میلاد امام باقر علیه السلام
ولادت با سعادت امام محمد باقر علیه السلام در ماه رجب سال ۵۷ هجری قمری در مدینه منوره واقع شد. مادر بزرگوار ایشان حضرت فاطمه دختر امام حسن مجتبی علیه السلام بود که او را ام عبدالله می گفتند و آن حضرت ابن الخیرتین و علویٌّ بین علویین بود.
از حضرت باقر العلوم علیه السلام نقل شده است که فرمود: روزی مادرم در زیر دیواری نشسته بود که ناگاه صدایی از دیوار بلند شد و از جا کنده شد خواست بر زمین افتد مادرم به دست خود اشاره کرد به دیوار و فرمود نباید فرود آیی ، قسم به حق مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم که حق تعالی رخصت نمی دهد تو را در افتادن؛ پس آن دیوار مُعلّق در میان زمین و هوا باقی ماند تا آنکه مادرم از آنجا گذر کرد ، پس پدرم زین العابدین علیه السلام صد اشرفی برای او صدقه داد.[۱]
و نیز راوی از حضرت امام صادق علیه السلام روایت کرده که روزی آن جناب یادکرد جده اش مادر جناب امام محمدباقر علیه السلام را و فرمود: کانت صدیقةً لم یدرک فی آل الحسن علیه السلام مثلُها؛ جده ام صدیقه بود و در آل حضرت حسن علیه السلام زنی به درجه و مرتبه او نرسید.[۲]
نام و القاب شریف حضرت
اسم شریف ایشان محمد و کنیه آن جناب ابوجعفر و القاب شریفش باقر ، شاکر و هادی است و مشهورترین لقب های آن حضرت باقر است و این لقبی است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم آن جناب را به آن ملقب فرموده چنانچه به روایت سفینه از جابر بن عبدالله منقول است که حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم به من فرمود :
يوشَكُ أَن تبقى حتى تلقى ولداً لي منَ الحسينِ يقالُ له : محمّدُ يَبقرُ علمَ الدينِ بقراً ، فإذا لقيتَه فأقرِئْه منّي السلامَ
ای جابر امید است که تو در دنیا بمانی تا ملاقات کنی فرزندی از من که از اولاد حسین خواهد بود که او را محمد نامند یَبقَرُ عِلمَ الدّینِ بَقراً او می شکافد علم دین را شکافتنی، پس هرگاه او را ملاقات کردی سلام مرا به او برسان.[۳]
شیخ صدوق روایت کرده است که : حَدَّثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ إِسْحَاقَ الطَّالَقَانِيُّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ الْعَزِيزِ بْنُ يَحْيَى الْبَصْرِيُّ بِالْبَصْرَةِ قَالَ حَدَّثَنِي الْمُغِيرَةُ بْنُ مُحَمَّدٍ قَالَ حَدَّثَنَا رَجَاءُ بْنُ سَلَمَةَ عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ قَالَ سَأَلْتُ جَابِرَ بْنَ يَزِيدَ الْجُعْفِيَّ فَقُلْتُ لَهُ لِمَ سُمِّيَ الْبَاقِرُ بَاقِراً قَالَ لِأَنَّهُ بَقَرَ الْعِلْمَ بَقْراً أَيْ شَقَّهُ شَقّاً وَ أَظْهَرَهُ إِظْهَاراً وَ لَقَدْ حَدَّثَنِي جَابِرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِيُّ أَنَّهُ سَمِعَ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) يَقُولُ يَا جَابِرُ إِنَّكَ سَتَبْقَى حَتَّى تَلْقَى وَلَدِي مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ الْمَعْرُوفَ فِي التَّوْرَاةِ بِبَاقِرٍ فَإِذَا لَقِيتَهُ فَأَقْرِئْهُ مِنِّي السَّلَامَ فَلَقِيَهُ جَابِرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِيُّ فِي بَعْضِ سِكَكِ الْمَدِينَةِ فَقَالَ لَهُ يَا غُلَامُ مَنْ أَنْتَ قَالَ أَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ قَالَ لَهُ جَابِرٌ يَا بُنَيَّ أَقْبِلْ فَأَقْبَلَ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَدْبِرْ فَأَدْبَرَ فَقَالَ شَمَائِلُ رَسُولِ اللَّهِ وَ رَبِّ الْكَعْبَةِ ثُمَّ قَالَ يَا بُنَيَّ رَسُولُ اللَّهِ يُقْرِئُكَ السَّلَامَ فَقَالَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله عله وآله) السَّلَامُ مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ وَ عَلَيْكَ يَا جَابِرُ بِمَا بَلَّغْتَ السَّلَامَ فَقَالَ لَهُ جَابِرٌ يَا بَاقِرُ يَا بَاقِرُ أَنْتَ الْبَاقِرُ حَقّاً أَنْتَ الَّذِي تَبْقَرُ الْعِلْمَ بَقْراً
