چکیده
یکی از مقدمات شناخت و معرفت اهلبیت علیهم السلام، فضائل و مناقب آنهاست که انسان با شنیدن فضایل و مناقب آنها، مثلاً علم اهلبیت علیهمالسلام یا زنده کردن اموات و یا معجزه هایی مثل معجزه انبیاء علیهم السلام ویا حتی صحبت کردن با حیوانات وغیره، بیشتر به آنها ایمان میآورد که لازمه ایمان به اهلبیت علیهم السلام ایمان به خداوند متعال و اعتقاد به توحید است.
کلید واژگان:
امام صادق علیه السلام، فضائل امام صادق علیه السلام، مناقب امام صادق علیه السلام
مقدمه
فضائل و مناقب اهلبیت علیهمالسلام در حدی زیاد است که کسی نمیتواند آنها را به شمارش درآورد، وفضائلی که از اهلبیت علیهمالسلام نقل شده مثل قطرهی ناچیزی از یک دریایی بزرگ است، پس در واقع نقل این فضائل از باب اینکه ذکر اهلبیت علیهمالسلام عبادت است نقل میکنیم چون طبق فرمایش امیرالمؤمنین علی علیهالسلام:
وَ بَاطِنُهُ (الامام) غَیبٌ لَا یدْرَك.
باطن امام غیبی است که قابل درک نیست.[۱]
که حتی با نقل این فضائل حقیقت امام که حقیقتی است الهی و فوق بشری شناخته نمیشود.
وخیلی از فضائل به عنوان اسرار است و مردم تحمل آن را ندارند همان طور که امام صادق علیهالسلام به مفضل فرمودند:
اگر از سوی خداوند متعال به ما امر شود تا به شما مردم از فضائل ومناقبی که به ما داده است بگویم،
ولی شما مردم توانایی شنیدن آن را ندارید.
ولی به هرحال دیدن فضائل اهل بیت علیهم السلام و نقل و شنیدن آنها کمی به معرفت ما نسبت به آن ذوات مقدسات اضافه میکند و اگر چه طبق بعضی روایات کسی توان شناخت وجود مقدس امام علیه السلام ندارد.
قطرهای از فضائل اهل بیت علیهم السلام
یکی از فائدههای نقل فضائل این است که اعتقاد و باور ما نسبت به امام معصوم تغییر پیدا میکند و امام را مثل سایر مردم یک شخص عادی تصور نمیکنیم و باعث میشود که به صفات حجت خدا هم ایمان بیاوریم.
۱_ رشد آنی درخت خرما
ابوهارون عبدی گوید: من در محضر با صفای امام صادق علیهالسلام حضور داشتم، شخصی وارد شد و گفت: به چه چیزی فرزندان ابی طالب علیهالسلام به ما افتخار میکنند؟
راوی گوید: در برابر امام صادق علیهالسلام سینی خرمایی بود، حضرت خرمایی برداشته و هسته آن را درآورد، آنگاه در زمین کاشت و از آب دهان مبارکش بر آن ریخت، و همان دم رشد کرد و از زمین بیرون آمد و فوری رسید و خرما داد، حضرت از آن چند دانه رطب چید و آن را در سینی قرار داد و به آن شخص تعارف فرمود، او خرمایی برداشته و هستهاش را در آورد و میل کرد، ناگاه دید در هسته خرما نوشته شد: معبودی جز خدا نیست، محمّد صلی الله علیه وآله پیامبر خدا صلی الله علیه و آله است، خاندان پیامبر خدا صلی الله علیه و آله، گنجینه داران خدا در روی زمین هستند.
