاشف الغطاء تکلیف امام را همسو با علمشان نمی‌دانند که مستندات آن‌ها بیان شد.

پاسخ بر اساس آیه

آنچه که به خواننده کمک بیشتری در حل این شبهه می‌کند، کنار یکدیگر گذاشتن اقوال علماء و آیه قرآن است چراکه یکی از ارکان اشکال استناد به آیه ۱۹۵ سوره بقره بود، با توجه به همین آیه نیز این شبهه قابل پذیرش نیست. با در نظر گرفتن شان نزول این آیه، همچنین معنای ماده هلک (تهلکه) و کاربست‌های آن، شبهه به هلاکت انداختن نفس از سوی اهل‌بیت علیهم السلام، قابل پذیرش نخواهد بود.

الف) شأن نزول

شأن نزولی که برای این آیه بیان شده است، ارتباطی به هلاکت اهل بیت علیهم السلام توسط خودشان نیست بلکه مطلبی را به نفع اهل بیت علیهم السلام بیان می‌کند. همه می‌دانیم که امیرالمؤمنین علیه السلام در راه خدا جهاد کرده و شهید شدند و کسی این مقام را منکر نیست از سوی دیگر شان نزول بیان شده عدم جهاد را مساوی با هلاکت دانسته است. در تفسیر نمونه شان نزول این آیه را چنین بیان می‌کند:

در حدیثی می‌خوانیم که: گروهی از مسلمانان برای جهاد به قسطنطنیه رفته بودند یکی از مردان شجاع حمله به لشکر روم کرد و داخل در صفوف آنها شد یکی از حاضران گفت: القی بیدیه الی التهلکة:” خود را با دو دست خویش به هلاکت انداخت” اینجا بود که ابو ایوب انصاری برخاست و فریاد زد: ای مردم! چرا این آیه را بد تفسیر و تاویل می‌کنید؟ این آیه درباره ما طایفه انصار نازل شد، هنگامی که خداوند دینش را عزت داد و یاورانش فزونی گرفتند بعضی از ما به دیگری مخفیانه به گونه‌ای که پیامبر صلی الله علیه وآله نشنود، چنین گفتند که اموال ما از دست رفت، و خداوند اسلام را عزیز و یارانش را زیاد کرد، ما اگر در مدینه بمانیم به اموال از دست رفته خود برسیم بهتر است، آیه فوق بر پیامبر صلی الله علیه وآله نازل شد و به ما فرمود: انفاق در راه خدا کنید و خویشتن را به هلاکت نیفکنید و منظور از هلاکت، اقامت در مدینه برای اصلاح اموال و ترک جهاد بود.[۱۸]

بنابراین امیرالمؤمنین علیه السلام با علم به شهادت خود به آغوش شهادت رفتند اما این امر بر خلاف آیه قرآن نیست تا گفته شود ایشان خود را هلاک کردند بلکه ایشان جهاد در راه خدا کردند و جان خویش را در طبق اخلاص قرار دادند و به مقام شهادت نائل گشتند.

ب) معنای تهلکه

رکن اساسی در شناخت مفهوم یک واژه، ریشه یابی آن در لغت است. به طور کلی واژه‌شناسی خلاصه در دو مورد می‌شود؛ “بررسی واژه در کتب لغت” و “موارد کاربست آن”. در لغت هلک به معنای پوچی و نابودی است و در امور غیر حسنه به کار می‌رود که با شهادت اهل بیت علیهم السلام سازگار نیست. این مطلب مؤید به کاربست‌های قرآنی است که در مباحث آینده به آن پرداخته خواهد شد.

۱. تهلکه در لغت

لفظ هلک در لغت یعنی نابودی و پوچی[۱۹] اما علماء بیان دیگر از نابودی و پوچی را مطرح کرده‌اند و در معنای این کلمه دقت بیشتری به خرج داده‌اند که هیچ کدام با شهادت امیرالمؤمنین و اهل‌بیت علیهم السلام هماهنگی ندارد بلکه مسیر معنایی آن‌ها، مطلبی غیر از شهادت است. علمائی چون شیخ طوسی و شیخ علی اکبر لاری معنای دقیق‌تری از هلک ارائه کرده‌اند. افزون بر آنان؛ کتاب تفسیر نمونه اشاره‌ای دقیق به این واژه و شبهه مورد نظر دارد.

