سلسله جلسات ماه ضیافت _ جلسه سوم
بیانات ارزشمند حضرت آیت الله سید علی حسینی میلانی دامت برکاته
با موضوع: شرح دعای ابوحمزه ثمالی
فایل کامل تصویری بیانات معظم له
فایل کامل صوتی بیانات معظم له
متن کامل بیانات معظم له
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین، و الصلاة و السلام علی خیر خلقه و اشرف بریته، محمد و آله الطاهرین. لاسیما بقیة الله فی الارضین، و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین.
محصل مطالب دعای ابوحمزه دو مطلب است:
مطلب اول این است که امام علیه الصلاة و السلام میخواهند عظمت خداوند متعال را بیان کنند، صفات خداوند متعال را بیان بکنند، امام علیه الصلاة و السلام در مقام این هستند که ما را و معرفت ما را نسبت به خداوند متعال بالا ببرند، خودشان فرمودند که اگر ما نبودیم خدا شناخته نمیشد، این جمله را در روایات داریم، اگر ما نبودیم خداوند عبادت نمیشد، «لولانا ما عبد الله» «لولانا ما عرف الله» خداوند متعال به واسطهی آیاتی که در قرآن مجید نازل کرده، توسط انبیاء و رسل، توسط ائمهی هداة علیهم الصلاة و السلام خودش را به ما معرفی کرده؛ «لولا انت لم اَدر ما انت»
تحقیقا اگر این آیات الهی نبود، اگر این انبیاء و رسل نبودند، اگر ائمه اطهار علیهم الصلاة و السلام نبودند، احدی از خداوند متعال چیزی نداشت، و خبری از خداوند متعال نمیبود، و این از باب تفضل خداوند متعال است، که خود خداوند متعال عباد را خلق کرد تا شناخته شود، وقتی شناخته شد عبادت میشود، این بود که قبلا در دو سه شب قبل بیان کردهام.
مطلب دومی که از دعای ابو حمزه به دست میآوریم این است که امام علیه الصلاة والسلام با اینکه اشرف خلائق هستند، با اینکه اعلم جمیع خلائق بالله هستند، و اعبد الناس لله سبحانه و تعالی هستند، در عین حال قصور خودشان را و تقصیر خودشان را در برابر خداوند متعال در دعای ابوحمزه بیان میکنند، و اینکه به فکر نزدیک شدن به خداوند متعال هستند، و از خدا میخواهند که قربشان لله بیشتر شود، این محصل این عباراتی است که در دعای ابوحمزه خواندیم و خواهیم خواند.
البته بعضی از عبارات در دعای ابوحمزه یه قدری سنگین هست، و فهم آن عبارات برای ما آسان نیست، ما به قدری که بتوانیم، به قدر فهم خودمان از کلام امام علیه الصلاة و السلام در هر دو جهت استفاده میکنیم، هم در جهت معرفت بالله سبحانه و تعالی، و هم در جهت درخواست و تقاضای قرب الی الله سبحانه و تعالی.
دیروز عرض کردم که ائمهی ما نوعا وقتی که دعا میکردند، و یا در خطبههایشان اول حمد الهی را به جای میآوردند، در دعای ابوحمزه هم همینطور شده، ۸ تا حمد الهی هست، که حمد را دیروز معنا کردهام، در این ۸ مورد که امام علیه الصلاة و السلام دعایشان را شروع میکنند، عظمت باری تعالی و صفات باری تعالی را بیان میکنند، و اینکه بین خالق و مخلوق هیچگونه نسبتی وجود ندارد، حالا بعد از اینکه خواندیم معلوم میشود که بین خالق و مخلوق اصلا هیچگونه نسبتی معنا ندارد، حالا عبارتها را نگاه بکنید.