آنگاه امام صادق علیهالسلام رو به آن مرد کرد و فرمود: آیا شما توانایی انجام چنین کاری را دارید؟! آن مرد گفت: سوگند به خدا وقتی خدمت شما آمدم برای من، در روی زمین کسی دشمن تر از شما نبود اینک برای من در روی زمین کسی محبوب تر از شما نیست.[۲]
۲_خورشید را به دست لمس کردن
ابراهیم بنسعد گفت: گفتم به حضرت امام جعفرصادق علیهالسلام که آیا توانی خورشید را به دست خود امساک کنی و بازداری؟ آن حضرت فرمودند که اگر بخواهی آن را از تو محجوب (پنهان) کنم، گفتم: بکن.
پس وی را دیدم که خورشید را بکشید چنانکه چهارپایان را به عنان میکشند و خورشید سیاه گشته شد و آن به چشم اهل مدینه بود تا آن که آن را برگردانید.[۳]
۳_در ظلمتها تجلی نور میکنند
یونس بنظبیان گفت از امام صادق علیهالسلام اجازه خواستم، دربانی آمد و داخل شدم، ولی مثل همیشه با من نیامد، نگاه کردم مردی را به صورت امام صادق علیهالسلامدیدم، مثل همیشه سلام کردم. فرمود: چه کسی هستی، تو همانا بر کفر وارد شدی یا ایمان.
مقابل حضرت دو مرد بود، مثل کسانی که روی سرشان پرنده نشسته بود. گفت: داخل شو. به خانه دوم داخل شدم، مردی به صورت حضرت بود، جمع کثیری مقابل او به یک شکل بودند. گفت: چه کسی را میخواهی؟ عرض کردم ابا عبد اللّه علیهالسلام را. فرمودند: بر امر بزرگی وارد شدی با کفر یا ایمان، مردی که پیری را شروع کرده بود دستم را گرفت برد مرا مقابل در، نور چشمم را گرفت، گفتم السلام علیک یا بیت الله و نوره و حجابه.
فرمودند: علیک السلام ای یونس ما در ظلمت ها تجلی نور میکنیم، ما بیت معموریم که هر که داخل است، ما عزت خدا و کبریای خدائیم. گفتم: فدایتان شوم چیز عجیب دیدم، مردی به صورت شما بود. حضرت فرمودند: ای یونس ما به وصف نمی آییم، او صاحب آسمان سوم بود، درخواست کرد که خدا صورتش را تغییر دهد. گفتم آنها که در خانه بودند؟ فرمودند: آنها اصحاب قائم علیهالسلام از ملائکه اند. عرض کردم آن دو که بودند؟ فرمودند: جبرئیل و میکائیل بودند به زمین آمدند، نمی روند به آسمان تا این امر ان شاء الله بشود، و آنها که دیدی پنج هزار نفرند. ای یونس به سبب ما چشم ها بینایی دارد و به سبب ماست گوش ها می شنود و در قلوب ایمان وارد می شود.[۴]
۴_امام سوار بر باد
یونس بن عبد الرحمن و مغیرة بن ثور میگوید: از داود رقی شنیدیم که گفت: در ارمنستان بودم و زیاد بدهی داشتم. در این حال، در یکی از راههای آنجا میرفتم که صدایی شنیدم. به چپ و راست خود نگاه کردم ولی کسی را ندیدم. سرم را بلند نمودم که امام صادق علیهالسلام را دیدم، سوار بر باد بود و باد گاهی او را پایین می آورد و گاهی بالا می برد. فرمود: ای داود! بدهی تو پرداخت نخواهد شد، مگر اینکه قرآن را حفظ کنی. پرسیدم: چه چیز شما را به اینجا آورده است؟ فرمود: در نواحی خزر و چین کاری داشتم، از خداوند خواستم که مرا بر باد سوار کند و خدا هم مرا بر آن سوار نمود و دیدم که تو غمگین هستی خواستم تو را دلداری بدهم. داود می گوید: قرآن را نوشتم تا اینکه حفظ کردم و خداوند قرضم را ادا نمود.[۵]
