حضرت ابوطالب علیه السلام
در سال ۵۳۵ ميلادي ـ ۳۵ سال پیش از عام الفیل[۱] یعنی ۳۵ سال پيش از تولد حضرت محمد صلی الله علیه و آله ـ شهر مكه شاهد تولد كودكي رعنا در خانه پرمهر و عاطفه عبدالمطلب بود. كودكي فضاي خانه را روشن كرد كه در آيندهاي نه چندان دور حامي رادمردی از تبار عشق و ايمان شد كه داستان بزرگياش هزاران هزار سال در تاريخ قلب مردم بماند. عبدمناف بن عبدالمطلب بن هاشم[۲] که برخی ایشان را عمران نیز نامیدهاند، بیشتر با کنیهاش ابوطالب مشهور است. مرحوم شرف الدين در كتاب شيخ الابطح مینويسد: «نام او عبدالمناف است. برخي او را «عمران» ناميدهاند و عده ای هم «شيبه» خواندهاند.»[۳]
پدر بزرگوارشان عبدالمطلب، بزرگ مکه و رئیس قریش بود. ابوطالب و عبدالله پدر رسول خدا صلی الله علیه و آله، از یک مادر زاده شدند و مادر هر دو فاطمه بنت عمرو بن عائذ بن عمران از قبیله مخزوم بود.
برخى خیال کردهاند که معنى عبدمناف «بنده بت» است؛ چنان که صاحب قاموس گفته است چراکه گویا مناف نام بتی از قریشیان بوده است. اما با اعتقاد به طهارت اوصیاء و پدران اوصیاء و پیشوایان، هرگز باور نمىشود که نام بنده بت، بر حضرت ابوطالب گذاشته باشند؛ به ویژه آن که بر حسب گفته صحاح اللغه و لغویین دیگر، کلمه «نوف» بر علوّ و فضیلت دلالت دارد. بنابراین عبد مناف، یعنى عبد العالى، بنده بلند مرتبه، نه بنده بت.
نظر به اینکه نام نخستین فرزند ایشان «طالب» بوده است به همین کنیهی ابوطالب مشهور هستند. همسر او فاطمه بنت اسد بن هاشم بن عبدمناف است که از نخستین زنانی بودند که اسلام آوردند و با پیامبر هجرت کردند و به منزله مادر رسول خدا بودند و لذا زمانی که از دنیا رفتند رسول خدا او را با پیراهن خود کفن کردند و هنگام دفن او این چنین برایش دعا کردند: «خدایا مادر من فاطمه بنت اسد را بیامرز و حجت وی را به او تلقین نما و محل ورود او را گشایش بخش»[۴]
پيامبر صلی الله علیه و آله در تشييع پيكر فاطمه بنت اسد بر جنازهاش نماز خواند، آن هم با كيفيتي متفاوت. ايشان در نماز بر پيكر فاطمه چهل تكبير گفتند و قبل از دفن وي، وارد قبر شدند و مدتي در ميان قبر خوابيدند. سپس به كمك امیرالمؤمنین حضرت علي علیه السلام جسد فاطمه را در ميان قبر گذاشتند. پس در ميان قبر بالاي سر او ايستادند و فرمودند:
اي فاطمه، من محمد، سرور فرزندان آدم هستم. هنگامي كه فرشتگان الهي آمدند و از خدا و دينت پرسيدند، در پاسخ بگو: «خدا، پروردگارم؛ محمد صلی الله علیه و آله، پيامبرم؛ اسلام، دينم؛ قرآن، كتابم و پسرم، علي علیه السلام، امام و رهبر من است. خدايا، فاطمه را بر گفتار ثابت، استوار بدار.»
آنگاه پيامبر از قبر بيرون آمد و با دست مباركش خاك روي قبر ريخت و با حزني عظيم دست هايش را به هم زد و فرمود: «به خدايي كه جانم در اختيار اوست، فاطمه صداي دست هاي مرا مي شنود.»[۵]
یعقوبى مىنویسد: از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت شده است که پس از وفات «فاطمه بنت اسد»، فرمود: «الیوم ماتت اُمّى» امروز، مادرم وفات کرد. و او را در پیراهن خویش کفن کرد و در قبرش فرود آمد و در لحد او خوابید و چون از ایشان پرسیدند: چرا براى فاطمه بنت اسد چنین بىتاب شدهاى؟ فرمود: «او به راستى مادرم بود؛ زیرا، کودکان خود را گرسنه مىگذاشت و مرا سیر مىکرد. آنان را گردآلود مىگذاشت و مرا تمیز و آراسته مىنمود، و راستى که مادرم بود.»[۶]
ایشان چهار پسر و دو دختر داشت. پسران او ده سال با یکدیگر فاصله سنی داشتند. طالب پسر بزرگ ایشان است که از او نسلی باقی نمانده است. دومین فرزند او عقیل و سومین آنها جعفر معروف به جعفر طیار و چهارمین و آخرین فرزند پسری وی حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام است. دو دخترش یکی فاخته نام داشت که او را «ام هانی» می خواندند و دختر دیگرش «ریطه» یا «اسماء» است. فرزندان ابوطالب همه از فاطمه بنت اسد هستند.[۷]
میزبانی و پذیرایی از حاجیان (سقایت و رفادت) از مناصب عمده مکه بود که عاملی مؤثر در نفوذ اجتماعی و سیاسی قریش در حجاز شمرده میشد. قبایل و افراد متولی این امر، در میان قریش از جایگاهی والا برخوردار بودند. از این روی، خاندانهای قریش برای تصدی آن به رقابت برمیخاستند. نمونه تاریخی آن، رقابت و قرعه کشی فرزندان عبدمناف برای عهده دار شدن این مقام است که در آن، قرعه به نام هاشم بن عبدمناف افتاد.[۸]
پس از هاشم، عبدالمطلب میزبانی حاجیان را بر عهده داشت تا آن گاه که وی هنگام وفاتش در سال هشتم عام الفیل مقام سقایت (آبرسانی به حاجیان) مکه را به ابوطالب وانهاد.[۹] گرچه همه قریش با توجه به جایگاه خود، در تامین مالی میزبانی از حاجیان و زائران خانه خدا سهیم میشدند، مدیریت و برنامه ریزی وظیفه متولی این امر بود.