اولین حمدشان این عبارت است:
«الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَدْعُوهُ فِيُجِيبُنِي وَ إِنْ كُنْتُ بَطِيئاً حِينَ يَدْعُونِي»
خداوند متعال را حمد میکنیم، کدام خدایی را حمد میکنیم؟ «الَّذِي أَدْعُوهُ فِيُجِيبُنِي» آن خدایی را که وقتی او را میخوانم، او را ندا میکنم، او جواب میدهد، فیجیبنی؛ ظاهر این کلمهی فیجیبنی این است که وقتی ما با خداوند متعال حرف بزنیم، دعا کنیم، مناجات کنیم، خداوند متعال به سرعت جواب میدهد، ظاهر فیجیبنی این است، و در قرآن هم آیاتش همینطور ظهور دارد «وَ إِذا سَأَلَكَ عِبادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعان»
یا آیهی دیگر «ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُم» ظهور دارد در اینکه این نیست که ما الان خداوند متعال را دعا کنیم و در آینده دعا را استجابت کند، دعا را جواب بدهد، نه، ظهور دارد در سرعت، قرینهای هم در خود کلام است، «وَ إِنْ كُنْتُ بَطِيئاً حِينَ يَدْعُونِي» من وقتی مورد دعوت الهی قرار میگیرم، اینچنین مثل خداوند متعال به سرعت به واجبی که بر عهدهی خودم است یا دعوتی که از من شده است قیام بکنم، وان کنت، هر چند که من بطیئ باشم حین یدعونی، شما نگاه کنید در خود قرآن مجید این آیهی مبارکه هست که «وَ إِذا قامُوا إِلَى الصَّلاةِ قامُوا كُسالى» آن هم نماز، الان مؤذن که اذان میگوید ما را به نماز دعوت میکند «حی علی الصلاة» مبادرت کنید، بروید به سوی نماز «سارعوا الی مغفرة من ربکم» اما قرآن میگوید: «وَ إِذا قامُوا إِلَى الصَّلاةِ قامُوا كُسالى» ما اینچنین هستیم، خدا آنچنان است. پس چقدر فرق است بین خدا و خلق، چقدر فرق است بین خالق و مخلوق، من چنین خدایی را حمد میکنم، ستایش میکنم که اگر دعایش کردم فیجیبونی، نه مثل خودم که و ان کنت بطیئا حین یدعونی، من با خداوند متعال اینچنین هستم و او با من چنین، چقدر تفاوت است بین خالق و مخلوق، بین خداوند متعال و عباد، این حمد اول.
حمد دوم:
«وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَسْأَلُهُ فَيُعْطِينِي وَ إِنْ كُنْتُ بَخِيلًا حِينَ يَسْتَقْرِضُنِي»
حمد میکنم خدایی را که وقتی از او سؤال بکنم، چیزی بخواهم، فیعطینی، ظهور در سرعت عطاء خداوند متعال دارد.
شما میدانید که سؤال چند نوع است: یک وقت سؤال به معنای این است که انسان نفرین میکند یا دعا میکند «سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِع» این نفرین است، سؤال به معنای دعا، به معنای نفرین، در قرآن داریم، در لغت داریم؛ یک وقت سؤال میآید در لغت و در قرآن به معنای محاسبه، نگاه کنید این آیهی مبارکه را «فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذينَ أُرْسِلَ إِلَيْهِمْ وَ لَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلين» – در مطالعات قدیم یادم هست که بعضی از بزرگان ما مثل شیخ مفید میگویند در روز قیامت حتی انبیاء و مرسلین هم مورد سؤال قرار میگیرند، مورد محاسبه قرار میگیرند که شما که رفتید به عنوان رسول چه کردید؟- «فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذينَ أُرْسِلَ إِلَيْهِمْ وَ لَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلين» هم از امتها سؤال میشود و هم از مرسلین سؤال میشود، این سؤال به معنای محاسبه است، یا مثلا «إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْؤُلا» این محاسبه است، خداوند متعال در قیامت محاسبه میکند، سمع را، بصر را، و فؤاد را، محاسبه میکند.
یک سؤال هم داریم که همین معنای حقیقی سؤال است که جاهل به عالم مراجعه میکند سؤال میکند «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُون» این هم یک سؤال است.