۵_ولایت بر اشیاء
درباره این فضیلت، دو جریان بینظیری نقل شده است که در ادامه به آن پرداخته میشود:
الف) عبد الرحمن بن حجاج گوید:من در سفری میان مکه و مدینه همراه امام صادق علیهالسلام بودم، حضرت سوار بر قاطر و من سوار بر الاغی بودم، کسی نزد ما نبود، عرض کردم: آقای من! از حق بزرگ امام علیهالسلام چه چیزی لازم و واجب گردیده است؟ فرمود:ای عبد الرحمن! اگر امام به این کوه بگوید بیا، خواهد آمد.عبد الرحمن گوید: سوگند به خدا! ناگاه دیدم که کوه حرکت کرد. امام علیهالسلام به آن نگاه کرد و فرمود: مقصود من تو نبودی، کوه توقف نمود.[۶]
ب) ابامریم مدنی گفت برای انجام حج به طرف مکه رهسپار شدم، به نزدیک شجره که رسیدم سوار الاغ بودم گروهی را دیدم مشغول نماز هستند، با خود گفتم زودتر بروم با آنها نماز جماعت بخوانم. همین که به آنها رسیدم حضرت صادق علیهالسلام را دیدم که مشغول تسبیح گفتن است. فرمود ابا مریم! نماز خوانده ای؟ عرض کردم نه. فرمود بخوان. نماز که خواندم کوچ کردیم من زیر محمل امام راه میرفتم. با خود گفتم جای خلوتی پیدا کرده ام حالا هر چه بخواهم می پرسم. فرمود ابا مریم زیر محمل من راه میروی؟ عرض کردم آری. هم ردیف امام در محمل غلامش بنام سالم بود امام متوجه شد من زیاد برای قضای حاجت می روم، فرمود درد دل داری؟ عرض کردم بلی. فرمود دست ماهی خورده ای؟ عرض کردم بلی. فرمود بالای ماهی خرما نخوردی؟ عرض کردم نه. فرمود اگر خرما می خوردی ناراحت نمی شدی، نزدیک ظهر پیاده شد. به غلام خود فرمود مقداری آب بیاور تا وضو بگیرم، کناری رفت برای وضو گرفتن، در موقع برگشتن چشم امام به شاخه خرمائی افتاد، فرمود ای شاخه از آنچه خدا در نهاد تو آفریده به ما بخوران. شاخه تکانی خورد سبز شد خرما داد خرمای آن زرد شد امام پیش رفت از آن خرما میل کرد و به من نیز داد. تمام این جریان از یک چشم بر هم زدن کمتر بود.[۷]
۶_علم امام
علم امام از موضوعات پرچالش در مباحث امامت است در این رابطه فضائلی بینظیر از اهلبیت علیهم السلام نقل شده است که معرفت شیعیان را نسبت به امام خود افزایش میدهد. گاهی امام بر اساس علم خود خبر از باطن افراد می دهد و گاهی نیز گستره علم خود را برای شیعیان بیان میکند.
الف) سیف تمار گوید: با جماعتی از شیعیان در حجر اسماعیل خدمت امام صادق علیهالسلام بودیم، حضرت فرمود: آیا جاسوسی مراقب ماست؟ ما به راست و چپ نگاه کردیم و کسی را ندیدیم، عرض کردیم بر سر ما جاسوسی نیست. حضرت سه مرتبه فرمود: به پروردگار این کعبه، اگر من با موسی و خضر میبودم به آنها خبر میدادم که من از آنها داناترم و آگاهشان سازم از چیزی که نزدشان نبود.[۸]
طبق این روایت، نزد اهل بیت علیهم السلام علمی است که نزد پیامبران نیست.
