برای ابوبکر در جنگ خندق نقش‌آفرینی خاصی ذکر نشده است. بلکه ابوبکر نیز از جمله کسانی است که پس از عبور عمرو بن عبدود از خندق و مبارز طلبیدن، شهامت مبارزه و رویارویی با او را نداشت. البته لازم است به این نکته توجه شود که این جنگ، اولین و آخرین باری نبود که ابوبکر زیر بار سختی جنگ شانه خالی می‌کند و از آن می‌گریزد. در جنگ احد نیز تنها کسی که با پیامبر باقی ماند، امیرالمؤمنین علیه السلام بود و ابوبکر و عمر فرار کرده بودند. اما  در جنگ خیبر،  پیامبر صلی الله علیه و آله ابتدا پرچم را برای فتح خیبر به ابوبکر داد ولی او شکست خورد و برگشت. سپس پرچم را به عمر داد؛ او نیز شکست خورد و برگشت.

چکیده

غزوه خندق یکی از مهم‌ترین جنگ‌های مسلمانان بعد از هجرت پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله به مدینه است. در این جنگ، یهودیان با قبیله قریش و دیگر قبائل عرب مثل غطفان و بنی سلیم بر ضد پیامبر صلی الله علیه و آله و مسلمانان هم‌پیمان شدند تا پیامبر صلی الله علیه و آله را  بکشند و فرزندان عبد المطلب  را ریشه‌کن کنند  و در نتیجه، اسلام را از بین ببرند. در این میان برخی از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله مانند امیرالمؤمنین علیه السلام و سلمان رحمه الله به ایفای نقش مثبت و راه‌گشا پرداختند؛ اما در مقابل عده‌ای دیگر مانند ابوبکر، عمر و عایشه با ترسویی و عدم فرمانبرداری از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، نقش منفی در این جنگ داشتند. ما در این مقاله به نقش و عملکرد این پنج نفر از صحابه در جنگ خندق پرداختیم.

 

کلیدواژه‌ها جنگ احزاب ، جنگ خندق، شجاعت امیرالمؤمنین علیه السلام،  نفاق صحابه، عدالت صحابه

 

مقدمه

غزوه خندق یکی از مهم‌ترین جنگ‌های مسلمانان بعد از هجرت پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله به مدینه است. در این جنگ، یهودیان با قبیله قریش و دیگر قبائل عرب مثل غطفان و بنی‌سلیم بر ضد پیامبر صلی الله علیه و آله و مسلمانان هم‌پیمان شدند تا پیامبر صلی الله علیه و آله را  بکشند و فرزندان عبد المطلب  را ریشه‌کن کنند [1]و در نتیجه آن اسلام را از بین ببرند. از این رو به این جنگ، جنگ احزاب نیز گفته شده است زیرا احزاب و قبائل مختلف در مقابل مسلمانان قرار گرفتند و بر ضد آنان هم‌پیمان و هم‌قسم شدند. یکی از سوره‌های قرآن کریم نیز به احزاب نام‌گذاری شده است.

اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله هر کدام نقش آفرینی‌های متفاوتی در این جنگ داشتند که بعضی از آن‌ها نقش آفرینی مثبت و در جهت حفظ اسلام و پیروزی مسلمانان بر لشکریان احزاب بود و برخی دیگر از روی نفاق و یا ترس از جنگ فرار می‌کردند و پیامبر صلی الله علیه و آله را در سخت‌ترین لحظات تنها می‌گذاشتند.