یک سؤال هم هست در خصوص مال، در مسائل، در حوائج دنیوی «وَ أَمَّا السَّائِلَ فَلا تَنْهَر» این سائلی است که حالا برای او سؤال کردن حِرفه شده است، فلاتنهر، در این عبارت که داریم الحمد لله الذی اسأله فیعطینی، به قرینهی فیعطینی سؤال از چیست؟ سؤال یا از علم است که انسان جاهل است و از خداوند متعال سؤال میکند یا سؤال حاجت دنیوی است فیعطینی، باز مثل فیجیبنی ظهور دارد در سرعت، فیعطینی، پس اگر سؤال کنیم هم میدهد و هم به سرعت میدهد، و ان کنت، هر چند که من بخیل هستم حین یستقرضنی، من از خداوند متعال سؤال میکنم به عنوان فقیری که از یک غنی سؤال میکند، عبدی که از مولایش سؤال میکند، اما او که از من که سؤال نمیکند، او یستقرضنی، او از من قرض میگیرد، خداوند متعال از من سؤال نمیکند، او غنی علی الاطلاق است، او عالم علی الاطلاق است، سؤالش از من نه سؤال علمی است نه سؤال دنیوی، او از من سؤال نمیکند که او از من استقراض میکند، و این استقراض در قرآن در چند جا آمده، من یک آیه را در استقراض خداوند متعال یادداشت کردم «إِنْ تُقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً يُضاعِفْهُ لَكُمْ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ» خداوند متعال اینطور است، قرض میگیرد این قرض را ادا میکند، کی اَدا میکند؟ یا در این عالم یا در عالم آخرت؟ آنوقت چند برابر میدهد؟ علاوه بر این یغفر لکم، سیئات شما را نادیده میگیرد، سیئات شما را پاک میکند، اگر به خداوند متعال قرض دادید، قرض دادن به خدا یعنی چه؟ یعنی اینکه انسان در این عالم به اموالش دلبستگی پیدا نکند، اموالش را در راه خدا و برای خدا چه در واجبات و چه در مندوبات و صدقات خرج بکند، آنوقت خداوند متعال این قرض را چه کار میکند، نه اینکه فقط خودش را برگرداند، چند برابرش را برمیگرداند، یغفر لکم، سیئات و ذنوب را هم مغفرت میکند، پس چقدر فرق شد بین عبد و بین خداوند متعال، خداوند متعال به مجرد اینکه سؤال بشود یعطینی، اما آنگاه که خداوند متعال از من استقراض کند من بخیل میشوم، بخل میورزم، و ان کنت بخیلا حین یستقرضنی، چقدر فرق شد، این معرفت خداوند متعال است، این شناخت باری تعالی است، بین خالق و مخلوق هیچگونه نسبتی نیست، آنهایی که میگویند بیخود میگویند، اصلا نسبتی بین خالق و مخلوق وجود ندارد، پس خداوند متعال سؤال نمیکند، خداوند متعال استقراض میکند، حالا اگر در قرآن دیدید «وَ ما تِلْكَ بِيَمينِكَ يا مُوسى» این سؤال حقیقتا خداوند متعال نمیدانست که چه چیزی در دست موسی بود که سؤال میکند؟ «وَ ما تِلْكَ بِيَمينِكَ يا مُوسى» این مقدمه است برای شرح قضیه، و آمدن آن سحره و امثال ذلک تا دیگران بدانند و الا خداوند متعال که عالم است، پس فرق شد بین خالق و مخلوق، چقدر فرق که قابل بیان نیست.
