چکیده
لازمه تشخیص حق از باطل و انحصار آن در صاحب حق، نفی حقانیت از دیگر مدعیان است تا با این کار دیگر کسی ادعای ذی حق بودن نکند.
یکی از اموری که نیاز است در آن موضوع نفی دیگر مدعیان حق بشود، موضوع جانشینی و خلیفه رسول خدا صلی الله علیه و آله است.
در جای خود به مراتب اثبات حقانیت ولایت و امامت امیرالمؤمنین علی علیه السلام شده است و لازم است دیگر مدعیان این نزاع را نفی کرده تا حق را در امیرالمؤمنین علی علیه السلام منحصر نماییم.
این مقاله در نظر دارد با بیان کردن عدم وجود شرایط مطرح از سوی عالمان اهل تسنن – نه شرایط مطرح از سوی عالمان شیعه – در خلفاء اهل تسنن به خصوص ابوبکر بن ابی قحافه، دیگر مدعی منصب امامت و ولایت را نفی نماید و انحصار حق و ولایت در امیرالمؤمنین علی علیه السلام را اثبات نماید.
کلید واژگان: مطاعن، علم، عدالت، شجاعت، ابوبکر
مطاعن
در مجمع البحرین در ذیل کلمه طعن نوشته است:
الطَّعْنُ: القتل بالرماح… أی وقاعا فی أعراض الناس بالذم و الغیبة و نحوها، من طَعَنَ علیه بالقول إذا عابه. و منه” الطَّعْنُ فی النسب”[۱].
کلمه مطاعن از ریشۀ طعن به معنای (ضربه زدن با نیزه) است و در اصل به معنای بیان عیوب اشخاص است. هر آنچه به عنوان ننگ و عیب در زندگی و رفتار و کلام فردی است، مطاعن نامیده میشود. تعبیر دیگری که برای آن به کار میبرند مثالب است. در برخی کتب روایی و تاریخی مطاعنی از خلفا ذکر شده که شامل انتقاد از عملکرد و بیان نقطه ضعفهای آنان است.
علمای اهل تسنن در کتب خود برای امام و جانشین رسول خدا صلی الله علیه و آله شروطی را بیان کردهاند که مهمترین شروطی که مطرح کردند عبارت است از عدالت، علم و شجاعت.
در این مقاله به طور مختصر نمونههایی دال بر وجود این شروط در خلیفه اول یعنی ابوبکر بن ابی قحافه است را بیان میکنیم تا ببینیم آیا کسانی را که اهل تسنن به عنوان جانشین رسول خدا صلی الله علیه و آله میدانند و تمام امور دینی و زندگی خود را به آنها گره زدهاند، دارای شروطی که خود برای جانشین رسول خدا صلی الله علیه و آله مطرح کردهاند میباشند یا خیر.
