یکی از داستان هایی که بسیار لذت بخش است و مثل آن برای هیچ امامی غیر از امام حسن (علیه السلام) دیده نشده است ، جریان سخنرانی امام حسن (علیه السلام) به امر پدرشان است. در یکی از روزها حضرت امیر به امام حسن (علیه السلام) فرمود: «قُمِ الْیوْمَ خَطِیباً» امروز برخیز و سخنرانی کن سپس به همسران خود فرمودند: «قُمْنَ فَاسْمَعْنَ خُطْبَهَ ابْنِی» برخیزید و خطبه‌ی پسرم را بشنوید.

چکیده:

تحقیق حاضر با هدف تبیین دفاع های امام حسن (علیه‌السلام) از مقام امیرالمؤمنین و اهل‌بیت (علیهم‌السلام) انجام گرفته است.

با روش توصیفی – تحلیلی و با استفاده از گزارشات تاریخی ، ثابت می شود که امام حسن (علیه‌السلام) از کودکی تا شهادت ، همواره با خلفای جورِ زمان خود ، مبارزه می کرد و با سخنان روشنگرانه اش ، جانانه از حریم امامت و اهل‌بیت (علیهم السلام) دفاع می نمود.

با اثبات این یافته‌ها ، پژوهش به این نتیجه می رسد که ادعای صلح طلب و عافیت طلب بودنِ امام حسن (علیه‌السلام)، اتّهامی بیش نیست و دفاع از حق و عدم سکوت در مقابل ظلم حاکمان وقت، همواره از دغدغه های اصلی امام حسن (علیه‌السلام) بود.

 

کلید واژگان: امام حسن علیه‌السلام ، غیرت ، نطق ، علوی ، امیر المؤمنین علیه‌السلام

 

مقدمه:

صلح امام حسن (علیه السلام) با معاویه در سال چهل و یک قمری، یکی از مهمترین وقایع صدر اسلام است.

پس از این واقعه ، دست تحریف گر همواره در طول تاریخ کوشیده است تا امام حسن (علیه السلام) را بر خلاف امیر المؤمنین و امام حسین (علیهما السلام) ، یک شخصیت ضدّ جنگ ، صلح طلب ، عافیت طلب و دنیا دوست معرفی کند تا از این طریق به خلافت حاکمان اموی مشروعیت ببخشد و آن حضرت را موافق برنامه های حکومت بنی امیه نشان بدهد. این در حالی است که وقتی صفحات زندگانی امام حسن (علیه السلام) را قبل از صلح با معاویه و بعد از صلح ورق می زنیم آن حضرت را شخصیتی حق طلب ، ظلم ستیز و دور اندیش می یابیم که همانند پدر بزرگوار و برادرش همیشه در مقابل طواغیت و زورگویان زمانه می ایستاد و هرگز ذره ای از حق خود کوتاه نمی آمد.

با تلاش فراوان تحریف گران حقائق، این جنگ و نبرد امام حسن (علیه السلام) با خلفای ظالم زمان خود، همواره مغفول مانده است و اگر این قسمت از زندگانی حضرت ، بیشتر مورد توجه قرار گیرد، خواهیم دید که امام حسن (علیه السلام) از کودکی تا شهادت ، قاطعانه و جانانه از حریم امامت و اهل بیت (علیهم السلام) در برابر خلفای جور دفاع کرده است و با سخنرانی های آتشین خود ، حاکمان وقت را رسوا کرده است. امام حسن (علیه السلام) حتی پس از صلح با معاویه و با وجود افزایش قدرت معاویه، در برابر حرکت های ضد اسلامی او هرگز سکوت نمی‌کرد و به محض یافتن فرصتی مناسب، ضربه های سهمگینی بر پیکر حکومت غاصبانه او وارد می‌ساخت.

ما در این نوشتار ، دفاع های امام حسن (علیه السلام) در موارد مختلف از امیرالمؤمنین و اهل بیت (علیهم السلام) را در قالب دو بخش مطرح می کنیم:

بخش اول: امام حسن (علیه السلام) در دوران حیات امیرالمؤمنین (علیه السلام)

بخش دوم: امام حسن (علیه السلام) در دوران پس از شهادت امیرالمؤمنین (علیه السلام)

بخش اول: امام حسن (علیه السلام) در دوران حیات امیرالمؤمنین (علیه السلام)

۱- دفاع امام حسن (علیه السلام) از پدر در دوران کودکی

از اولین کسانی که در همان کودکی از حضرت امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) دفاع کرد امام حسن مجتبی (علیه السلام) بودند. امام (علیه السلام) در همان سنین کودکی می‌دید که چگونه جایگاه الهی پدرش غصب می‌شود و کسانی که استحقاق و لیاقت این جایگاه را ندارند مدعی خلافت جدّش رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلّم) می‌شوند. از این رو در یکی از روزها (که حضرت حدوداً هشت ساله بود) وقتی که وارد مسجد رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلّم) شد و دید ابوبکر بر منبر پیامبر نشسته و مردم هم به سخنان او گوش می‌دهند ، خطاب به ابوبکر فریاد زد: «انْزِلْ عَنْ مِنْبَرِ أَبِی» از منبر پدر من پایین بیا ، ابوبکر گفت: «منبر أبیک، لا منبر أبی» بله این منبر پدر تو است، نه منبر پدر من. علی (علیه السلام) که در گوشه ای در میان مردم نشسته بود فرمود: « لَیسَ هذا من ملاء مِنَّا؟» این کار او به دستور ما نبوده است.[۱]

مساله ی پایین کشیدن ابوبکر از منبر به وسیله ی امام حسن (علیه السلام) از وقایع تاریخی ثابت و قطعی است و با سند معتبر در کتب اهل سنّت وارد شده است.[۲]

نکته ای که باید به آن توجه داشت این است که از این واقعه ی تاریخی نتایج مهمی به دست می آید که یکی از مهم ترین این نتایج ، عدم شایستگی مدعیان خلافت برای نشستن بر مسند خلافت می باشد.

همچنین باید دانست که اینکه یک کودکِ هشت ساله ، در مقابلِ مسلمین، در آن شرایطی که طرفدارانِ حاکمیت اهلِ خشونت هم بودند ، این کار را انجام می دهد ، نشان از جرأت و شجاعت بالای امام حسن (علیه السلام) است.

مشابه همین ماجرا، در برخورد امام حسین(علیه السّلام) با عمر بن خطاب نقل شده است که منابع زیادی آن را ذکر کرده اند.

 

۲- سخنرانی امام حسن  علیه‌السلام به امر پدر

أ) افتخار امیرالمؤمنین  علیه‌السلام به سخنرانی فرزندش:

یکی از داستان هایی که بسیار لذت بخش است و مثل آن برای هیچ امامی غیر از امام حسن (علیه السلام) دیده نشده است ، جریان سخنرانی امام حسن (علیه السلام) به امر پدرشان است. در یکی از روزها حضرت امیر به امام حسن (علیه السلام) فرمود: «قُمِ الْیوْمَ خَطِیباً» امروز برخیز و سخنرانی کن سپس به همسران خود فرمودند: «قُمْنَ فَاسْمَعْنَ خُطْبَهَ ابْنِی» برخیزید و خطبه‌ی پسرم را بشنوید.

طبق نقلی دیگر ، امام حسن (علیه السلام) پس از درخواست پدرش فرمود: « یا أَبَتَاهْ کیفَ أَخْطُبُ وَ أَنَا أَنْظُرُ إِلَی وَجْهِک أَسْتَحْیی مِنْک» پدر جان! من چگونه سخنرانی کنم، در صورتی که از روی تو خجالت می کشم» ، همچنین طبق این نقل ، امیر المؤمنین (علیه السلام) خودش از مجلس خارج شد و در جایی نشست که بتواند سخن امام حسن (علیه السلام) را بشنود.

امام حسن مجتبی (صلوات الله علیه) رفتند و خطبه ی عالی و مفصّلی خواندند و در انتها جمله پر مضمونی را در فضیلت امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند:

«إِنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ فِی بَابٍ وَ مَنْزِلٍ مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِناً وَ مَنْ خَرَجَ مِنْهُ کانَ کافِراً أَقُولُ قَوْلِی وَ أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ الْعَظِیمَ لِی وَ لَکمْ »

«حضرت امیرالمؤمنین علی (صلوات الله علیه) در دری و منزلی جای دارد که هر کس داخل آن شود در امن و امان خواهد بود و کسی که از آن خارج شود، کافر است. من این سخن خود را می گویم و از خدا برای خودم و شما طلب آمرزش می کنم.»

وقتی امام حسن مجتبی (علیه السلام) از منبر پایین آمد، امیرالمؤمنین (علیه السلام) برخاست و سرِ مبارک امام حسن مجتبی (صلوات الله علیه) را بوسید و فرمود: «بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی» پدر و مادرم فدای تو و سپس آیه «ذُرِّیَّةً بَعْضُهَا مِن بَعْضٍ وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیم» را تلاوت نمود.[۳]

شبیه این واکنش امیرالمؤمنین (علیه السلام) پس از سخنرانی فرزندشان حسن (علیه السلام) ، برای جریان زیر نیز نقل شده است:

ب) ایراد خطبه نماز جمعه توسط امام حسن (علیه السلام) پس از جنگ جمل:

هنگامی که امیرالمؤمنین (علیه السلام) از جنگ جمل فارغ گشتند، بیمار شدند، روز جمعه و انجام نماز جمعه فرا رسید، از این رو به پسرش امام حسن (علیه السلام) فرمود: « انْطَلِقْ یا بُنَی فَجَمِّعْ بِالنَّاس ، ای پسرم نماز جمعه را همراه مردم به جای آور» امام به مسجد رفت و بر منبر قرار گرفت، حمد و ثنای الهی گفت و بر پیامبر درود فرستاد، سپس جملات زیبایی را در مدح اهل بیت (علیهم السلام) فرمود:

« أَیهَا النَّاسُ، إِنَّ اللَّهَ اخْتَارَنَا بِالنُّبُوَّةِ وَ اصْطَفَانَا عَلَی خَلْقِهِ، وَ أَنْزَلَ عَلَینَا کتَابَهُ وَ وَحْیهُ، وَ ایمُ اللَّهِ لَا ینْتَقِصُنَا أَحَدٌ مِنْ حَقِّنَا شَیئاً إِلَّا تَنَقَّصَهُ اللَّهُ فِی عَاجِلِ دُنْیاهُ وَ آجِلِ آخِرَتِهِ، وَ لَا یکونُ عَلَینَا دَوْلَةٌ إِلَّا کانَتْ لَنَا الْعَاقِبَةُ «وَ لَتَعْلَمُنَّ نَبَأَهُ بَعْدَ حِینٍ» ‌»

«ای مردم! خداوند ما را برای نبوت اختیار کرد و ما را بر مخلوقاتش برگزید و کتاب و وحیش را بر ما نازل فرمود و سوگند به خدا کسی از حق ما چیزی را نخواهد کاست، جز آنکه خداوند در این دنیا و در جهان دیگر از حقش می کاهد. دولتی بر علیه ما حکومت نمی کند، جز آنکه سرانجام به نفع ما خواهد بود و خبر آنرا به زودی خواهید دانست.»