سوال کردم از جابر بن یزید جعفی که برای چه امام محمدباقر علیه السلام را باقر نامیدند؟ گفت به علت آنکه شکافت علم را شکافتنی و آشکار و ظاهر ساخت آن را ظاهر کردنی، حدیث کرد مرا جابر بن عبدالله انصاری که شنید از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم که فرمود: ای جابر تو زنده می مانی تا ملاقات می نمایی پسرم محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب علیهم السلام را که معروف است در تورات به باقر ، پس هرگاه ملاقات کردی او را از جانب من او را سلام برسان، پس جابر بن عبدالله آن حضرت را در یکی از کوچه های مدینه دید و گفت: ای پسر تو کیستی؟ فرمود: محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب هستم. جابر گفت: ای پسرک به من روی کن، آن حضرت به او روی کرده گفت روی برگردان چنان کرد، عرض کرد: سوگند به پروردگار کعبه که این شمایل و خصال رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است، ای فرزند رسول خدایت سلام رسانید. فرمود: مادام که آسمان و زمین برجا باشد سلام بر رسول خدا باد و بر تو باد ای جابر که سلام حضرت را رساندی ، آنگاه جابر به آن حضرت عرض کرد: يَا بَاقِرُ أَنْتَ الْبَاقِرُ حَقّاً أَنْتَ الَّذِي تَبْقَرُ الْعِلْمَ بَقْراً.[۴]
امام ، پايه گذار نهضت بزرگ علمى
پيشواى پنجم طى مدت امامت خود، در همان شرائط نامساعد، به نشر و اشاعه حقايق و معارف الهى پرداخت و مشكلات علمى را تشريح نمود و جنبش علمى دامنه دارى به وجود آورد كه مقدمات تأسيس يك «دانشگاه بزرگ اسلامى» را كه در دوران امامـت فرزنـد گراميش امام صـادق عليه السلام بـه اوج عظمت رسيد، پى ريزى كرد.
امام پنجم در علم، زهد، عظمت و فضيلت، سرآمد همه بزرگان بنى هاشم بود و مقام بزرگ علمى و اخلاقى او مورد تصديق دوست و دشمن بود. به قدرى روايات و احاديث، در زمينه مسائل و احكام اسلامى، تفسير، تاريخ اسلام، و انواع علوم، از آن حضرت به يادگار مانده است كه تا آن روز از هيچ يك از فرزندان امام حسن و امام حسين(عليهما السلام) به جا نمانده بود.[۵]
رجال و شخصيت هاى بزرگ علمى آن روز، و نيز عده اى از ياران پيامبر(صلى الله عليه وآله) كه هنوز در حال حيات بودند، از محضر آن حضرت استفاده مى كردند.
«جابر بن يزيد جُعفى» و «كيسان سجستانى» (از تابعـين) و فقهائـى ماننـد: «ابن مبارك»، «زُهْرى»، «اوزاعى»، «ابوحنيفه»، «مالك»، «شافعى»، و «زياد بن منذر نهدى» از آثار علمى او بهره مند شده سخنان آن حضرت را، بی واسطه و گاه با چند واسطه، نقل نموده اند.
كتب و مؤلفات دانشمندان و مورخان اهل تسنن مانند: طبرى، بلاذرى، سلامى، خطيب بغدادى، ابونعيم اصفهانى، و كتبى ماننـد: موطّأ مالك، سنن ابى داود، مسند ابى حنيفه، مسند مروزى، تفسير نقاش، تفسير زمخشرى، و ده ها نظير اين ها، كه از مهم ترين كتب جهان تسنن است، پر از سخنان پرمغز پيشواى پنجم است و همه جا جمله: «قال محمد بن على» و يا «قال محمد الباقر» به چشم مى خورد .[۶]
كتب شيعه نيـز در زمينه هاى مختلف سرشار از سخنان و احاديث حضرت باقر(عليه السلام) است و هركس كوچك ترين آشنايى با اين كتاب ها داشته باشد، اين معنا را تصديق مى كند.