کامل تمار گفت: روزی خدمت حضرت صادق علیهالسلام بودم، به من فرمود: کامل! برای ما خدائی بپذیر که به جانب او روی آوریم آنگاه از فضل ما هر چه مایلی بگو. عرض کردم برای شما خدائی بپذیرم که به او توجه کنید آنگاه هر چه مایلیم در فضل شما بگوئیم؟! امام علیهالسلام خود را جابجا نموده درست نشست آنگاه فرمود: از علم و دانش ما به اندازه ی نصف حرف (از حروف هجا) برای شما گفته نشده.[۹]
۷_پای امام بر کتف جبرئیل و میکائیل
از قبیصه بنوائل نقل کرده است که گفت: در خدمت امام صادق علیهالسلام بودم ناگهان بال؟؟؟ رفت و ناپدید گردید، و پس از مدتی برگشت و خوشه ای خرمای تازه به همراه داشت و فرمود: پای راست من بر دوش جبرئیل و پای چپم بر شانه میکائیل بود تا آنکه پیغمبر، علی، فاطمه، حسن، حسین، علی بن الحسین و پدرمعلیهم السلام را ملاقات کردم، آنها این خوشه خرما را برای من و شیعیانم هدیه کردند.[۱۰]
۸_زنده کردن موجودات
یونس بن ظیبان گوید: با گروهی از مردم در حضور امام صادق علیهالسلام بودیم، از حضرتش پرسیدم: خداوند در قرآن به حضرت ابراهیم میفرماید: پس چهار نوع از مرغان را انتخاب کن و آنها را ذبح کن. آیا این چهار مرغ از چند جنس گوناگون بودند یا از یک جنس؟ حضرت فرمود: آیا دوست دارید همانند آن را به شما نشان دهم؟ عرض کردیم: آری. حضرت فرمود: ای طاووس! ناگاه طاووسی پر زد و در برابر آن حضرت آمد. آنگاه صدا زد: ای کلاغ! ناگاه کلاغی در برابر حضرتش حاضر شد. حضرت فرمود: ای باز! ناگاه یک باز شکاری در برابر حضرتش آمد. آنگاه صدا زد: ای کبوتر! ناگاه کبوتری در برابرش ظاهر شد.
حضرت دستور داد هر چهار پرنده را سر بریده و قطعه قطعه کنند، و پرهای آنها را بکنند و همه را با هم مخلوط نمایند. سپس سر طاووس را به دست گرفت و صدا زد: ای طاووس ما دیدیم که تمام اعضای طاووس از گوشت و استخوان و پَر از هم جدا می شدند و همه به سر طاووس می چسبیدند، طاووس در برابر حضرت زنده شد، آنگاه حضرت همان طور کلاغ را صدا زد و زنده شد و باز شکاری را صدا زد و کبوتر را صدا زد و همه در برابر حضرت زنده شدند.[۱۱]
۹_امام و حیوانات
فضل بن یسار از حضرت صادق علیهالسلام نقل کرد که در خدمت ایشان بودم، کبوتر نر برای ماده بغبغو کرد. امام فرمود میدانی چه میگوید؟ گفتم نه، فرمود میگوید همسرم! کسی را خدا نیافریده که محبوبتر باشد نزد من از تو مگر این آقا و موالی ما جعفر بن محمّد علیهما السلام.[۱۲]
۱۰_امام و روش حضرت موسی علیهالسلام
سلیمان بن خالد نقل کرد که ابو عبد اللَّه بلخی در سفری خدمت حضرت صادق علیهالسلام بود امام فرمود نگاه کن ببین در این محل چاهی میبینی، بلخی به طرف راست و چپ جستجو کرده بازگشت گفت ندیدم، باز فرمود برگرد، برای مرتبه دوم بازگشت. امام علیهالسلام با صدای بلند فرمود ای چاه پنهان شنوا و مطیع خدا ما را سیراب کن از آنچه خداوند در تو نهاده آبی بس پاکیزه و خوشگوار و صاف و شیرین بیرون آمد. بلخی عرض کرد آقا راه و روش موسی است که در اختیار شما گذاشته شده.[۱۳]
۱۱_اثر عنصری امام
محمد بن مسلم گفت خدمت حضرت صادق علیهالسلام بودم که معلی بن خنیس با گریه داخل شد. فرمود چرا گریه میکنی. گفت پشت در گروهی هستند که معتقدند بین شما و آنها فرقی نیست شما و آنها مساوی هستید.