حضرت پس از ایراد خطبه ، نماز جمعه را خواند، سخنان امام حسن (علیه السلام) به گوش پدرش رسید هنگامی که حضرت به نزد پدر بازگشت و چشمان پدرش به او افتاد، امیر المؤمنین (علیه السلام) چشمانش پر از اشک شد و او را در آغوش گرفت و بین چشمان آن حضرت را بوسید و فرمود: «بِأبی أنت و أمّی ، پدر و مادرم فدایت باد و سپس آیه ذُرِّیَّةً بَعْضُهَا مِن بَعْضٍ وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیم را تلاوت نمود»[۴]

 

۳- امام حسن (علیه السلام) در جنگ جمل

أ) امام حسن (علیه السلام)، پیک امیرالمؤمنین (علیه السلام) برای تشویق مردم کوفه به جنگ جمل:

بعد از به خلافت رسیدن امیر مؤمنان علی (علیه السلام) طلحه و زبیر به همراه عایشه از حکومت حضرت سرپیچی کردند و جنگ جمل را به راه انداختند. پیمان شکنان، شهر بصره را تصرف کرده و جنایاتی مرتکب شدند. امیرالمؤمنین  علیه‌السلام برای دفع آنان با لشکر سه هزار نفری از مدینه به سوی بصره حرکت کرد و همچنین نامۀ ای به مردم کوفه نوشت و آن را به فرزند خود «حسن بن علی(علیه السلام)» داد و او را به همراه «عمّار یاسر»، «زید بن صوحان» و «قیس بن سعد بن عباده» به سوی مردم کوفه فرستاد. وقتی متن نامه امیر المؤمنین (علیه السلام) را برای مردم کوفه قرائت کردند، حسن بن علی  علیه‌السلام برای سخنرانی برخاست. در این هنگام، چشمان مردم به سوی آن حضرت دوخته شده بود و همگی درباره اش دعا کرده و می گفتند: «اللّهم سَدِّد مَنطِقَ ابنِ بِنتِ نَبِیِّنا» (خدایا زبان پسر دختر پیغمبرمان را در گفتار محکم و گویا گردان!) امام حسن (علیه السلام) دست خود را بر ستونی نهاد (زیرا بیمار بود) سپس برای مردم سخنرانی کرد. حضرت در این سخنرانی پس از حمد و ثنای الهی و بیان مطالبی درمورد توحید و نبوت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) ، پیام دعوت امیرالمومنین (علیه السلام) را به مردم کوفه ابلاغ کردند و سپس مناقب و فضائل حضرت امیر (علیه السلام) را به مردم یاد آوری کردند:

«و قد علمتم ان علیا صلی مع رسول الله (صلی الله علیه و آله) وحده، و انه یوم صدق به لفی عاشرة من سنة ثم شهد مع رسول الله جمیع مشاهده، و کان من اجتهاده فی مرضات الله و طاعة رسوله و اثارة الحسنة فی الاسلام ما قد بلغکم و لن یزل رسول الله راضیا عنه حتی غمضه بیده و غسله وحده، و الملائکة اعوانه، و الفضل ابن عمه ینقل الیه الماء، ثم ادخله حفرته، و اوصاه بقضاء دینه و عداته، و غیر ذلک من من الله علیه. ثم و الله ما دعاهم الی نفسه، و لقد تداک الناس علیه تداک الابل الهیم عند ورودها فبایعوه طائعین ثم نکث منهم ناکثون بلا حدث احدثه و لا خلاف اتاه، حسدا له و بغیا علیه»[۵]

«و شما به خوبی دانسته اید که علی (علیه السلام) همان کسی است که به تنهایی با رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نماز خواند و روزی که او را تصدیق کرد (و دعوتش را پذیرفت) ده ساله بود و در همه مشاهد با رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بود و تلاش و کوشش او در راه جلب رضایت خدا و پیروزی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و آثار نیک او را در اسلام همه می دانید و رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) پیوسته از وی راضی بود تا آن گاه که چشمان رسول خدا را به دست خود بست، و به تنهایی او را غسل داد و فرشتگان او را کمک می دادند و فضل، پسر عمویش آب برای او می برد، تا آن که او را در قبر نهاد و رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در پرداخت بدهی و انجام وعده های خود و دیگر کارها به او وصیت و سفارش کرد و همه این ها منت هایی بود که خداوند به او عنایت فرمود. آن گاه – به خدا سوگند – علی (علیه السلام) کسی را به سوی بیعت خود دعوت نکرد و مردم بودند که همچون شتران تشنه که به آبشخور خود هجوم می برند به سوی او هجوم بردند، و از روی میل و رغبت با او بیعت کردند. سپس گروهی از آنان بدون جهت و بی آنکه کاری کرده باشد یا خلافی انجام داده باشد از روی حسد و کینه ای که با او داشتند، پیمان شکستند.»

 

ب) پاسخ کوبنده امام حسن (علیه السلام) به ابوموسی اشعری در مسجد کوفه:

همانطور که قبلا گفتیم امیر المومنین  علیه‌السلام در جریان جنگ جمل ، فرزندش حسن (علیه السلام) را همراه عمار یاسر به کوفه فرستاد تا مردم کوفه را برای جهاد با سپاه جمل، بسیج نمایند. در یکی از روزها حسن بن علی (علیه السلام) و عمار یاسر در حالی به مسجد بزرگ کوفه رسیدند که گروه زیادی از مردم گرد ابو موسی (حاکم کوفه) جمع شده بودند و دیدند که او آن‌ها را به کناره‌گیری و سکوت دعوت می‌کند و جنگ علی (علیه السلام) را فتنه می‌خواند و مردم را از ورود در این فتنه، برحذر می‌دارد. امام حسن مجتبی علیه‌السلام نزد ابوموسی رفت و به او فرمود:

«اخرج عن مسجدنا ، وامض حیث شئت» « از مسجد ما بیرون شو و هر جا می خواهی برو»

سپس حضرت به منبر رفت و عمار یاسر هم همراه او بالای منبر رفت و امام حسن (علیه السلام) مردم را برای پیکار و حرکت دعوت فرمود.

در پی این دعوت ، فردای آن روز کوفیان در حالی که آماده حرکت بودند بیرون آمدند و حسن بن علی ( علیهماالسلام ) آنان را شمرد و نه هزار و ششصد و پنجاه نفر بودند.[۶]

 

ج) سخنرانی امام حسن (علیه السلام) در مسجد کوفه:

هنگامی که به حضرت علی  علیه‌السلام خبر رسید که ابو موسی اشعری مردم کوفه را از یاری برحذر می دارد، امام حسن  علیه‌السلام به همراه افراد دیگر به سوی او فرستاد. هنگامی که داخل مسجد شدند امام حسن (علیه السلام) بالای منبر رفت، و پس از حمد خداوند و صلوات بر پیامبر اکرم (علیه السلام) چنین فرمود:

« أَیهَا النَّاسُ إِنَّ عَلِیاً أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ بَابُ هُدًی فَمَنْ دَخَلَهُ اهْتَدَی وَ مَنْ خَالَفَهُ تَرَدَّی »[۷]

«ای مردم! علی  علیه‌السلام راه هدایت است هر که داخل آن شود، هدایت یافته است و هر که مخالفت کند هلاک می گردد.»

نکته ای که در اینجا باید به آن توجه داشت این است که کارشکنی های ابوموسی و مانع تراشی های او همچنان بر اختلافات دامن می‌زد و مردم را از رفتن به جبهه جنگ باز می‌داشت، ولی بیانات آتشین و مستدلّ امام حسن(علیه السلام) و تلاش‌های افراد برجسته ای مثل عمّار یاسر، مالک اشتر ، قیس بن سعد و دیگران موجب شد که بیش از ده هزار نفر به سوی جبهه حرکت نمودند و به سپاه امیرالمؤمنین (علیه السلام) پیوستند.[۸]

 

ح) پاسخ امام حسن  علیه‌السلام به یاوه گویی های عبدالله بن زبیر در جنگ جمل:

در جنگ جمل پس از آن که نامه امیر المؤمنین علی (علیه السلام)  به دست طلحه و زبیر رسید و آنان از نوشتن جواب آن عاجز ماندند ، دو لشکر رویاروی هم قرار گرفتند و سخنوران دو گروه ، شروع به تحریک و ترغیب مردم به جنگ کردند. عبد اللّه بن زبیر برخاست و گفت:

«أیها الناس! إنّ علی بن أبی طالب هو الذی قتل الخلیفة عثمان بن عفان ، ای مردم، علی ، عثمان را که خلیفه بر حقّ بود، کشته است و این ساعت لشکر جمع کرده بر سر شما آورده تا کار از دست شما برباید و شهر و ولایت شما را فرا گیرد. مردانه باشید و خون خلیفه خود را بازخواهید، حریم خویشتن نگاه دارید و به خاطر حفظ زن و فرزند و اهل و پیوند خویش جنگ کنید.»

شخصی نزد امیر المؤمنین علی (علیه السلام) آمد و کلماتی که عبد اللّه بن زبیر در حقّ امیر المؤمنین علی (علیه السلام) گفته بود را به آن حضرت باز گفت. وقتی که سخنان ابن زبیر به گوش علی (علیه السلام) رسید به پسرش حسن فرمود: «و قد بلغنی أنه شتمنی، فقم یا بنی فاخطب للناس خطبة بلیغة موجزة و لا تشتمن أحدا من الناس». پسرم! برخیز و سخنرانی کن.

حسن (علیه السّلام) برخاست و پس از حمد و ثنای خداوند چنین گفت:

« أَیهَا النَّاسُ قَدْ بَلَغَنَا مَقَالَةُ ابْنِ الزُّبَیرِ ، ای مردم! سخنان ابن زبیر به اطلاع ما رسید و به خدا سوگند که او بر عثمان گناهانش را بر می‌شمُرد و گاه به او تهمت می زد و چنان سرزمین ها را بر عثمان تنگ کرد تا کشته شد و طلحه در حالی که هنوز عثمان زنده بود رایت خود را بر بیت المال برافراشت. اما این که می‌گوید علی (علیه السلام) حکومت مردم را با زور غصب کرده است ، پدرش مدعی است که با دست خود با علی بیعت کرده ولی با قلب خود بیعت نکرده است. بنابراین اقرار به بیعت می‌کند و بعد بهانه می‌تراشد. لازم است برای ادعای خود برهان و دلیل آورد و کجا ممکن است بتواند دلیل بیاورد؟ اما تعجب کردن ابن زبیر از اینکه مردم کوفه به سوی مردم بصره آمده‌اند؛ چه جای شگفت است که اهل حق به سوی اهل باطل هجوم آورند و به جان خودم و به خدا سوگند مردم بصره خواهند دانست و امروز وعده‌گاه ما و ایشان است. به پیشگاه خداوند متعال دربارۀ آنان داوری می‌بریم و خدای بر حق قضاوت خواهد کرد که بهترین قضاوت کنندگان است.» وقتی سخنان امام حسن (علیه السّلام) تمام شد، مردی بنام عمر بن محمود برخاست و شعری در ستایش حسن (علیه السّلام) خواند.[۹]

                       

بخش دوم: امام حسن (علیه السلام) در دوران پس از شهادت امیرالمؤمنین (علیه السلام)

 

۱- خطبه امام حسن (علیه السلام) بعد از شهادت امیرالمومنین (علیه السلام)     

امام حسن(علیه السلام) در بامداد آن شبی که امیر المؤمنین (علیه السلام) در آن شب از دنیا رفت خطبه مفصلی را خواند. حضرت ابتدا حمد و ثنای خدا را به جای آورد و بر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) درود فرستاد، سپس شروع به مدح و ثنای پدرش امیر المؤمنین (علیه السلام) کرد:[۱۰]