در اینجا من یه تنبیه یادداشت کردم که در این تنبیه دو نکته وجود دارد:
یک نکته این است که وقتی امام علیه السلام میفرماید فیجیبنی، فیعطینی که ما استظهار کردیم که خداوند متعال به سرعت عنایت میکند، باید توجه داشته باشیم که، بایستی در اجابت دعا و در عطاء خداوند متعال ما لیاقت داشته باشیم، آمادگی داشته باشیم، اهلیت داشته باشیم، و از آن طرف باید بدانیم که بعضی از حالات ما، بعضی از ازمنه، بعضی از امکنه، اینها مدخلیت دارند. در چی؟ در فیعطینی، فیجیبنی، ما دعا میکنیم اما دعا در شب جمعه با غیر شب جمعه تفاوت دارد، دعا میکنیم در مسجد با غیر مسجد تفاوت دارد، دعا میکنیم در حرم سیدالشهداء با غیر حرم سیدالشهداء تفاوت دارد، دعا میکنیم با حضور قلب با انکسار، با انقطاع دعا میکنیم و این فرق دارد با آنجا که انسان همینطور با لق لقه لسان دعا بکند.
فیعطینی، فیجیبنی احیانا حالات خود انسان یا ازمنه و یا امکنه اینها مدخلیت دارند در فیعطینی، فیجیبنی، این مطلب اول.
مطلب دوم خیلی از اوقات سؤال میکنیم از خداوند متعال، طلب حاجت میکنیم، اما فیعطینی به سرعت نشد، فیجیبنی به سرعت نشد، آیا این منافات دارد با کلام امام علیه الصلاة و السلام؟
داستانی را برایتان تعریف بکنم: یکی از اساتید ما میگفت، در مقام اینکه میخواست ما را تربیت کند و همین مطالب را به ما تذکر بدهد، گفت من در زمان جوانی خواستگاری کردم از دختر عموی خودم، و خیلی هم علاقمند بودم که این کار صورت بگیرد، دختر عمویم را به من ندادند، گفت من خیلی ناراحت شدم، و میرفتم حرم توسل میکردم، و کار به جایی رسید که به امیرالمؤمنین عرض کردم یا امیرالمؤمنین من که چیز خلاف شرعی نخواستم، تقاضای من ازدواج با دختر عموی خودم است، این همه دارم توسل میکنم، چرا تغییری پیدا نمیشود؟ در فکر اینها بیانداز که قول مساعد بدهند، گفت خیلی ناراحت بودم، و این دختر خانم را به یک آقای دیگری دادند، چیزی نگذشت که این خانم مبتلی شد به سرطان و فوت شد، گفت من اینقدر خجالت کشیدم از آن توسلاتی که کردم، از آن عباراتی که احیانا تند گفتم، که چرا جواب مرا نمیدهید؟ معلوم شد که مصلحت من در این نبوده، مصلحت من در این نبوده که این خانم بشود زوجهی من، پس وقتی میفرمایند فیعطینی، فیجیبنی، این مطلب را باید بدانیم فی الواقع یک صورت تبصره دارد، تنبیه است که اینچنین نیست که همیشه و همیشه و همیشه فیعطینی و یجیبنی باشد، در اینجا مصالح و مفاسد وجود دارد، این مصالح و مفاسد را گاهی ما ملتفت میشویم مثل داستان همین آقایی که الان تعریف کردم که استاد ما بود، گاهی تا آخر هم ملتفت نمیشویم، این معنایش این نیست که ما اعتراض بکنیم به باری تعالی یا شک و تردید پیدا کنیم در کرم او، شک و تردید پیدا کنیم در قدرت او، شک و تردید پیدا کنیم در لطف او، این تنبیه لازم بود که عرض بکنم.
حمد سوم:
«وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أُنَادِيهِ كُلَّمَا شِئْتُ لِحَاجَتِي وَ أَخْلُو بِهِ حَيْثُ شِئْتُ لِسِرِّي بِغَيْرِ شَفِيعٍ فَيَقْضِي لِي حَاجَتِي»
حمد خدای را هرگاه خواستم با او حرف بزنم او میشنود، هرگاه خواستم با او ارتباط برقرار کنم در خانهاش باز است، هر آنچه خواستم به او بگویم به راحتی میگویم، و اگر مطلبی داشتم که خصوصی بود به قول خودمان، محرمانه بود، خداوند متعال به من مهلت میدهد و فرصت میدهد که با او خلوت کنم، حرفم را به او بگویم به غیر شفیع، بطور مستقیم با خودش حرف بزنم، فیقضی لی حاجتی، خداوند متعال اینچنین است و امام اینچنین خدای تعالی را معرفی میکنند.