محمد بن مسلم گفت : مَا شَجَرَ فِي رَأْيِي شَيْءٌ قَطُّ إِلَّا سَأَلْتُ عَنْهُ أَبَا جَعْفَرٍ (علیهالسلام) حَتَّى سَأَلْتُهُ عَنْ ثَلَاثِينَ أَلْفَ حَدِيثٍ
در هر امر مشکلی که رو می کرد از حضرت امام محمدباقر علیه السلام سوال می کردم تا آنکه سی هزار حدیث از آن حضرت سوال کردم.[۷]
امام باقر عليه السلام در سخنان خود، اغلب به آيات قرآن مجيد استناد نموده از كلام خدا شاهد مى آورد و مى فرمود: «هر مطلبى گفتم، از من بپرسيد كه در كجاى قرآن است تا آيه مربوط به آن موضوع را معرفى كنم.[۸]
امام باقر(عليه السلام) از نظر دانشمندان عامه
آوازه علوم و دانش هاى امام باقرعليه السلام در نقاط مختلف كشور اسلامى پر شده بود و این باعث شده بود برخی از بزرگان به ویژه اهل سنت درباره علم او به تعریف و تمجید بپردازند که از جمله می توان به موارد ذیل اشاره نمود:
ابن حجر هيتمى که از علمای طراز اول عصر خود بوده و محل رجوع عام و خاص بوده درباره امام مى نويسد: محمد باقر به اندازه اى گنج هاى پنهان معارف و دانش ها را آشكار ساخته، حقايق احكام و حكمت ها و لطايف دانش ها را بيان نموده كه جز بر عناصر بى بصيرت يا بدسيرت پوشيده نيست و از همين جاست كه وى را شكافنده و جامع علم، و برافرازنده پرچم دانش خوانده اند.[۹]
عبدالله بن عطاء كه يكى از شخصيت هاى برجسته و دانشمندان بزرگ عصر امام بود، مى گويد:
من هرگز دانشمندان اسلام را در هيچ محفل و مجمعى به اندازه محفل محمد بن على از نظر علمى حقير و كوچك نديدم. من «حكم بن عتيبه» را كه در علم و فقه مشهور آفاق بود، ديدم كه در خدمت محمد باقر مانند كودكى در برابر استاد عالى مقام، زانوى ادب بر زمين زده شيفته و مجذوب كلام و شخصيت او گرديده بود.[۱۰]
ابن ابي الحديد معتزلی از علمای اهل تسنن پيرامون آن حضرت می نويسد:
وهو سيد فقهاء الحجاز ، ومنه ومن ابنه جعفر تعلم الناس الفقه ، وهو الملقب بالباقر ، باقر العلم ، لقبه به رسول الله صلى الله عليه وسلم ولم يخلق بعد ، وبشر به ، ووعد جابر بن عبد الله برؤيته ، وقال : ستراه طفلاً ، فإذا رأيته فأبلغه عني السلام ، فعاش جابر حتى رآه ، وقال له ما وصي به.
او [امام باقر علیه السلام] بزرگ فقهاء اهل حجاز بود و از او و فرزندش جعفر مردم فقه را آموختند و به باقر ملقب گرديد و او باقر علم بود و رسول خدا صلي الله عليه [آله] و سلم او را به باقر ملقب کرده و بعد از او کسي خلق نشد و و به او بشارت داده بود و به جابر وعده داد که او را مي بيند و فرمودند: او را کودک مي بيني. هنگامي که او را ديدي سلام مرا به او ابلاغ کن و جابر زنده بود تا او [امام باقر علیه السلام] را ديد و آنچه به او وصيت شده بود را به ايشان عرضه داشت.[۱۱]
محي الدين نووی از بزرگان شافعی مذهب اهل سنت ، پيرامون آن حضرت چنين می نگارد:
محمد بن علي بن الحسين بن علي بن أبي طالب رضي الله عنهم القرشي الهاشمي المدني أبو جعفر المعروف بالباقر سمي بذلك لأنه بقر العلم اي شقه فعرف أصله وعلم خفيه … وهو تابعي جليل إمام بارع مجمع على جلالته معدود في فقهاء المدينة وأئمتهم.