ابوطالب و در زمانی که وضع مالی مناسبی نداشت، سه سال عهده دار رفادت و سقایت شد. در سال نخست برای پذیرایی از زائران ۱۰۰۰۰ درهم از برادرش عباس وام گرفت و انفاق کرد. در سال دوم نیز ۱۵۰۰۰درهم وام گرفت. اما پس از سال سوم توان اقتصادی ادامه این کار را نداشت. از این رو، آن را به برادرش عباس وانهاد[۱۰] و او تا زمان فوت عهدهدار آن بود لکن با این وجود، نفوذ ابوطالب در میان قریش ادامه یافت و او بزرگ بنی هاشم و مورد احترام قریش بود.[۱۱]
حضرت ابوطالب در عین تهیدستی سرور قریش بود و پیش از او هرگز تهیدستی بر قریش ریاست نکرده بود.[۱۲] بزرگ منشیِ وی در میان قریش زبانزد بود. به دلیل درایت و نفوذ کلامشان در میان قریش، تیرههای مختلف هنگام جنگ و ستیز او را داور قرار میدادند. از وی به عنوان بانی سنت سوگند در شهادت برای اولیای دم (قسامه) نیز یاد کردهاند؛[۱۳] سنتی که ادامه یافت و اسلام نیز آن را امضا نمود. ایشان در سخاوت زبانزد بود و هنگام اطعام او، کسی دیگر اطعام نمیکرد.[۱۴] حضرت ابوطالب، وقار و حکمت حکما، و هیبت ملوک را داشت و به گفته اکثم بن صیفی حکیم عرب؛ حکمت، ریاست و حلم در ابوطالب گرد آمده بود.[۱۵]
همچنین ایشان عهده دار تعمیر کعبه پس از سیل شد. او دستور داد تا از مال پاکیزه در بازسازی بنای کعبه استفاده کنند. در این هنگام، رسول خدا صلی الله علیه و آله ۲۵ سال داشت و ستیز بر سر نصب حجرالاسود در همین ماجرا رخ داد.
حضرت ابوطالب شاعری نامآور بود و ابیاتِ فراوانی به او منسوب است؛ مجموعهای از اشعار بهگونهای متواتر نقل شده که انتساب آنها را به او نمیتوان انکار کرد. این اشعار در چهار دیوان، به نام اشعار ابوطالب جمع شده[۱۶] و از نخستین سدههای اسلامی تا دورههای بعد، همواره مورد توجه ادیبان و شاعران جهان اسلام بودهاست. در بین همه آنها قصیده لامیه او شهرت به سزایی دارد.
رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز ابیاتی از آن را همواره به خاطر داشت. چنانکه در قحطی مدینه که به قصد استسقاء بر منبر رفتند و دعا کردند و باران آمد، فرمودند: «پروردگار ابوطالب را نیک دهد. اگر زنده بود، چشمانش نورانی میشد» و منظورشان این بیت معروف بود که: «وابیض یستسقی الغام بوجهه…»[۱۷] و یا در غزوه بدر زمانی که به اجساد مشرکان نظر کردند، به ابوبکر فرمودند: «اگر ابوطالب زنده بود، میدید که چگونه شمشیرهای ما سرهای اینان را در برگرفته است» و نظر به این مصراع ابوطالب داشت که: «لتلتبسن اسیافنا بالاماثل.»[۱۸]
بخشی از ابیات منسوب به ابوطالب، حاکی از عقائد او و بخشی دارای ارزش تاریخی است؛ بهطوری که محققان در ماجراهای عربستان و نخستین سالهای بعثت نبوی صلی الله علیه و آله به آنها استناد میکنند. پارهای از خاورشناسان نیز به آنها توجه کردهاند.
نخستین بار ابوهفان عبدالله بن احمد مهزمی بصری (د ۲۵۵ ق) اخبار و اشعار پراکنده ابوطالب را در کتابی به نام شعر ابوطالب گرد آورد. یک سده بعد ابونعیم علی بن حمزه بصری (د ۳۷۵ ق) نیز کتابی به نام دیوان ابی طالب و ذکر اسالمه تدوین کرد. ابن حجر عسقلانی و عبدالقادر بغدادی هر یک نسخهای از این کتاب را در اختیار داشتهاند و نسخهای از این دو اثر در بغداد دیده شده است.[۱۹] اشعار منسوب به ایشان همچنین با عنوان شیخ الاباطح ابی طالب در ۱۳۵۶ ق در نجف چاپ شد.[۲۰]
حضرت ابوطالب و رسول خدا صلی الله علیه و آله
حضرت ابوطالب پس از وفات پدرش بزرگوارشان حضرت عبدالمطلب سرپرستی رسول الله صلی الله علیه و آله را که هشت سال بیشتر نداشتند، به توصیه پدرش عهدهدار شد.[۲۱] برخی گفتهاند: عبدالمطلب سرپرستی حضرت محمد صلی الله علیه و آله را به فرزند بزرگش زبیر سپرد و پس از درگذشت او ابوطالب عهدهدار این مهم شد.[۲۲] ولی زبیر در حلف الفضول[۲۳] حضور داشته و حضرت محمد صلی الله علیه و آله در این زمان حدود ۲۰ سال داشتهاند. بر پایه این گزارش، درگذشت زبیر در کودکی رسول خدا صلی الله علیه و آله درست نیست.
از این رو، همان گونه که گزارشها هم تایید میکنند، از ابتدا عبدالمطلب سرپرستی حضرت محمد صلی الله علیه و آله را بر دوش ابوطالب نهاد.[۲۴] عبدالمطلب آنگاه که به او وصیت میکرد که سرپرست رسول خدا صلی الله علیه و آله باشد؛ گفته است:
اوصیک یاعبدمناف بعدی بواحـد بـعد أبیــه فـرد[۲۵]
ای عبدمناف(=ابوطالب) به تو سفارش میکنم درباره کسی که پس از پدرش یگانه روزگار است.