خداوند درباره برخی از صحابه که بعد از وعده پیروزی پیامبر صلی الله علیه و آله به  آن‌ها در این جنگ، سخن پیامبر صلی الله علیه و آله را نپذیرفتند و گفتند خدا و رسولش ما را فریب دادند، می‌فرماید: ﴿وَ إِذْ یقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ ما وَعَدَنَا اللهُ وَ رَسُولُهُ إِلاَّ غُرُورا﴾[2]. هم‌چنین فرار  برخی از صحابه را که به بهانه بی‌حفاظ بودن خانه‌هایشان، از پیامبر صلی الله علیه و آله اذن بازگشت می‌گرفتند، بیان می‌کند: ﴿وَ إِذْ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ یا أَهْلَ یثْرِبَ لا مُقامَ لَکمْ فَارْجِعُوا وَ یسْتَأْذِنُ فَریقٌ مِنْهُمُ النَّبِی یقُولُونَ إِنَّ بُیوتَنا عَوْرَةٌ وَ ما هِی بِعَوْرَةٍ إِنْ یریدُونَ إِلاَّ فِرارا﴾[3]. البته بعضی دیگر از صحابه، موضع و نقش مثبتی داشتند و این جنگ تنها موجب افزایش ایمان و تسلیم آن‌ها شد. خداوند درباره آن‌ها می‌فرماید: ﴿وَ لَمَّا رَأَ الْمُؤْمِنُونَ الْأَحْزابَ قالُوا هذا ما وَعَدَنَا اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ ما زادَهُمْ إِلاَّ إیماناً وَ تَسْلیما ﴾[4]. بنابراین روشن شد که گروهی از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله به ایفای نقش مثبت و کارساز پرداخته و گروهی دیگر به نفاق روی آوردند و یا به بهانه‌های دروغین از جنگ فرار کردند. از همین رو مقاله حاضر درصدد پاسخ به این سوال است که کدام‌یک از اصحاب جزء دسته اول هستند و چه کارهایی انجام دادند و کدام‌یک جزء دسته دوم بودند؟

هدف از این پژوهش آشنایی با نقش صحابه و عملکرد آن‌ها در جنگ خندق و در نهایت دست‌یابی به این  امر است که همه صحابه خوب و فاضل و دارای صفات پسندیده نیستند؛ بلکه برخی از آن‌ها، ایمان در قلبشان نفوذ کرده است و شجاعانه و خستگی ناپذیر سختی‌ها و مشکلات را تحمل و چاره‌سازی و راه‌گشایی می‌کنند. اما در مقابل، عده‌ای دیگر، منافق و ترسو هستند و فرار را بر قرار ترجیح می‌دهند. این شناخت باعث می‌شود تا بدانیم از چه کسانی باید پیروی کنیم و معارف اسلامی را از چه کسانی دریافت کنیم و از سوی دیگر از چه کسانی دوری جسته و از آن‌ها پیروی نکنیم.

باید دانست مقصود از صحابی، کسی است که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله را ملاقات کرده باشد در حالی که به او ایمان آورده و نیز مسلمان از دنیا برود.[5]

روشن است که بررسی عملکرد همه صحابه پیامبر صلی الله علیه و آله در جنگ خندق از حوصله این نوشتار خارج است؛ بنابراین ما تنها به بررسی نقش امیرالمؤمنین علیه السلام ، سلمان رحمه الله، ابوبکر، عمر و عایشه می‌پردازیم.

امیرالمؤمنین علیه السلام در جنگ خندق

امیرالمؤمنین علیه السلام افزون بر حفر خندق که بیشترین نقش را در بین مردم در آن داشت[6]، پرچمدار و علمدار پیامبر صلی الله علیه و آله نیز بودند[7]. همچنین ایشان تمامی شب را به نگهبانی از خندق و نقاط ضعف آن که عبور از آن  ممکن بود، می‌پرداختند.[8]

اما اوج نقش‌آفرینی و شجاعت حضرت امیر علیه السلام به رویارویی و مبارزه ایشان با عمرو بن عبدود برمی‌گردد. کسی که درباره‌اش گفته شده است:

«وکان عمرو بن عبدود من مشاهیر الابطال وشجعان العرب وکانوا یعدلونه بألف رجل»[9]

عمرو بن عبدود از مشهورترین مبارزان و شجاعان عرب بود و او را برابر با هزار مرد می‌دانستند.

پس از این که عمرو بن عبدود همراه با عده‌ای از مشرکین از جمله: عکرمة بن أبی جهل، نوفل بن عبد الله، ضرار بن الخطاب و هبیرة بن أبی وهب موفق به عبور از خندق شدند، عمرو شروع به رجزخوانی و دعوت کردن مسلمانان به مبارزه کرد. اما به غیر از امیرالمؤمنین علیه السلام کسی پاسخ او را نمی‌داد؛ زیرا همه از جایگاه و شجاعت عمرو ترسیده بودند؛ اما این تنها علی علیه السلام بود که بعد از هر بار مبارز طلبیدن عمرو، به پیامبر صلی الله علیه و آله عرض می‌کرد: من با او مبارزه می‌کنم. این امر سه بار تکرار شد تا این که پیامبر عمامه و سلاح خود را به ایشان دادند و برایش دعا کردند و حضرت را روانه نبرد با عمرو نمودند. [10]پس از رفتن امیرالمؤمنین علیه السلام به میدان نبرد، پیامبر صلی الله علیه و اله فرمود:

« برز الإیمان کله إلی الشرک کله»[11]

تمام ایمان در مقابل تمام شرک قرار گرفت.