محمد بن علي بن الحسين بن علي بن أبي طالب كه رضوان خدا بر آنان باد از قبيله بنی هاشم و از قريش، از اهالی مدينه می باشد. [کنيه ايشان] ابو جعفر معروف به باقر و به اين اسم ناميده شد چرا که علم را شکافت و او اصل علم و علوم مخفي را می شناخت … او از تابعين و فردي با عظمت و امامی ماهر و بر جلالتش اجماع وجود دارد جزو فقها و امامان مدينه شمرده می شد.[۱۲]
ابن تيميه حراني پيرامون امام باقر علیه السلام چنين مینویسد:
ابو جعفر محمد بن على من خيار اهل العلم والدين وقيل: انما سمي الباقر لانه بقر العلم.
ابوجعفر محمد بن على از بهترين هاى اهل علم و دين بود. گفته شده او را باقر ناميدند زيرا علم را شکافت.[۱۳]
ذهبی از استوانه هاي علمی اهل سنت نيز امام باقر علیه السلام را چنين معرفی می کند:
ابنه أبو جعفر الباقر هو السيد الإمام أبو جعفر محمد بن علي بن الحسين بن علي العلوي الفاطمي المدني ولد زين العابدين … وكان أحد من جمع بين العلم والعمل والسؤدد والشرف والثقة والرزانة وكان أهل للخلافة … وشهرأبو جعفر بالباقر من بقر العلم أي شقه فعرف اصله وخفيه ولقد كان أبو جعفر إماما مجتهدا تاليا لكتاب الله كبير الشأن.
فرزند او [امام سجاد علیه السلام] آقا و امام، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسين بن علی علوی و فاطمی و از اهالی مدينه و فرزند زين العابدين بود … و تنها کسي بود که بين علم و عمل و سيادت و شرافت و اعتماد و وقار را جمع کرده بود … ابوجعفر به باقر مشهور گرديد چرا که در علم وسعتی ايجاد کرده بود و او اصل علم و علوم مخفی را مي شناخت و ابوجعفر امامی مجتهد و تالی کتاب خداوند بزرگ بود.[۱۴]
شمه ای از مناظرات علمی
ـ مناظره با اسقف مسيحيان
درسفر امام باقر و فرزند بزرگوارشان امام صادق علیهما السلام به شام که به دستور هشام بن عبدالملک صورت گرفته بود ، پيش از آن كه پيشواى پنجم شهر دمشق را ترك گويد، فرصت بسيار مناسبى پيش آمد كه امام براى بيدار ساختن افكار مردم و معرفى عظمت و مقام علمى خود، به خوبى از آن استفاده نمود و افكار عمومى شام را منقلب ساخت. ماجرا از اين قرار بود: هشام وقتی ناگزير با مراجعت امام به مدينه موافقت كرد بعد از خروج امام از قصر خلافت ، در انتهاى ميدانِ مقابل قصر، با جمعيت انبوهى رو به رو گرديد كه همه نشسته بودند. امام از وضع آنان و علّت اجتماعشان جويا شد. گفتند: اين ها كشيشان و راهبان مسيحى هستند كه در مجمع بزرگ ساليانه خود گرد آمده اند و طبق برنامه همه ساله منتظر اسقف بزرگ مى باشند تا مشكلات علمى خود را از او بپرسند. امام به ميان جمعيت تشريف برده به طور ناشناس در آن مجمع بزرگ شركت فرمود. اين خبر فوراً به هشام گزارش داده شد. هشام افرادى را مأمور كرد تا در انجمن مزبور شركت نموده، از نزديك ناظر جريان باشند. طولى نكشيد اسقف بزرگ كه فوق العاده پير و سالخورده بود، وارد شد و با شكوه و احترام فراوان، در صدر مجلس قرار گرفت. آن گاه نگاهى به جمعيت انداخت، و چون سيماى امام باقر(عليه السلام) توجه وى را به خود جلب نمود، رو به امام كرد و پرسيد:
ـ از ما مسيحيان هستيد يا از مسلمانان؟
ـ از مسلمانان.
ـ از دانشمندان آنان هستيد يا افراد نادان؟
ـ از افراد نادان نيستم!
ـ اول من سؤال كنم يا شما مى پرسيد؟
ـ اگر مايليد شما سؤال كنيد.