حضرت ابوطالب به مدت ۴۴ سال کفیل و پشتیبان رسول خدا صلی الله علیه و اله بود. ابوطالب علیه السلام با اینکه وضع مالی مناسبی نداشت اما از هیچ کوششی در راه حمایت از رسول خدا دریغ نمیکرد.
از فاطمه بنت اسد مادر امیرالمؤمنین علیه السلام روایت شده است: چون وفات عبدالمطلب فرارسید به فرزندانش گفت: چه کسی سرپرستی محمد را به عهده میگیرد؟ گفتند: او از ما باهوشتر است، به خود او بگو کسی را برای سرپرستی خود برگزیند! عبدالمطلب به محمد صلی الله علیه و آله گفت: ای محمد جدت آماده سفر به قیامت است کدام یک از عموها و عمههایت را برای سرپرستی خود برمیگزینی؟ محمد صلی الله علیه و آله به چهرههای آنها نگریست سپس به سوی ابوطالب دوید. عبدالمطلب گفت: «یااباطالب انی قد عرفت دیانتك و امانتک، فکن له کما کنت له» ای ابوطالب! من دیانت و امانت داری تو را میشناسم، با او آنگونه رفتار کن که من رفتار میکردم.
فاطمه بنت اسد میگوید: چون عبدالمطلب از دنیا رفت، ابوطالب سرپرستی او را به عهده گرفت، و من خدمتگزار او بودم، و او مرا مادر صدا میزد…..و ابوطالب درباره محمد صلی الله علیه و آله به من گفت: «هو انما یکون نبیا و انت تلدین له وزیرا بعد یأس» او پیامبر است و تو پس از یأس وزیر او را به دنیا خواهی آورد.[۲۶]
با آمدن رسول خدا محمد مصطفی صلی الله علیه و آله خیر و برکت به خانه ابوطالب آمد؛ فاطمه بنت اسد میگوید: از زمانی که محمد صلی الله علیه و آله به خانه آنها آمد، درختی که سالیان سال خشک بود، سبز شد و میوه داد.
ابوطالب در مقام سرپرستی رسول خدا صلی الله علیه و آله توجهی ویژه به حضرت داشت و بیش از فرزندانش به ایشان محبت و نیکی میورزید. بهترین غذا را برای وی فراهم میساخت و بسترش را در کنار بستر خود قرار میداد و میکوشید همواره او را همراه خود داشته باشد.[۲۷] در سفرهای تجاری نیز حضرت را با خود میبرد. ملاقات بحیرای راهب با رسول الله صلی الله علیه و آله و توصیه راهب به حضرت ابوطالب درباره ایشان، در یکی از همین سفرها گزارش شده است.[۲۸]
ابن هشام نیز مینویسد: وی توجه ویژهای به محمد صلی الله علیه و آله داشت و بیش از فرزندانش به او محبت و نیکی میورزید. بهترین غذا را برای وی فراهم میساخت و بسترش را در کنار بستر خود قرار میداد و میکوشید همواره او را همراه خود داشته باشد.[۲۹] ابوطالب همیشه هنگام غذا خوردن به فرزندان خود میگفت: صبر کنید تا پسرم (محمد صلی الله علیه و آله) بیاید.[۳۰]
ابن عباس و سایر صحابه مىگویند: «حضرت ابوطالب رسول خدا صلی الله علیه و آله را بسیار دوست مىداشت؛ به طورى که او را از فرزندانش بیشتر دوست داشته، و بر آنان مقدم مىنمود! بنابراین هرگز از وى دورتر نمىخوابید و خود هر جا مىرفت او را نیز با خود مىبرد.»[۳۱]
علامه مجلسى رحمه الله نقل مىکند: «هرگاه رسول خدا در رختخوابش مىخوابید، حضرت ابوطالب پس از آن که همه مىخوابیدند، به آرامى او را بیدار مىکرد، و رختخواب على را با وى جابجا مىنمود، و فرزند خود و برادرانش را جهت حفاظت وى مأمور مىساخت.»[۳۲]
ایمان حضرت ابوطالب علیه السلام
شیخ مکه حضرت ابوطالب علیه السلام از آغاز طلوع خورشید رسالت تا پایان عمر پربرکت خود، سپری بود که رسول خدا را از خطرات حفظ میکرد و سدی آهنین در برابر مشرکان و بت پرستان بود. گرچه آن بزرگوار، ایمان خود را از مشرکان قریش پنهان میداشت تا بتواند از پیامبراکرم صلی الله علیه وآله دفاع و حمایت کند. هرکس تاریخ را ورق بزند و به ماجرای محاصره کردن رسول خدا و خاندان و یاران او در «شعب ابوطالب» برسد، درمییابد که حضرت ابوطالب تنها یار آنها و عهدهدار حفظ و حراست و رساندن ارزاق به آنان بوده است.
منافقین و سیاست گذاران، از ترس اینکه مبادا فضیلتی در حق امیرالمؤمنین علی علیه السلام به نام «ایمان پدر بزرگوار او به نبوت پیامبر» ثبت گردد، سعی و تلاش نمودهاند که او را فردی غیرمومن قلمداد کنند. چون دستشان از امیرالمؤمنین کوتاه است و نمیتوانند در ایمان و فضائل و مناقب بیشمارش خدشه وارد کنند، عقده و کینههای خود را بر سر پدر بزرگوارش خالی میکنند و او را مورد حمله قرار میدهند. بله تنها گناه حضرت ابوطالب علیه السلام این است که پدر امیرالمؤمنین علی علیه السلام است و اگر یک هزارم شواهدی که بر ایمان ابوطالب وجود دارد، درباره یک فرد بیطرف وجود داشت، همگان به ایمان او اذعان میکردند و او را صحابی عادل، و جانباز و فداکار، معرفی مینمودند ولی چون این دلائل انبوه درباره والد امیرالمؤمنین علی علیه السلام است پردههای ضخیم تعصب مانع از آن شده است که سیمای واقع آنگونه که هست مشاهده گردد.