امیرالمؤمنین علیه السلام در نبرد با عمرو، موفق شد او را بکشد و این باعث فرار یاران عمرو از خندق شد.[12]بعد از این اتفاق بود که پیامبر صلی الله علیه و آله این حدیث مشهور و مورد اتفاق نزد فرقین را درباره امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:

«لمبارزة علی بن أبی طالب علیه السلام لعمرو بن عبد ودّ یوم الخندق أفضل من أعمال أمتی إلی یوم القیامة.»[13]

همانا مبارزه علی بن ابی طالب علیه السلام با عمرو بن عبدود در روز خندق از اعمال امتم تا روز قیامت  بهتر و بافضیلت‌تر است.

این حدیث به روشنی دلالت بر افضلت امیرالمؤمنین علیه السلام نسبت به تمام افراد امت پیامبر صلی الله علیه و آله دارد؛ زیرا هنگامی که تنها یک ضربه و یک عمل از اعمال امیرالمؤمنین علیه السلام از اعمال تمام امت افضل باشد، پس تمام اعمال امیرالمؤمنین علیه السلام چگونه خواهد بود؟

سلمان در جنگ خندق

زمانی که خبر هم‌پیمانی یهودیان با قریش و دیگر قبائل عرب و تشکیل سپاه احزاب برای حمله به مسمانان به پیامبر صلی الله علیه و آله رسید، ایشان با اصحابش در این‌باره مشورت کردند. سلمان رحمه الله گفت: تعداد ما کم است[14] و توان مقابله با لشکر مشرکین که تعدادشان زیاد است[15] را نداریم؛ پس باید خندقی بین خودمان و آن‌ها حفر کنیم تا مانع بین ما و آن‌ها باشد و نتوانند از هر طرف به ما حمله کنند. ما عجمان وقتی گروه زیادی از دشمنان به ما حمله می‌کنند، خندق حفر می‌کنیم. جبرئیل بر پیامبر صلی الله علیه و آله نازل شد و سخن و مشورت سلمان را تأیید کرد. بنابراین رسول خدا صلی الله علیه و آله دستور داد از اُحد تا راتج را خندق حفر کنند…[16]پس حفر خندق، به اشاره و مشورت سلمان بود.[17] پیامبر صلی الله علیه و آله خود، اولین شخصی بود که کلنگ به دست گرفت و مشغول حفر خندق شدند. امیرالمؤمنین علیه السلام نیز خاک گودال را خارج می‌کردند.[18]

هم‌چنین سلمان که مردی قدرتمند و آشنا به حفر خندق بود، خود نیز مشغول به کندن شد. او به اندازه ده مرد کار می‌کرد؛ از این رو مورد رقابت و استقبال مردم  قرار گرفت. مهاجرین می‌گفتند: سلمان از ماست و انصار می‌گفتند: او از ماست[19]. هنگامی که خبر گفتار آن‌ها به پیامبر صلی الله علیه و آله رسید، فرمود:

«سلمان منّا أهل البیت»[20]

سلمان از ما اهل بیت است.

ابوبکر در جنگ خندق

برای ابوبکر در جنگ خندق نقش‌آفرینی خاصی ذکر نشده است. بلکه ابوبکر نیز از جمله کسانی است که پس از عبور عمرو بن عبدود از خندق و مبارز طلبیدن، شهامت مبارزه و رویارویی با او را نداشت.

البته لازم است به این نکته توجه شود که این جنگ، اولین و آخرین باری نبود که ابوبکر زیر بار سختی جنگ شانه خالی می‌کند و از آن می‌گریزد. در جنگ احد نیز تنها کسی که با پیامبر باقی ماند، امیرالمؤمنین علیه السلام بود[21]و ابوبکر و عمر فرار کرده بودند. اما  در جنگ خیبر،  پیامبر صلی الله علیه و آله ابتدا پرچم را برای فتح خیبر به ابوبکر داد ولی او شکست خورد و برگشت. سپس پرچم را به عمر داد؛ او نیز شکست خورد و برگشت.[22] در نهایت رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«لأعطین الرایة رجلا یحب الله ورسوله ویحبه الله ورسوله یفتح الله له، لیس بفرار»[23]

پرچم را به مردی خواهم داد که خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسول نیز او را دوست دارند، خداوند او را پیروز گرداند و او با شتاب فرار نمی‌کند.