شیخ طوسی رحمه الله علیه

مرحوم شیخ طوسی از علمایی هستند که برای این واژه معنای دقیق‌تری بیان کرده‌اند. وی هلاکت و نابودی را به معنای مرگ بی‌ارزش و پست معنا کرده است. ایشان درباره مدعی اخیرالذکر چنین می‌نویسند:

و کلام خداوند که می فرماید: «و لا تلقوا بأیدیکم إلی التهلکة» به معنای این است که نفس خویش را در هلاکت نیندازید یعنی کاری انجام ندهید که منجر به هلاکت شود و حقیقت القاء این است که شیئی به جهت پست تبدیل گردد[۲۰]

بنابراین روشن است که قدم گذاشتن امیرالمؤمنین علیه السلام در مسجد با علم به شهادت خود نمی‌تواند به معنای مرگ بی‌ارزش ایشان باشد بلکه توسط مقام شهادت به جایگاهی دست یافتند که هیچ انسانی نمی‌تواند به آن دست پیدا کند.

شیخ علی‌اکبر لاری

یکی از علماء قرن سیزدهم در نجف اشرف به نام شیخ علی اکبر لاری[۲۱]، معنایی دیگر، غیر از آنچه که شیخ طوسی بیان کرده‌اند، مطرح می‌کند. ایشان دو معنا برای تهلکه و هلک در نظر می‌گیرند و هر سه را در حق امیرالمؤمنین علیه السلام و اهل‌بیت علیهم السلام منتفی می‌دانند و آن دو معنا از این قرار است؛ “کفر و عصیان” ، “هلاکت مذمومه خلاف شرع”.

اولین معنایی که برای واژه تهلکه و هلک بیان می‌کند کفر و عصیان است و با توجه به شبهه القاء نفس در تهلکه که بیان شد، این معنا را در حق امیرالمؤمنین علیه السلام و اهل بیت علیهم السلام نمی‌پذیرد. چرا که؛ برای هر اهل معرفتی، عدم کفر و عصیان اهل‌بیت علیهم السلام به کمال روشن است. وی در این رابطه می نویسد:

و اما القاء نفس به تهلکه اگر جاهلی ایراد بگیرد؛ اولا، بدان که مراد از این تهلکه که خداوند منع فرموده است از القای نفس به تهلکه، این تهلکه کفر و عصیان است؛ یعنی خود را به دست و اختیار خود در کفر و عصیان نیندازید که هلاک می‌شوید و در جهنم مخلد می‌گردید. مراد از دست خود یعنی به اختیار خود، چون انسان فاعل مختار است و مجبور نیست در ایمان و کفر و طاعت و عصیان ؛ به این سبب «ایدی» فرمودند؛[۲۲]

البته که این معنا به ذهن بزرگان اهل‌سنت همچون قاضی عبدالجبار معتزلی نیز رسیده است چرا که وی یکی از احتمالاتی که در مورد معنای واژه هلک می دهد، کفر و عصیان است:

و احتمال دارد که مراد جدایی از معاصی باشد چرا که معصیت منجر می شود به هلاکت[۲۳]

بنابراین علم امیرالمؤمنین علیه‌السلام به شهادت و پیشگیری نکردن از سوی ایشان نشانه هلاکت یا خودکشی نیست چرا که مراد از هلاکت در آیه مرگ به جهت معصیت است و حال‌آنکه امیرالمؤمنین علیه السلام لحظه‌ای معصیت انجام ندادند.

هلاکت مذمومه و خلاف شرع دومین معنایی است که برای واژه تهلکه و هلک بیان می‌کنند:

و بر فرضی که مراد از ان هلاکت نفس باشد که همان مذموم است، مراد حفظ نفس است از هلاکت مذمومه خلاف شرع، نه هلاکت نفس و کشته شدنی که در راه خدا و به حکم خدا باشد. مثلا هرگاه اسباب جهاد با کفار فراهم امد، واجب می شود و باید به جهاد برود اگرچه یقینا بداند که کشته می شود در این صورت، ترک ان تهلکه و عقاب و نهی است.[۲۴]

بنابراین این معنا نیز در حق امیرالمؤمنین علیه السلام صحیح نیست زیرا هر عاقلی می‌داند مقام شهادت مذموم نیست بلکه مقامی است که خداوند در قرآن از آن به نیکی یاد می‌کند[۲۵] افزون بر آن؛ امیرالمؤمنین علیه السلام در محراب مسجد فریاد فزت و رب الکعبه سر دادند که اگر مرگ ایشان مذمومه بود چنین ندایی از ایشان معنا نداشت.