در ادامه به ذکر دلائل ایمان حضرت ابوطالب علیه السلام میپردازیم:
الف) نسب حضرت ابوطالب علیه السلام
ابوطالب از فرزندان اسماعيل است و بايد او را موحدي معتقد به دين ابراهيم دانست كه همان اسلام ناب است. از فرزندان عبدالمطلب، فقط ابوطالب حامل مقام وصايت ابراهيمي از پدرش عبدالمطلب بود، به گونهاي كه پس از بعثت پيامبرصلی الله علیه و آله، آن وصايا و اسرار را به خاتم انبيا واگذار كرد.
از طرفي، او پدر حضرت علي علیه السلام است كه در فضائل اخلاقي و صفات والاي انساني، در ميان عرب و قريش، زبانزد همگان بود. اسلام و ايمان ابوطالب براي فرزندش، فضيلت برجستهاي به شمار ميرفت، در حالي كه كفر و شرك پدران خلفا موجب كسر شأن آنها بود. آيه «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ …وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» (احزاب: ۳۳) نيز نشان ميدهد كه اگر اهل بيت مطهرند، بايد پدر و مادر آنها هم موحد و پاك باشند.
حتي در اين باره عبارتي از زيارت ششم حضرت اميرالمؤمنين علي علیه السلام به اين مضمون وجود دارد:
شهادت ميدهم كه ذات پاك تو از هر آلايش، پاك و از آباي پاك گوهر و پاكيزه جان به وجود آمدهاي.
روايت شده است كه امیرالمؤمنین در ميدانگاهي نشسته بودند و مردم در اطرافشان بودند. مردي به پا خاست و خطاب به امام گفت: اي اميرالمؤمنين، در اين مقام و مرتبه كه خداوند به تو ارزاني داشته، هستي؛ در حالي كه پدرت در آتش دوزخ گرفتار عذاب است. امام در پاسخ فرمود:
دست بردار. خداوند دهانت را بشكند. سوگند به آن كه محمد صلی الله علیه و آله را به حق مبعوث فرموده است، اگر پدرم درباره هر گنه كاري شفاعت كند، خداوند شفاعتش را خواهد پذيرفت. آيا ممكن است كه پدرم در آتش دوزخ گرفتار عذاب باشد، در حالي كه من كه پسر اويم، تقسيم كننده بهشت و دوزخ باشم؟ سوگند به آن كه محمد صلی الله علیه و آله را به حق مبعوث كرد، روز قيامت نور ابوطالب از فرط درخشش، نورهاي ديگر مردم را تاريك و بي جلوه مي كند، مگر نور پنج تن؛ نور محمد صلی الله علیه و آله ، نور من، نور حضرت علي علیه السلام، نور حسن و نور حسين و نور امامان از فرزندان حسين. بدانيد كه نور او از نور ماست و خداوند آن را هزاران سال پيش از آفرينش آدم خلق كرد.[۳۳]
حضرت علي علیه السلام ده سال پيش از بعثت، ديده به جهان گشود. در همان وقت ابوطالب درباره اين كودك در شعري ميگويد: «با ظهور علي علیه السلام كمر كفر خم شد و با شمشيرش، اسلام استوار ميشود.» اين سخنان نشان دهنده ايمان و اعتقاد اوست.[۳۴]
ب) رفتار ابوطالب با پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله در جامعه
ابوطالب نزديك به سيزده سال از رسول گرامي اسلام حمايت كرد و در اين راه از جان و مال و شخصيت اجتماعي خود گذشت. او با فداكاري هاي بسيار از حريم رسالت دفاع كرد و در اين مسير پرفراز و نشيب، لحظهاي پيامبر را تنها نگذاشت.
در يوم الانذار كه پيامبر صلی الله علیه و آله همه خويشاوندان خود را جمع كرد و آيين اسلام را بر آنان عرضه كرد، ابوطالب به طور رسمی از وی حمايت كرد و به او گفت:
برادرزادهام، قيام كن. تو والامقامی. حزب تو گرامي ترين حزب هاست. تو فرزند مرد بزرگی هستی. هرگاه زبانی تو را آزار دهد، زبان های تيزی به دفاع از تو برمي خيزد. به خدا سوگند، اعراب مانند فروتنی بچه حيوان در برابر مادرش، در پيشگاه تو فروتن خواهند شد.[۳۵]
ايمان او به رسول خدا صلی الله علیه و آله آن قدر زياد بود كه راضي شد همه فرزندانش در اين راه كشته شوند، ولي به پيامبر آسيبي نرسد. او شب ها علي را در رخت خواب پيامبر ميخواباند تا اگر سوء قصدی در كار باشد، به پيامبر آسيبي نرسد. او حاضر شد همه سران قريش برای انتقام كشته شوند. در اين صورت، همه قبيله بنی هاشم نيز كشته میشدند.[۳۶]
كمك هاي فراوان ابوطالب به پيامبر و يارانش، در اين زمينه جاي هيچ شبههاي باقي نميگذارد. ابوطالب نه تنها با مسلمان شدن فرزندانش مخالفت نكرد، بلكه آنها را به ياری و همراهي پيامبر فرمان داد و ايشان را نيز به حمايت خود مطمئن ساخت. وقتي برادرش، حمزه نيز به اسلام گرويد، ابوطالب در شعري، وي را ستود.
وصيت ابوطالب به فرزندان و خويشاوندانش هنگام مرگ نشانه اي از ايمان او به پيامبر و دين اوست:
من محمد را به شما توصيه مي كنم؛ زيرا او امين قريش و راست گوي عرب و برخوردار از همه كمالات است. آييني آورده است كه دل ها بدان ايمان دارند، ولي زبان ها از ترس سرزنش، به انكار آن برخاسته اند. من می بينم كه افتادگان و ضعيفان عرب به حمايت او برخاسته و به او ايمان آوردهاند و محمد به كمک آنها براي شكستن صفوف قريش قيام كرده است.