«لَقَدْ قُبِضَ فِی هَذِهِ اللَّیلَةِ رَجُلٌ لَمْ یسْبِقْهُ الْأَوَّلُونَ بِعَمَلٍ وَ لَمْ یدْرِکهُ الْآخِرُونَ بِعَمَلٍ لَقَدْ کانَ یجَاهِدُ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ص فَیقِیهِ بِنَفْسِهِ وَ کانَ رَسُولُ اللَّهِ ص یوَجِّهُهُ بِرَایتِهِ فَیکنِفُهُ جَبْرَئِیلُ عَنْ یمِینِهِ وَ مِیکائِیلُ عَنْ شِمَالِهِ وَ لَا یرْجِعُ حَتَّی یفْتَحَ اللَّهُ عَلَی یدَیهِ وَ لَقَدْ تُوُفِّی فِی اللَّیلَةِ الَّتِی عُرِجَ فِیهَا بِعِیسَی بْنِ مَرْیمَ وَ الَّتِی قُبِضَ فِیهَا یوشَعُ بْنُ نُونٍ وَصِی مُوسَی وَ مَا خَلَّفَ صَفْرَاءَ وَ لَا بَیضَاءَ إِلَّا سَبْعَمِائَةِ دِرْهَمٍ فَضَلَتْ عَنْ عَطَائِهِ أَرَادَ أَنْ یبْتَاعَ بِهَا خَادِماً لِأَهْلِهِ ثُمَّ خَنَقَتْهُ الْعَبْرَةُ فَبَکی وَ بَکی النَّاسُ مِنْ حَوْلِهِ مَعَهُ»

«به حقیقت در این شب مردی از دنیا رفت که پیشینیان در کردار از او پیشی نگرفتند، و آیندگان نیز در کردار به او نمی رسند، همانا با رسول‌خدا (صلی الله علیه و آله) جهاد کرد و با جان خویش از آن حضرت دفاع نمود، و رسول خدا (صلی الله علیه و آله) او را با پرچم خود (به جنگها) فرستاد و (جبرئیل و میکائیل) او را در میان می‌گرفتند، جبرئیل از سمت راستش، و میکائیل از سمت چپ او، و باز نمی‌گشت تا به دست توانای او خداوند  فتح را حاصل می کرد. و در شبی از دنیا رفت که عیسی بن مریم در آن شب به آسمان بالا رفت، و یوشع بن نون وصی حضرت موسی(علیه السلام) در آن شب از دنیا رفت، و هیچ طلا و نقره ای از خود به جای نگذاشته جز هفتصد درهم که آن هم از بهره‌اش (که از بیت المال داشت) زیاد آمده بود ، و می‌خواست با آن پول برای خانواده خود خادمی خریداری کند»

سپس بغض ، گلوی امام حسن مجتبی (علیه السلام) را گرفت و حضرت گریه کرد و مردم نیز با آن حضرت گریه کردند.

حضرت در ادامه به معرفی خودش و اهل بیت (علیهم السلام) پرداخت:

« أَنَا ابْنُ الْبَشِیرِ أَنَا ابْنُ النَّذِیرِ أَنَا ابْنُ الدَّاعِی إِلَی اللَّهِ بِإِذْنِهِ أَنَا ابْنُ السِّرَاجِ الْمُنِیرِ أَنَا مِنْ أَهْلِ بَیتٍ أَذْهَبَ اللَّهُ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهَّرَهُمْ تَطْهِیراً أَنَا مِنْ أَهْلِ بَیتٍ فَرَضَ اللَّهُ مَوَدَّتَهُمْ فِی کتَابِهِ فَقَالَ تَعَالَی قُلْ لا أَسْئَلُکمْ عَلَیهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی وَ مَنْ یقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِیها حُسْناً ، فَالْحَسَنَةُ مَوَدَّتُنَا أَهْلَ الْبَیتِ ، ثُمَّ جَلَسَ»

«منم فرزند بشیر (مژده دهنده به بهشت، یعنی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) که از نام های آسمانی او بشیر است) منم فرزند نذیر (ترساننده از جهنم) منم فرزند آن کس که به اذن پروردگار ، مردم را به سوی او می‌خواند، منم پسر چراغ تابناک (هدایت)، من از خاندانی هستم که خدای تعالی پلیدی را از ایشان دور کرده و به خوبی پاکیزه شان فرموده، من از آن خاندانی هستم که خداوند دوستی ایشان را در کتاب خویش (قرآن) فرض و واجب دانسته و فرموده است: «بگو نمی خواهم از شما بر رسالت مزدی جز دوستی در خویشاوندانم و آنکه فراهم کند نیکی را بیفزاییمش در آن نکویی را» پس نیکی در این آیه دوستی ما خاندان است. سپس حضرت نشست»

پس از خطبه حضرت ، ابن عباس برخاست، مقابل امام حسن ایستاد و گفت: « معاشِرَ النَّاسِ هَذَا ابْنُ نَبِیِّکُمْ وَ وَصِیُّ إِمَامِکُمْ فَبَایِعُوهُ ای گروه مردم! این حسن علیه السّلام پسر پیغمبر و وصی امام شماست، با وی بیعت کنید!» مردم سخن وی را پذیرفتند و گفتند: «محبوبیت امام حسن نزد ما زیاد و حق او بر ما واجب است.» آنگاه برای بیعت با آن بزرگوار و خلیفه دانستن وی، از یکدیگر سبقت گرفتند.[۱۱]

این خطبه حضرت ، در بسیاری از کتب شیعه و اهل سنت نقل شده است.[۱۲]

البته علمای اهل سنّت تلاش کرده‌اند تا خطبه امام حسن (علیه السلام) را به صورت کامل نقل نکنند. فرد محقّق پس از مراجعه به این منابع و تطبیق متن‌های این خطبه با یکدیگر، متوجه اخلاص امینان حدیث و حرص و ولع آن‌ها نسبت به حفظ‍‌ و نقل بی‌کم و کاست حدیث خواهد شد.

 

امام حسن (علیه السلام) یکی از اصحابِ رسول خدا (صلی الله علیه و آله) محسوب می شود و ما در بین اصحاب ، کسی را سراغ نداریم که حضرت امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) را اینگونه و با این عبارات وصف کرده باشد. در این خطبه ی زیبای امام حسن مجتبی (علیه السلام) ، بر افضلیت امیر المومنین (علیه السلام) بر جمیع خلایق از اولین و آخرین به جز پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) تصریح شده است.

همچنین نکته مهم دیگری که در این خطبه ذکر شده است استناد امام حسن (علیه السلام) به آیه تطهیر و آیه مودت در شأن اهل بیت (علیهم السلام) است.

 

۲- خطبه امام حسن (علیه السلام) بعد از بیعت با ایشان

شیخ مفید و شیخ طوسی نقل کرده اند که پس از اینکه مردم با امام حسن (علیه السلام) بیعت کردند ، حضرت، خطبه پر مضمونی را ایراد کردند و در آن به مناقب اهل بیت (علیهم السلام) از جمله حدیث ثقلین و آیه اولی الامر پرداختند:

« عَنْ هِشَامِ بْنِ حَسَّانَ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا مُحَمَّدٍ الْحَسَنَ بْنَ عَلِیٍّ علیه السلام یَخْطُبُ النَّاسَ بَعْدَ الْبَیْعَهِ لَهُ بِالْأَمْر:

نَحْنُ حِزْبُ اللَّهِ الْغَالِبُونَ وَ عِتْرَةُ رَسُولِهِ الْأَقْرَبُونَ وَ أَهْلُ بَیتِهِ الطَّیبُونَ الطَّاهِرُونَ وَ أَحَدُ الثَّقَلَینِ اللَّذَینِ خَلَّفَهُمَا رَسُولُ اللَّهِ ص فِی أُمَّتِهِ وَ التَّالِی کتَابَ اللَّهِ فِیهِ تَفْصِیلُ کلِّ شَی‌ءٍ- لا یأْتِیهِ الْباطِلُ مِنْ بَینِ یدَیهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ فَالْمُعَوَّلُ عَلَینَا فِی تَفْسِیرِهِ لَا نَتَظَنَّی تَأْوِیلَهُ بَلْ نَتَیقَّنُ حَقَائِقَهُ فَأَطِیعُونَا فَإِنَّ طَاعَتَنَا مَفْرُوضَةٌ إِذْ کانَتْ بِطَاعَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ رَسُولِهِ مَقْرُونَةً قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَی‌ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللَّهِ وَ الرَّسُول وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَی الرَّسُولِ وَ إِلی أُولِی الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُم وَ أُحَذِّرُکمُ الْإِصْغَاءَ لِهُتَافِ الشَّیطَانِ بِکمْ فاِنَّهُ لَکمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ فَتَکونُوا کأَوْلِیائِهِ الَّذِینَ قَالَ لَهُمْ- لا غالِبَ لَکمُ الْیوْمَ مِنَ النَّاسِ وَ إِنِّی جارٌ لَکمْ فَلَمَّا تَراءَتِ الْفِئَتانِ نَکصَ عَلی عَقِبَیهِ وَ قالَ إِنِّی بَرِی‌ءٌ مِنْکمْ إِنِّی أَری ما لا تَرَوْنَ فَتُلْقَوْنَ إِلَی الرِّمَاحِ وَزَراً وَ إِلَی السُّیوفِ جَزَراً وَ لِلْعُمُدِ حَطَماً وَ لِلسِّهَامِ غَرَضاً ثُمَ لا ینْفَعُ نَفْساً إِیمانُها لَمْ تَکنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ کسَبَتْ فِی إِیمانِها خیرا»

«هشام بن حسان روایت می کند که: موقعی که مردم با امام حسن بیعت کردند، از آن حضرت شنیدم که فرمود: «ما همان حزب خداییم که غالب هستیم؛ ما عترت نزدیک پیامبر اسلام صلی اللَّه علیه و آله هستیم؛ ما اهل بیت طیب و طاهر پیغمبر خداییم؛ ما یکی از آن ثقلین هستیم که رسول خدا در میان امت خود بر جای گذاشت؛ ما تالی تلو قرآن خداییم، { همان قرآنی که تفصیل هر چیزی در آن است و باطل نیست و باطل نخواهد شد.} تفسیر قرآن فقط بر عهده ماست، زیرا قرآن را به ظن و گمان تفسیر نمی کنیم، بلکه در حقایق آن یقین داریم. ای مردم! از ما فرمانبرداری کنید، زیرا اطاعت ما جزو واجبات است. زیرا اطاعت ما در ردیف اطاعت از خدا و رسول قرار گرفته است. از این روست که خدای سبحان درباره ما می فرماید: {ای مردمی که ایمان آورده اید! از خدا و رسول و صاحبان امر اطاعت کنید و اگر درباره موضوعی اختلاف پیدا کردید، قضاوت آن را بر عهده خدا و رسول بگذارید.} {اگر آن اختلاف را بر عهده رسول و صاحبان امر یعنی امامان علیهم السّلام می گذاشتند، آن افرادی که آن را استنباط می کردند، حکم آن را می دانستند.} من شما را از اینکه گوش به دعوت شیطان بدهید بر حذر می دارم، {زیرا شیطان برای شما دشمنی است آشکار.} من می ترسم که شما از دوستان آن گروهی باشید که شیطان به آنان گفت:{«امروز هیچ کس از مردم بر شما پیروز نخواهد شد، و من پناه شما هستم.» پس هنگامی که دو گروه، یکدیگر را دیدند [شیطان] به عقب برگشت} اما وقتی دو لشکر یکدیگر را دیدند شیطان به عقب برگشت و به آنها گفت: {من از شما بیزارم، زیرا من چیزی را می بینم که شما نمی بینید.} اگر از شیطان پیروی کنید طعمه نیزه ها خواهید شد، به وسیله شمشیرها ذبح می شوید، عمودها شما را سرکوب می کنند و هدف و غرض تیرها قرار خواهید گرفت.{آنگاه ایمان آن کسی که قبلا ایمان نیاورده یا خیری در ایمانش نیست، برایش نفعی نخواهد داشت.} »[۱۳]

۳- دفاع از امیر المؤمنین (علیه السلام) در مفاد صلح نامه

صلح نامه امام حسن (علیه السلام) موادّ و بندهایی دارد که هر بندِ آن پیام و نکته خاص دارد. از آن جایی که دفاع از امیرالمؤمنین (علیه السلام) به عنوان یک اصل برای امام حسن (علیه السلام) مطرح بود ، یکی از مفاد قرارداد صلح نامه امام حسن (علیه السلام) این بود که معاویه حق ندارد به علی بن ابی طالب امیر المؤمنین (علیه السلام) کوچکترین بی احترامی و اهانتی بکند و شیعیان حضرت نیز باید امنیت داشته باشند:

شیخ مفید آورده است:

«وَ اشْتَرَطَ عَلَیهِ تَرْک سَبِّ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع وَ الْعُدُولَ عَنِ الْقُنُوتِ عَلَیهِ فِی الصَّلَوَاتِ وَ أَنْ یؤْمِنَ شِیعَتَهُ رَضِی اللَّهُ عَنْهُمْ وَ لَا یتَعَرَّضَ لِأَحَدٍ مِنْهُمْ بِسُوءٍ»

«امام حسن علیه السّلام از معاویه پیمان گرفت و با او شرط کرد که به علی علیه السّلام ناسزا نگوید، بدگویی از ایشان را در قنوت نماز ترک کند و شیعیان امام حسن در امان باشند و اذیت و آزاری به احدی از ایشان نرسد»[۱۴]

طبق این بندِ صلح نامه ، ناسزا گویی و اهانت نسبت به امیر مومنان (علیه السلام) و لعن آن حضرت در قنوت نماز ، باید متوقف گردد و از علی(علیه السلام) جز به نیکی یاد نشود. معاویه ابتدا تمامی شروط امام حسن (علیه السلام) را پذیرفت و تعهد کرد که به آن شروط عمل کند ولی در ادامه همه این شروط را نقض کرد.