پس پرچم را به امیرالمؤمنین علیه السلام سپرد و خداوند به دست ایشان خیبر را فتح کرد.[24]

عمر در جنگ خندق

عمر نیز مانند ابوبکر از جمله کسانی بود که هنگام مبارز طلبی عمرو بن عبدود از روی ترس سکوت کرد و به مبارزه با او نرفت.

هم‌چنین درباره عمر و طلحه روایتی از عایشه نقل شده است که دلالت بر فرار آن‌ها از جنگ دارد. عایشه می‌گوید:

«خرجت یوم الخندق اقفو آثار الناس، فو الله إنی لأمشی إذ سمعت وئید الأرض خلفی- تعنی حس الأرض- فالتفت فإذا أنا بسعد، فجلست إلی الأرض، ومعه ابن أخیه الحارث بن أوس- شهد بدرا مع رسول الله ص، حدثنا بذلک محمد بن عمرو- یحمل مجنه، وعلی سعد درع من حدید قد خرجت أطرافه منها قالت: وکان من أعظم الناس وأطولهم.

قالت: فأنا أتخوف علی أطراف سعد، فمر بی یرتجز، ویقول:

لبث قلیلا یدرک الهیجا حمل ما أحسن الموت إذا حان الأجل! قالت: فلما جاوزنی قمت فاقتحمت حدیقة فیها نفر من المسلمین، فیهم عمر بن الخطاب وفیهم رجل علیه تسبغة له- قال محمد: والتسبغة المغفر- لا تری إلا عیناه، فقال عمر: إنک لجریئة، ما جاء بک؟

ما یدریک لعله یکون تحوز أو بلاء! فو الله ما زال یلومنی حتی وددت أن الأرض تنشق لی فأدخل فیها، فکشف الرجل التسبغة عن وجهه، فإذا هو طلحة، فقال: إنک قد أکثرت، أین الفرار، وأین التحوز إلا إلی الله عز وجل!»[25]

در ایام خندق خارج شدم و رد مردم را دنبال می‌کردم، در آن حال از پی خود حرکتی شنیدم و چون نگاه کردم سعد را دیدم، پس روی زمین نشستم و همراه او پسر برادرش حارث بن اوس بود…

پس زمانی که از من عبور کرد بلند شدم و داخل در باغی شدم که تعدادی از مسلمانان در آن‌جا بودند؛ از جمله آن‌ها عمر بن الخطاب و مرد دیگری بود که کلاه خودی بر سر داشت که فقط چشمانش دیده می‌شد. عمر گفت: همانا تو جسور هستی. چه چیز تو را به این جا آورده است؟ تو چه می‌دانی؟ شاید در کار فراریم و یا بلاء است. عایشه گوید: به خدا سوگند دائما مرا سرزنش کرد تا جایی که دوست داشتم زمین شکافته شود و در آن فرو روم. پس آن مرد کلاه خود را برداشت. او طلحه بود. پس طلحه گفت: تو زیاده‌روی کردی، فراری در کار نیست مگر به سوی خدای عز و جل!

می‌بینیم که طلحه سخنان عمر درباره فرارشان و آبرو ریزی در مقابل عایشه را تحمل نمی‌کند و آن را انکار می‌کند و توجیهش این است که  این  فرار به سوی خداوند است.

عایشه در جنگ خندق

دقت در روایت قبلی که عایشه آن را نقل کرد، برای ما این سؤال را ایجاد می‌کند که چرا عایشه از دژهای سنگی که زنان و بچه‌ها در آن نگهداری می‌شدند[26] تا گزندی از دشمن به آن‌ها نرسد، خارج می‌شود؟ در حالی که پیامر صلی الله علیه و آله دستور داده بودند که زنان و کودکان در دژها بمانند.

«وأمر بالذراری والنساء فرفعوا فی الآطام»[27]

دستور داد تا زنان و کودکان در دژهای سنگی نگهداری شوند.

آن هم در آن شرایط سخت و خطرناک جنگی و بدون اجازه پیامبر صلی الله علیه و آله! زیرا اگر از پیامبر اجازه داشت، قطعا در پاسخ به عمر به آن استناد می‌کرد و مجبور نبود آرزو کند زمین شکافته شود تا  در آن فرو رود.

نتیجه

از مباحث گذشته روشن شد که در جنگ خندق همه اصحاب نقش و عملکرد یکسانی نداشتند بلکه برخی از آن‌ها مانند امیرالمؤمنین علیه السلام و سلمان رحمه الله به ایفای نقش مثبت پرداخته و راه‌گشایی کردند. اما بعضی دیگر مانند ابوبکر، عمر و عایشه فرار را بر قرار ترجیح داده و دستورات پیامبر صلی الله علیه و آله را نافرمانی کردند به دیگر سخن؛ باید دو سؤال مهم از اهل سنت پرسید و آن اینکه؛ آیا افرادی که نقش منفی در جنگ خندق داشته اند، سزاوار امامت هستند؟، آیا نظریه عدالت صحابه قابل اعتناء است؟

 

پی‌نوشت‌ها

[1]. رجوع کنید به: مغازی الواقدی، ج 2، ص 441 تا 444؛ و سیرة امیرالمومنین علیه السلام ،ج 1، ص 197.

[2]. سوره احزاب، آیه 12. «و به یاد  آورید زمانی را که منافقان و کسانی که در دل‌هایشان بیماری و مرض است، گفتند: خدا و رسولش ما را جز به فریب و دروغ وعده ندادند». رجوع کنید به : تفسیر القمی، ج 2، ص 186.

[3]. سوره احزاب، آیه 13. «و به خاطر آورید زمانی را که گروهی از آن‌ها گفتند: ای اهل یثرب! این‌جا، جای توقف شما نیست؛ به خانه‌های خود بازگردید. و گروهی از آنان از پیامبر اجازه بازگشت می‌خواستند و می‌گفتند: خانه‌های ما بی‌حفاظ است ، در حالی که بی‌حفاظ نبود؛ آن‌ها فقط می‌خواستند (از جنگ) فرار کنند.»

[4]. سوره احزاب، آیه 22. «وقتی مؤمنان  لشکر احزاب را دیدند گفتند: این همان است که خدا و رسولش به ما وعده داده، و خدا و رسولش راست گفته‌اند، و این موضوع جز بر ایمان و تسلیم آنان نیفزود.»

[5]. الإصابة فی تمییز الصحابة، ج 1، ص 158

[6]. شرح الأخبار فی فضائل الأئمة الأطهار علیهم السلام، ج 1، ص 292.

[7]. الصحیح من سیرة نبی الأعظم صلی الله علیه و آله، ج 10، ص 126.

[8]. رجوع کنید به: تفسیر القمی، ج 2، ص 186؛  سیرة أمیرالمؤمنین علیه السلام، ج 1، ص 200.

[9]. تاریخ الخمیس فی أحوال أنفس النفیس، ج  1، ص 486.

[10]. رجوع کنبد به: مغازی الواقدی، ج 2، ص 470 و 471.

[11]. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 13،  ص 261.

[12]. رجوع کنبد به: مغازی الواقدی، ج 2، ص  471.

[13]. این حدیث در بسیاری از کتب معتبر عامه نقل شده است مانند: المستدرک علی الصحیحن، ج 3، ص 34؛  تاریخ بغداد، ج 13، ص 19 و بسیاری دیگر از منابع.

[14]. مرحوم علامه سید جعفر مرتضی عاملی چهار قول را درباره تعداد مسلمانان ذکر می‌کند که عبارتند از: 1- هفتصد نفر 2- هزار نفر 3- نهصد نفر 4- سه هزار نفر؛ و در ادامه قول هفتصد نفر را ترجیح می‌دهد. رجوع کنید به: الصحیح من سیرة النبی الأعظم، ج 10، ص 296 تا 299.

[15]. برای تعداد مشرکین اعداد متفاواتی بیان شده است از جمله: ده هزار نفر، بیست و چهار هزار نفر و … رجوع کنید به: همان، ص 300 تا 302.

[16]. تفسیر القمی، ج 2، ص 177.

[17]. تاریخ الرسل و الملوک، ج 2، ص 566؛  مغازی الواقدی، ج 2، ص 445؛  الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج 1، ص 96.

[18]. تفسیر القمی، ج 2، ص 177.