اي خويشاوندان من، از دوستان و حاميان حزب او (اسلام) باشيد. هركس از او پيروي كند، سعادتمند مي شود و اگر اجل مرا مهلت ميداد، حوادث و مكاره روزگار را از او دفع میكردم.[۳۷]
اين حمايت ها و فداكاري هاي ابوطالب درباره پيامبر را نمي توان فقط به سبب رابطه خويشاوندي دانست، بلكه بر اثر ايمان و اعتقاد او به پيامبر و خداوند يكتا بود.
ج) بررسی اشعار حضرت ابوطالب علیه السلام
امیرالمؤمنین علی علیه السلام اشعار پدر خود را بسيار ارزشمند و گران قدر ميدانستند تا جايي كه امام صادق علیه السلام فرمودند:
اميرالمؤمنين علي علیه السلام بسيار علاقه مند بود اشعار و سروده هاي حضرت ابوطالب جمع آوري شود و ميفرمود: «تَعَلِّمُوهُ وَ عَلِّمُوهُ أَوْلادَكُمْ، فَإِنَّهُ كانَ عَلي دينِ اللَّهِ وَ فيهِ عِلْمٌ كَثيرٌ؛ آن اشعار را فراگيريد و آنها را به فرزندان خود نيز ياد بدهيد؛ زيرا اشعار حضرت ابوطالب، مطابق دين خداست و علوم بسياري را دربردارد».[۳۸]
اين آثار دليل محكمي بر ايمان و اخلاص اوست و نشان دهنده آن است كه او در باطن مؤمن و مسلمان بوده؛ زيرا وقتي رسول خدا صلی الله علیه و آله به او فرمود: «من از طرف خداوند مأمور شدهام كه دين حنيف اسلام را اظهار و مردم را به آن دعوت كنم»، ابوطالب در شعري فرمود: «مرا به دين خود دعوت كردي و من دانستم كه تو خيرخواه مني و البته راست ميگويي و پيش از اين هم، تو امين و راست گو بودي و من به يقين دانستم كه دين محمد بهترين اديان است.»[۳۹]
قصيده لاميه او (كه نزديك به صد بيت است) در نظر بزرگان ادب و بلاغت شيعه و سني، در بالاترين مرتبه بلاغت و فصاحت است. اين قصيده در مدح پيامبر اسلام سروده شده و نمونه اي از ايمان و وفاداري و حمايت كامل او از پيامبر است. وي در بخشي از اين قصيده مي گويد:
به جان خودم، به قدري به سبب وجود احمد صلی الله علیه و آله در وجد و سرور غوطه ورم كه وجد را به زحمت آوردهام؛ زيرا او را به اندازه كسي كه دوست خود را به سينه گرفته باشد، دوست مي دارم. جان خود را نثار او مي كنم و از او حمايت مي كنم به اعضاي رئيسه و غيررئيسه خود. خداوند او را پاينده بدارد كه جمال اهل دنياست و نقمت دشمنان و زينت هر كوي و محفل. پروردگارم پيروان او را با توفيقات خود تأييد و ياري كرد و دين حقي را كه باطل در او راه نداشت، آشكار كرد.
ابوطالب در شعري در مدح پيامبر چنين سروده است:
سران قريش، تصور كردهايد كه ميتوانيد بر او دست يابيد؟ آرزويي را در سر ميپرورانيد كه كمتر از خوابهاي آشفته نيست. او پيامبر است. وحي از جانب خدا بر او نازل ميشود و كسي كه بگويد: نه، انگشت پشيماني به دندان خواهد گرفت.[۴۰]
از ديگر اشعار او كه بر ايمان ابوطالب صراحت دارد، شعري است كه ابن ابي الحديد در شرح نهج البلاغه آورده است:
اي گواهان، شاهد باشيد كه من بر دين پيامبر خدا، احمد صلی الله علیه و آله استوارم. هركس از آن خارج است، باشد. من به او هدايت شدم.[۴۱]
ابوطالب در يكي از اشعارش، ايمان خود را به خدا اين گونه بيان مي كند:
اي گواه خدا بر من، به ايمان من به آيين رسول خدا، محمد صلی الله علیه و آله گواهي ده. هركس گمراه باشد، من اهل هدايت هستم. پس خداوندا، محل ورود و جايگاه مرا در بهشت قرار ده.[۴۲]
علامه ابن شهرآشوب، دانشمند معروف شيعه مي نويسد: «بيش از سه هزار شعر ابوطالب، بيانگر ايمان او به پيامبر صلی الله علیه و آله و اسلام است.»[۴۳] وي در اشعار خود شهادت هاي صريحي آورده است كه از ايمان خالص او حكايت ميكند، بر همين اساس، اهل بيت علیهم السلام گاهي در مورد اثبات ايمان او به اشعارش رجوع كردهاند. براي نمونه، شخصي به امام صادق علیه السلام عرض كرد: اهل تسنن گمان ميكنند كه ابوطالب كافر بوده است؟ امام صادق علیه السلام فرمود:
آنها دروغ ميگويند. چگونه او كافر بوده است با اينكه در اشعارش ميگويد: مگر نميدانند كه ما محمد صلی الله علیه و آله را مانند موسي، پيامبري يافتهايم كه نامش در كتاب هاي پيشين نوشته شده است. مردم دريافتهاند كه ما پسرمان، محمد صلی الله علیه و آله را به دروغ نسبت نمی دهيم و به سخن ياوه گويان اعتنا نمی كنيم.[۴۴]
در ابياتي منسوب به حضرت ابوطالب، او از قرآن سخن گفته است و از همگان خواسته است به قرآن، اين كتاب بزرگ ايمان بياورند:
به قرآن سراپا عجب و شگفتي ايمان بياوريد كه بر پيامبري مانند موسي و يونس نازل شده است.[۴۵]
ابوطالب در ابياتي با ايمان به معاد و روز رستاخيز، سخنان پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله را بسيار ارزشمند مي خواند:
آنچه امروز احمد ميگويد، نور است و در روز رستاخيز، پاداش است.[۴۶]
در هيچ يك از اشعار ابوطالب سخنی نشان دهنده كفر وجود ندارد و همه اين اشعار بر ايمان و اخلاص اين بزرگ مرد دلالت دارد.