اولین شرطی که علمای اهل تسنن برای خلیفة بیان کردهاند عبارت است از عدالت
به عنوان نمونه یکی از عدالتهای ابوبکر در زمان خلافتش در کتب اهل تسنن اینگونه بیان شده است:
قبیله بنی یربوع، قبیلهای بزرگ و باشخصیت بودند، و ریاست آنان بر عهده «مالک بن نویره» بود، مالک، شخصیتی بزرگ و محترم بود، با قبیلهاش شرفیاب محضر رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم شدند و اسلام آوردند، و از جمله قبائلی بودند که تا آخرین لحظه وفادار به اسلام بودند، از آنجائیکه مالک، شخصیتی برجسته بود، رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم او را نماینده خود قرار دادند که صدقات مردم آن صفحات را جمع آوری نموده و به نیابت از طرف آن حضرت، بین فقراء تقسیم کند، و نیازی به آوردن آن صدقات به مدینه نباشد، وقتی ابوبکر روی کار آمد، مالک از بیعت با ابوبکر خودداری کرد و تسلیم او نشد (و جهتش هم این بود که هنوز بیش از حدود سه ماه از واقعه غدیر نگذشته بود، و در آن واقعه، تمامی حاضرین در حجّة الوداع، با امیرالمؤمنین علیه السّلام بعنوان جانشین و امام بعد از رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم بیعت کرده بودند، نتیجه اینکه سرباز زدن افرادی چون مالک بن نویره از بیعت با ابوبکر، امری معقول و موجَّه بود)،
ابوبکر به بهانه اینکه چون مالک بن نویره صدقات را نفرستاده پس منکر زکات شده، خالد بن ولید را به جنگ مالک بن نویره فرستاد، خالد و همراهانش شبابه بر مالک و قبیله بنی یربوع وارد شدند، آنها نیز اسلحه های خود را برداشتند، هنگام نماز، اسلحهها را بر زمین گذاشته مشغول نماز شدند،
خالد بن ولید فرصت را غنیمت دانسته دستور داد مالک بن نویره را دستگیر کردند، و دستور داد سر او را از بدن جدا کنند، مالک به او گفت: چرا چنین فرمانی در حقّ من می دهی؟
گفت: تو مرتدّ شدهای، مالک گفت: چند لحظه قبل ما با شما اذان گفتیم و نماز خواندیم و عبادت بجا آوردیم، چگونه مرتدّ شدهایم؟ لااقلّ مرا به مدینه بفرست تا با خود ابوبکر به مذاکره بنشینم و خواسته های او را اجرا کنم، اما خالد فرمان داد:
اضرب عنقه، فضرب عنقه، وجعل رأسه أحد أثافی قدر طبخ فیها طعام، ثم تزوج خالد بالمرأة.
گردنش را بزنید و سر از بدنش جدا کردند، و در همان شب با زوجه مالک همبستر شد، و سر مالک و مردان قبیله بنی یربوع را هم بجای هیزم، زیر دیگ غذا نهادند.
انتشار این خبر در مدینه، بلوایی بپا کرد، امیرالمؤمنین علیه السّلام که مظهر غیرت و حقّ پرستی و دفاع از مظلوم است بماند، حتّی امثال عمر بن خطّاب، سعد بن ابی وقّاص و طلحه حرکت کردند و به سراغ ابوبکر رفتند، و این عکس العملها کاملاً به مورد بود، (ولو اینکه غیر از عکس العمل امیرالمؤمنین علیه السّلام، بقیه حرکات، رنگ خدایی نداشت، و توضیح مطلب احتیاج به مجال بیشتری دارد) از طرفی قتل عمدی مسلمانانی، از طرفی زنای با زوجه ای که تازه شوهرش را کشته اند.
قتلت امْرَأً مُسْلِمًا، ثُمَّ نَزَوْتَ عَلَی امْرَأَتِهِ! وَاللَّهِ لأَرْجُمَنَّک بِأَحْجَارِک-
هنگامیکه خالد به مدینه برگشت، عمر بن خطّاب به او گفت: تو آدم زناکاری هستی و من خودم تو را رجم خواهم کرد، سر و صدا و بلوایی در مدینه بپا شد، و بنا شد که ابوبکر در این قضیه تصمیم گیری کند، او هم بعد از مدّتی کوتاه، تصمیم نهایی خودش را در ارتباط با اجراء حکم شرع درباره خالد بن ولید گرفت،
وَاعْتَذَرَ إِلَیهِ فَعَذَرَهُ أَبُو بَکرٍ ؛ تأول فأخطأ
آری، مجازاتی سنگین در حقّ او اجراء کرد تا دیگر کسی به فکر چنین جنایاتی نیفتد!!
نظری به خالد بن ولید کرد و گفت: به نظر من ای خالد، کار بدی انجام داده ای و در تشخیص وظیفهات به خطا رفتهای، مبادا مجدّداً با این زن همبستر شوی، باید از او جدا شوی،
نهایت عکس العمل خلیفه منتخب مسلمین که یکی از شرائط صحّت خلافتش، به نظر خود اهل انتخاب، عدالت اوست، در قبال چنین جنایاتی، همین بود که: کار بدی انجام داده ای[۲].