[19]. مغازی الواقدی، ج 2، ص 446 و 447.

[20]. همان؛  تاریخ الرسل و الملوک، ج 2، ص 568؛  الطبقات الکبری، ج 4، ص 62.

[21]. رجوع کنید به: المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 120؛  الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج 1، ص 79 و 80.

[22]. المصنف، ج 18، ص 59؛ کنزالعمال، ج 13، ص 121.

[23]. همان؛ صحیح مسلم، ج 7، ص 120.

[24]. الإستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج  2، ص 787.

[25]. تاریخ الرسل و الملوک، ج 2، ص 576؛ الطبقات الکبری، ج 3، ص 322.

[26]. مغازی الواقدی، ج  2، ص 451. «ورفع المسلمون النساء والصبیان فی الآطام، ورفعت بنو حارثة الذراری فی أطمهم، وکان أطما منیعا، وکانت عائشة یومئذ فیه. ورفع بنو عمرو بن عوف النساء والذریة فی الآطام، وخندق بعضهم حول الآطام بقباء، وحصن بنو عمرو بن عوف ولفها ، وخطمة، وبنو أمیة، ووائل، وواقف، فکان ذراریهم فی آطامهم»

[27]. تاریخ الرسل و الملوک، ج 2، ص 570

 

منابع

  1. قرآن کریم
  2. إبن أبی الحدید، عبد الحمید بن هبة الله (1404 ه‍)، شرح نهج البلاغة، قم، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی.
  3. إبن أبی شیبة، أبو بکر عبد الله بن محمد (1436 ه‍)، المصنف، الریاض، دار کنوز إشبیلیا للنشر والتوزیع.
  4. ابن حیون، نعمان بن محمد مغربی (1409 ه‍)، شرح الأخبار فی فضائل الأئمة الأطهار علیهم السلام، قم، جامعه مدرسین.
  5. ابن سعد، أبو عبد الله محمد (1410 ه‍)، الطبقات الکبری، بیروت، دار الکتب العلمیة‍.
  6. الحاکم النیسابوری، أبو عبد الله محمد بن عبد الله (1411 ه‍)، المستدرک علی الصحیحین، بیروت، دار الکتب العلمیة.
  7. الخطیب البغدادی، أبو بکر أحمد بن علی بن ثابت (1417 ه‍)، تاریخ بغداد و ذیوله، بیروت، دار الکتب العلمیة.
  8. الدیار بکری، حسین بن محمد بن الحسن، تاریخ الخمیس فی أحوال أنفس النفیس، بیروت، دار صادر.
  9. الطبری، أبو جعفر محمد بن جریر بن یزید (1387 ه‍)، تاریخ الرسل و الملوک، بیروت، دار التراث.
  10. العاملی، السید جعفر مرتضی (1426 ه‍)، الصحیح من سیرة النبی الأعظم صلی الله علیه و آله، قم، دار الحدیث للطباعة و النشر‍.
  11. العسقلانی، ابن حجر(1415 ه‍)، الإصابة فی تمییز الصحابة، بیروت، دار الکتب العلمیة.
  12. قمی، علی بن ابراهیم (1363 ه‍)، تفسیر القمی، قم، دار الکتاب.
  13. الکورانی، علی (1439 ه‍)، سیرة أمیرالمؤمنین علیه السلام، قم، دار المعروف.
  14. المتقی الهندی، علاء الدین علی بن حسام الدین (1401 ه‍)، کنز العمال فی سنن الأقوال والأفعال، مؤسسة الرسالة.
  15. مفید، محمد بن محمد (1413 ه‍)، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، قم، کنگره شیخ مفید.
  16. النمری القرطبی، أبو عمر یوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد البر بن عاصم (1412 ه‍)، الإستیعاب فی معرفة الأصحاب، بیروت، دار الجیل.
  17. النیسابوری، أبو الحسین مسلم بن الحجاج (1334 ه‍)، صحیح مسلم، ترکیا، دار الطباعة العامرة.
  18. الواقدی، أبو عبد الله محمد بن عمر (1409 ه‍)، المغازی، بیروت، دار الأعلمی.

 

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

جنگ خندق

نویسنده: رضا بازوند

امامت پژوه مرکز حقایق اسلامی

رتبه علمی: علمی-ترویجی

تعداد صفحه: 15 صفحه

دانلود فایل