حوائج انسان بر دو قسم است، یک قسم حوائجی است که انسان مانعی ندارد که دیگران هم بفهمند فرض کنید کسی مریض است، دعا میکند با صدای بلند هم دعا میکند که دیگران هم بفهمند من کسالت دارم از خداوند متعال شفاء میخواهم، و خداوند متعال میشنود، و خداوند متعال این باب را به روی من باز کرده که من هرگاه بخواهم با صدای بلند هم با خدا حرف بزنم، مانعی هم ندارم که کسی بفهمد، حرف بزنم.
یک وقت نه حوائجی است و اموری است که نمیخواهم کسی بفهمد، لا محاله باید با او خلوت بکنم، او آمادگی دارد که با او خلوت کند، به من فرصت میدهد که با او خلوت بکنم، پس خداوند متعال به تعبیر بنده در اختیار عبد است علی کل حال، خداوند متعال حرف عبد را در هر حال گوش میدهد، عبد در هر حال دسترسی به خداوند متعال دارد، اما دیگران چطور هستند؟ غیر از خدا چطور هستند؟ پس در هر وقتی در هر جایی در هر حالی در هر حاجتی ما بخواهیم با خداوند متعال علنا صحبت بکنیم یا محرمانه صحبت بکنیم به تعبیر خودمان، خداوند متعال در خانهاش به روی من باز است، اینچنین امام علیه الصلاة و السلام خدای را معرفی میکند، و به غیر شفیع اینچنین نیست که وقتی میخواهم با او حرف بزنم بگوید برو کسی را هم بیاور، برو کسی تو را معرفی بکند، برو از فلان آقا برای من امضا بیاور، برو پیش فلان آقا تو را تایید بکند. با خداوند متعال اینها نیست، ببینید چطور خدا را معرفی میکند.
البته ما یک شفاعتی هم داریم، باب شفاعت هم مفتوح است، البته کتابا و سنتا و اجماعا ما در اسلام شفاعت داریم، هم آیات قرآن، و هم روایات و هم اجماع علماء شفاعت موجود است، اما اینکه شرط شفاعت باشد، شرط قضای حاجت این است که تو شفیع بیاوری، نه اینطور نیست، اینطور نیست، خداوند متعال اینچنین با بندگانش رفتار نمیکند که حتما بایستی کسی را هم با خودت بیاوری، این کلام امام علیه الصلاة و السلام است در صفات باری تعالی، و از آن طرف نکتهای را میخواهم عرض بکنم، این را یادداشت بکنید و بعد در اطرافش فکر کنید.
گاهی انسان حاجت را از خود خداوند متعال میخواهد، مستقیم، هیچ مانعی ندارد و خیلی هم خوب است، آیات و روایات هست که انسان خودش با خداوند متعال به طور مستقیم حرف بزند و حاجتش را بخواهد، صورت دوم این است که انسان به شفیعی مراجعه کند که آن شفیع از خداوند متعال بخواهد، آن را هم داریم که این شفاعت مقربین در درگاه الهی این شأن را در درگاه خداوند متعال دارند، انبیاء و رسل و ملائکه مقربین و اولیاء و ائمه این مقام را دارند که انسان از امام رضا سلام الله علیه بخواهد که امام رضا علیه السلام بخواه برای من فلان حاجت را، این را هم ما داریم.
مطلب سومی که مقداری بعضیها در آن تأمل دارند این است که ما حاجت را از خود امام رضا بخواهیم، اصلا ما حاجتی را از خود امام رضا سلام الله علیه بخواهیم، از خود پیغمبر اکرم بخواهیم، از خود صدیقه طاهره بخواهیم، از خود جبرئیل بخواهیم، این میشود یا نمیشود؟ به نظر بنده میشود ولو بعضیها در این جهت تأمل دارند، این را یادداشت بکنید یه وقتی به دردتان میخورد ان شاء الله تعالی.