دومین شرطی که علمای اهل تسنن برای خلیفه بیان کردهاند عبارت است از علم
سیوطی عالم برجسته اهل تسنن در الاتقان درباره میزان علم ابوبکر مینویسد:
وَلَا أَحْفَظُ عَنْ أَبِی بَکرٍ رَضِی اللَّهُ عَنْهُ فِی التَّفْسِیرِ إِلَّا آثَارًا قَلِیلَةً جِدًّا لَا تَکادُ تُجَاوِزُ الْعَشَرَةَ[۳].
در بحث تفسیر قرآن آنچه از ابوبکر رسیده است بسیار کم است و از ده مورد تجاوز نمی کند.
یکی از اعترافات ابوبکر و عمر بر جهل خود مطلبی است که در کتاب ابطال التأویلات از ابوبکر و عمر نقل شده است و میگویند زیر کدام آسمان و روی کدام زمین برم و من در کتاب خدا چیزی بگویم که نمیدانم.
أما أَبُو بکر ذکر الأب عنده فقیل له: هو الرعی، واختلفوا فیه، فقال: لا تختلفوا أی سماء تظلنی وأی أرض تقلنی إذا قلت فِی کتاب الله بما لا أعلم[۴].
یکی دیگر از اعترافات ابوبکر بر جهل خود مربوط به موقع مرگش است که گفت سه کار کردم پشیمانم چرا انجام دادم، و سه کار انجام ندادم که پشیمانم چرا انجام ندادم و سه سوال باید از پیامبر میپرسیدم پشیمانم چرا نپرسیدم:
أَنَّ أَبَاهُ عَبْدَ الرَّحْمَنِ بْنَ عَوْفٍ، دَخَلَ عَلَی أَبِی بَکرٍ الصِّدِّیقِ رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَیهِ، فِی مَرَضِهِ الَّذِی قُبِضَ فِیهِ، فَرَآهُ مُفِیقًا، فَقَالَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ: أَصْبَحْتَ، وَالْحَمْدُ لِلَّهِ بَارِئًا، فَقَالَ لَهُ أَبُو بَکرٍ… فَوَدِدْتُ أَنِّی سَأَلْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ لِمَنْ هَذَا الْأَمْرُ، فَلَا ینَازِعُهُ أَحَدٌ، وَوَدِدْتُ أَنِّی کنْتُ سَأَلْتُهُ: هَلْ لِلْأَنْصَارِ فِی هَذَا الْأَمْرِ شَیءٌ؟ وَوَدِدْتُ أَنِّی کنْتُ سَأَلْتُهُ عَنْ مِیرَاثِ ابْنَةِ الْأَخِ وَالْعَمَّةِ، فَإِنَّ فِی نَفْسِی مِنْهَا شَیئًا “[۵]
سه سوالی که پشیمانم چرا سوال نکردم و نسبت به آنها علم ندارم و جهل دارم:
- ای کاش سوال میکردم خلیفه بعد از تو چه کسی است تا بعد از ایشان بین مردم نزاع نمیگشت.
- آیا انصار هم حق خلافت دارند.