تفسیر نمونه

گذشته از معانی یاد شده، هلاکت به معنای کلی خود یعنی نابودی و پوچی نیز در مورد اهل بیت علیهم السلام به کار نمی رود چرا که امیرالمؤمنین علیه السلام برای آرمانی که داشتند از دنیا رخت بستند و این یعنی مرگ با عزت، مرگی که در پس آن هدفی والا وجود دارد بنابراین مرگی که به جهت آرمان باشد، هلاکت نیست. کتاب تفسیر نمونه اشاره به این معنا دارد:

غافل از اینکه اگر این باب گشوده شود، جهاد به کلی باید تعطیل گردد، اصولا تهلکه با شهادت دو مفهوم متباین دارد، تهلکه به معنی مرگ بی‌دلیل است در حالی که شهادت قربانی شدن در راه هدف و نایل گشتن به حیات جاویدان است. باید به این حقیقت توجه داشت که جان انسان، ارزشمندترین سرمایه وجود او نیست، ما حقایقی با ارزش‌تر از جان داریم، ایمان به خدا، آیین اسلام، حفظ قرآن و اهداف مقدس آن، بلکه حفظ حیثیت و آبروی جامعه اسلامی، اینها اهدافی والاتر از جان انسان است که قربان شدن در راه آن هلاکت نیست، و هرگز از آن نهی نشده.[۲۶]

۲. مؤیدهای قرآنی

تا این قسمت معانی که برای هلاکت بیان شد، نیکو نبودند یعنی از آنجایی که امیرالمؤمنین علیه السلام شهید هستند هیچ‌گاه واژه هلک در کنار شهادت بکار نمی‌رود بنابراین ماده هلک برای امور ناخوش‌ آیند استفاده می‌شود. قرآن کریم این مطلب را تائید می‌کند چنان‌ که هلک در قرآن برای امور غیر حسنه استفاده شده است یعنی کاربست‌های لغت هلک در قرآن برای امور غیر حسنه است که به اختصار به معرفی آیات مربوطه پرداخته می‌شود.

هلک؛ ظلم

و لَقَدْ أَهْلَکنَا الْقُرُونَ مِنْ قَبْلِکمْ لَمَّا ظَلَمُوا وَ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیناتِ وَ ما کانُوا لِیؤْمِنُوا کذلِک نَجْزِی الْقَوْمَ الْمُجْرِمینَ[۲۷]

ما امّتهای پیش از شما را، هنگامی که ظلم کردند، هلاک نمودیم؛ در حالی که پیامبرانشان دلایل روشن برای آنها آوردند، ولی آنها ایمان نیاوردند؛ این گونه گروه مجرمان را کیفر می‌دهیم!

وَ ما کانَ رَبُّک لِیهْلِک الْقُری بِظُلْمٍ وَ أَهْلُها مُصْلِحُونَ[۲۸]

و چنین نبود که پروردگارت آبادیها را بظلم و ستم نابود کند در حالی که اهلش در صدد اصلاح بوده باشند!

وَ قالَ الَّذینَ کفَرُوا لِرُسُلِهِمْ لَنُخْرِجَنَّکمْ مِنْ أَرْضِنا أَوْ لَتَعُودُنَّ فی مِلَّتِنا فَأَوْحی إِلَیهِمْ رَبُّهُمْ لَنُهْلِکنَ الظَّالِمینَ[۲۹]

(ولی) کافران به پیامبران خود گفتند: «ما قطعاً شما را از سرزمین خود بیرون خواهیم کرد، مگر اینکه به آیین ما بازگردید!» در این حال، پروردگارشان به آنها وحی فرستاد که: «ما ظالمان را هلاک می‌کنیم!

هلک؛ عذاب

قُلْ أَ رَأَیتَکمْ إِنْ أَتاکمْ عَذابُ اللَّهِ بَغْتَةً أَوْ جَهْرَةً هَلْ یهْلَک إِلَّا الْقَوْمُ الظَّالِمُونَ[۳۰]

بگو: «به من خبر دهید اگر عذاب خدا بطور ناگهانی (و پنهانی) یا آشکارا به سراغ شما بیاید، آیا جز جمعیت ستمکار هلاک می‌شوند؟!»