ابن اثیر می نویسد:

«وَأَنْ لَا یشْتُمَ عَلِیا، فَلَمْ یجِبْهُ عَنِ الْکفِّ عَنْ شَتْمِ عَلِی، فَطَلَبَ أَنْ لَا یشْتُمَ وَهُوَ یسْمَعُ، فَأَجَابَهُ إِلَی ذَلِک ثُمَّ لَمْ یفِ لَهُ بِهِ أَیضًا»

«امام حسن (علیه السلام) به معاویه فرمودند: یکی از شرایط صلح این است که به علی (علیه السلام) ناسزا نگویی، اما معاویه گفت من از ناسزا به علی دست برنمی‌دارم. امام حسن (علیه السلام) درخواست کردند حداقل در مجلسی که ایشان حضور دارند به پدر بزرگوارشان ناسزا نگوید و معاویه قبول کرد. اما به قول خود وفا نکرد.»[۱۵]

۴- دفاع جانانه امام حسن (علیه السلام) از امیرالمؤمنین (علیه السلام) و اهل‌بیت (علیهم السلام) در حضور معاویه در مجالس متعدد

أ) خطبه امام حسن (علیه السلام) پس از صلح با معاویه:

شیخ طوسی (ره) این خطبه را با دو سند نقل کرده است ، با سند اول از ابی عُمر زاذان و با سند دوم از حضرت علی بن الحسین زین العابدین (علیهما السلام) [۱۶] که ما به جهت اختصار فقط به سند اول اشاره می کنیم.

شیخ طوسی به سند خود از ابی عُمر زاذان نقل می کند که او گفت: وقتی که حضرت حسن بن علی (علیهما السلام) با معاویه متارکه جنگ کرد و کار به مصالحه و مسالمت کشید، معاویه مردم را جمع کرد و بالای منبر رفت و خطبه خواند. وقتی معاویه از خطبه فارغ شد امام حسن (علیه السلام) برخاست و حمد خداوند را به جای آورد و خطبه بسیار بلیغ و مفصلی ایراد کرد که در آن ، مناقب و فضائل امیر المؤمنین علیه السلام و اهل بیت (علیهم السلام) آمده بود، حضرت فرمود:

«فَجَاءَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ) مِنَ الْأَنْفُسِ بِأَبِی، وَ مِنَ الْأَبْنَاءِ بِی وَ بِأَخِی، وَ مِنَ النِّسَاءِ بِأُمِّی وَ کنَّا أَهْلَهُ، وَ نَحْنُ لَهُ، وَ هُوَ مِنَّا وَ نَحْنُ مِنْهُ. وَ لَمَّا نَزَلَتْ آیةُ التَّطْهِیرِ جَمَعَنَا رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ) فِی کسَاءٍ لِأُمِّ سَلَمَةَ (رَضِی اللَّهُ عَنْهَا) خَیبَرِی، ثُمَّ قَالَ:” اللَّهُمَّ هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَیتِی وَ عِتْرَتِی فَأَذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهِّرْهُمْ تَطْهِیراً” فَلَمْ یکنْ أَحَدٌ فِی الْکسَاءِ غَیرِی وَ أَخِی وَ أَبِی وَ أُمِّی، وَ لَمْ یکنْ أَحَدٌ یجْنِبُ فِی الْمَسْجِدِ وَ یولَدُ لَهُ فِیهِ إِلَّا النَّبِی (صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ) وَ أَبِی، تَکرِمَةً مِنَ اللَّهِ (تَعَالَی) لَنَا، وَ تَفْضِیلًا مِنْهُ لَنَا. وَ قَدْ رَأَیتُمْ مَکانَ مَنْزِلِنَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ)، وَ أَمَرَ بِسَدِّ الْأَبْوَابِ فَسَدَّهَا، وَ تَرَک بَابَنَا، فَقِیلَ لَهُ فِی ذَلِک، فَقَالَ:” أَمَا إِنِّی لَمْ أَسُدَّهَا وَ أَفْتَحُ بَابَهُ، وَ لَکنَّ اللَّهَ (عَزَّ وَ جَلَّ) أَمَرَنِی أَنْ أَسُدَّهَا وَ أَفْتَحَ بَابَهُ”.»

«پدرم علی علیه السّلام نفس پیغمبر خدا است، من و برادرم فرزندان پیامبریم، منظور از کلمه، نسائنا (که در آیه مباهله می باشد) مادرم زهرا سلام الله علیها است، ما اهل بیت و خاندان پیامبر هستیم، پیامبر خدا از ما و ما از او هستیم. هنگامی که آیه تطهیر نازل شد، پیامبر صلّی اللّه علیه و آله ما را زیر کسای یمانی که برای ام سلمه بود جمع کرد و فرمود: پروردگارا! اینان اهل بیت و عترت من هستند، پلیدی را از ایشان دور کن و آنان را در نهایت پاکی پاکیزه کن. احدی غیر از من، برادرم حسین و پدر و مادرم زیر آن کسا نبود. احدی نبود که در مسجد جنب و متولد شود، غیر از پیامبر خدا و پدرم، این فضیلتی است که از طرف خدا شامل حال ما شده است. شما مقام و منزلت ما را نزد رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله مشاهده کردید. خداوند دستور داد همه درهایی را که به طرف مسجد النبی باز می شدند بستند، غیر از در حجره ما که دائما باز بود. وقتی در این باره با رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله گفتگو کردند فرمود: من در آن حجره ها را نبستم و در حجره علی را باز نگذاشتم، بلکه خدا به من دستور داد در همه حجره ها را مسدود کرده و در حجره علی را باز گذارم.»

حضرت در ادامه ، پاسخ شکننده ای به ادعای معاویه درباره صلح دادند:

«وَ إِنَّ مُعَاوِیةَ زَعَمَ لَکمْ أَنِّی رَأَیتُهُ لِلْخِلَافَةِ أَهْلًا وَ لَمْ أَرَ نَفْسِی لَهَا أَهْلًا، فَکذَب مُعَاوِیةُ، نَحْنُ أَوْلَی النَّاسِ بِالنَّاسِ فِی کتَابِ اللَّهِ وَ عَلَی لِسَانِ نَبِیهِ (صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ)، وَ لَمْ نَزَلْ أَهْلَ الْبَیتِ مَظْلُومِینَ مُنْذُ قَبَضَ اللَّهُ (تَعَالَی) نَبِیهُ (صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ)، فَاللَّهُ بَینَنَا وَ بَینَ مَنْ ظَلَمَنَا حَقَّنَا، وَ تَوَثَّبَ عَلَی رِقَابِنَا، وَ حَمَلَ النَّاسَ عَلَینَا، وَ مَنَعَنَا سَهْمَنَا مِنَ الْفَی‌ءِ، وَ مَنَعَ أُمَّنَا مَا جَعَلَ لَهَا رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ).»

«معاویه گمان کرده است من او را لایق خلافت دانسته و خود را لایق این مقام نمی دانم، او دروغ می گوید. ما به تصریح قرآن و نصّ نبوی بر تمام مردم از خودشان شایسته‌تریم. ما اهل بیت از آن هنگام که خداوند روح پیامبر خود را قبض کرد، مظلوم قرار گرفتیم، خدا بین ما و افرادی که حق ما را گرفتند و بر ما مسلط شدند و مردم را بر ما مسلط کردند، ما را از سهم غنیمت خویش منع کردند و آن افرادی که مادر ما را از آن حقی که پیامبر خدا برایش قرار داد محروم کردند، قضاوت خواهد کرد.»

حضرت در پایان سخنان شان به فضائل امیر المؤمنین (علیه السلام) مثل حدیث منزلت و حدیث غدیر استناد کردند:

«وَ أُقْسِمُ بِاللَّهِ لَوْ أَنَّ النَّاسَ بَایعُوا أَبِی حِینَ فَارَقَهُمُ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ) لَأَعْطَتْهُمُ السَّمَاءُ قَطْرَهَا، وَ الْأَرْضُ بَرَکتَهَا، وَ مَا طَمِعْتَ فِیهَا یا مُعَاوِیةُ، فَلَمَّا خَرَجَتْ مِنْ مَعْدِنِهَا تَنَازَعَتْهَا قُرَیشٌ بَینَهَا، فَطَمِعَتْ فِیهَا الطُّلَقَاءُ وَ أَبْنَاءُ الطُّلَقَاءِ أَنْتَ وَ أَصْحَابُک…وَ قَدْ تَرَکتْ بَنُو إِسْرَائِیلَ هَارُونَ وَ هُمْ یعْلَمُونَ أَنَّهُ خَلِیفَةُ مُوسَی (عَلَیهِ السَّلَامُ) فِیهِمْ وَ اتَّبَعُوا السَّامِرِی، وَ قَدْ تَرَکتْ هَذِهِ الْأُمَّةُ أَبِی وَ بَایعُوا غَیرَهُ، وَ قَدْ سَمِعُوا رَسُولَ اللَّهِ (صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ) یقُولُ:” أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی إِلَّا النُّبُوَّةَ”، وَ قَدْ رَأَوْا رَسُولَ اللَّهِ (صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ) نَصَبَ أَبِی یوْمَ غَدِیرِ خُمٍّ، وَ أَمَرَهُمْ أَنْ یبَلِّغَ الشَّاهِدُ مِنْهُمْ الْغَائِبَ… فَجَعَلَ اللَّهُ هَارُونَ فِی سَعَةٍ حِینَ اسْتَضْعَفُوهُ وَ کادُوا یقْتُلُونَهُ، وَ جَعَلَ اللَّهُ النَّبِی (صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ) فِی سَعَةٍ حِینَ دَخَلَ الْغَارَ وَ لَمْ یجِدْ أَعْوَاناً، وَ کذَلِک أَبِی، وَ أَنَا فِی سَعَةٍ مِنَ اللَّهِ حِینَ خَذَلَتْنَا الْأُمَّةُ وَ بَایعُوک یا مُعَاوِیةُ، وَ إِنَّمَا هِی السُّنَنُ وَ الْأَمْثَالُ یتْبَعُ بَعْضُهَا بَعْضاً. أَیهَا النَّاسُ، إِنَّکمْ لَوِ الْتَمَسْتُمْ فِیمَا بَینَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ أَنْ تَجِدُوا رَجُلًا وَلَدَهُ نَبِی غَیرِی وَ أَخِی لَمْ تَجِدُوهُ، وَ إِنِّی قَدْ بَایعْتُ هَذَا «وَ إِنْ أَدْرِی لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَکمْ وَ مَتاعٌ إِلی حِینٍ»