امام سکوت کرد سپس ظرفی از خرما خواست، یک دانه را برداشت به دو نصف تقسیم کرد خرما را خورد دانه را در زمین شکافت در همان آن روئید و بزرگ شد خرما بار آورد یکی از آن خرماها را چید از هم شکافت از درون آن صفحه ای خارج نموده به دست معلی داد فرمود بخوان.
معلی خواند: بسم اللَّه الرحمن الرحیم لا اله الا اللَّه محمّد رسول اللَّه علی المرتضی و الحسن و الحسین، علی بن الحسین، یکی یکی را نام برده بود تا حسن بن علی و پسرش علیهم السلام.[۱۴]
۱۲_زنده کردن اموات
عیسی بن مهران گفت: مرد ثروتمندی از ما وراء النهر خراسان که دوستدار اهلبیت علیهم السلام بود هر سال به مکه میرفت و در هر سال بر خود لازم کرده بود که از مال خویش هزار دینار برای حضرت صادق علیهالسلام ببرد. همسرش دختر عموی او بود که از نظر ثروت و دیانت با آن مرد مساوی بود. یک سال زنش درخواست کرد که او را هم برای انجام حج ببرد قبول کرد آن زن آماده حج شد از بهترین لباسهای خراسان کتانی و غیر کتانی و مقداری جواهرات برای زنان و دختران امام علیهالسلام تهیه دید. شوهرش نیز هزار دینار هر سال را آماده و در یک کیسه در صندوقچهای که زیور آلات بود قرار داد.
به جانب مدینه رفت وقتی وارد مدینه شد خدمت امام صادق علیهالسلام رسید و سلام نموده عرض کرد با همسرم آمدهام اجازه بفرمائید او خدمت بانوان شما برسد. امام اجازه داد هدیههای خود را بین آنها تقسیم نمود یک روز در آنجا بود پس از یک روز به منزل خود برگشت. فردا صبح شوهرش گفت از داخل همان جعبه هزار دینار را بیاور تا خدمت امام علیهالسلام ببرم. گفت فلان محل گذاشتهام، رفت قفل را گشود ولی پولی ندید لباسها و زیور همسرش بود. هزار دینار از همشهریان خود قرض کرد و زیور زن خود را گرو گذاشت. خدمت حضرت صادق علیهالسلام رفت. امام علیهالسلام فرمود آن پول به ما رسید. عرض کرد چطور رسید با اینکه جز من و همسرم کسی از آن پول خبر نداشت. امام علیهالسلام فرمود: احتیاج به پول پیدا کردم یکی از شیعیان خود از طایفه جن را فرستادم آورد هر وقت کار عجلهای داشته باشم یکی از آنها را میفرستم.
امامشناسی آن مرد زیادتر شد و خوشحال گردید، زیور همسر خود را از گروگان خارج کرد به منزل خود برگشت دید زنش در حال جان دادن است. او را رو به قبله نموده پارچه رویش انداخت و چانهاش را بست. سایر لوازم از قبیل کفن و کافور تهیه دیده قبر برایش حفر کرد. خدمت حضرت صادق علیهالسلام رسید و تقاضا نمود که لطف فرموده بر پیکر او نماز بخواند.
امام صادق علیهالسلام دو رکعت نماز خواند بعد از نماز دعا کرد. سپس فرمود برو پیش زنت نمرده وقتی برگردی او برخاسته کارهای خانه را اداره میکند و به کار کردن دستور میدهد با حال خوب.