وَ کمْ مِنْ قَرْیةٍ أَهْلَکناها فَجاءَها بَأْسُنا بَیاتاً أَوْ هُمْ قائِلُونَ[۳۱]

چه بسیار شهرها و آبادیها که آنها را (بر اثر گناه فراوانشان) هلاک کردیم! و عذاب ما شب‌هنگام، یا در روز هنگامی که استراحت کرده بودند، به سراغشان آمد.

وَ إِذْ قالَتْ أُمَّةٌ مِنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْماً اللَّهُ مُهْلِکهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذاباً شَدیداً قالُوا مَعْذِرَةً إِلی رَبِّکمْ وَ لَعَلَّهُمْ یتَّقُونَ[۳۲]

و (به یاد آر) هنگامی را که گروهی از آنها (به گروه دیگر) گفتند: «چرا جمعی (گنهکار) را اندرز می‌دهید که سرانجام خداوند آنها را هلاک خواهد کرد، یا به عذاب شدیدی گرفتار خواهد ساخت؟! (آنها را به حال خود واگذارید تا نابود شوند!)» گفتند: « (این اندرزها،) برای اعتذار (و رفع مسئولیت) در پیشگاه پروردگار شماست؛ بعلاوه شاید آنها (بپذیرند، و از گناه باز ایستند، و) تقوا پیشه کنند!»

هلک؛ کذب

لَوْ کانَ عَرَضاً قَریباً وَ سَفَراً قاصِداً لاَتَّبَعُوک وَ لکنْ بَعُدَتْ عَلَیهِمُ الشُّقَّةُ وَ سَیحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَوِ اسْتَطَعْنا لَخَرَجْنا مَعَکمْ یهْلِکونَ أَنْفُسَهُمْ وَ اللَّهُ یعْلَمُ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ[۳۳]

(امّا گروهی از آنها، چنانند که) اگر غنایمی نزدیک (و در دسترس)، و سفری آسان باشد، (به طمع دنیا) از تو پیروی می‌کنند؛ ولی (اکنون که برای میدان تبوک،) راه بر آنها دور (و پر مشقت) است، (سرباز می‌زنند؛) و بزودی به خدا سوگند یاد می‌کنند که: «اگر توانایی داشتیم، همراه شما حرکت می‌کردیم!» (آنها با این اعمال و این دروغها، در واقع) خود را هلاک می‌کنند؛ و خداوند می‌داند آنها دروغگو هستند!

فَکذَّبُوهُما فَکانُوا مِنَ الْمُهْلَکینَ[۳۴]

(آری،) آنها این دو را تکذیب کردند؛ و سرانجام همگی هلاک شدند.

فَکذَّبُوهُ فَأَهْلَکناهُمْ إِنَّ فی ذلِک لَآیةً وَ ما کانَ أَکثَرُهُمْ مُؤْمِنینَ[۳۵]

آنان هود را تکذیب کردند، ما هم نابودشان کردیم؛ و در این، آیت و نشانه‌ای است (برای آگاهان)؛ ولی بیشتر آنان مؤمن نبودند!

هلک؛ ذنب

أَ لَمْ یرَوْا کمْ أَهْلَکنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ مَکنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ ما لَمْ نُمَکنْ لَکمْ وَ أَرْسَلْنَا السَّماءَ عَلَیهِمْ مِدْراراً وَ جَعَلْنَا الْأَنْهارَ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهِمْ فَأَهْلَکناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَ أَنْشَأْنا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْناً آخَرِینَ[۳۶]

آیا ندیدند چقدر از اقوام پیشین را هلاک کردیم؟! اقوامی که (از شما نیرومندتر بودند؛ و) قدرتهایی به آنها داده بودیم که به شما ندادیم؛ بارانهای پی در پی برای آنها فرستادیم؛ و از زیر (آبادیهای) آنها، نهرها را جاری ساختیم؛ (اما هنگامی که سرکشی و طغیان کردند،) آنان را بخاطر گناهانشان نابود کردیم؛ و جمعیت دیگری بعد از آنان پدید آوردیم.

کدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ کذَّبُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ فَأَهْلَکناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَ أَغْرَقْنا آلَ فِرْعَوْنَ وَ کلٌّ کانُوا ظالِمینَ.[۳۷]

این، (درست) شبیه (حال) فرعونیان و کسانی است که پیش از آنها بودند؛ آیات پروردگارشان را تکذیب کردند؛ ما هم بخاطر گناهانشان، آنها را هلاک کردیم، و فرعونیان را غرق نمودیم؛ و همه آنها ظالم (و ستمگر) بودند!

همانطور که ملاحظه شد این واژه در قرآن برای امورناشایست به کار رفته است که موضوعا از بحث شهادت امیرالمؤمنین علیه السلام و اهل بیت علیهم السلام خارج است. لازم به تذکر است که با تحقیق صورت گرفته در آیات قرآن، شواهد بیشتری برای جایگاه استعمال هلک در امور ناخوش‌آیند یافت شد که به جهت اختصار وارد این نوشتار نشدند اما با اندک تامل و کاوش در قرآن کریم می‌توان به این موارد رسید.

نتیجه

بیان شد که، اشکالی نسبت به علم اهل بیت علیهم السلام گرفته شده است و آن اینکه؛ اهل بیت علیهم السلام با وجود علم به شهادت خود و پیشگیری نکردن از آن، خود را به هلاکت افکندند، زیرا؛ آیه قرآن از این کار نهی کرده است.

پاسخ علماء درباره این اشکال به دو گروه تقسیم شد؛ عده‌ای؛ همانند شیخ مفید قائل شدند خداوند علوم را به اهل بیت علیهم السلام داده است اما نه به صورت کامل و علم به شهادت از مواردی است که اهل بیت علیهم السلام به صورت کامل و همراه با جزئیات از آن با خبر نیستند.

عده‌ای دیگر همچون علامه مجلسی قائل شدند علم و عمل اهل بیت علیهم السلام دو مقوله جدا از یکدیگر هستند یعنی علم اهل بیت علیهم السلام برای ایشان تکلیف ساز نیست چراکه اولا مقدرات الهی تعطیل می شوند و ثانیا اهل بیت علیهم السلام خود را در شهادت می بینند نه اینکه خود را در معرض شهادت قرار بدهند پس فرار کردن از این واقعه سودی به حال ایشان ندارد.

افزون بر پاسخ های علماء، بیان شد که چون قسمتی از اشکال مربوط به آیه ۱۹۵ سوره بقره است، از این جهت نیز باید پاسخ داد. حاصل گفتار در این بخش این شد که شان نزول آیه مذکور به نفع اهل بیت علیهم السلام است نه به ضرر ایشان و ثانیا معنا و موارد استعمال “هلک” برای امور غیر حسنه و ناخوش‌ آیند است نه شهادت که امری پسندیده است. پس امیرالمؤمنین علیه السلام وظیفه‌ای داشتند که بر اساس آن عمل کردند و به مسجد رفتند اما این مسجد رفتن القاء نفس در هلاکت نیست چراکه شهادت امری پسندیده است.

 

پی‌نوشت‌ها

[۱] بقره: ۱۹۵

[۲] کتاب علم امام: محمد حسین مظفر ترجمه محمد آصفی، تبریز ۱۳۴۹ش

[۳] مجموعه مقالات: شماره ۷ ص ۳۲۳

[۴] مجموعه مقالات: شماره ۸ ص ۳۴۹

[۵] مجموعه مقالات: شماره ۱۷ ص ۶۵۵

[۶] مجموعه مقالات: شماره ۱۸ ص ۶۸۳

[۷] اسد علی زاده، اکبر ؛مبلغان » بهمن و اسفند ۱۳۸۳ – شماره ۶۳ (‌۴ صفحه – از ۱۱۱ تا ۱۱۴ )

[۸]  رنجبر، محسن ؛ مجله کلام اسلامی » زمستان ۱۳۸۳ – شماره ۵۲ ISC (‌۱۳ صفحه – از ۹۲ تا ۱۰۴ )

[۹]عیون أخبار الرضا علیه السلام۱/  ۲۹۷:  قال أمیر المؤمنین ع فقمت فقلت یا رسول الله ما أفضل الأعمال فی هذا الشهر فقال یا أبا الحسن أفضل الأعمال فی هذا الشهر الورع عن محارم الله عز و جل ثم بکی فقلت یا رسول الله ما یبکیک فقال یا علی أبکی لما یستحل منک فی هذا الشهر کأنی بک و أنت تصلی لربک و قد انبعث أشقی الأولین و الآخرین شقیق عاقر ناقة ثمود فضربک ضربة علی قرنک فخضب منها لحیتک قال أمیر المؤمنین ع فقلت یا رسول الله و ذلک فی سلامة من دینی فقال ص فی سلامة من دینک