د) مسلمان بودن همسر ابوطالب
اسلام براي آنكه ازدواج، پيوندِ معنوي و اصيل باشد و زندگي مشترك زناشويي با هماهنگي فكري و روح تعاون و مسالمت و صفاي معنوي همراه شود، شرط برابر بودن زن و مرد را در تحقق ازدواج حقيقي، ضروري و اجتناب ناپذير ميشمارد.
تنها مقياسي كه از نظر اسلام، برابري و كفويت زوجين را مشخص ميسازد، ايمان و عقيده است و روي اين اصل كلي، اسلام، مردي را برابر و شايسته همسريِ زن مسلمان ميشمارد كه از نظر ايمان و عقيده، با وي برابر و هم سطح باشد. خداوند در آيه ۲۲۱ سوره بقره مي فرمايد:
لاَ تُنكِحُوا الْمُشْرِكَاتِ حَتَّي يُؤْمِنَّ … وَلاَتُنكِحُواْ الْمُشِرِكِينَ حَتَّي يُؤْمِنُواْ.
با زنان مشرك ازدواج نكنيد مگر اينكه ايمان بياورند… و با مردان مشرك ازدواج نكنيد مگر اينكه مؤمن شوند.
فاطمه بنت اسد، همسر ابوطالب و مادر امیرالمؤمنین حضرت علي علیه السلام و از نخستين بيعت كنندگان با رسول خدا صلی الله علیه و آله بود. او پيرو مذهب حنيف ابراهيم خليل علی نبینا و آله و علیه السلام بود و حتي پيش از اسلام هم هرگز خود را به شرك و بت پرستي نيالود. او در سرپرستي پيامبر سهم بسزايي داشت و از چنان قداستي برخوردار بود كه به درون كعبه راه يافت و حضرت علي علیه السلام را در آنجا به دنيا آورد.
هرگاه زني اسلام ميآورد، ديگر نميبايست در نكاح مرد كافر باقي بماند و خودبه خود از او جدا ميشد و به مسلمانان ميپيوست. فاطمه بنت اسد از ايمان آورندگان صدر اسلام است و تا آخر عمرِ حضرت ابوطالب همسر او بود. مسلمان بودن او دليلي بر مسلمان بودن همسرش ابوطالب نيز هست.
ابن ابي الحديد نقل مي كند: از حضرت زین العابدین امام سجاد علیه السلام درباره ايمان ابوطالب پرسيدند. حضرت فرمودند:
بسيار جاي شگفت است كه خداي تعالي پيامبر اسلام را از نگاه داشتن زنان مسلماني كه همسر كافران بودند، نهي فرمود، در صورتي كه فاطمه بنت اسد از زناني بود كه به اسلام گرويد و همچنان همسر ابوطالب بود تا آنگاه كه از دنيا رفت. اين امر، خود، دليل محكمی بر ايمان و اسلام ابوطالب علیه السلام است؛ چه اگر مسلمان نبود، نميتوانست فاطمه بنت اسد را در قيد ازدواج خود نگه دارد.[۴۷]
هـ) ديدگاه اهل بيت علیهم السلام درباره ايمان ابوطالب
اهل بيت علیهم السلام، همگي بر ايمان ابوطالب اجماع دارند و در روايات و احاديث فراواني بر آن تأكيد كردهاند. برای نمونه به چند مورد از این فرمایشات اشاره میکنیم:
پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله درباره ايمان عموي بزرگوار خود ميفرمايند:
عبدالمطلب و ابوطالب با لفظ لااله الاالله، محمد رسول الله و مذهب ابراهيم از دنيا رفتند.[۴۸]
مقام آن حضرت به حدی است که امیرالمؤمنین عليه السلام درباره ایشان میفرمایند:
«والذی بعث محمداً صلی الله علیه وآله بالحق نبیاً، لو شفع أبی فی کل مذنب علی وجه الأرض لشفعه الله فیهم.» قسم به خدایی که محمد صلی الله علیه وآله را در حق به نبوت برگزید، اگر پدرم درباره هرگنهکاری روی زمین شفاعت کند هر آینه خداوند شفاعت او را در حق آنان میپذیرد.»[۴۹]
رتبهي ایمان آن مرد بزرگ به حدی است که امام باقر علیه السلام درباره اين مسئله كه برخي ميگويند: «ابوطالب در گودالي از آتش به سر ميبرد» فرمودند: «والله إن ایمان أبی طالب سلام الله عليه لو وضع فی کفه میزان و إيمان هذا الخلق فی کفه میزان لرجّح ایمان أبی طالب علی ایمانهم.»