آن مرد برگشت دید زنش همان طوری که امام فرموده سالم است، به طرف مکه رهسپار شدند. حضرت صادق علیهالسلام نیز برای انجام حج به مکه رفت آن زن در حالی که مشغول طواف بود چشمش به حضرت صادق علیهالسلام افتاد که مردم اطرافش را گرفتهاند. به شوهرش گفت این مرد کیست؟ گفت حضرت صادق علیهالسلام است. زن سوگند خورد که این همان شخصی است که از خدا درخواست کرد روح مرا به جسد برگرداند.[۱۵]
نتیجه
یاد اهلبیت علیهمالسلام دو اثر مهم در زندگی دنیایی و حیات آخرتی دارد . ذکر ایشان در دنیا سبب تقویت ایمان و آرامش روحی برای بشریت است یعنی؛ یاد کردن از فضائل ایشان به صورت مستقیم در ناخودآگاه افراد تاثیر مستقیم دارد و خروجی آن تربیت افراد مبرز و شاخص است. علاوه برآن؛ یاد ایشان در حیات اخروی نیز اثر مهمی دارد چراکه حاصل توجه به اهل بیت علیهم السلام در دنیا، مشمول شفاعت ایشان و همنشینی با ایشان در بهشت است که خود بالاترین لذتها است به گونهای که ؛ لذتی بالاتر از آن وجود ندارد پس هرچقدر میتوانیم یاد اهل بیت علیهم السلام را باید زنده کنیم که در نوشتار پیشرو به همین امر اهتمام داده شده است.
پینوشتها
[۱]. بحارالانوار ۲۵/۳۸۵
[۲]. (الثاقب فی المناقب صفحه۱۲۶)
[۳]. (دلائل الامامة ص۲۴۹)
[۴]. (دلائل الامامة ص۲۷۰)
[۵]. (الخرائج والجرائح۲/۶۲۴)
[۶]. الخرائج والجرائح ۲/۶۲۱
[۷]. (الخرائج والجرائح۲/۶۲۵)
[۸]. (بصائر الدرجات ص۱۴۹)
[۹]. (بحار الانوار ج۲۵ص۲۸۳)
[۱۰]. (دلائل الامامة ص۲۵۰)
[۱۱]. (الخرائج والجرائح ۱/۲۹۷)
[۱۲]. (بصائر الدرجات ص ۳۶۲)
[۱۳]. (بصائر الدرجات ص۵۳۳)
[۱۴]. (الجرائح والخرایج۲/۶۲۴)
[۱۵]. (الخرائج والجرائح۲/۶۲۵)
منابع و مآخذ
۱بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، تألیف العلم العلامة الحجة فخر الأمة المولی الشیخ محمد باقر المجلسی قدس الله سره، مؤسسة الوفاء، بیروت – لبنان.
۲الخرائج والجرائح، للفقیه المحدث والمفسر الکبیر قطب الدین الراوندی قدس سره، المتوفی سنة ۵۷۳ هجریة، تحقیق ونشر مؤسسة الإمام المهدی علیه السلام قم المقدسة.
۴بصائر الدرجات الکبری فی فضائل آل محمد صلی اللّه علیه وآله، للثقة الجلیل والمحدث النبیل شیخ القمیین أبو جعفر محمد بن الحسن بن فروخ ” الصفار “المتوفی سنة ۲۹۰ من أصحاب الإمام الحسن العسکری، تقدیم وتعلیق وتصحیح العلامة الحجة: الحاج میرزا محسن ” کوچه باغی “، منشورات الأعلمی – طهران.
۵الثاقب فی المناقب، المؤلف: ابن حمزة، تحقیق: الأستاذ نبیل رضا علوان، الطبعة: الثانیة / ۱۴۱۲، المطبعة: الصدر – قم المقدسة، الناشر: مؤسسة أنصاریان – قم المقدسة -، الطبعة الأولی – ۱۴۱۱ ه
۶دلائل الإمامة، للمحدث الشیخ أبی جعفر محمد بن جریر بن رستم الطبری الصغیر من أعلام القرن الخامس الهجری، تحقیق قسم الدراسات الإسلامیة مؤسسة البعث.