[۱۰] بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد صلی الله علیهم:۱/ ۴۸۱و حدثنا أحمد بن محمد عن إبراهیم بن أبی محمود عن بعض أصحابنا قال: قلت للرضا ع الإمام یعلم إذا مات قال نعم یعلم بالتعلیم حتی یتقدم فی الأمر قلت علم أبو الحسن بالرطب و الریحان المسمومی اللذین بعث إلیه یحیی بن خالد قال نعم قلت فأکله و هو یعلم قال أنساه لینفذ فیه الحکم.

[۱۱] فرائد الاصول: ۱ / ۲۴۰

[۱۲] المسائل العکبریة: ۶۹

[۱۳] رسائل الشریف المرتضی:‌۳/ ۱۳۰

[۱۴] تلخیص الشافی:‌۴/ ۱۸۹

[۱۵] أجوبة المسائل المهنائیة: ۱۴۸:

یحتمل أن یکون علیه السلام أخبر بوقوع القتل فی تلک و لم یعلم انه فی أی وقت من تلک اللیلة، أو انه لم یعلم فی أی مکان یقتل، أو ان تکلیفه علیه السلام مغایر لتکلیفنا فجاز أن یکلف ببذل مهجته الشریفة صلوات الله علیه فی ذات الله تعالی کما یجب علی المجاهد الثبات و ان أدی ثباته الی القتل فلا یعذر فی ذلک.

[۱۶] عوالی اللئالی العزیزیة فی الأحادیث الدینیة:‌۳/  ۵۱۸

[۱۷] انوار الفقاهه: ۱/ ۱۸

[۱۸] تفسیر نمونه: ۲/ ۳۸

[۱۹] کتاب العین: ۳/ ۳۷۷

[۲۰] التبیان فی تفسیر القرآن:‌۲/ ۱۵۱

و قوله تعالی: «و لا تلقوا بأیدیکم إلی التهلکة» معناه لا تطرحوا أنفسکم فی الهلاک، بأن تفعلوا ما یؤدی إلیه. و حقیقة الإلقاء تصیر الشی‌ء الی جهة السفل.

و إنما یقال: ألقی علیه مسألة مجازا، کما یقال: طرح علیه مسألة.

[۲۱] تراجم الرجال: ۱/ ۴۰۵

[۲۲] کتاب علم امام مجموعه مقالات: فی کیفیه علم الامام و منابع ذلک ش ۶: ص ۳۱۳

[۲۳] تنزیه القرآن عن المطاعن: ۹۳

و یحتمل ان یکون المراد، بذکر القتل الهلاک و یکون معناه مفارقة المعاصی لأنها تؤدی الی الهلاک و لذلک قال تعالی بعده

[۲۴] کتاب علم امام مجموعه مقالات: فی کیفیه علم الامام و منابع ذلک ش ۶: ص ۳۱۳

[۲۵] آل‌عمران : ۱۶۹ وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی سَبیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یرْزَقُون

[۲۶] تفسیر نمونه ۲/۳۸

[۲۷] یونس: ۱۳

[۲۸] هود:۱۱۷

[۲۹] ابراهیم: ۱۳

[۳۰] (انعام۴۷)

[۳۱] اعراف۴

[۳۲] (اعراف۱۶۴)

[۳۳] (توبه۴۲)

[۳۴] (مومنون۴۸)

[۳۵] (شعرا۱۳۹)

[۳۶] (انعام۶)

[۳۷] (انفال۵۴)

 