ـ به چه دليل شما مسلمانان ادعا مى كنيد كه اهل بهشت مى خورند و مىآشامند ولى مدفوعى ندارند؟ آيا براى اين موضوع، نمونه و نظير روشنى در اين جهان وجود دارد؟
ـ بلى، نمونـه روشـن آن در ايـن جهـان جنـين است كه در رحم مادر تغذيه مى كند ولى مدفوعى ندارد!
ـ عجب! پس شما گفتيد از دانشمندان نيستيد؟!
ـ من چنين نگفتم، بلكه گفتم از نادانان نيستم!
ـ سؤال ديگرى دارم.
ـ بفرماييد.
ـ به چه دليل عقيده داريد كه ميوه ها و نعمت هاى بهشتى كم نمى شود و هرچه از آن ها مصرف شود، باز به حال خود باقى بوده كاهش پيدا نمىكند؟ آيا نمونه روشنى از پديده هاى اين جهان مى توان براى اين موضوع ذكر كرد؟
ـ آرى، نمونه روشن آن درعالم محسوسات آتش است. شما اگر از شعله چراغى صدها چراغ روشن كنيد، شعله چراغ اول به جاى خود باقى است و از آن به هيچ وجه كاسته نمى شود!…
…اسقف هرسؤال مشكلى به نظرش مى رسيد، همه را پرسيد و جواب قانع كننده شنيد و چون خود را عاجز يافت، به شدت ناراحت و عصبانى شد و گفت: «مردم! دانشمند والا مقامى را كه مراتب اطلاعات و معلومات مذهبى او از من بيش تر است، به اين جا آورده ايد تا مرا رسوا سازد و مسلمانان بدانند پيشوايان آنان از ما برتر و داناترند؟! به خدا سوگند ديگر با شما سخن نخواهم گفت و اگر تا سال ديگر زنده ماندم، مرا در ميان خود نخواهيد ديد!» اين را گفت و از جا برخاست و بيرون رفت!
اين جريان به سرعت در شهر دمشق پيچيد و موجى از شادى و هيجان درمحيط شام به وجود آورد. هشام، به جاى آن كه از پيروزى افتخارآميز علمى امام باقر(عليه السلام) بر بيگانگان خوشحال گردد، بيـش از پيـش از نفوذ معنوى امام(عليه السلام)بيمناک شد و ضمن ظاهرسازى و ارسال هديه براى آن حضرت، پيغام داد كه حتماً همان روز دمشق را ترك گويد.[۱۵]
ـ مناظره امام با یکی از سران خوارج
در دوران امامت حضرت باقر عليه السلام فرقه هاى مذهبى و گروه هاى سياسى و مذهبى متعددى مانند: معتزله، خوارج و مرجئه فعاليت داشتند و امام هم چون سدى استوار در برابر نفوذ عقائد باطل آنان ايستادگى مى نمود و طى مناظراتـى كه با سران اين گروه ها داشت، پايگاه هاى فكرى و عقيدتى آنان را درهم مى كوبيد و بى پايگى عقائدشان را با دلائل روشن ثابت مى كرد. در اين جا به عنوان نمونه گفتگوى آن حضرت را با «نافع بن ازرق»، يكى از سران خوارج، از نظر خوانندگان مىگذرانيم:
روزى «نافع» به حضور امام رسيد و مسائلى از حرام و حلال پرسيد. امام به سؤالات وى پاسخ داد و ضمن گفت وگو فرمود: به اين مارقيـن (از دين خارج شدگان) بگـو: چرا جدايى از اميرمؤمنان عليه السلام را حلال شمرديد، در صورتى كه قبلاً خون خويش را در كنار او و در راه اطاعت از او نثار مى كرديد و يارى او را موجب نزديكى به خدا مى دانستيد؟!