«بخدا قسم به درستی که اگر ایمان أبی طالب در یک کفه ترازو قرار گیرد و ایمان این مردم در کفه دیگر، ایمان أبی طالب بر ایمان این مردم برتری یابد.» و سپس در ادامه میفرمایند: اميرمؤمنان دستور ميدادند از طرف وي حج به جا آورند. [۵۰]
و همچنین حضرتش میفرمایند:
«ابوطالب فرزند عبدالمطلب در حال ایمان از دنیا رفت، و اشعار وی در دیوانش دلیل بر ایمانش میباشند. دلیل دیگر، محبت و تربیت و نصرت او نسبت به پیامبر، و دشمنی با دشمنان رسول خدا و دوستی و بادوستان اوست و نیز تصدیق آنچه پیامبر آورده است و فرمان وی به دو فرزندش علی و جعفر که به آنچه پیامبر بدان فرامیخواند اسلام و ایمان آوردند…»[۵۱]
امام صادق علیه السلام درباره پنهاني بودن ايمان ابوطالب ميفرمايد:
مَثَل ابوطالب، مَثَل اصحاب كهف است كه براي حفظ دين خود به ظاهر اظهار شرك كردند و در باطن مؤمن بودند و به اين سبب، خداوند پاداش آنها را دو چندان كرد.[۵۲]
امام صادق علیه السلام با اشاره به جايگاه ابوطالب در آخرت، در پاسخ به گمان غلط مردم؛ فرمودند:
دشمنان خدا دروغ میگویند، همانا حضرت ابوطالب علیه السلام، از هم نشينان پيامبران و صديقين و شهيدان و صالحان است و چه خوب هم نشيناني هستند.[۵۳]
امام صادق علیه السلام در جايي درباره حرام بودن آتش جهنم بر ابوطالب فرمود:
جبرئيل بر پيامبر نازل شد و گفت: اي محمد، خداوند به تو سلام ميرساند و ميفرمايد: من آتش را بر صلبي كه تو را حمل كرد و شكمي كه تو را پروراند و دامني كه تو را متكفل شد، حرام كردم. پس صلب يعني پدرت، عبدالله بن عبدالمطلب و شكم يعني مادرت، آمنه بنت وهب و دامن يعني عمويت، عبدمناف (=ابوطالب) بن عبدالمطلب و فاطمه بنت اسد.[۵۴]
حضرت عبدالعظيم حسني در نامهاي از محضر امام رضا علیه السلام درباره ايمان ابوطالب پرسيد. امام رضا علیه السلام در جواب فرمودند:
بسم الله الرحمن الرحيم. و اما بعد، پس همانا اگر در ايمان ابوطالب شك كني، سرنوشت تو آتش جهنم است.[۵۵]
و) محبت رسول خدا صلی الله علیه و آله نسبت به ابوطالب
محبت پيامبر گرامي اسلام به ابوطالب، گواه روشني بر ايمان محكم اوست؛ زيرا رسول خدا صلی الله علیه و آله بنا بر نص آيات قرآن، تنها مؤمنان را دوست مي دارد و نسبت به كافران و مشركان سخت گير است: «مُحمدرَسُولُ اللَّهِ وَ الّذِينَ مَعَهُ أَشِدّاءُ عَلَي الكُفارِ رُحَماءُ بَينَهُمْ؛ محمد، پيامبر خدا و كساني كه با وي هستند، با كافران سخت گير و با همديگر مهربانند». (فتح: ۲۹)
رسول خدا صلی الله علیه و آله در مناسبت هاي گوناگون، از عموي خود، ابوطالب، تجليل ميفرمود و دوستي خويش را نسبت به او ابراز ميداشت. حلبي در سيره خود از رسول خدا صلی الله علیه و آله چنين روايت مي كند: «تا ابوطالب زنده بود، كفار قريش نتوانستند به من آزار سختي برسانند.»[۵۶]
ز) بشارت الهي به ابوطالب هنگام مرگ
عبدالرحمان بن كثير ميگويد:
به امام صادق علیه السلام عرض كردم جمعي از مردم ميگويند: ابوطالب در آبي از آتش است. امام صادق علیه السلام فرمودند: «تهمت مي زنند. جبرئيل بر پيامبر صلی الله علیه و آله نازل شد و گفت: «اي محمد، اصحاب كهف ايمان خود را پوشاندند و اظهار شرك كردند، خداوند دو پاداش به آنان داد. و همانا ابوطالب نیز ایمان خود را پوشاند و اظهار شرک کرد پس خداوند دو پاداش به او داد و او از دنيا نرفت، مگر اينكه خدا بشارت بهشت به او داد.»[۵۷]
ح) غسل ابوطالب به فرمان پيامبر و شركت در تشييع وی
زماني كه حضرت ابوطالب رحلت فرمود، پيامبر صلی الله علیه و آله گریه شدید فرمودند و امیرالمؤمنین علی علیه السلام را مامور به غسل و كفن و دفن ایشان نمودند و شخص شخیصشان در مراسم تشییع و تدفین عموی بزرگوار خود حاضر شدند و چهار گوشه جنازه ایشان را گرفتند و در حق او دعا فرمودند: «جزاک الله عنی خیرا»[۵۸] خداوند به سبب من به تو خیر و نعمت عنایت فرماید.
اين در حالي است كه اهل سنت تشييع جنازه مشرك را جايز نميدانند. اين امر دليل بر اين است كه ابوطالب، مؤمن از دنيا رفته است.
وفات حضرت ابوطالب علیه السلام
۲۶ رجب بنا بر نقلی، سالروز رحلت مؤمنِ قریش، یار و پشتیبان رسول خدا صلی الله علیه و آله و پدر والا مقام أمیرالمؤمنین حضرت أبوطالب سلام الله علیه است.
مصیبت فقدان این عموی مهربان و دلسوز چنان برای رسول اکرم صلی الله علیه وآله دشوار و ناگوار بود که آن حضرت سال وفات ایشان و ام المؤمنین حضرت خدیجه سلام الله علیها که سه روز یا ۳۵ روز و یا ۵۵ روز بعد از وفات ابوطالب واقع شده است[۵۹] را عام الحزن «سال اندوه» نامیدند. قبر مطهر آن حضرت در شهر مکه معظمه و در قبرستان أبوطالب «حُجون» قرار دارد.