«به خدا قسم اگر آن هنگام که پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله از بین این مردم رفت با پدرم بیعت می کردند، آسمان باران رحمت خود را برای ایشان فرو می ریخت و زمین برکات خود را به آنان عطا می کرد. ای معاویه! مقام خلافتی که تو در آن طمع کردی، هنگامی که از جایگاه خود خارج شد، قریش بر سر آن جدال کردند، سپس اسیران آزاد شده و فرزندان آنان یعنی تو و یارانت در آن طمع کردید….بنی اسرائیل هارون را در حالی که می دانستند او در میان آنان خلیفه حضرت موسی است از دست دادند و از سامری تبعیت کردند. این امت هم پدر مرا رها نموده و با دیگری بیعت کردند، در حالی که شنیدند پیغمبر خدا صلّی اللّه علیه و آله راجع به پدرم می فرمود: ای علی، تو برای من نظیر هارون هستی برای موسی، (با این تفاوت که) بعد از من پیامبری نخواهد آمد. و در حالی که در روز غدیر خم دیدید، پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله پدرم را به مقام خلافت منصوب کرد و به حاضرین دستور داد که این موضوع را به گوش کسانی که غایب هستند برسانند…هنگامی که هارون را تضعیف کرده و نزدیک بود او را بکشند، خدا از وی سلب مسئولیت کرد. زمانی که پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله یاوری نیافت و وارد غار شد، خدا از مسئولیت او صرف نظر کرد. پدرم و من هم مسئولیت خدایی نداریم، زیرا این امت ما را رها نموده و با تو بیعت کردند. ای معاویه، این ها سنت ها و امثالی هستند که هر یک تابع دیگری است. ای مردم! اگر شما در بین مشرق و مغرب مردی را جستجو کنید که از نسل پیامبر باشد، غیر از من و برادرم نخواهید یافت، من با معاویه بیعت کردم گر چه می دانم این عمل تا مدتی موجب فتنه و آزمایش شما خواهد بود.»[۱۷]

نکته مهمی که از این خطبه امام حسن مجتبی (علیه السلام) به دست می آید این است که آن حضرت حتی پس از انعقاد پیمان صلح که قدرت معاویه افزایش یافت و موقعیتش بیش از پیش تثبیت شد، شجاعانه و قاطعانه انگیزه های صلح خود و امتیازات خاندان اهل بیت (علیهم السلام) را بیان می کند و در حضور معاویه ، با اشاره به نقاط ضعف او ، با شدت و صراحت از روش او انتقاد می کند.

 

ب) مناظره مشهور امام حسن (علیه السلام) با معاویه و اصحابش:

در محفلی ، میان امام و اصحاب معاویه مناظره‌ی مفصّلی صورت گرفت که ابو مخنف و دیگران می گویند: در اسلام جلسه مباحثه ای مهم‌تر و پرآشوب‌تر از مناظره امام حسن مجتبی (علیه‌السّلام) با اصحاب معاویه اتفاق نیفتاده است.

در این مجلس پنج از ارکان نظام معاویه و ترویج گران جاهلیت وی نظیر: «عمرو بن عثمان» ، «عمرو بن عاص» ، «عتبة بن ابی سفیان» ، «ولید بن عقبة» و «مغیرة بن شعبة» گرد آمده بودند و عمرو بن عاص از معاویه خواست که امام حسن (علیه السلام) را احضار کند تا مقام او و پدرش را پایین آوَرَند و آن حضرت و پدرش را ناسزا گفته و مورد اهانت قرار دهند. معاویه در ابتدا حاضر نشد کسی را در پی امام (علیه السلام) بفرستد ولی سرانجام او را واداشتند تا امام را احضار کند. معاویه شخصی را به دنبال امام حسن (علیه السّلام) فرستاد و امام در مجلس حاضر شد. حضرت فرمود: اگر می دانستم اینان توطئه و اجتماع کرده اند، به تعداد آن ها از بین بنی هاشم به همراه خویش می آوردم ولی در عین حال ، خداوند عزّوجلّ سرپرست و یاور من است.

سپس اصحاب معاویه به ترتیب شروع به سخنرانی کردند و اتهاماتی را به حضرت و پدرش امیر المؤمنین (علیه السلام) درمورد قتل ابوبکر و عمر و عثمان وارد کردند. این افراد در سخنان شان جسارت هایی به امام حسن و امیر المؤمنین و اهل بیت (علیهم السلام) کردند که قلم از بیان آن شرم می کند.

وقتی سخنان آن پنج نفر تمام شد ، امام حسن (علیه السلام) در پاسخ این یاوه گویی ها ، سخنان خود را اینگونه آغاز کردند:

«الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی هَدَی أَوَّلَکمْ بِأَوَّلِنَا وَ آخِرَکمْ بِآخِرِنَا وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی جَدِّی مُحَمَّدٍ النَّبِی وَ آلِهِ وَ سَلَّم»

«سپاس مخصوص خدایی است که نسل اول شما را به وسیله نسل اول ما، و نسل آخر شما را به واسطه نسل آخر ما هدایت کرد. درود خدا بر سید ما محمّد و خاندان آن حضرت باد»

حضرت در ابتدا ، فضائل پدرش علی (علیه السلام) را یادآور شد و به آن ها مناشده کرد. از جمله فضائلی که حضرت در این مناظره متذکر شدند عبارت بود از: اولین نمازگزار بودن حضرت علی (علیه السلام) ، شجاعت حضرت امیر در جنگ بدر و احد و احزاب ، فتح خیبر (حدیث رایت) ، حدیث منزلت ، حدیث «مَنْ أَطَاعَ عَلِیاً فَقَدْ أَطَاعَنِی» ، حدیث ثقلین ، حدیث سفینه ، علم امیر المؤمنین (علیه السلام) و….

امام حسن (علیه السلام) در ادامه ، خطاب به معاویه سوابق شوم معاویه و رذائل و مطاعن او و خاندانش را به صورت مفصل بیان کرد.

در دنباله گفتگو، امام به ترتیب دیگر حاضران در مجلس را مورد خطاب آتشین خود قرار داد و با بیانی کوبنده همگی آنان را رسوا ساخت.

امام حسن (علیه السّلام) پس از اینکه اصحاب معاویه را مجاب کرد ، برخاست و در حالی که این آیه را تلاوت می کرد: «الخبیثات للخبیثین و الخبیثون للخبیثات» فرمود: «به خدا قسم ای معاویه، مقصود از این آیه تو و یارانت و ایشان و پیروانشان هستند» و مقصود از این قسمت آیه «و الطیبات للطیبین و الطیبون للطیبات» علی بن ابی طالب و یاران و پیروانش هستند.

سپس امام حسن (علیه السّلام) در حالی خارج شد که به معاویه می فرمود:

«ذُقْ وَبَالَ مَا کسَبَتْ یدَاک وَ مَا جَنَتْ وَ مَا قَدْ أَعَدَّ اللَّهُ لَک وَ لَهُمْ مِنَ الْخِزْی فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ الْعَذَابِ الْأَلِیمِ فِی الْآخِرَة»

«عاقبت بدی را که به خاطر اعمال و جنایاتت نصیبت شد بچش و برای عذاب هایی که خدا برای تو و یارانت از قبیل رسوایی دنیوی و عذاب دردناک اخروی آماده کرده است مهیا باش!»

پس از این جریان، معاویه به یاران خویش گفت: شما نیز کیفر جنایت هایی را که مرتکب شده اید بچشید! آیا من نگفتم شما نمی توانید از این مرد انتقام بگیرید؟ ای کاش شما اطاعت امر مرا می کردید، یا از این مرد که شما را رسوا کرد انتقام می گرفتید! من تصمیم داشتم به وی آسیبی بزنم، نه امروز و نه بعد از این خیر و فایده ای در وجود شما نخواهد بود.[۱۸]

 

ج) پاسخ به هتاکی معاویه در حضور حسنین:

معاویه پس از صلح با امام حسن (علیه السلام) به سمت کوفه رفت و چند روزی در آنجا اقامت کرد. هنگامی که بیعت اهل کوفه با معاویه خاتمه یافت بر فراز منبر رفت و سخنرانی نمود و از حضرت علی و امام حسن (علیهما السّلام) بدگویی کرد. امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) در آن مجلس حضور داشتند. امام حسین (علیه السّلام) برخاست تا جواب معاویه را بدهد، ولی امام حسن (علیه السّلام) دست او را گرفت و او را نشانید. سپس خودش برخاست و فرمود:

«أَیهَا الذَّاکرُ عَلِیاً أَنَا الْحَسَنُ وَ أَبِی عَلِی وَ أَنْتَ مُعَاوِیةُ وَ أَبُوک صَخْرٌ وَ أُمِّی فَاطِمَةُ وَ أُمُّک هِنْدٌ وَ جَدِّی رَسُولُ اللَّهِ وَ جَدُّک حَرْبٌ وَ جَدَّتِی خَدِیجَةُ وَ جَدَّتُک قُتَیلَةُ فَلَعَنَ اللَّهُ أَخْمَلَنَا ذِکراً وَ أَلْأَمَنَا حَسَباً وَ شَرَّنَا قَدَماً وَ أَقْدَمَنَا کفْراً وَ نِفَاقاً»

«ای کسی که علی علیه السلام را به بدی یاد کردی، من حسن هستم و پدرم علی است. تو معاویه ای و پدرت صخر می باشد. مادر من فاطمه زهرا سلام الله علیها و مادر تو هند است. جد من پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله و جد تو حرب است. جده من خدیجه کبری و جده تو قتیله است. پس خدا لعنت کند از ما دو نفر آن کس را که نامش پلیدتر و حسب و نسبش پست تر و سابقه اش بدتر و کفر و نفاقش پیش تر بوده است»

گروه های مختلفی که در مسجد بودند، گفتند : آمین آمین.[۱۹]

نکته جالب این است که راویان این روایت و سایر ناقلین این جریان مثل أبو الفرج اصفهانی هم ، پس از نقل این نفرین امام حسن (علیه السلام) می گویند: آمین.[۲۰]

امام حسن (علیه السلام) در این سخنرانی به تناسب رفتار ناشایست معاویه، با شدت به او پاسخ دادند و از این طریق علاوه بر نهی از این کار، افکار عمومی را هم نسبت به جایگاه امام علی (علیه السلام) آگاه کردند.