حمد دیگر این حمد است:
«الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَا أَدْعُو غَيْرَهُ وَ لَوْ دَعَوْتُ غَيْرَهُ لَمْ يَسْتَجِبْ لِي دُعَائِي»
حمد میکنم خدایی را که لا ادعو غیره، فقط از خودش میخواهم، که اگر آن حاجت را از دیگری بخواهم لم یستجب لی دعائی، حاجت مرا نمیدهد، جواب من را نمیدهد، خداوند متعال اینچنین است، که انسان تمرکز داشته باشد.
باز در اینجا لا ادعو غیره، این غیر از خداوند متعال یعنی چه؟ -اینها را یادداشت کنید بعد فکر کنید-، یا آن غیری است که از مقربین درگاه خداوند متعال است، غیر از خدا است اما از مقربین درگاه خدا است، آنجا کارهای است، به قول امروز پستی دارد در درگاه الهی، در ادارهی امور، آن غیر، غیر از خدا است، اما پستی دارد، مقامی دارد، قربی دارد، یا آن غیر غیری است که قربی ندارد، از افراد مردم، از افراد عادی خلائق است، آن غیری که در درگاه الهی مسؤولیتی دارد، پستی دارد، به او میشود مراجعه کرد، او باز مراجعهی به او مراجعهی به خدا است، مراجعهی به غیر به آن معنا باز نیست.
اینها را یادداشت بکنید ان شاء الله در آینده راجع به این امور فکر بیشتری بکنید، ما عجالتا مقتضی باشد بیان میکنیم.
مثلا حالا این را بگویم باز خودش یک فایده است، کسی از وهابیها از من پرسید، -سفرهای حج که مشرف میشدیم آنجا خیلی از این قضایا پیش میآمد- کسی از وهابیها از من پرسید آقا «ایاک نعبد و ایاک نستعین»، آیا دلالت بر حصر میکند یا نه؟ گفتم بله دلالت بر حصر میکند، گفت پس شما چرا استعانت به غیر خدا میکنید، باید استعانت فقط به خدا باشد. دلالت بر حصر میکند. گفتم تو یادت رفته تو ادعا میکنی با قرآن سر و کار داری و حافظ قرآن هستی لابد، «و استعینوا بالصبر و الصلاة»، خود خدا امر کرده به استعانت به نماز، این منافات با حصر دارد یا ندارد؟ چطور جمع میکنید بین «و استعینوا بالصبر و الصلاة» با «ایاک نعبد و ایاک نستعین»؟ جمعش به این است که هر آنچه که الهی باشد مثل نماز، هر آن کس که الهی باشد مثل پیغمبر اکرم، استعانت به او استعانت بالله است منافات با حصر ندارد. اینها را یادداشت کنید، اینها جایی نوشته نشده، در کتابها اینطور که میگویم نیست، یادداشت بکنید ان شاء الله یک وقتهایی به دردتان میخورد.
«الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَا أَدْعُو غَيْرَهُ وَ لَوْ دَعَوْتُ غَيْرَهُ لَمْ يَسْتَجِبْ لِي دُعَائِي»
پس فرق بین خدا و غیر خدا معلوم میشود، آن اصنامی که مردمی به آن اصنام و به آن بتها و یا آن افرادی که ادعا میکردند که اینها نزد خدا قربی دارند، یا آن ائمه ضلالی که خیلیها تا به امروز تابع آن ائمه ضلال هستند آنها کارهای نیستند، آنکه یستجیب دعا را خداوند متعال است و مقربین درگاه الهی.
«وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَا أَرْجُو غَيْرَهُ وَ لَوْ رَجَوْتُ غَيْرَهُ لَأَخْلَفَ رَجَائِي»
این حمد هم مثل حمد سابق، و البته بین رجاء و دعا فرق است، هر دعایی که انسان میکند مقرون به رجاء است، رجاء یعنی امید، اما هر رجائی که انسان دارد مقرون به دعا نیست، خیلی از اوقات انسان امید دارد ولی امیدش در باطنش است، دعا نکرده است، فرق بین دعا در جملهی قبل و رجاء در جملهی بعدی این بود که عرض کردم.
«وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي وَكَلَنِي إِلَيْهِ فَأَكْرَمَنِي وَ لَمْ يَكِلْنِي إِلَى النَّاسِ فَيُهِينُونِي»
این هم مطلب بسیار بزرگی است، خیلی بزرگ است این مطلب، ببینید شما در شریعت اسلام در مکتب اهل بیت علیهم الصلاة و السلام، انسان مؤمن کرامت دارد، انسان مؤمن شأن دارد، ما در فقه در موارد زیادی به این نکته میرسیم که کرامت انسان حتی باعث میشود که انسان مکلف به تکلیفی نشود، اگر کسی بیاید و بگوید به شما خرج حج را میدهم، خرج کربلا و زیارت سیدالشهداء را میدهم، حج بیت الله را به شما میدهم، حالا زیارت سیدالشهداء را بگوییم مستحب است، حج چی؟ کسی که به مکه نرفته اگر بیایند و به او بگویند ما این مبلغ را به تو میدهیم بیا برو مکه، آیا این گفتن و این دعوت کردن استطاعت برای این آدم میآورد؟ این آدم میشود واجب الحج؟ این شخص واجب است برود مکه یا نه؟ در اینجا فقهاء میگویند ما در درس گفتیم که اگر این پیشنهادی را که میکنند همراه باشد با منت، اگر این پیشنهادی را که میکند منافات با عزت من داشته باشد، نه خیر استطاعت نیست، حج واجب نیست، مؤمن عند الله کرامت دارد، این کرامت باعث این میشود که انسان تمام امورش به ید خداوند متعال باشد، و خداوند متعال انسان را واگذار به دیگری نکند، اگر بنا است روزی داشته باشد، روزی این انسان به دست خدا است، اگر بنا است مثلا فرض کنید عافیت و سلامتی داشته باشد، به ید خدا است، اگر بنا است عزت داشته باشد به ید خدا است، اگر بنا است که علم داشته باشد به ید خدا است، در هیچ یک از امور خداوند متعال انسان مؤمن را واگذار به غیر خودش نمیکند، منافات با کرامت انسان دارد، خداوند متعال این کار را نمیکند.
الحمدلله الذی نعمت بزرگی است، تفضل بزرگی است که خودش متکفل امور من است، من را واگذار به دیگری نکرده، الحمد لله الذی وکلنی الی نفسه، کرامت مرا خداوند متعال حفظ کرده، مرا به دیگری نسپارده، این چیز کمی نیست، انسان به خاطر حفظ کرامتش حاضر است تمام هستیاش را از دست بدهد، انسان برای کرامتش حاضر است تمام مایملک خود را فدا بکند، خداوند متعال کرامت انسان را حفظ کرده، روزی میخواهی خودم، سلامتی میخواهی خودم، عزت میخواهی خودم، هرچه میخواهی به خودم بگو، به خودم مراجعه کن، ولم یکلنی الی الناس فیهینونی، مرا واگذار به دیگری نکرده که بروم در خانهاش که بگویند آقا خواب تشریف دارند، بروم در خانهاش بگویند آقا فرصت ندارد، به او مراجعه بکنم بگویند آقا در جلسه تشریف دارند، آقا مگر نمیبینیم؟ آنوقت انسان مورد اهانت قرار میگیرد خداوند متعال کرامت مؤمن را میخواهد، خداوند متعال مؤمن را با کرامت خلق کرده است و میخواهد کرامت محفوظ بماند، لذا به دست خودش شؤون مؤمن را قرار داده و به دیگری واگذار نمیکند.