- درباره ارث کسی که از دنیا رفته و فقط عمه او ارث میبرد چیست؟
سومین شرطی که علمای اهل تسنن برای خلیفه بیان کردهاند عبارت است از شجاعت
به عنوان نمونه از مواردی که نشان از شجاعت خلفای اهل تسنن به خصوص ابوبکر است ماجرای فرار از جنگها و تنها گذاشتن پیامبر خدا صلی الله علیه و آله میباشد:
کان أبو بکر رضی الله عنه إذا ذکر یوم أحد بکی ثم قال ذاک کله یوم طلحة ثم أنشأ یحدث قال کنت أول من فاء یوم أحد فرأیت رجلا یقاتل مع رسول الله صلی الله علیه وسلم دونه وأراه قال یحمیه قال فقلت کن طلحة حیث فاتنی ما فاتنی فقلت یکون رجلا من قومی أحب إلی وبینی وبین المشرق رجل لا أعرفه وأنا أقرب إلی رسول الله صلی الله علیه وسلم منه وهو یخطف المشی خطفا لا أخطفه فإذا هو أبو عبیدة بن الجراح فانتهینا إلی رسول الله صلی الله علیه وسلم وقد کسرت رباعیته وشج فی وجهه وقد دخل فی وجنته حلقتان من حلق المغفر[۶].
عائشه میگوید: ابوبکر هر گاه یاد روز اُحُد میافتاد، گریه میکرد و میگفت: آن روز، روز طلحه بود. سپس گفت: نخستین کسی که در آن روز (پس از فرار) بازگشت، من بودم، رسول خدا را دیدم که با یکی از کفار میجنگید، به طلحه گفتم: همان جایی که هستی باش که من چیزهایی را از دست دادهام، مردی از خویشان من است که عزیزتر است از تمام آن چه بین مشرق و مغرب است. و من به رسول خدا نزدیکتر بودم، کسی را که نمیشناختم به طرف رسول خدا آمد، هنگامی که نزدیک شد دیدم ابوعبیده جراح است، خودمان را به پیامبر رساندیم، دیدم دندانهای جلوی آن حضرت شکسته شده و صورتش شکافته و دو حلقه از حلقههای زره در صورتش فرو رفته بود.
سیوطی فرار در جنگ خیبر را این چنین نقل میکند:
عَنْ عَلِی , قَالَ: ” سَارَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ إِلَی خَیبَرَ , فَلَمَّا أَتَاهَا بَعَثَ عُمَرَ وَمَعَهُ النَّاسَ إِلَی مَدِینَتِهِمْ أَوْ إِلَی قَصْرِهِمْ , فَقَاتَلُوهُمْ فَلَمْ یلْبَثُوا أَنِ انْهَزَمَ عُمَرُ وَأَصْحَابُهُ , فَجَاءَ یجْبِنُهُمْ وَیجْبِنُونَهُ , فَسَاءَ ذَلِک رَسُولَ اللَّهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ فَقَالَ: «لَأَبْعَثَنَّ إِلَیهِمْ رَجُلًا یحِبُّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَیحِبُّهُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ , یقَاتِلُهُمْ حَتَّی یفْتَحَ اللَّهُ لَهُ ; لَیسَ بِفَرَّارٍ , فَتَطَاوَلَ النَّاسُ لَهَا , وَمَدُّوا أَعْنَاقَهُمْ یرُونَهُ أَنْفُسَهُمْ رَجَاءَ مَا قَالَ فَمَکثَ سَاعَةً» ثُمَّ قَالَ: أَینَ عَلِی؟ فَقَالُوا: هُوَ أَرْمَدُ , فَقَالَ: ادْعُوهُ لِی , فَلَمَّا أَتَیتُهُ فَتَحَ عَینَی ثُمَّ تَفَلَ فِیهِمَا ثُمَّ أَعْطَانِی اللِّوَاءَ فَانْطَلَقْتُ بِهِ سَعْیا خَشْیةَ أَنْ یحْدِثَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ فِیهِمْ حَدَثًا أَوْفَی , حَتَّی أَتَیتُهُمْ فَقَاتَلْتُهُمْ , فَبَرَزَ مَرْحَبٌ یرْتَجِزُ , وَبَرَزْتُ لَهُ أَرْتَجِزُ کمَا یرْتَجِزُ حَتَّی الْتَقَینَا , فَقَتَلَهُ اللَّهُ بِیدَی , وَانْهَزَمَ أَصْحَابُهُ فَتَحَصَّنُوا وَأَغْلَقُوا الْبَابَ , فَأَتَینَا الْبَابَ , فَلَمْ أَزَلْ أُعَالِجُهُ حَتَّی فَتَحَهُ اللَّهُ “ [۷].