فهرست مصادر

  1. قرآن کریم
  2. مجموعه مقالات: محمد حسن نادم/ ناشر: دانشگاه ادیان و مذاهب/ قم/ ۱۳۸۸ش
  3. عیون أخبار الرضا علیه السلام: ابن بابویه، محمد بن علی/ تحقیق: لاجوردی، مهدی/ ناشر: نشر جهان/ تهران/ ۱۳۸۷ق
  4. بصائر الدرجات: صفار، محمد بن حسن/ تحقیق: کوچه باغی، محسن بن عباسعلی/ ناشر: مکتبة آیة الله المرعشی النجفی/ قم/ ۱۴۰۴ ق
  5. المسائل العکبریه: مفید، محمد بن محمد/ تحقیق: کنگره شیخ مفید/ ناشر: المؤتمر العالمی لألفیة الشیخ المفید/ قم/ ۱۴۱۳ق
  6. رسائل الشریف المرتضی: شریف مرتضی/ ناشر: دار القرآن الکریم/ قم/ ۱۴۰۵ق
  7. تلخیص الشافی: شیخ طوسی/ ناشر: انتشارات المحبین/ قم/ ۱۳۸۲ق
  8. أجوبة المسائل المهنائیة: علامه حلی۷۲۶ ق/ ناشر:خیام/ قم/اول/ ۱۴۰۱ق
  9. مرآة العقول: علامه مجلسی/ ناشر: دار الکتب الإسلامیة/ تهران/ ۱۴۰۴ق
  10. عوالی اللئالی العزیزیة فی الأحادیث الدینیة: ابن أبی جمهور، محمد بن زین الدین/ تحقیق:
  11. عراقی، مجتبی/ ناشر: دار سید الشهداء للنشر/ قم/ ۱۴۰۵
  12. انوار الفقاهه (کتاب القضاء): الشیخ حسن کاشف الغطاء/ ناشر: مکتبه کاشف الغطاء العامه
  13. اسباب النزول القرآن: عنایه، غازی حسین/ ناشر: دار الجیل/ بیروت/ ۱۴۱۱ق
  14. تفسیر نمونه: مکارم شیرازی، ناصر/ ناشر: دار الکتب الإسلامیة/ تهران/ ۱۳۷۴ ش
  15. کتاب العین: فراهیدی، خلیل بن أحمد/ ناشر: نشر هجرت/ قم / ۱۴۰۹ق
  16. التبیان فی تفسیر القرآن: طوسی، محمد بن حسن/ تحقیق: احمد قصیرعاملی ناشر: دار احیاء التراث العربی/ بیروت
  17. تنزیه القرآن عن المطاعن: قاضی عبد الجبار بن احمد/ ناشر: دار النهضه الحدیثه/ بیروت/ ۱۴۲۶ق
  18. علم الإمام: شیخ محمد حسین مظفر/ ۱۳۸۸ق
  19. الکافی: شیخ کلینی/ ناشر انتشارات اسلامیه/ تهران/ نوبت دوم/ ۱۳۶۲ش
  20. مرآة العقول:علامه مجلسی/ ناشر دار الکتب الإسلامیة/ تهران/ چاپ دوم/۱۴۰۴ق
  21. علم امام مجموعه مقالات/ گزینش و تصحیح: محمد حسن نادم/ ناشر: دانشگاه ادیان و مذاهب/ قم/ ۱۳۸۸ش
  22. تراجم الرجال: سید احمد حسینی/ناشر: مکتبة آیة الله العظمی المرعشی النجفی – قم المقدسة/ ۱۴۱۴ق
  23. تفسیر نمونه: مکارم شیرازی، ناصر/ ناشر: دار الکتب الإسلامیة/ تهران/ چاپ اول/ ۱۳۷۴ش
  24. معارف دین: ایه الله صافی گلپایگانی/ قم/ ۱۳۹۰ش
  25. مجمع البیان فی تفسیر القرآن: طبرسی، فضل بن حسن/ ناشر:انتشارات ناصر خسرو/ تهران/ ۱۳۷۲ش
  26. رسائل الشریف المرتضی: شریف مرتضی/ تحقیق سید مهدی رجائی/ ناشر: دار القرآن الکریم/ قم/ ۱۴۰۵ق
  27. انوار الفقهاهه: شیخ حسن کاشف الغطا/ چاپ مکتبه کاشف الغطا
  28. بصائر الدرجات فی فضائل آل محمّد صلّی الله علیهم: صفار، محمد بن حسن/ تحقیق: کوچه باغی، محسن بن عباسعلی/ ناشر: مکتبة آیة الله المرعشی النجفی/ قم/ دوم/ ۱۴۰۴ق

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

امیرالمومنین

نویسنده: سید علیرضا رفیعی علویجه

امامت پژوه مرکز حقایق اسلامی

رتبه علمی: علمی-ترویجی

تعداد صفحه: 24 صفحه

دانلود فایل