 

ح) پاسخ به معاویه در مجلسی دیگر:

روایت شده هنگامی که معاویه وارد کوفه شد به او گفتند: امام حسن علیه السلام نزد مردم جایگاه بلندی یافته است، اگر به او دستور دهی که روی منبر در پله پائین تر از تو قرار گیرد، جوانی و ناتوانی در سخن گفتنِ او باعث می شود که مقامش در قلب و دید مردم کاهش یابد، معاویه نپذیرفت ولی مردم به او اصرار کردند تا این کار را انجام دهد. معاویه این مطلب را به امام حسن علیه السّلام گفت و آن بزرگوار پس از اینکه پایین تر از معاویه نشست ، پس از حمد و ثنای الهی فرمود:

«أَمَّا بَعْدُ أَیهَا النَّاسُ فَإِنَّکمْ لَوْ طَلَبْتُمْ مَا بَینَ کذَا وَ کذَا لِتَجِدُوا رَجُلًا جَدُّهُ نَبِی لَمْ تَجِدُوا غَیرِی وَ غَیرَ أَخِی وَ إِنَّا أَعْطَینَا صَفْقَتَنَا هَذِهِ الطَّاغِیةَ وَ أَشَارَ بِیدِهِ إِلَی أَعْلَی الْمِنْبَرِ إِلَی مُعَاوِیةَ وَ هُوَ فِی مَقَامِ رَسُولِ اللَّهِ ص مِنَ الْمِنْبَرِ وَ رَأَینَا حَقْنَ دِمَاءِ الْمُسْلِمِینَ أَفْضَلَ مِنْ إِهْرَاقِهَا وَ إِنْ أَدْرِی لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَکمْ وَ مَتاعٌ إِلی حِینٍ وَ أَشَارَ بِیدِهِ إِلَی مُعَاوِیةَ»

«اما بعد، ای مردم اگر بین شرق و غرب جهان را بگردید، تا مردی را بیابید که جدش پیامبر باشد، جز من و برادرم را نخواهید یافت، و ما با این طاغی و ستمگر بیعت کرده ایم – و با دست به بالای منبر که معاویه ایستاده بود اشاره کرد – که در جایگاه پیامبر قرار گرفته است، و دانستیم که حفظ خون های مسلمانان بهتر از ریختن خون های آنان است، آن گاه به این آیه، استشهاد کردند: شاید این امر آزمایشی برای شما بوده و تا زمان اندکی آنان را بهره مند سازد و با دست به معاویه اشاره کرد.»

معاویه گفت: این سخن را به چه منظوری گفتی!؟ حضرت فرمود: به همان منظوری که خدا فرموده است. سپس معاویه برخاست و خطبه ای خواند:

«فَخَطَبَ خُطْبَةً عییبة [عَییةً] فَاحِشَةً فَسَبَّ فِیهَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ»

«معاویه در این خطبه به علی علیه السلام دشنام داد و بسیار مسخره و استهزاء نمود»

پس از این خطبه ی معاویه ، امام حسن علیه السلام برخاست و به دفاع از امیر المؤمنین (علیه السلام) پرداخت. حضرت به معاویه که هنوز بالای منبر بود گفت:

«وَیلَک یا ابْنَ آکلَةِ الْأَکبَادِ أَ وَ أَنْتَ تَسُبُّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع وَ قَدْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَنْ سَبَّ عَلِیاً فَقَدْ سَبَّنِی وَ مَنْ سَبَّنِی فَقَدْ سَبَّ اللَّهَ وَ مَنْ سَبَّ اللَّهَ أَدْخَلَهُ اللَّهُ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِداً فِیهَا مُخَلَّداً وَ لَهُ عَذَابٌ مُقِیمٌ»

«وای بر تو ای پسر هند جگر خوار، آیا تو امیرالمؤمنین علیه السلام را سب و لعن می کنی در حالی که پیامبر فرموده است: هر که علی را سب و دشنام دهد مرا دشنام داده است، و هر که مرا دشمن دهد خداوند را دشنام داده است، و هر که خدا را دشنام دهد، خداوند او را در آتش دوزخ وارد سازد در حالی که در آن جاودانه خواهد بود، و عذابی پایدار برای اوست.»

سپس امام حسن (علیه السلام) از منبر پائین آمد و به خانه اش رفت و در آن مسجد دیگر نماز نخواند.[۲۱]

دفاع از امیر المؤمنین (علیه السلام) آن قدر برای امام حسن (علیه السلام) اهمیت داشت که در مسجدی که در حضور ایشان سبّ به امیرالمؤمنین شد ، حضرت دیگر پای نگذاشت.

 

خ) سخنرانی امام حسن (علیه السلام) در مجلس معاویه و معجزه آن حضرت:

روزی عمرو عاص به معاویه گفت: حسن بن علی مردی است که از سخنرانی عاجز است، اگر او بر بالای منبر برود و مردم به او نگاه کنند خجل می شود و سخن خود را قطع می کند. کاش می گفتی او سخنرانی می کرد. معاویه به امام حسن (علیه السلام) گفت: کاش بر بالای منبر رفته و ما را موعظه می کردی. حضرت با استفاده از فرصت به دست آمده اقدام به سخنرانی کرد و بعد از حمد و ستایش الهی و صلوات بر پیامبر (صلی الله علیه و آله) اینگونه به معرّفی خود پرداخت:

«أَیهَا النَّاسُ مَنْ عَرَفَنِی فَقَدْ عَرَفَنِی وَ مَنْ لَمْ یعْرِفْنِی فَأَنَا الْحَسَنُ بْنُ عَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍ وَ ابْنُ سَیدَةِ النِّسَاءِ فَاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ أَنَا ابْنُ رَسُولِ اللَّهِ أَنَا ابْنُ نَبِی اللَّهِ أَنَا ابْنُ السِّرَاجِ الْمُنِیرِ أَنَا ابْنُ الْبَشِیرِ النَّذِیرِ أَنَا ابْنُ مَنْ بُعِثَ رَحْمَةً لِلْعالَمِینَ أَنَا ابْنُ مَنْ بُعِثَ إِلَی الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ أَنَا ابْنُ خَیرِ خَلْقِ اللَّهِ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ أَنَا ابْنُ صَاحِبِ الْفَضَائِلِ أَنَا ابْنُ صَاحِبِ الْمُعْجِزَاتِ وَ الدَّلَائِلِ أَنَا ابْنُ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ أَنَا الْمَدْفُوعُ عَنْ حَقِّی أَنَا وَ أَخِی سَیدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ أَنَا ابْنُ الرُّکنِ وَ الْمَقَامِ أَنَا ابْنُ مَکةَ وَ مِنًی أَنَا ابْنُ الْمَشْعَرِ وَ عَرَفَاتٍ»

«ای مردم ، هر کسی مرا می شناسد که می شناسد، هر کس که مرا نمی شناسد بداند که من حسن ابن علی و پسر سیده زنان یعنی فاطمه دختر رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله هستم. منم پسر رسول خدا، منم پسر نبی اللّه، منم پسر نور درخشنده، منم پسر بشارت دهنده و انذار کننده، منم پسر آن کسی که به عنوان رحمتی برای جهانیان فرستاده شد، منم پسر آن کسی که بر جن و انس مبعوث شده، منم پسر آن که بعد از پیامبر اسلام بهترین خلق خدا است، منم پسر صاحب فضایل و مناقب، منم پسر صاحب معجزات و دلایل، منم پسر امیر المؤمنین، منم آن کسی که حقم از دست رفته، من و برادرم آقای جوانان اهل بهشت هستیم، منم که پسر رکن و مقام هستم، منم پسر مکه و منا، منم پسر مشعر و عرفات.»

معاویه که انتظار چنین سخنرانی را از امام حسن (علیه السّلام) نداشت، خشمگین شد و برای تغییر بحث به آن حضرت گفت: اوصاف رطب را شرح بده ، این گونه سخنان را رها کن. حضرت فرمود: «رطب را باد بارور می کند، گرما آن را می پزد و خنکی شب آن را نیکو می کند.»

حضرت بدون اعتنا به معاویه به سخنرانی خود ادامه داد و فرمود:

«أَنَا ابْنُ الشَّفِیعِ الْمُطَاعِ أَنَا ابْنُ مَنْ قَاتَلَتْ مَعَهُ الْمَلَائِکةُ أَنَا ابْنُ مَنْ خَضَعَتْ لَهُ قُرَیشٌ أَنَا ابْنُ إِمَامِ الْخَلْقِ وَ ابْنُ مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّهِ»

«منم پسر آن شفیعی که اطاعتش واجب است، منم پسر آن کسی که ملائکه در رکابش می جنگیدند، منم پسر آن کسی که قریش در مقابل وی خشوع می کردند، منم پسر امام مردم، من پسر محمّد صلّی اللّه علیه و آله هستم.»

وقتی سخنان حضرت به اینجا رسید ، معاویه از نتایج سخنان امام حسن (علیه السلام) احساس وحشت کرد لذا از او خواست که سخنان خود را قطع نماید، حضرت نیز مجبور شد سخنرانی خود را نیمه تمام گذارد.

هنگامی آن حضرت از منبر فرود آمد معاویه به او گفت: من گمان می کردم تو بعدا خلیفه خواهی شد، ولی تو کجا و مقام خلافت کجا! امام حسن در پاسخ جواب محکمی به معاویه داد و فرمود:

«إِنَّمَا الْخَلِیفَهُ مَنْ سَارَ بِکِتَابِ اللَّهِ وَ سُنَّهِ رَسُولِ اللَّهِ لَیْسَ الْخَلِیفَهُ مَنْ سَارَ بِالْجَوْرِ وَ عَطَّلَ السُّنَّهَ وَ اتَّخَذَ الدُّنْیَا أَباً وَ أُمّاً مَلِکَ مُلْکاً مُتِّعَ بِهِ قَلِیلًا ثُمَّ تَنْقَطِعُ لَذَّتُهُ وَ تَبْقَی تَبِعَتُهُ»

«خلیفه کسی است که احکام قرآن و سنت رسول را رواج دهد، خلیفه کسی نیست که ظلم و ستم را ترویج و سنت رسول را تعطیل نماید، دنیا را پدر و مادر خود قرار دهد، مدت اندکی خلافتی به دست بیاورد و بهره مند شود، آنگاه لذت آن قطع شده و مسئولیت آن باقی بماند.»

وقتی آن حضرت نشست، یک جوانی از بنی امیه که در آن مجلس حضور داشت از جا بلند شد و سخنانی زشت و ناروا به امام حسن گفت و در دشنام و ناسزا گفتن به آن بزرگوار و حضرت علی (علیهما السّلام) زیاده روی کرد. امام حسن (علیه السّلام) او را نفرین کرد و فرمود: «اللَّهُمَّ غَیرْ مَا بِهِ مِنَ النِّعْمَةِ وَ اجْعَلْهُ أُنْثَی لِیعْتَبَرَ بِهِ ، خدایا! این نعمت (مردانگی) را از او بگیر و او را به زن تبدیل کن تا عبرت بگیرد!» دعای حضرت مستجاب شد لذا وقتی آن جوان اموی متوجه خود شد دید زن شده و ریش او ریخته است! سپس امام حسن (علیه السّلام) به وی فرمود: «اعْزُبِی مَا لَکِ وَ مَحْفِلَ الرِّجَالِ فَإِنَّکِ امْرَأَهٌ ، برخیز و کناره گیری کن، تو را با مجالس مردان چه کار!؟ زیرا تو زن هستی.» پس از این جریان، مردم از اثر نفرین امام حسن(علیه السلام) با خبر شدند و داستان آن جوان اموی شایع شد. لذا همسر او به حضور امام (علیه السلام) آمد و شروع به گریه و زاری نمود، امام (علیه السّلام) به او ترحم کرد و دعا کرد تا آن شخص به حالت اولیه بازگشت.[۲۲]

 

باید توجه داشت که علت اینکه حضرت در این خطبه، به معرفی خود می پردازد، از این باب نیست که کسی ایشان را نمی شناسد؛ بلکه حضرت با بیان این مطالب، فضایل خاندان نبوت را ذکر می کنند تا این فضایل در تاریکی ِحیله گری معاویه به فراموشی سپرده نشود، زیرا معاویه چنان گستاخانه به جایگاه پیامبر (صلی الله علیه و آله) تکیه زده بود که گویا این منصب از جانب خدا برای او مهیّا شده یا این که میراث پدری او بوده است. از طرفی با جسارت تمام، دستور داده بود به صورت رسمی، بر سر منابر به ساحت امیر المؤمنین (علیه السلام) اهانت کنند. در چنین فضایی، لازم بود که امام به توصیف خاندان پاک خویش بپردازند تا با یادآوری آن، مردم از غفلت و گمراهی خارج شوند و با زنده نگه داشتن یاد و خاطره پدر و جد بزرگوار خویش، مانع این شوند که چهره اصلی اسلام از یادها برود و نگذارند اسلامی که معاویه به مردم معرفی کرده، به اسم اسلام اصیل برای نسل های بعدی باقی بماند.