علی علیه السلام میفرمود: رسول خدا (صلی الله علیه وآله) به طرف خیبر رفت، عمر را با گروهی به طرف اهل خیبر فرستاد تا با آنان بجنگند، مدتی نگذشته بود که عمر و یارانش گریختند. پس از بازگشت، عمر یارانش را متهم به ترسیدن میکرد و آنها عمر را. پیامبر ناراحت شد و فرمود: مردی را به این جنگ خواهم فرستاد که خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسول هم او را دوست دارند. او با خیبریان خواهد جنگید تا پیروز شود.
حاضران گردنها را دراز کردند تا ببیند چه کسی این سعادت را به دست میآورد، رسول خدا (صلی الله علیه وآله) لحظهای مکث کرد سپس فرمود: علی کجاست؟ گفتند او چشم درد دارد. فرمود او را صدا بزنید، هنگامی که محضر پیامبر (صلی الله علیه وآله) آمدم، آب دهانش را بر چشمم مالید، پرچم را به دستم داد، به سرعت حرکت کردم تا تصمیم دیگری بر تغییر من ایجاد نشود، با دشمن وارد جنگ شدم، مرحَب به میدان آمد و رجز میخواند، من نیز به میدان رفتم و رجز خواندم تا با یکدیگر درگیر شدیم، سر انجام خداوند این پهلوان نامی یهود را به دست من از بین برد، یارانش متفرق شدند و به طرف قلعه عقب نشینی کردند و درها را بستند، پشت درِ ورودی قلعه آمدم و آن قدر پافشاری کردم تا خداوند آن را گشود. سند این حدیث «حسن» است.
نتیجه
با بررسی صورت گرفته به این نتیجه میرسیم که خلفاء اهل تسنن به خصوص ابوبکر بن ابی قحافه که نفر اول آنها بوده و طناب خلافت دیگران به او گره خورده است، حتی صفاتی که عالمان خود بیان کردهاند را ندارد چه برسد به شروطی که شیعیان برای امامت مطرح کردهاند که از جمله شروط معتبر نزد شیعه امامیه عصمت امام میباشد.
و در جاهای دیگر به مراتب حقانیت امیرالمؤمنین علی علیه السلام ثابت شد که به ضمیمه این مطالب انحصار حقانیت در امیرالمؤمنین و گمراهی و ضلالت خلفاء اهل تسنن ثابت میگردد.
پینوشتها
[۱] مجمع البحرین، واژۀ طعن.
[۲]سیر اعلام النبلاء ط الرسالة، راشدون/۴۵ ؛ تاریخ طبری ۳/۲۸۰ ؛ اسد الغابة ۵/۴۸ ؛ تاریخ الاسلام ۲/۲۴
[۳] الاتقان ۴/۲۳۳
[۴] ابطال التأویلات ص۶۷
[۵] الأمول لابن زنجویه ۱/۳۰۱
[۶]مسند أبی داود الطیالسی، ۱/ ۳ ؛ فضائل الصحابة، ۱/ ۲۲۲ ؛ حلیة الأولیاء وطبقات الأصفیاء، ۱/۸۷ ؛ تهذیب الکمال، ۱۳/ ۴۱۷ ؛ تاریخ الإسلام ووفیات المشاهیر والأعلام، ۲/ ۱۹۱.
[۷] مصنف ابن ابی شیبه ۷/ ۳۹۶، ح ۳۶۸۹۴ ؛ البحر الزخار، ۱۱/ ۳۲۷، ح۵۱۴۰ ؛ جامع الاحادیث ، ۱۶/ ۱۳۵، ح ۷۴۰۶.
فهرست منابع
۱)إبطال التأویلات لأخبار الصفات؛ المؤلف: القاضی أبو یعلی، محمد بن الحسین بن محمد بن خلف ابن الفراء (ت ۴۵۸ هـ)؛ المحقق: محمد بن حمد الحمود النجدی؛ الناشر: دار إیلاف الدولیة – الکویت؛ عدد الأجزاء: ۲ (والجزء ۳ طَبَعه المحقق لدی دار غراس فی طبعة کاملة للکتاب)
۲)أسد الغابة فی معرفة الصحابة – المشکول، المؤلف: أبو الحسن علی بن أبی الکرم محمد بن محمد بن عبد الکریم بن عبد الواحد، المعروف بابن الاثیر (المتوفی: ۶۳۰ هـ)، المحقق: علی محمد معوض – عادل أحمد عبد الموجود، الناشر: دار الکتب العلمیة، الطبعة: الأولی، سنة النشر: ۱۴۱۵ هـ – ۱۹۹۴ م، عدد الأجزاء: ۸ (۷ ومجلد فهارس)
۳)الإتقان فی علوم القرآن؛ المؤلف: عبد الرحمن بن أبی بکر، جلال الدین السیوطی (ت ۹۱۱هـ)؛ المحقق: محمد أبو الفضل إبراهیم؛ الناشر: الهیئة المصریة العامة للکتاب؛ الطبعة: ۱۳۹۴هـ/ ۱۹۷۴ م؛ عدد الأجزاء: ۴
۴)الأموال لابن زنجویه؛ المؤلف: أبو أحمد حمید بن مخلد بن قتیبة بن عبد الله الخرسانی المعروف بابن زنجویه (ت ۲۵۱هـ)؛ تحقیق : الدکتور شاکر ذیب فیاض، الأستاذ المساعد – بجامعة الملک سعود؛ الناشر: مرکز الملک فیصل للبحوث والدراسات الإسلامیة، السعودیة؛ الطبعة: الأولی، ۱۴۰۶ هـ – ۱۹۸۶ م؛ عدد الأجزاء: ۱
۵)تاریخ الإسلام وَوَفیات المشاهیر وَالأعلام، المؤلف: شمس الدین أبو عبد الله محمد بن أحمد بن عثمان بن قَایماز الذهبی (المتوفی: ۷۴۸هـ)، المحقق: الدکتور بشار عوّاد معروف، الناشر: دار الغرب الإسلامی، الطبعة: الأولی، ۲۰۰۳ م، عدد الأجزاء
۶)تاریخ الطبری = تاریخ الرسل والملوک، وصلة تاریخ الطبری، المؤلف: محمد بن جریر بن یزید بن کثیر بن غالب الآملی، أبو جعفر الطبری (ت ۳۱۰هـ)، (صلة تاریخ الطبری لعریب بن سعد القرطبی، المتوفی: ۳۶۹هـ)، الناشر: دار التراث – بیروت، الطبعة: الثانیة – ۱۳۸۷ هـ، عدد الأجزاء: ۱۱
۷)تهذیب الکمال فی أسماء الرجال؛ المؤلف: یوسف بن عبد الرحمن بن یوسف، أبو الحجاج، جمال الدین ابن الزکی أبی محمد القضاعی الکلبی الْمِزِّی (المتوفی: ۷۴۲هـ)؛ المحقق: د. بشار عواد معروف؛ الناشر: مؤسسة الرسالة – بیروت؛ الطبعة: الأولی، ۱۴۰۰ – ۱۹۸۰؛ عدد الأجزاء: ۳۵
۸)جامع الأحادیث (ویشتمل علی جمع الجوامع للسیوطی والجامع الأزهر وکنوز الحقائق للمناوی، والفتح الکبیر للنبهانی)؛ المؤلف: عبد الرحمن بن أبی بکر، جلال الدین السیوطی (ت ۹۱۱هـ)؛ ضبط نصوصه وخرج أحادیثه: فریق من الباحثین بإشراف د علی جمعة (مفتی الدیار المصریة)؛ طبع علی نفقة: د حسن عباس زکی؛ عدد الأجزاء: ۱۳
۹)حلیة الأولیاء وطبقات الأصفیاء؛ المؤلف: أبو نعیم أحمد بن عبد الله بن أحمد بن إسحاق بن موسی بن مهران الأصبهانی (ت ۴۳۰هـ)؛ الناشر: السعادة – بجوار محافظة مصر، ۱۳۹۴هـ – ۱۹۷۴م؛ ثم صورتها عدة دور منها؛ ۱ – دار الکتاب العربی – بیروت؛ ۲ – دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع، بیروت؛ ۳- دار الکتب العلمیة- بیروت (طبعة ۱۴۰۹هـ بدون تحقیق)؛ عدد الأجزاء: ۱۰
۱۰)سیر أعلام النبلاء – ط الرسالة، المؤلف: شمس الدین أبو عبد الله محمد بن أحمد بن عثمان بن قَایماز الذهبی (المتوفی: ۷۴۸هـ)، المحقق: مجموعة من المحققین بإشراف الشیخ شعیب الأرناؤوط، الناشر: مؤسسة الرسالة، الطبعة: الثالثة، ۱۴۰۵ هـ / ۱۹۸۵ م، عدد الأجزاء: ۲۵ (۲۳ ومجلدان فهارس)
۱۱)فضائل الصحابة؛ المؤلف: أبو عبد الله أحمد بن محمد بن حنبل بن هلال بن أسد الشیبانی (ت ۲۴۱هـ)؛ المحقق: د. وصی الله محمد عباس؛ الناشر: مؤسسة الرسالة – بیروت؛ الطبعة: الأولی، ۱۴۰۳ – ۱۹۸۳؛ عدد الأجزاء: ۲
الکتاب المصنف فی الأحادیث والآثار؛ المؤلف: أبو بکر بن أبی شیبة، عبد الله بن محمد بن إبراهیم بن عثمان بن خواستی العبسی (ت ۲۳۵هـ)؛ المحقق: کمال یوسف الحوت؛ الناشر: مکتبة الرشد – الریاض؛ الطبعة: الأولی، ۱۴۰۹؛ عدد الأجزاء: ۷
۱۲)مجمع البحرین، نویسنده: طریحی، فخر الدین بن محمد، تاریخ وفات مؤلف: ۱۰۸۷ ق، محقق / مصحح: حسینی اشکوری، احمد، موضوع: لغتنامه، زبان: عربی، تعداد جلد: ۶، ناشر: مرتضوی، مکان چاپ: تهران، سال چاپ: ۱۳۷۵ ش، نوبت چاپ: سوم
۱۳)مسند أبی داود الطیالسی؛ المؤلف: أبو داود الطیالسی سلیمان بن داود بن الجارود (ت ۲۰۴ هـ)؛ المحقق: الدکتور محمد بن عبد المحسن الترکی؛ الناشر: دار هجر – مصر؛ الطبعة: الأولی، ۱۴۱۹ هـ – ۱۹۹۹ م؛ عدد الأجزاء: ۴
۱۴)مسند البزار المنشور باسم البحر الزخار؛ المؤلف: أبو بکر أحمد بن عمرو بن عبد الخالق بن خلاد بن عبید الله العتکی المعروف بالبزار (ت ۲۹۲هـ)؛ المحقق: محفوظ الرحمن زین الله، (حقق الأجزاء من ۱ إلی ۹)؛ وعادل بن سعد (حقق الأجزاء من ۱۰ إلی ۱۷)؛ وصبری عبد الخالق الشافعی (حقق الجزء ۱۸)؛ الناشر: مکتبة العلوم والحکم – المدینة المنورة؛ الطبعة: الأولی، (بدأت ۱۹۸۸م، وانتهت ۲۰۰۹م)؛ عدد الأجزاء: ۱۸