درگذشت ابوطالب علیه السلام مصیبت بزرگی برای رسول خدا بود. پیامبر صلی الله علیه و آله میفرماید: «ما نالت قریش منی شیئا اکرهه حتی مات ابوطالب» تا زمانی که ابوطالب زنده بود، قریش نمیتوانست هیچ گونه ناخوشایندی برای من ایجاد کند.[۶۰]
ابن ابى الحدید مىنویسد: «ابوطالب، کسى است که پیامبر خدا را در دوران کودکىاش کفالت نمود و در بزرگىاش او را مورد حمایت قرار داد، و از شرارت کفار قریش جلوگیرى کرد؛ وى در این راه انواع سختىها و گرفتاریها را تحمل نمود، و بلاها را با جان و دل خرید، و در یارى و نصرت پیامبر و تبلیغ آیینش با تمام وجود قیام کرد! آن چنان ایثار نمود که «جبرئیل» در هنگام وفات او بر پیامبر نازل شد و خطاب کرد: دیگر از مکه خارج شو؛ زیرا، یاور و کمک تو از دنیا رفته است.»[۶۱]
پینوشتها:
[۱]. الطبقات الکبری ج۱ ص۱۲۵ / انساب الاشراف ج۲ ص۲۸۹
[۲]. الطبقات الکبری ج۱ ص۶۲ و ص۱۲۱ / الطبقات ص ۳۰ / تاریخ یعقوبی ج۲ ص۱۱
[۳]. شیخ الابطح او ابوطالب ص۷
[۴]. بحارالانوار ج۳۵ ص۱۷۹
[۵]. بحارالانوار ج۳۵ ص۷۰
[۶]. تاریخ یعقوبی ج ۱ ص ۳۶۸. انتشارات علمى و فرهنگى چاپ ششم
[۷]. الفصول المهمة ص ۳۰
[۸] . انساب الاشراف ج۱ ص۵۷
[۹] . السیرة النبویة ج۱ ص۱۰۹ / تاریخ یعقوبی ج۲ ص۱۳
[۱۰] . انساب الاشراف ج۱ ص۵۷
[۱۱] . تاریخ یعقوبی ج۲ ص۱۴
[۱۲] . تاریخ یعقوبی ج۲ ص۱۴
[۱۳] . سنن النسائی ج۸ ص ۵-۳ / شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج۱۵ ص۲۱۹
[۱۴] . انساب الاشراف ج۲ ص۲۸۸
[۱۵] . الکنی و الالقاب ج۱ ص۱۰۹-۱۰۸
[۱۶] . شعر ابی طالب ص۱۸
[۱۷] . الخرائج و الجرائح ج۱ ص۵۹-۵۸ چاپ قم / شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج۱۴ ص۸۱
[۱۸] . الاغانی ج۱۷ ص۲۸ چاپ بیروت / شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج۱۴ ص۸۰
[۱۹] . اعیان الشیعه ج۸ ص۱۲۶-۱۲۵
[۲۰] . الاعلام ج۴ ص۱۶۶
[۲۱] . تاریخ طبری (محمد بن جریر) ج۲ ص۳۲ / دلائل النبوة ج۲ ص۲۲
[۲۲] . انساب الاشراف ج۱ ص۹۲
[۲۳] . حِلْفُ الْفُضول، پیمانی میان برخی طوایف قریش در روزگار جاهلیت، برای حمایت از ستمدیدگان در مکه میباشد.
[۲۴] . تارخ یعقوبی ج۲ ص۱۳
[۲۵] . عمدة الطالب فی انساب ابی طالب ص۲۱ / بحار الانوار ج۳۵ ص۱۳۸
[۲۶] . الخرائج و الجرائح ج۱ ص۱۳۹ / بحار الانوار ج۳۵ ص۸۴-۸۳
[۲۷] . الطبقات الکبری ج۱ ص۱۱۹
[۲۸] . همان ص۱۵۴ / انساب الاشراف ج۱ ص۹۶
[۲۹] . الطبقات الکبری ج۱ ص۱۱۹
[۳۰] . مناقب ابن شهرآشوب ج۱ ص۳۷
[۳۱] . الغدیر، ج۷ ص ۳۷۶
[۳۲] . بحارالانوار ج ۳۵ ص ۹۳
[۳۳] . الاحتجاج ج۱ ص۲۳۰
[۳۴] . مناقب آل ابی طالب ج۲ ص۱۷۵
[۳۵] . فروغ ابدیت ج۱ ص۳۰۳
[۳۶] . السیرة الحلبیةج۱ ص۳۸۹
[۳۷] . همان
[۳۸] . بحارالانوار ج۳۵ ص۱۱۵ / وسائل الشیعة ج۱۷ ص۳۳۱
[۳۹] . الغدیر ج۷ ص۴۵۰
[۴۰] . دیوان ابوطالب ص۳۲ / سیره ابن هشام ج۱ ص۳۷۳
[۴۱] . شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج۱۴ ص۷۲
[۴۲] . همان ص۷۸ / انساب الاشراف ص۳۵۶
[۴۳] . متشابه القرآن ج۲ ص۶۵
[۴۴] . الکافی ج۱ ص۴۴۸
[۴۵] . شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج۱۴ ص۷۴ / دیوان ابوطالب ص۱۷۳
[۴۶] . دیوان ابوطالب ص۱۹
[۴۷] . شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج۱۴ ص۶۹
[۴۸] . بحارالانوار ج۱ ص۱۱۳
[۴۹] . الامالی شیخ طوسی ص۳۰۵ چاپ دارالثقافه / الإحتجاج على أهل اللجاج ج۱ ص۲۳۰ چاپ نشر مرتضی
[۵۰] . بحارالانوار ج۳۵ ص۱۱۲ / الغدير ج۷ ص۳۹۰
[۵۱] . بحارالانوار ج۳۵ ص۱۱۷
[۵۲] . الکافی ج۱ ص۴۴۸ چاپ اسلامیه
[۵۳] . بحارالانوار ج۳۵ ص۱۱۱
[۵۴] . همان ص۱۰۹
[۵۵] . همان ص۱۱۱
[۵۶] . السیرة الحلبیة ج۱ ص۳۵۳
[۵۷] . بحارالانوار ج۳۵ ص۱۱۱
[۵۸] . الطبقات الکبری ج۱ ص۱۰۵ / البدایة و النهایة ج۳ ص۱۲۵
[۵۹] . کامل ابن اثیر ج ۱، ص ۵۰۷
[۶۰] . البدایة و النهایة ابن کثیر ج ۳ ص ۱۲۰ / کامل ابن اثیر ج ۲ ص ۵۰۷
[۶۱] . شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید ج۱ ص۲۹ و همچنین ج۱۴ ص۷۰