بله میگوید «اِن اکرمکم عند الله اتقاکم»، بله کرامت مراتب دارد هرچه انسان تقوایش بیشتر باشد کرامتش بیشتر است، من از این آیه میخواهم بگویم شاید، شاید مؤمن فاسق هم عند الله کرامت داشته باشد، شاید مؤمن فاسق را هم خداوند متعال نمیخواهد در خانه کسی برود و مورد اهانت قرار بگیرد، ولو فاسق، آنوقت بحث منتقل میشود به انسان، اعم از مؤمن و غیر مؤمن، آیا انسان در درگاه الهی کرامت دارد؟ «و لقد کرمنا بنی آدم»، کرامت دارد انسان، نه انسان در مکتب اهل بیت حیوانات هم کرامت دارند، نباید مورد ظلم قرار بگیرند، اما با مطلق انسان عجالتا کار نداریم، با حیوانات هم کار نداریم، فعلا انسان مؤمن، وکلنی الی نفسه ولم یکلنی به مردم امور مرا واگذار کرده باشد به دیگری، فیهینونی هر روز مورد اهانت قرار بگیرم.
ببینید چه خدایی است؟ ببینید امام خدای متعال را چگونه معرفی میکند، آنوقت ما بایستی کرامت خودمان را حفظ بکنیم و در درگاه الهی عزیز باشیم، کاری نکنیم که خداوند متعال احیانا ما را طرد بکند، آنقدر گناه بکنیم که دیگر در درگاه الهی مفتضح بشویم و طرد بشویم، باید مواظب باشیم، که از آیهی مبارکه استفاده میشود که تقوا لازم است، اکرمک عند الله اتقاکم.
«وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي تَحَبَّبَ إِلَيَّ وَ هُوَ غَنِيٌّ عَنِّي»
این دو جمله باقیمانده اگر اجازه بدهید تمام بکنم این دو جمله را، این حمد تحبب الی، ببینید انسان در دنیا باید طوری زندگی بکند که هم دیگران را دوست داشته باشد، وهم دیگران او را دوست داشته باشند، انسان باید طوری در جامع زندگی کند که هم مردم را دوست داشته باشد و هم مردم او را دوست داشته باشند، اینها روایت دارد، اینها آداب اهل بیت است، انسان باید اینچنین رفتار کند در جامعه که هم محبوب باشد و هم خودش نسبت به مردم حب داشته باشد، این آداب اهل بیت است، آنوقت خداوند متعال که بینیاز از من است، احتیاج به من ندارد، تحبب الی و هو غنی عنی، تحبب الی به قاعدهی لطفش، به تفضلش، به عنایتش، مرا محوب خودش قرار میدهد و خودش را محبوب من قرار میدهد، یک رابطهی حبی بین من و خداوند متعال توسط خودش به وجود میآید و حال این که نیازی به من ندارد، ما به همدیگر نیاز داریم، اما نسبت به خداوند متعال چی؟ یک طرفه است، ما به او نیاز داریم او که غنی عنی است. وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي تَحَبَّبَ إِلَيَّ وَ هُوَ غَنِيٌّ عَنِّي.
بعد میفرماید:
«وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي يَحْلُمُ عَنِّي حَتَّى كَأَنِّي لَا ذَنْبَ لِي»
خدایی را که غافل نیست از کارهای من حمد میکنم، یه وقت مولایی است که از کارهای عبدش غافل است، مؤاخذهاش نمیکند چون غافل است، یک وقت خدایی است که از کارهای عبدش خبر دارد اما مؤاخذهاش نمیکند و حلم میکند، این حلم یعنی چه؟ یعنی من لیاقت مؤاخذه را دارم، یعنی او قدرت مؤاخذه کردن مرا دارد، یعنی او علم بر گناهان من دارد، اما چنان حلم میکند کاَنَّه بسیار آدم خوبی هستم، یک چنین حلمی در برابر عبد، آنوقت عبد اگر مقداری حیاء داشته باشد با چنین خدایی چگونه رفتار میکند؟ یک مرتبه حلم بکند، دو مرتبه حلم بکند، یک روز حلم بکند، دو روز، پنج روز، یک سال، دو سال، ده سال، نباید حیاء کنند؟
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین