چکیده
روز دهم ذیالحجه روز عید قربان و از روزهای بسیار باعظمت در زبان اهلبیت علیهمالسلام است که امام زینالعابدین علیهالسلام در دعای خود در ضمن دعایش در روز عید قربان و روز جمعه اینگونه نجوا نمودند:
اللّهُمَّ هذا يومٌ مُبارَك مَيمونٌ، وَالمُسلِمونَ فيهِ مُجتَمِعونَ في أقطارِ أرضِك، يشهَدُ السّائِلُ مِنهُم وَالطّالِبُ وَالرّاغِبُ وَالرّاهِبُ، وأنتَ النّاظِرُ في حَوائِجِهِم
پروردگارا! این روز، روزى بابرکت و خجسته است و مسلمانان در این روز، از اطراف زمین تو گرد آمده اند. خواهنده، جوینده، امیدوار و بیمناک، همه حاضرند و تو، به نیازهایشان مىنگرى.
در نوشتار پیش رو که پیرامون عید قربان به نگارش درآمده مطالب زیر تبیین شده:
- مفهوم قربانی چیست؟
- اسرار قربانی کردن در اسلام چه بوده و چرا قربانی کردن مستحب است؟
- اولین عید قربان در تاریخ اسلام چه زمانی برگزار شده است؟
- آیا خلیفه اول و دوم به سنت حسنه قربانی نمودن, پایبند بودند؟
- آیا اذان گفتن برای نماز عید قربان مشروعیت دارد؟ و چه کسی این بدعت را در اسلام پایهگذاری کرد؟
کلیدواژگان : عید قربان، حضرت ابراهیم، قربانی، اجتهاد خلیفه، بدعت معاویه، اذان نماز عید
مفهوم «قربانی»
قربانى یعنى آنچه براى رسیدن به قرب محبوب و معبود، فدا میکنند. آنگونه که فرزندان آدم، قربانى و فدا به درگاه خدا بردند. یکى گوسفند، دیگرى دستهاى از گندم «إِذْ قَرَّبا قُرْباناً …»[۱] حضرت ابراهیم علیهالسلام نیز که به فرمان خدا مأمور شد جوانش .اسماعیل را ذبح و قربانى کند، خداوند گوسفندى نازل کرد و به جاى اسماعیل قربانى شد.[۲] از آن پس در احیاى آن فداکارى از سوى پسر و پدر، حاجیان روز عید قربان در منا قربانى میکنند
صحنه کربلا نیز قربانى شدن هفتاد و دو شهید، در آستان قرب و رضاى الهى بود؛ حضرت سیدالشهداء حسین بن على «علیهماالسلام» قربانى اهلبیت بود.
آنگونه که حضرت زینب سلامالله علیها نیز پس از شهادت برادر، وقتى در میدان جنگ به پیکر برادرش رسید، نگاهى به آسمان کرد و گفت: «اللّهم تقبّل منّا هذا القربان»[۳] ؛ در تعابیر ائمّه، در زیارتنامهها و نیز خطابههاى اسیران اهلبیت، از آن شهید مظلوم، بعنوان «ذبیح» یاد شده است. او اسماعیلى بود که در مناى حق فدا شد و حیات دین را تضمین نمود.
قربانی کردن و اسرار آن
از جمله وظایف واجب در سرزمین منىٰ (براى کسى که حجّ تمتّع بجا مىآورد)، بعد از رمى «جمرۀ عقبه» در روز عید اضحى، کشتن حیوانى است (شتر یا گاو یا گوسفند) که فربه و بىعیب باشد[۴]. و این عمل را از آن نظر که عبادت است و وسیلۀ تقرّب به خداست، «قربان» مىگویند.
«وَالْقُرْبانُ ما يقْصَدُ بِهِ الْقُرْبُ مِنْ رَحْمَةِ اللّٰهِ مِنْ اعْمالِ الْبِرِّ».[۵]
«قربان، هر کار نیکى است که انسان بهوسیلۀ آن بخواهد به رحمت خدا نزدیک شود.»
از آن جهت که این عبادت در ساعت «ضُحىٰ» که به معناى ارتفاع روز و انبساط نور آفتاب است (چاشتگاه) واقع مىشود، روز عید قربان را، «عید اضحى» نیز مىنامند، و به همین مناسبت است که «حیوان ذبحشده» در آن روز را علاوه بر اسم قربانى، به نام اضْحِیة و اضْحِیة و ضَحِیة نیز مىخوانند.[۶]
قربانى، رمز فداکارى و از خود گذشتگى و دادن جان در راه محبوب و حدّ نهایى تسلیم در برابر معبود است.یعنى همچنان که خون این قربانى را در راه تو اى خالق یکتا، بىدریغ مىریزم، حاضرم بدون تعلّل، در راه دفاع از حریم دین و اجراى فرمانهاى آسمانى تو، از جان خود نیز بگذرم و خون خود را تقدیم پیشگاه اقدست کنم و بگویم:
«بِسْمِ اللّٰهِ وَجَّهْتُ وَجْهِي لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ حَنِیفاً مُسْلِماً وَ مَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِكینَ إِنَّ صَلَاتِي وَ نُسُكي وَ مَحْياي وَ مَمَاتِي للّٰهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ اللَّهُمَّ مِنْك وَ لَك».[۷]
«به نام خدا، روى خود را به سوى خداوندى مىگردانم که آسمانها و زمین را پدید آورده است، در حالى که خواهان حق و متمسّک به اسلامم و از مشرکین نیستم. به حقیقت که نماز و قربانى من، مرگ و حیات من، مختصّ به خداوندى است که پروردگار جهانیان است. بارالها! (هر چه که دارم از موفقیت براى عبادت و بندگى) از توست و براى توست.»
متجاوز از یک میلیون گاو و گوسفند و شتر، روز عید قربان در وادى منىٰ به دست حجّاج مسلمان ذبح مىشود و نغمۀ روحانى «بسم اللّٰه وجهت وجهي للذي فطر السموات والارض»، در فضاى قربانگاه طنین مىاندازد و خاطرۀ اعجابانگیز و الهامبخش دو عبد موحّد و دو بندۀ با اخلاص خدا «ابراهیم و اسماعیل» علیهما السلام را در دلها زنده مىسازد. چشم دنیا را به هزاران سال پیش بر مىگرداند و صحنۀ عجیب و تکاندهندهاى از معرفة اللّٰه و تسلیم در برابر معبود را به جهانیان نشان مىدهد که پدرى پیر و کهنسال با چهرهاى نورانى که آثار عظمت و جلالت روحش از سیماى متین و آرامش نمایان است، در همین وادى ایستاده و آستین بالا زده و تیغ برندهاى در دست گرفته است، در حالتى که فرزند جوان خود را که اندامى موزون و رخسارى زیبا دارد، بر زمین خوابانده و با قوّت قلبى تمام، تیغ برّان، به گلوى فرزند جوان مىکشد که:
يا بُنَي إِنِّي أَرىٰ فِي الْمَنٰامِ أَنِّي أَذْبَحُك.[۸]
«پسرم! من در خواب دیدم که تو را ذبح مىکنم.»
فرزند جوان هم، بىترس و وحشت و خالى از هرگونه تردید و اضطرابى، گلوى خود را در اختیار پدر نهاده که: يا أَبَتِ افْعَلْ مٰا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِنْ شٰاءَ اللّٰهُ مِنَ الصّٰابِرِينَ.[۹]
«پدر! هر چه دستور دارى اجرا کن. به خواست خدا مرا از صابران خواهى یافت.»
راستى که این درجه از اخلاص در عبودیت، در خور آن مرتبه از لطف و عنایت حضرت بارى است که مىفرماید:
وَ فَدَينٰاهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ.[۱۰]
ما ذبح عظیمى را فدایش کردیم!
گوسفندى از جانب خدا، به وسیلۀ جبرئیل امین، فرشتۀ مقرّب الهى، به ابراهیم علیه السلام ، اعطا شد که عوض اسماعیل علیهالسلام ، آن را ذبح کند[۱۱]، و همان، «قربان» پدر و پسر، واقع شود و نشان مقبولیت کارشان در پیشگاه خدا گردد.
و البته روشن است که هر چه از جانب خدا، به بنده اعطا شود، عظیم است، که مىفرماید: ذبح عظیمى فدایش کردیم.
و قدردانى بالاتر آنکه براى تعظیم و بزرگداشت این قدرت ایمان و نیروى اخلاص و تسلیم در برابر خدا، مقرّر شد که هر سال در موسم حج، در وادى منىٰ، این خاطرۀ توحید و خدادوستى تجدید شود و به دست حجّاج و زوّار بیت محرّم، گوسفند و گاو و شتر (در حدّ توانایى افراد) ذبح گردد، تا آن صحنۀ فوقالعاده درخشان توحید و فداکارى و از خود گذشتگى آن دو عبد موحّد مخلص (ابراهیم و اسماعیل علیهما السلام ) در راه خدا، براى همیشه در دنیا زنده بماند و سندى کاملاً محسوس و مشاهد، در دست عائلۀ بشر، براى نشان دادن شرف آدمیت باشد.
و حتّى مایۀ افتخار و مباهات در مقابل فرشتگان سماوات گردد، تا نگویند:
أَتَجْعَلُ فِیهٰا مَنْ يفْسِدُ فِيهٰا وَ يسْفِك الدِّمٰاءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِك وَ نُقَدِّسُ لَك.[۱۲]
«کار این خاکیان، پیوسته فسادانگیزى و خونریزى است. ما فرشتگانیم که لایزال، به تسبیح و تقدیس ذات اقدست در کاریم.»
آرى، فرشتگان آسمان نیز بدانند، در خزانۀ علم خدا، در میان همین آدمىزادگان و خاکیان نیز کسانى هستند که کار اخلاص در عبودیت و استغراق در بحر معرفت و محبت خدا را به آنجا رساندند که بانگ تشکر و تقدیر، از جانب حق، به نامشان برخاست:
فَلَمّٰا أَسْلَمٰا وَ تَلَّهُ لِلْجَبِينِ.[۱۳]
پدر و پسر، هر دو، سر تسلیم فرود آوردند؛ پدربراىدادنپسر و پسربراىدادن سر!!
در آن لحظۀ حسّاسِ تجلّى حدّ نهایى اخلاص و ایمان، نداى قبول، از آسمان رسید:
وَ نٰادَينٰاهُ أَنْ يا إِبْرٰاهِيمُ قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيا.[۱۴]
اى ابراهیم، آن رؤیا را تحقق بخشیدى، و به مأموریت خود عمل کردى.
بنابراین، روز عید قربان، روز جشن شرف براى عالم انسان است! روزى است که انسان به شرف عالىترین درک خود رسیده و در پرتو نور معرفت و شناسایى مبدأ اعلى، عملاً دنیا را فداى خدا کرده و «متاع قلیل» را با «نعیم مقیم» معاوضه کرده است.[۱۵]
اولین عید قربان در تاریخ اسلام
در مورد اولین عید قربانی که در تاریخ اسلام برگزار شده، نمیرى بصرى با سندى از جابر بن عبد اللّه انصارى نقل مىکند که: اوّلین عید قربانى که مسلمانان آن را گرامى داشتند، صبح دهم ذىالحجّه بود که از بنى قینقاع برگشته بودیم و در بنى سلمه قربانى کردیم و من هفده قربانى را در آنجا دیدم.[۱۶]
یعقوبى مىنویسد: رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله عید قربان در مدینه بود و به همراه مردم به طرف مصلّى حرکت کرد … و در همین حال گوسفندى را به همراه مىبرد و در مصلّى یک یا دو گوسفند را با دست خویش قربانى کرد و از یک راه به مصلّى رفت و از راه دیگرى برگشت.[۱۷]
اجتهاد خلیفه در قربانی کردن
مرحوم علامه امینی عالم دلسوز و گرانقدر مدافع حریم ولایت اهل بیت علیهمالسلام در کتاب شریف و گرانسنگ الغدیر[۱۸] مینویسد:
از حذیفة بن اسید نقل شده است: ابو بکر و عمر را دیدم که از ترس اهلشان که مبادا از آنها پیروى کنند، قربانى نمىکردند. اهل من بعد از آنکه سنّت بودن قربانى را دانست.
مرا وادار به پذیرایى کرد و اکنون براى همه قربانى مىکنم.[۱۹]
شافعى گوید: به ما رسیده که ابو بکر و عمر قربانى نمىکردند، از ترس اینکه مبادا مردم به آنها اقتدا کنند. و هرکس که آنها را ببیند گمان کند که آن واجب است.[۲۰]
و در مختصر المزنى، شافعى گوید: به ما رسیده که ابو بکر و عمر قربانى نمىکردند، زیرا از اینکه خیال شود که آن واجب است، کراهت داشتند.[۲۱]
و از شعبى: ابو بکر و عمر در موسم حج حاضر شدند و قربانى نکردند.[۲۲] مرحوم علامه امینى گوید:
آیا این دو مرد از حکمت چیزى مطلع شدند که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله بر آن مطّلع نشد؟ پس قربانى کرد و امر به آن نمود و تحریص و تاکید بر آن فرمود و [عدم] ترک آن را سنّت پیروى شده قرار داد و آیا بر آن حضرت پوشیده ماند چیزى که آندو نفر آن را شناختند از گرفتن این آیین و روش واجب از امت، یا اینکه این دو مرد بر امّت اسلامى مهربانتر از آن حضرت صلّى اللّه علیه و آله بودند، دوست داشتند که امّت به نفقه قربانىها گرانبار نشود! یا اینکه آنها ترسیدند در دین بدعت شود به گمان وجوب، لکن آن دلیل باطلى است.
براى این رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله هنگامى که قربانى کرد و امر فرمود این دستور به بیان عدم وجوب آن توأم بود و صحابه و تابعین هم از ایشان دریافت کردند و همینطور جارى بود تا زمان حاضر، و اگر آنچه آندو نفر خیال کرده بودند شایع بود، ترک همه مستحبات لازم بود.
و آنگاه بهتر بود که احتمال خیال وجوب از فعل و قول پیامبر صلّى اللّه علیه و آله ناشى شود، چونکه سنّت اوست و دین، آن است که از بیان او صادر شده است؛ لکن آن احتمال داده نشده براى آنکه آن را به بیان توأم و جفت نمود. پس چرا آنگونه نکردند و حال آنکه خلیفه بودند!
چه بسیار عجیب است که خلیفه دوم در اینجا سنّت ثابته شارع بزرگوار را نقض کرده از ترس اینکه مبادا امّت احتمال وجوب دهند و چیزهایى را که اصلى براى آن در دین نیست سنّت قرار مىدهد مثل زکات اسب و نماز تراویح و بدعتهاى دیگر و او در تمام اینها نمىترسد و توجهى نمىکند![۲۳]
بدعت معاویه در اذان گفتن برای نماز عید قربان
مرحوم علامه امینی رحمةالله علیه در کتاب شریف الغدیر[۲۴] نقل نموده است:
شافعى از قول زهرى این روایت را ثبت کرده که در نماز عید فطر و قربان براى پیامبر و ابو بکر اذان گفته نشد و نه براى عمر و عثمان تا آنکه این را معاویه در شام بدعت گذاشت و سپس حجاج در مدینه وقتى استاندارش شد.[۲۵]
ابن حزم مىنویسد: امویان این را که دیر به نماز عید بروند و خطبه را پیش از نماز بخوانند، و نیز اذان و اقامه را بدعت گذاشتند.[۲۶]
در بحر زخار چنین آمده: بنابر آنچه گذشت، نماز عید فطر و قربان نه اذان دارد و نه اقامه، و اختلافى در این نیست که آن ساختگى است. به موجب روایت سعید بن مسیب آن را معاویه ساخته است و به موجب روایت ابن سیرین آن را مروان ساخته است و حجاج از او پیروى کرده است و به موجب روایت ابو قلابه در حقیقت این زبیر از خود در آورده و ساخته است. بنا بر فرمایش پیامبر: این از بدترین بدعتها و مردود است. براى نماز عید باید چنین بانگ در دهند که به نماز فراز هم آیید.[۲۷]
ابن حجر چنین مىنویسد: درباره اینکه چه کسى نخست اذان گفتن در نماز عید را باب کرده، اختلاف است. ابن ابى شیبه با سندى صحیح از سعید بن مسیب نقل مىکند که او معاویه بوده است. شافعى از زهرى مثل آن آورده است. ابن منذر از حصین بن عبد الرحمن روایت مىکند که اولین کسى که آن را پدید آورد، زیاد بود در بصره. داودى مىگوید: اولین کسى که آن را باب کرد، مروان بود.
همه این اقوال و روایات منافاتى با این ندارد که معاویه آن را بدعت نهاده باشد، چنانکه در مسئله پیش انداختن خطبه بر نماز بیان کردیم. در مسئله پیش انداختن خطبه بر نماز مىنویسد: این دو روایت با روایت مربوط به مروان مغایرتى ندارد، زیرا مروان و زیاد هردو استاندار معاویه بودهاند و آن روایات چنین تفسیر و توجیه مىشود که معاویه این کار را بدعت گذاشته و شروع کرده باشد و استاندارانش از او پیروى نموده باشند.[۲۸]
قسطلانى مىنویسد: نخستین کسى که اذان را در نماز عید بدعت نهاد، معاویه بود، و این را ابن ابى شیبه با سندى صحیح روایت کرده است. شافعى در روایتش این افزوده را دارد که چون حجاج استاندار مدینه شد، اذان نماز عید را پیش گرفت و به روایت ابن منذر چون زیاد استاندار بصره شد دست بدین کار زد. بنا به روایت داودى، مروان آن را بدعت نهاد، بنا به روایت ابن حبیب، هشام آن را بدعت نهاد و به روایت دیگرى از ابن منذر، عبد اللّه بن زبیر آن را بدعت نهاد.[۲۹] زرقانى نیز همینگونه مىنویسد.[۳۰]
سیوطى مىنویسد: اذان گفتن در نماز فطر و قربان را بنو مروان باب کردند. این مطلب را ابن ابى شیبه از قول ابن سیرین[۳۱] ثبت کرده است. همو از قول سعید بن مسیب چنین ثبت کرده که اولین کسى که اذان گفتن در نماز فطر و قربان را بدعت نهاد، معاویه بود، و از قول حصین ثبت کرده که اولین کسى که در عید اذان گفت، زیاد بود.[۳۲]
شوکانى مىنویسد: ابن قدامه در کتاب مغنى مىگوید: درباره ابن زبیر روایت شده که وى اذان و اقامه گفته است. همچنین گفتهاند: اولین کسى که در عید فطر و قربان اذان گفت، زیاد بود. ابن ابى شیبه هم در کتاب مصنف با سندى صحیح از قول ابن مسیب چنین آورده که اولین کسى که اذان گفتن در عید را بدعت نهاد، معاویه بود.[۳۳]
آنچه مسلم است و ائمه مذاهب بر آن اتفاق دارند، این است که اذان و اقامه گفتن جز در نمازهاى معین جایز نیست. شافعى مىنویسد: اذان جز براى نمازهاى معین نیست، زیرا ما ماندهایم که براى پیامبر خدا صلّى اللّه علیه و آله جز به هنگام نمازهاى معین اذان گفته باشند.
بهتر این است که پیشنماز به مؤذن دستور دهد که در اعیاد و نمازهاى جماعت که مردم جمع مىشوند، بگوید: به نماز فراز هم آیید، یا بگوید: وقت نماز در رسید و یا بگوید:
بیایید براى نماز، عیبى ندارد، و نیز اگر بگوید: بشتابید به سوى نماز، اشکالى ندارد، گرچه چون جزو اذان است، بهتر آنکه از گفتنش خوددارى شود.[۳۴] مالک مىگوید: از چندین نفر از دانشمندان شنیدهام که گفتهاند: در عید فطر و در عید قربان از زمان رسول خدا تا امروز بانگ دادن و اقامه وجود نداشته است. وى مىگوید: این سنتى است که در میان ما بر سر آن اختلافى وجود ندارد.[۳۵] شوکانى مىنویسد: احادیثى که در این موضوع هست، دلالت بر این معنا دارد که اذان و اقامه گفتن در نماز عیدین نامشروع است. عراقى مىگوید: همه علما طبق این عمل کردهاند. ابن قدامه در کتاب مغنى مىگوید: در اینباره کسى که نظرش قابل اهمیت و اعتنا باشد، نظرى برخلاف نداده است.[۳۶]
درباره راهنمایى رسول اکرم در مورد نماز عید فطر و قربان، و اینکه حضرتش نماز عید را بدون اذان و اقامه برگزار مىکرده، روایات و احادیث بسیار هست که چندتایى را مىآوریم:
۱- جابر بن عبد اللّه انصارى مىگوید: روز عیدى با پیامبر بودم. نخست پیش از خطبه، نماز را شروع کرد بدون اذان گفتن و اقامه. بعد برخاست و به بلال تکیه زد و به پرهیزگارى و خداترسى امر کرد و به فرمانبردارى از تعالیم الهى تشویق کرد و مردم را پند و اندرز داد، آنگاه پیش زنان رفت و ایشان را پند و اندرز گفت و موعظه فرمود.[۳۷]
۲- جابر بن سمره مىگوید: چندین بار- نه یک بار و دو بار- با پیامبر نماز عید خواندم که بدون اذان و اقامه بود.[۳۸]
۳- ابن عباس و جابر بن عبد اللّه انصارى مىگوید: در عید فطر و عید قربان اذان گفته نمىشد.[۳۹]
۴- ابن عباس مىگوید: پیامبر خدا نماز عید را بدون اذان و اقامه خواند، و ابو بکر و عمر یا عثمان نیز آن را گزاردند یحیى که این را از ابن عباس روایت کرده، در کلمه عثمان شک دارد.[۴۰]
۵- عبد الرحمن بن عباس مىگوید: مردى از ابن عباس پرسید: نماز عیدى را با رسول خدا بودهاى؟ گفت: آرى، و اگر به نزد حضرتش گرامى نمىبودم، نمىتوانستم از کودکى در نمازش حضور یابم. پیامبر خدا آمد به نزدیک پرچمى که برکنار خانه کثیر بن صلت بود و آنجا نماز گزارد و سپس خطبه خواند، و ابن عباس هیچ از اذان و اقامه نگفت.[۴۱]
۶- عطاء از قول جابر مىگوید: در نماز عید فطر، چه وقتى پیشنماز براى نماز بیرون مىآید و چه پس از آن، اذان گفتن نیست و نه اقامه و نه بانگ دادن و نه هیچ چیز دیگر. در آن روز نه بانگ دادن هست و نه اقامه.[۴۲]
۷- عبد اللّه بن عمر مىگوید: روز عیدى رسول خدا بیرون آمد و نماز خواند بىاذان و بىاقامه.[۴۳]
۸- سعد بن ابىوقاص مىگوید: پیامبر نماز عیدین را بدون اذان و اقامه خواند.[۴۴]
۹- براء بن عازب مىگوید: رسول خدا در عید قربان بىاذان و اقامه نماز خواند.[۴۵]
۱۰- ابو رافع مىگوید: پیامبر پیاده براى نماز عید مىرفت بىاذان و اقامه.[۴۶]
۱۱- عطاء مىگوید: ابن عباس به ابن زبیر، در ابتداى روزى که براى او بیعت گرفته شده بود، پیغام فرستاد که براى نماز عید فطر اذان گفته نمىشد، پس تو هم براى آن اذان نگو، و در آن روز ابن زبیر براى نماز عید اذان نگفت.[۴۷]
۱۲-این شریعت خداست و دستورى که براى نماز عیدین داده، و در دوره پیامبر به عمل درآمده و نیز در دوره ابو بکر و عمر و پس از آن ادامه یافته است، تا آنکه این موجود منافق بدعتش را پدید آورده و چیزى در دین وارد کرده که از دین و شریعت نیست، و بدیهى است که سرنوشت او و کار بدعتآمیزش و هرکه به آن عمل کرده، در افتادن به دوزخ است، و امت به رستاخیز، روزگارى سیاه در اثر بدعتگذارى معاویه خواهد داشت، همان سان که از دست وى در دنیا تیرهبخت بوده است. چه خلیفهاى است این که براى قوم خویش در دنیا و آخرت تیرهبختى و بد حالى به بار مىآورد؟ این بدعتش مثل دیگر بدعتهایش حکایت از آن مىکند که شریعت و احکام دین را به چیزى نمىشمرد و به تعالیم و سنن آن پاىبند نبوده است و هرطور که دلش مىخواسته و با تمنیات و تمایلاتش جور آمده، عمل مىکرده است و باکى از این نداشته که کارش با سنت و دین مطابقت مىنماید یا نه. مثلا پنداشته اگر پیش از نماز عید اذان بگویند، تشویق به اجتماع و وحدت صفوف را موجب مىشود و شکوه و رونقى بیشتر به نماز عید مىبخشد، در حالى که از یاد برده و ندانسته است که دین خدا و احکامش را با چنین ملاکها و قیاسها نمىسنجند و بنیاد احکام را مصالح و حکمتهایى تشکیل مىدهد که جز خدا کسى از آن آگاه نیست، و اگر در اذان گفتن پیش از نماز عید مصلحت و حکمتى نهفته بود، بىگمان پیامبر عالى مقام صلّى اللّه علیه و آله از طریق وحى خبردار مىشد و مأمور ابلاغش به خلق و اجرایش مىگشت. بگذار معاویه در منجلاب تخیلات گمراهانه و بدکاریهایش بلولد و از پس ناروایىها بدود؛ خدا از حرکاتش باخبر است و از سرنوشت و سرانجامش آگاه.[۴۸]
پینوشتها:
[۱] مائده، آیه ۲۷
[۲] وَ فَدَیناهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ (صافات/ آیه ۱۰۷)
[۳] حیاة الامام الحسین، ج ۲، ص ۳۰۱، سیرة الأئمة الاثنى عشر، هاشم معروف الحسنى، ج ۲، ص ۸۷
[۴] فَمَنْ تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَى الْحَجِّ فَمَا اسْتَیسَرَ مِنَ الْهَدْی (بقره: ۱۹۶)
[۵] مجمع البحرین، کلمۀ قرب
[۶] مجمع البحرین، کلمۀ ضحا
[۷] دعاى هنگام ذبح قربانى، نقل از امیرالمؤمنین علیه السلام (وافى، جلد ۲، کتاب الحج، ص ۱۶۹)
[۸] صافات: ۱۰۲
[۹] صافات: ۱۰۲
[۱۰] صافات: ۱۰۷
[۱۱] کافى، جلد ۴، ص ۲۰۸
[۱۲] بقره: ۳۰
[۱۳] صافات: ۱۰۳
[۱۴] صافات: ۱۰۴ و ۱۰۵
[۱۵] اشاره به این دو آیه شریفه است: قُلْ مَتاعُ الدُّنیا قَلِیلٌ، «بگو، سرمایۀ زندگى دنیا، ناچیز است»، (نساء:۷۷) وَجَنّاتٍ لَهُمْ فِیها نَعیمٌ مُقِیمٌ، «و باغهایى از بهشت بشارت مىدهد که در آن، نعمتهاى جاودانه دارند»، (توبه:۲۱)
[۱۶] تاریخ مدینه، ج ۱، ص ۱۳۷- ۱۳۸ و طبرى، ج ۲، ص ۴۸۱ آن را از واقدى نقل کرده است؛ امّا این مطلب در مغازى نیامده است و شاید در سیرهاش بوده است
[۱۷] تاریخ یعقوبى، ج ۲، ص ۴۶ و تاریخ طبرى، ج ۲، ص ۴۸۱ و مسعودى در التنبیه و الاشراف، ص ۲۰۷ و از طبرى جزرى در الکامل، ج ۲، ص ۹۸ و از او در بحار الانوار، ج ۲۰، ص ۸
[۱۸] الغدیر (ترجمه، ویرایش جدید) ؛ ج۶ ؛ ص۲۱۸
[۱۹] ( ۱). سنن الکبرى، بیهقى: ۹/ ۲۶۵؛ الکبیر، طبرانى؛ مجمع، هیثمى: ۴/ ۱۸ از طریق طبرانى و گوید:
راویان آن صحیحاند؛ جمع الجوامع، سیوطى چنانچه در ترتیب آن: ۳/ ۴۵ از ابن ابى الدنیا در قربانى نقل کرده؛ الکنى، حاکم؛ زیادات، ابو بکر بن عبد اللّه بن محمّد نیشابورى، که گوید: ابن کثیر گفت: اسناد صحیح است.
[۲۰] ( ۲). کتاب الام: ۲/ ۱۸۹.
[۲۱] ( ۳). مختصر المزنى، حاشیه کتاب الام: ۵/ ۲۱۰.
[۲۲] ( ۴). کنز العمال: ۳/ ۴۵.
[۲۳] امینى، عبدالحسین، الغدیر (ترجمه، ویرایش جدید)، ۱۱جلد، بنیاد بعثت، مرکز چاپ و نشر – ایران – تهران، چاپ: ۲، ۱۳۸۷ ه.ش.
[۲۴] الغدیر (ترجمه، ویرایش جدید) ؛ ج۱۰ ؛ ص۲۷۵
[۲۵] ( ۲). کتاب الام: ۱/ ۲۰۸.
[۲۶] ( ۳). المحلى: ۵/ ۸۲.
[۲۷] ( ۱). البحر الزخار: ۲/ ۵۸.
[۲۸] ( ۲). ر ک: الغدیر( متن عربى چ/ ۲): ۸/ ۱۶۰، ۱۶۴، ۱۶۵.
[۲۹] ( ۳). ارشاد السارى: ۲/ ۲۰۲.
[۳۰] ( ۴). شرح الموطأ: ۱/ ۳۲۳.
[۳۱] ( ۱). چنین آمده است، لکن درست آن، ابن سیرین است.
[۳۲] ( ۲). الاوائل ۹.
[۳۳] ( ۳). نیل الاوطار: ۳/ ۳۶۴.
[۳۴] ( ۴). کتاب الام: ۱/ ۲۰۸.
[۳۵] ( ۵). الموطأ: ۱/ ۱۴۶.
[۳۶] ( ۱). نیل الاوطار: ۳/ ۳۶۴.
[۳۷] ( ۲). صحیح البخارى: ۲/ ۱۱۱ به اختصار؛ صحیح مسلم؛ ۳/ ۱۸؛ سنن نسائى: ۳/ ۱۸۶؛ سنن دارمى:
۱/ ۳۷۵، ۳۷۷ به اختصار و تفصیل؛ وى همین مطلب را به عبارتى شبیه این، از طریق ابن عباس در صفحات ۳۷۶، ۳۷۸ ثبت کرده است؛ زاد المعاد، ابن قیم: ۱/ ۱۷۳.
[۳۸] ( ۳). صحیح مسلم: ۳/ ۲۹؛ سنن ابى داود: ۱/ ۱۷۹؛ جامع ترمذى: ۳/ ۴؛ مسند احمد: ۵/ ۹۲، ۹۴، ۹۵، ۹۸، ۱۰۷ با عبارات گوناگون، سنن بیهقى: ۳/ ۲۸۴؛ فتح البارى: ۲/ ۳۶۲.
[۳۹] ( ۴). صحیح البخارى: ۲/ ۱۱۱؛ صحیح مسلم: ۳/ ۱۹؛ جامع ترمذى: ۳/ ۴؛ المحلى، ابن حزم: ۵/ ۸۵؛ سنن نسائى: ۳/ ۱۸۲؛ سنن بیهقى: ۳/ ۲۸۴.
[۴۰] ( ۵). سنن ابى داود: ۱/ ۱۷۹؛ سنن ابن ماجة: ۱/ ۳۸۶؛ شرح موطأ، زرقانى: ۱/ ۳۲۳ با ذکر صحت سند روایت.
[۴۱] ( ۱). سنن ابى داود: ۱/ ۱۷۹.
[۴۲] ( ۲). صحیح مسلم: ۳/ ۱۹.
[۴۳] ( ۳). سنن نسائى؛ فتح البارى: ۲/ ۳۶۲- به نقل از سنن نسائى؛ شرح موطأ: ۱/ ۳۲۳.
[۴۴] ( ۴). این روایت را، چنانکه در فتح البارى: ۲/ ۳۶۲ و نیل الاوطار: ۳/ ۳۶۳ آمده، بزار در مسند خود ثبت کرده است.
[۴۵] ( ۵). این روایت را، چنانکه در فتح البارى: ۲/ ۳۶۲ و نیل الاوطار: ۳/ ۳۶۳ آمده، طبرانى در کتاب المعجم الاوسط ثبت کرده است.
[۴۶] ( ۶). این روایت را، چنانکه در نیل الاوطار: ۳/ ۳۶۴ آمده، طبرانى در المعجم الکبیر ثبت کرده است.
[۴۷] ( ۷). صحیح مسلم: ۳/ ۱۹؛ صحیح البخارى: ۲/ ۱۱۱.
[۴۸] امینى، عبدالحسین، الغدیر (ترجمه، ویرایش جدید)، ۱۱جلد، بنیاد بعثت، مرکز چاپ و نشر – ایران – تهران، چاپ: ۲، ۱۳۸۷ ه.ش.
منابع و مآخذ
- قرآن کریم
- کلینی، ابوجعفر محمد بن یعقوب، الکافی
- صدوق، محمد بن علی بن حسین بن موسی بن بابویه، عیون اخبار الرضا
- مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار
- امینى، عبدالحسین، الغدیر (ترجمه، ویرایش جدید)، ۱۱جلد
- ابوعیسی محمد ترمذی ، سنن الترمذی
- حافظ نسائی ، احمد بن شعیب ، سنن النسائی
- احمد بن حنبل، مسند الإمام الأحمد
- طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الکبیر
- ابن سعد، ابوعبدالله محمد بن سعد بن منیع، الطبقات الکبرى
- هیثمی، ابوالحسن نورالدین علی بن ابی بکر بن سلیمان، مجمع الزوائد
- ابن عبدالبر، ابوعمر یوسف بن عبدالله، الاستیعاب
- محبالدین طبری، احمد بن عبدالله، الریاض النضرة فى مناقب العشرة
- سیوطی، جلال الدین عبدالرحمان بن ابی بکر، تاریخ الخلفاء
- محمّد بن سعد بن منیع زهرى بصرى، الطبقات الکبرى
- احمد بن على بن حجر عسقلانى، فتح البارى فى شرح صحیح البُخارى
- سبط ابن جوزى، تذکرة خواص الأمة
- احمد بن على بن حجر عسقلانى، تهذیب التهذیب
- شمس الدین ابى عبدالله محمد بن احمد ذهبى، سیر اعلام النبلاء