امام افزود: آنان خواهند گفت كه او در دين خدا حَكَم قرار داد. به آنان بگو: خداوند در شريعت پيامبر خود در دو مورد دو نفر را حَكَم قرار داده است; يكى در مورد اختلاف ميان زن و شوهر است كه مى فرمايد:
{و اگر از جدايى و شكاف ميان آن ها بيم داشته باشيد، داورى از خانواده شوهر و داورى از خانواده زن انتخاب كنيد (تا به كار آنان رسيدگى كنند) اگر اين دو داور تصميم به اصلاح داشته باشند، خداوند كمك به توافق آن ها مى كند (زيرا) خداوند دانا و آگاه است[۱۶]}
ديگرى داورى «سعد بن معاذ» است كه پيامبر اسلام او را ميان خود و قبيله يهودى «بنى قُريظه» حَكَم قرار داد و او هم طبق حكم خدا نظر داد. آن گاه امام افزود: آيا نمى دانيد كه اميرمؤمنان حكميت را به اين شرط پذيرفت كه دو داور بر اساس حكم قرآن داورى كنند و از حدود قرآن تجاوز نكنند و شرط كرد كه اگر بر خلاف قرآن رأى بدهند، مردود خواهد بود؟وقتى كه به اميرمؤمنان گفتند: داورى كه خود تعيين كردى بر ضرر تو نظر داد، فرمود: من او را داور قرار ندادم، بلكه كتاب خدا را داور قرار دادم. پس چگونه مارقين حكميت قـرآن و مردود بودن خلاف قرآن را گمراهى مى شمارند، اما بدعت و بهتان خود را گمراهى به حساب نمى آورند؟!
نافع بن ازرق با شنيدن اين بيانات گفت: به خدا سوگند اين سخنان را نه شنيده بودم ونه به ذهنم خطور كرده بود، حق همين است ان شاءالله![۱۷]
کلام علامه حلی و پاسخ به یک شبهه
علامه حلی فرمود: فرزند امام سجاد علیه السلام ، امام باقر علیه السلام نیز عابدترین و زاهدترین مردم بود. سجده ها ، پیشانی آن بزرگوار را شکافته بود. حضرتش عالم ترین زمانه خویش بود.
ابن تیمیه در این باره می نویسد: هم چنین ابوجعفر محمد بن علی از خوبان علما و اهل دین بود.
این که وی عالم ترین مردم زمانه خویش بود، دلیل می خواهد ، زیرا زهری از معاصران او بود و در نزد مردم از او عالم تر نبود.[۱۸]
پاسخ به ابن تیمیه:
ما به ابن تیمیه در چند محور پاسخ می دهیم:
نخست آنکه اگر ابن تیمیه می توانست ، این مطلب را نیز انکار میکرد. اما با توجه به کینه ای که نسبت به اهل بیت علیهم السلام دارد و خودداری او از انکار این مطلب، خود دلیل روشنی بر درستی سخن علامه حلی است
دوم آنکه شهرت یافتن امام پنجم به باقر از این جهت که او شکافنده و گسترش دهنده علم و دانش است ـ چنان که خود ابن تیمیه در وجه این نام گذاری نقل کرد ـ و این لقب را پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به ایشان داده، دلیلی دیگر بر این مطلب است.
سوم آن که اگر در زمان امام باقر علیه السلام فردی عالم تر از آن حضرت بود ، آن فرد شهرت پیدا می کرد. وقتی پیشوایان اهل سنت ـ که هنوز از آنها تقلید می کنند ـ و همینطور خود زهری از شاگردان آن حضرت بوده اند ، چگونه می توان این مسأله را انکار کرد؟
چهارم آن که ابن تیمیه ، زهری را در برابر حضرت امام باقر علیه السلام معرفی می کند ، اعلم بودن زهری را به مردم آن زمان نسبت می دهد. گویا او خود به طور قطع اعلم بودن زهری را نپذیرفته است.[۱۹]
از سوی دیگر باید پرسید : کدامین مردم زهری را از امام باقر علیه السلام عالم تر می دانستند؟
به راستی، چه انگیزه ای ابن تیمیه را وادار کرده تا در مواردی از کتاب خود ، از زهری یاد کند و او را در برابر امامان معصوم علیهم السلام بالا ببرد؟!
حقیقت این است که زهری از مشهورترین کسانی بوده که از امیرالمومنین علی علیه السلام و اهل بیت پاک ایشان روی گردانیده است و به این دلیل ابن تیمیه از او یاد می کند که زهری نیز با ابن تیمیه یک دیدگاه و باور را دارند.
ابن ابی الحدید معتزلی حنفی درباره زهری می گوید:
زهری از افرادی است که از راه امیرمومنان علی {علیه السلام} منحرف بود.