از این روی طبیعی بود که معاویه از خبر شهادت امام حسن (علیه السلام) خوشحال شود و سجده شکر به جای آوَرَد[۲۳] چرا که معاویه با به شهادت رساندن آن حضرت ، مانع بزرگی را از سر راه خلافت خودش و پسرش یزید برداشت.

 

د) مناظره امام حسن (علیه السلام) با عبدالله بن زبیر:

روزی عبد الله بن زبیر با ترغیب معاویه شروع به مفاخره با امام حسن (علیه السلام) در مجلس معاویه کرد. امام در پاسخ به اباطیل عبدالله بن زبیر فرمود:

«إیای تعیر وَعلَیَّ تفتخر وَلم یکن لجدک بَیت فِی الْجَاهِلِیة و َلَا مکرمَة فَزَوَّجَتهُ جدّتی صَفِیة بنت عبد المطلب فبذخ علی جمیع العرب بها وشرف بمکانها، فکیف تفاخر مَن هو من القلادة واسطتها ومن الأشراف سادتها؟ نحن أکرم أهل الأرض زنداً، لنا الشرف الثاقب والکرم الغالب»

«آیا تو بر من عیب می گیری و بر من فخر می فروشی؟ جدت در جاهلیت خانواده و معروفیتی نداشت تا اینکه با جده ام «صفیه» دختر عبدالمطلب ازدواج کرد و در میان عرب سرافراز شد و به شرف او افتخار ورزید. پس چگونه فخر می کنی بر کسی که حلقۀ رابط گردنبند است؟ گرامی ترین مردم روی زمین ماییم ، این ماییم که شرفی پر نفوذ و کرامتی برتر و پیروز داریم.»

امام حسن (علیه السلام) در ادامه در پاسخ به بهتان های ابن زبیر فرمود:

«ثم تزعم أنی سلّمت الأمر لمعاویة، فکیف یکون ذلک ویحک کذلک وأنا ابن أشجع العرب وقد ولدتْنی فاطمة سیدة نساء العالمین وخیر الإماء؟ لم أفعل ذلک ویحک جُبناً ولا ضُعفاً ولکنه بایعنی مثلک وهو یطلبنی بترة ویداجینی المودة ولم أثق بنصرته لأنکم أهل بیت غدر، وکیف لا یکون کما أقول وقد بایع أبوک أمیر المؤمنین ثم نکث بیعته ونکص علی عقبیه واختدع حشیة من حشایا رسول الله، صلی الله علیه وسلم، لیضلّ بها الناس، فلما دلف نحو الأعنّة ورأی بریق الأسنّة قُتل مَضیعةً لا نَاصر له وأُتی بک أسیراً قد وطئتک الکماة بأظلافها والخیل بسنابکها واعتلاک الأشتر فغصصت بریقک وأقعیت علی عقبیک کالکلب إذا احتوشته اللیوث»

«تو گمان می کنی که من تسلیم معاویه شده ام ، چگونه چنین کاری ممکن است؟ وای بر تو ، من پسر دلاورترین مردان عربم و در دامان فاطمه (س) چشم گشوده ام که پیشوای زنان جهان و بهترین کنیزان خداست. وای بر تو من این کار [صلح] را از روی ترس و ناتوانی انجام ندادم. علت این کار آن بود که طرفدارانی چون تو داشتم که به بیهودگی طرفدار من بودند و به دروغ ادعای دوستی می کردند و من به آنان اعتماد نداشتم؛ چون شما خاندانی فریبکارید و چرا چنین نباشد که پدرت (زبیر) با امیرالمؤمنین (علیه السلام) بیعت کرد و به زودی پیمانش را شکست و به جاهلیت بازگشت و علی (علیه السلام) که پارۀ پیکر پیامبر بود را فریب داد و مردم را گمراه کرد و هنگامی که در معرکۀ جنگ با یورش پیشتازان لشکر روبرو شد و دندان تیزِ لشکریان ، پیکرش را در هم فشرد، جانش را بی جهت از دست داد و بدون هیچ یاوری به خاک افتاد و تو به اسیری گرفتار شدی، خسته و مجروح و کوفته؛ و وقتی مالک اشتر تو را به حضور امام آورد، آب دهانت خشکیده بود و بر پاشنه می چرخیدی، همچون سگی که از شیر ها ترسیده و فراری باشد.»

حضرت در پایان سخنان شان فرمودند:

«فنحن ویحک نور البلاد وأملاکها و بنا تفخر الأمة و إلینا تُلقی مقالید الأزمّة، أ تصول وأنت تختدع النساء ثم تفتخر علی بنی الأنبیاء لم تزل الأقاویل منّا مقبولةً وعلیک وعلی أبیک مردودةً، دخل الناس فی دین جدّی طائعین وکارهین ثم بایعوا أمیر المؤمنین، رضی الله عنه، فسار إلی أبیک وطلحة حین نکثا البیعة وخدعا عرس رسول الله، صلی الله علیه وسلم، فقتل أبوک وطلحة وأُتی بک أسیراً، فبصبصت بذنبک وناشدته الرحم أن لا یقتلک فعفا عنک، فأنت عتاقة أبی وأنا سیدک وسید أبیک، فذق وبال أمرک!»

«وای بر تو ، این ماییم که روشنی بخش جهانیم و امت مسلمان به ما فخر می کند و کلیدهای اراده و ایمان به دست ماست، اکنون، تو به ما حمله می کنی! در حالی که تو هستی که زنان را فریب می دهی سپس بر فرزندان پیامبران فخر می فروشی. سخنان ما را که مردم می پذیرفتند، تو و پدرت رد می کنید. مردم با اشتیاق و اجبارا دین جدم را پذیرفتند و بعد که با امیرالمؤمنین  علیه‌السلام بیعت کردند، طلحه و زبیر پیمان را شکستند و همسر پیامبر را فریب دادند و به جنگ با پدرم برخاستند و کشته شدند و تو را به اسارت نزد علی (علیه السلام) آوردند و او از گناهت گذشت و خویشاوندیت را رعایت کرد و تو را نکشت و بخشید. بنابراین، تو آزاد شدۀ پدر من هستی و من آقای تو و آقای پدرت هستم. اکنون سنگینی گناهت را احساس کن.

پس از این سخنانِ کوبنده امام حسن (علیه السلام) ، عبدالله بن زبیر خجالت زده شد و به امام گفت: «ای ابامحمد! عذر می خواهم. این مرد – و به معاویه اشاره کرد – مرا به جدال با تو برانگیخت. اکنون مرا بر نادانیم ببخش چون شما از خاندانی هستید که گذشت و بردباری به سرشت شما آمیخته است ، فانکم اهل بیت سجیتکم الحلم و العفو»

سپس امام به معاویه نگاه کرد و فرمود: می بینی که از پاسخگویی هیچکس باز نمی مانم. وای بر تو آیا می دانی که من از کدام درخت باروری جوانه زده ام؟ دست از این کارها بردار وگرنه داغی بر چهره ات می زنم که همه رهروان شهرها و سرزمین ها از آن سخن بگویند.[۲۴]

 

۵- پاسخ به اهانت معاویه بن حدیج                              

معاویة بن حدیج مرد پلیدی بود که دارای تفکر عثمانی بود و با امیرالمؤمنین(علیه السلام) بیعت نکرد و در جنگ صفین در لشکر معاویه قرار داشت. او همچنین دارای مناصب حکومتی و فعالیت های سیاسی بود و محمد بن ابی بکر را به طرز فجیعی به قتل رساند. از دیگر کارهای این مرد خبیث این بود که علی (علیه‌السّلام) را سب می‌کرد[۲۵] ، لذا وقتی امام حسن مجتبی (علیه السلام) شنید که «معاویه بن حدیج» به حضرت امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) فحش داده است، خود را به او رساند و او را شدیدا توبیخ کرد:

بلاذری و دیگران نقل کرده اند:

«المدائنی، عَن قَیْس بْن الربیع، عَن بدر بْن الخلیل، عَن مولی للحسن بن علی أنه قال (له) : أتعرف مُعَاوِیَه بْن حدیج إذا رأیته؟ قَالَ: نعم. قال: فأرنیه إذا لقیته. فرآه خارجا من دار عَمْرو بْن حریث بالْکُوفَه فَقَالَ (له) : هُوَ هَذَا. فَقَالَ لَهُ: ادعه فدعاه فَقَالَ [لَهُ الحسن: أنت الشاتم عَلِیًّا عند ابْن آکله الأکباد؟ أما والله لئن وردت الحوض- ولن ترده – لترینه مشمرًا عَن ساقیه یذود عنه المنافقین]»

«امام حسن به غلام خود فرمودند: آیا معاویه بن حدیج را می شناسی؟ گفت : آری. فرمودند: وقتی او را دیدی به من خبر ده. آن گاه غلام ، او را در بیرون از منزل عمرو بن حریث دید و به امام خبر داد که معاویه بن حدیج این است فرمود: او را به نزد من فرا خوان. وقتی آمد امام به او فرمودند: تو همان کسی هستی که علی علیه السلام را نزد پسر زن جگر خوار (هند مادر معاویه که جگر حمزه سید الشهدا را در جنگ احد تکه تکه کرده خورده بود) دشنام می دهی؟ به خدا قسم اگر (روز قیامت) به حوض وارد شوی که هرگز وارد نخواهی شد، حتما علی علیه السلام را خواهی دید که با جدیت تمام منافقان را از سر حوض می راند.»[۲۶]

طبرانی نیز با سند خود از علی بن طلحه نقل کرده است:

«عَنْ عَلِی بْنِ أَبِی طَلْحَةَ مَوْلَی بَنِی أُمَیةَ، قَالَ: حَجَّ مُعَاوِیةُ بْنُ أَبِی سُفْیانَ وَحَجَّ مَعَهُ مُعَاوِیةُ بْنُ حُدَیجٍ، وَکانَ مِنْ أَسَبِّ النَّاسِ لِعَلِی، فَمَرَّ فِی الْمَدِینَةِ فِی مَسْجِدِ الرَسُولِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ، وَالْحَسَنُ بْنُ عَلِی جَالِسٌ فِی نَفَرٍ مِنْ أَصْحَابِهِ، فَقِیلَ لَهُ: هَذَا مُعَاوِیةُ بْنُ حُدَیجٍ السَّابُّ لِعَلِی رَضِی اللهُ عَنْهُ. فَقَالَ: عَلَی بِالرَّجُلِ. فَأَتَاهُ الرَّسُولُ، فَقَالَ: أَجِبْ. قَالَ: مَنْ؟ قَالَ: الْحَسَنُ بْنُ عَلِی یدْعُوک. فَأَتَاهُ فَسَلَّمَ عَلَیهِ، فَقَالَ لَهُ الْحَسَنُ بْنُ عَلِی رَضِی اللهُ عَنْهُ: أَنْتَ مُعَاوِیةُ بْنُ حُدَیجٍ؟ قَالَ: نَعَمْ. فَرَدَّ عَلَیهِ ثَلَاثًا، فَقَالَ لَهُ الْحَسَنُ: السَّابُّ لِعَلِی؟ فَکأَنَّهُ اسْتَحْیی، فَقَالَ لَهُ الْحَسَنُ رَضِی اللهُ عَنْهُ: «أَمْ وَاللهِ لَئِنْ وَرَدْتَ عَلَیهِ الْحَوْضَ، وَمَا أُرَاک أَنْ تَرِدَهُ، لَتَجِدَنَّهُ مُشَمِّرَ الْإِزَارِ عَلَی سَاقٍ یذُودُ الْمُنَافِقِینَ ذَوْدَ غَرِیبَةِ الْإِبِلِ، قَوْلُ الصَّادِقِ الْمَصْدُوقِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ، وَقَدْ خَابَ مَنِ افْتَرَی»

«معاویة بن حدیج که از ناسزاگوترینِ افراد نسبت به علی علیه السلام بود ، همراه معاویه به حج آمده بود. شخصی آمد و به حسن بن علی علیه‌السلام گفت: معاویة بن حدیج ، علی علیه‌السلام را ناسزا گفت. حسن علیه‌السلام فرمود: او را نزد من بیاور. آن شخص معاویة بن حدیج را نزد حضرت آورد. حضرت سه بار از او پرسید: آیا تو معاویة بن حدیجی؟ سپس فرمود: تو علی علیه‌السلام را ناسزا گفتی؟ به خدا قسم چنانچه در حوض کوثر، بر او وارد شوی – که گمان نمی‌کنم بر او وارد شوی – خواهی دید که علی علیه السلام آستین خود را بالا زده و کافران و منافقان را از [نزدیک شدن به] حوض رسول خدا صلی الله علیه و آله می‌راند، آن چنان که شتر بیگانه رانده می‌شود؛ این، فرموده‌ی آن راستگوی تصدیق شده، پیامبر صلی الله علیه و آله است»[۲۷]               

حاکم نیشابوری نیز همین قضیه را با سند خود نقل می کند و در پایان به صحت آن تصریح می کند:

«هَذَا حَدِیثٌ صَحِیحُ الْإِسْنَادِ وَلَمْ یخَرِّجَاهُ»[۲۸]

 

پی‌نوشت‌ها

[۱] . أنساب الأشراف للبلاذری ، دار الفکر ، ج ۳ ، ص ۲۶  –  المنتظم فی تاریخ الملوک و الأمم لإبن الجوزی ، دار الکتب العلمیة، ج۴، ص۷۰

[۲] . تاریخ مدینة دمشق، ج۳۰، ص۳۰۷ ط دار الفکر – الصواعق المحرقة، ج۲،ص۵۱۵ ط دار الوطن – الطبقات الکبری،ج۱،ص۳۰۰، ط مکتبة الصدیق

[۳] . تفسیر فرات الکوفی، ص ۷۹

[۴] . الأمالی (للطوسی)، ط البعثة ، ص۸۲ – مناقب آل أبی طالب علیهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج۴، ص ۱۱

[۵] . شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید، ج۱۴، ص ۱۱ –  بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج۳۲، ص ۸۸

[۶] . الأخبار الطوال ( فارسی ) الدِّینَوری، صفحه ۱۸۱

[۷] . الجمل و النصرة لسید العترة فی حرب البصرة، شیخ مفید ، ص ۲۵۳

[۸] .شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید، ج۱۴، ص ۲۱

[۹] . الفتوح، ابن أعثم ، ج۲، ص ۴۶۶ – الجمل و النصرة لسید العترة فی حرب البصرة، شیخ مفید ، ص ۳۲۶ – شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید، ج۱، ص ۱۴۶

[۱۰] . طبق نقل شیخ طوسی امام حسن (علیه السلام) خطبه را اینگونه آغاز کردند: «خَاتَمُ الْوَصِیینَ، وَصِی خَاتَمِ الْأَنْبِیاءِ، وَ أَمِیرُ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَدَاءِ وَ الصَّالِحِینَ یا أَیهَا النَّاسُ، لَقَدْ فَارَقَکمْ رَجُلٌ مَا سَبَقَهُ الْأَوَّلُونَ، وَ لَا یدْرِکهُ الْآخَرُونَ….» الأمالی للطوسی ، ص ۲۷۰

[۱۱] . الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۲، ص ۷ – الکافی (ط – الإسلامیة) ، ج۱، ص ۴۵۷

[۱۲] . مقاتل الطالبیین ، ابو الفرج الإصفهانی ، المکتبة الحیدریة ، ج ۱ ، ص ۳۳ – العقد الفرید ، ج۳ ، ص ۱۹۵ –  تاریخ دمشق لابن عساکر ، ج ۴۲ ، ص۵۸۱ – المستدرک علی الصحیحین للحاکم – ط العلمیة ، ج ۳ ، ص ۱۸۸ – السنن الکبری النسائی ، ط الرسالة ، ج ۷ ، ص ۴۱۶ – الطبقات الکبری ، ط العلمیة ، ج  ۳ ، ص۲۸

[۱۳] . الأمالی (للمفید)، ص۳۴۹ ،  الأمالی (للطوسی)، ص۶۹۱

[۱۴] . الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، شیخ مفید ، ج۲، ص ۱۴

[۱۵] . الکامل فی التاریخ ، ج۳ ، ص ۶

[۱۶] . طبق این نقل ، امام حسن (علیه السلام) در این خطبه به آیات و روایاتی در فضائل امیر المؤمنین و اهل بیت (علیهم السلام) استناد کردند (الأمالی ، الطوسی ، ص۵۶۱)

[۱۷] . الأمالی ، الطوسی ، ص ۵۵۹ –  کتاب سُلیم بن قیس الهلالی  ، ج۲ ، ص۹۳۸ 

[۱۸] . الإحتجاج ، الطبرسی ، ج۱، ص ۲۶۹

[۱۹] . الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۲، ص ۱۵ – شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ، ج ۱۶ ، ص ۴۷ –

[۲۰] . قال فضل: فقال یحیی بن معین: ونحن نقول: آمین. قال أبو عبید: ونحن ایضا نقول: آمین. قال أبو الفرج: وانا اقول: آمین (مقاتل الطالبیین ، ابو الفرج الإصفهانی ، ص۴۶ – همچنین ر.ک: الأربعون حدیثا للرازی، ص۸۰)

[۲۱] . الإحتجاج علی أهل اللجاج (للطبرسی)، ج۱، ص۲۸۲ – بحار الأنوار ط – بیروت ، ج۴۴، ص ۹۱

[۲۲] . الخرائج و الجرائح، ج۱، ص ۲۳۷ – الأمالی ، الصدوق ، ص ۱۷۹ – مناقب آل أبی طالب علیهم السلام ، ج۴، ص۱۱ – العقد الفرید ، ج ۴ ، ص ۱۰۳

[۲۳] . لما بلغ معاویة نعی الحسن بن علی أظهر الفرح و السرور حتی سجد و سجد من کان معه (جمهرة خطب العرب ، ج۲، ص۹۱ – همچنین ر.ک: وفیات الاعیان ، ط دار صادر  ، ج۲ ، ص ۶۶ – العقد الفرید، ط دار الکتب العلمیة ، ج ۵ ، ص۱۱۰)

[۲۴] . المحاسن والمساوئ ، بیهقی ، ص۳۷ – سمط النجوم العوالی فی أنباء الأوائل والتوالی، ج۳ ، ص۹۴ – حیاة الإمام الحسن بن علی(ع)، القرشی ، ج۲، ص۳۱۴

[۲۵] . «و کان معاویة بن حدیج ملعونا خبیثا و کان یسبّ علی بن أبی طالب علیه السّلام» ( الغارات ط – الحدیثة، ج۱، ص ۲۸۵)

[۲۶] . انساب الاشراف للبلاذری ، ج ۳  ، ص ۱۰ – تاریخ دمشق لابن عساکر ، ج ۵۹/ ص ۲۸ –  شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید، ج۱۶، ص ۱۸

[۲۷] . المعجم الکبیر للطبرانی ، ج ۳ ، ص ۹۱

[۲۸] . المستدرک علی الصحیحین – ط العلمیة ، ج۳ ، ص ۱۴۸

 

منابع و مآخذ:

۱- ابن أبی الحدید، عبد الحمید بن هبة الله (م ۶۵۶ هـ) ، شرح نهج البلاغه ، محقق / مصحح: ابراهیم، محمد ابوالفضل ، ناشر: مکتبة آیة الله المرعشی النجفی ، قم ، چاپ اول

۲- ابن اعثم کوفی ، ابو محمّد احمد (م ۳۱۴ هـ ) ، الفتوح ، ناشر: دار الأضواء ، بیروت ، چاپ اوّل

۳- ابن عبد ربه الأندلسی ، أبو عمر شهاب الدین أحمد (م ۳۲۸ هـ) ، العقد الفرید ، الناشر: دار الکتب العلمیة – بیروت، الطبعة: الأولی

۴- ابن عساکر (م ۵۷۱هـ) ، تاریخ مدینه دمشق ، المحقق: عمرو بن غرامة العمروی ، الناشر: دار الفکر – بیروت ، الطبعة: الأولی

۵- ابن قتیبة الدینوری ، ابوحنیفه (م ۲۳۰ هـ) ،  الأخبار الطوال (فارسی) ، مترجم: محمود مهدوی دامغانی ، ناشر: نشر نی ، تهران ، چاپ چهارم

۶- ابوالفرج الاصفهانی (م ۳۵۶ هـ) ، مقاتل الطالبیین ، الناشر: مؤسسة دار الکتاب للطباعة والنشر قم – منشورات المکتبة الحیدریة ، الطبعة الثانیه

۷- البَلَاذُری ، أحمد بن یحیی بن جابر بن داود (م ۲۷۹هـ) ، أنساب الاشراف ، تحقیق: سهیل زکار وریاض الزرکلی، الناشر: دار الفکر – بیروت، الطبعة: الأولی

۸- البیهقی ، إبراهیم بن محمد (م ۳۲۰ هـ) ، المحاسن والمساوئ ، مرقم آلیا غیر موافق للمطبوع ، المکتبه الشامله

۹- الشیبانی الجزری ، عز الدین ابن الأثیر (م ۶۳۰ هـ) ، الکامل فی التاریخ ، تحقیق: عمر عبد السلام تدمری ، دار الکتاب العربی، بیروت، الطبعة: الأولی

۱۰- طبرسی، احمد بن علی (م ۵۸۸ هـ) ، الإحتجاج علی أهل اللجاج ، محقق / مصحح: خرسان، محمد باقر، نشر مرتضی ، مشهد ، چاپ اول

۱۱- طوسی، محمد بن الحسن (م ۴۶۰ هـ) ، الأمالی ، محقق / مصحح: مؤسسة البعثة ، ناشر: دار الثقافة ، قم ، چاپ اول

۱۲- قطب الدین راوندی، سعید بن هبة الله (م ۵۷۳ هـ) ، الخرائج و الجرائح  ، محقق / مصحح: مؤسسة الإمام المهدی علیه السلام ، ناشر: مؤسسه امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف ، قم ، چاپ اول

۱۳- کوفی، فرات بن ابراهیم (م ۳۰۷ هـ) ، تفسیر فرات الکوفی ، محقق / مصحح: کاظم، محمد ، مؤسسة الطبع و النشر فی وزارة الإرشاد الإسلامی ، تهران

۱۴- مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی (م ۱۱۱۰ هـ) ، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمّة الأطهار ، ناشر: دار إحیاء التراث العربی، بیروت ، چاپ دوم

۱۵- مفید، محمد بن محمد (۴۱۳ هـ) ، الأمالی ، محقق / مصحح: استاد ولی، حسین وغفاری علی اکبر ، کنگره شیخ مفید ، قم ، چاپ اول

۱۶- مفید، محمد بن محمد (م ۴۱۳ هـ) ، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد ، محقق / مصحح: مؤسسة آل البیت علیهم السلام ، ناشر: کنگره شیخ مفید ، قم ، چاپ اول

۱۷- مفید، محمد بن محمد (م ۴۱۳ هـ) ، الجمل و النصرة لسید العترة فی حرب البصرة ، محقق / مصحح: میرشریفی، علی ، ناشر: کنگره شیخ مفید ، قم

 

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نویسنده: حسین غفوریان

امامت پژوه مرکز حقایق اسلامی

رتبه علمی: علمی-ترویجی

تعداد صفحه: 45 صفحه

دانلود فایل