جریر بن عبدالحمید از محمد بن شیبه چنین نقل می کند : روزی در مسجد مدینه بودم و دیدم زهری و عروة بن زبیر نشسته اند و با ذکر نام علی { علیه السلام} از او بدگویی می کنند. این خبر به گوش علی بن الحسین { علیهما السلام} رسید، او به نزد آن دو رفت، بالای سرشان ایستاد و فرمود: ای عروه پدرم از پدرت به خدا شکایت برد و خداوند به نفع پدرم و به زیان پدرت حکم کرد. و اما تو ای زهری اگر در مکه بودم دم آهنگری پدرت را به تو نشان می دادم.[۲۰]
علما در مواردی حتی به مذمت زهری پرداخته اند و او را عامل حکومت بنی امیه و از حامیان آنها دانسته اند که به بیان علامه عبدالحق دهلوی باعث ضعف ایمان او شده و ابن معین به خاطر اینکه زهری به دنبال پست و مقام بوده ، اعمش را از او برتر و عالم تر می داند.[۲۱]
حتی شعبه روایاتی را که هشیم از زهری نوشته بود را گرفته و پاره کرد.[۲۲]
با این بیانات ثابت شد که علاوه بر اینکه ابن تیمیه کلامی بی مبنا را بیان کرده ، زهری هم دارای چنین مقام ادعایی نمی باشد و امام باقر علیه السلام جامع علوم ، اخلاق و فضایل انسانی میباشد.
پینوشتها:
[۱] الدعوات ، قطب الدین راوندي، ص ۶۸
[۲] منتهی الامال ، شیخ عباس قمی ، ج ۲ ، ص ۱۷۲
[۳] الإرشاد ، شيخ مفيد ، ج ۲ ص ۱۵۹
[۴] علل الشرائع ، شیخ صدوق ، ج ۱ ص ۲۳۳
[۵] مناقب آل أبي طالب – ط علامه ، ابن شهرآشوب ، ج ۴ ص ۱۹۵
[۶] همان
[۷] إختيار معرفة الرجال ، شیخ طوسی ، ج ۱ ، ص ۱۶۳
[۸] الاحتجاج علی اهل اللجاج ، احمد بن علي طبرسی ، المطبعة المرتضویة ، نجف ، ص ۱۷۶
[۹] الصواعق المحرقة فی الردّ علی اهل البدع و الزندقة ، چاپ قاهره ، ص ۲۰۱
[۱۰]تذكرة الخواص ، سبط بن الجوزي ، ص ۳۰۲
[۱۱] شرح نهج البلاغة، إبن أبيالحديد المعتزلي ، ج ۱۵ ص ۱۶۴
[۱۲] تهذيب الأسماء واللغات، النووي الشافعي ، ج ۱ ص ۱۰۳ / شرح النووي علي صحيح مسلم، ج ۱ ص ۱۰۲
[۱۳] منهاج السنة النبوية، ابن تيميه الحراني الحنبلي ، ج ۴ ص ۵۰
[۱۴] سير أعلام النبلاء، شمس الدین ذهبی ، ج ۴ ص ۴۰۱-۴۰۲
[۱۵] سیره پیشوایان ، مهدی پیشوائی ، ص ۳۴۱ به نقل از دلائل الامامة ، طبری ، ص ۱۰۵ ـ ۱۰۷
[۱۶] {وَإِنْ خِفْتُمْ شِقَاقَ بَيْنِهِمَا فَابْعَثُوا حَكَمًا مِنْ أَهْلِهِ وَحَكَمًا مِنْ أَهْلِهَا إِنْ يُرِيدَا إِصْلَاحًا يُوَفِّقِ اللَّهُ بَيْنَهُمَا ۗ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيمًا خَبِيرًا} نساء / ۳۵
[۱۷] احتجاح ، احمد بن علی طبرسی ، المطبعة المرتضویة ، نجف ، ۲ / ۱۷۶
[۱۸] منهاج السنة ، ابن تیمیه ، ج ۲ / ص ۱۲۳
[۱۹] پیشوایان معصوم ، آیت الله سید علی میلانی ، ج ۲ ، ص ۲۲
[۲۰] شرح نهج البلاغة، إبن أبيالحديد المعتزلي ، ج ۴ ، ص ۱۰۲
[۲۱] تهذیب التهذیب ، ابن حجر عسقلانی، ج ۴ ، ص ۱۹۷
[۲۲] سیر اعلام النبلاء ، شمس الدین ذهبی ، ج ۷ ، ص ۲۲۶