چکیده
حدیث رد الشمس از قرون ابتدایی در منابع فریقین مورد بحث و گفتگو بوده است. و از دو جهت افضلیت و اعجاز قابلیت استدلال برای حقانیت امیرالمومنین علیهالسلام را دارد. وخود حضرت امیر علیهالسلام برای اثبات حقانیتشان در روز شورا این فضیلت را برای افراد یادآوری و بازگو کردند.
طبق روایات، رد الشمس دو مرتبه برای امیرالمومنین علیهالسلام واقع شده است. اول در زمان خود رسولخدا صلی الله علیه و آله و بعد در زمان بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله.
این جستار به بیان و بررسی دقیقتر حدیث رد الشمس از منابع فریقین پرداخته است. و در بحث بررسی سند، تکیه بر اقوال و انظار علمای سنی شده است .
کلید واژگان : رد الشمس، علمای سنی، شبهات، استدلال، فضیلت، معجزه
مقدمه
همواره در طول تاریخ و بعد از شهادت رسول خدا صلی الله علیه وآله و اتفاق ننگین سقیفه، سنگ بنای مخالفت و دشمنی با حضرت امیر علیهالسلام گذاشته شد. و این بنای شوم سبب انکار، و تکذیب جایگاه و فضائل حضرت امیر علیهالسلام شد. از فضائل و معجزات ایشان که در تاریخ ثبت شده است و با انکار برخی علمای عامه از جمله ابن تیمیه، وابن حزم، و ابن عساکر و … رو به رو شد؛ واقعه رد الشمس است که قابلیت استدلال بر امامت و حقانیت امیرالمومنین علیهالسلام را دارد.
در این نوشتار ابتدا روایت را از کتب عامه نقل میکنیم، سپس به شبهات سندی و متنی پاسخ گفته و در انتها طریقه استدلال به امامت حضرت امیر علیهالسلام بوسیله حدیث رد الشمس را بیان میکنیم.
طبق منابع فریقین رد الشمس دو بار برای امیرالمومنین علیهالسلام اتفاق افتاده است. یکبار در زمان حیات رسول خدا صلی الله و آله و یکبار بعد از شهادت پیامبر صلی الله و آله.
چنانچه خود حضرت امیر علیهالسلام در مناشده ای به آن اشاره میکند و میفرماید:
فَإِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى رَدَّ عَلَيَّ الشَّمْسَ مَرَّتَيْنِ وَ لَمْ يَرُدَّهَا عَلَى أَحَدٍ مِنْ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه وآله غَيْرِي[۱]
خداوند متعال دوبار خورشید را برای من برگرداند، واین فضیلتی که برای هیچ کس در امت رسول الله صلی الله علیه وآله اتفاق نیفتاد.
و بزرگانی مانند شیخ مفید نیز به ان تصریح کردهاند:
رَدَّ اللَّهُ عَلَيْهِ الشَّمْسَ مَرَّتَيْنِ مَرَّةً فِي أَيَّامِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه وآله وَ مَرَّةً بَعْدَ وَفَاتِهِ صلی الله علیه وآله [۲]
ونیز در حدیثی عمر بن خطاب به این فضیلت بزرگ و دوبار اتفاق افتادن آن اشاره کرده است.
وَ عَنْ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ أَنَّهُ قَالَ: فِي أَوَّلِ يَوْمَ صَعِدَ عَلَى الْمِنْبَرِ فِي خِلَافَتِهِ، قَالَ: لَقَدْ أُعْطِيَ عَلِيٌّ عَلَيْهِ السَّلَامُ اثْنَتَيْ عَشْرَةَ فَضِيلَةً، لَمْ تَكُنْ لِي وَ لَا لِأَحَدٍ مِنَ النَّاسِ وَاحِدَةٌ مِنْهَا:….وَ الْعَاشِرَةُ: رُدَّتْ لَهُ الشَّمْسُ مَرَّتَيْنِ: مَرَّةً بِالْمَدِينَةِ، وَ مَرَّةً بِالْعِرَاقِ.[۳]
وحتی بزرگان عامه که فقط اتفاق رد الشمس در زمان حیات رسول خدا صلی الله و آله را نقل کردهاند تصریح میکنند به اینکه شیعه معتقد است رد الشمس دو دفعه برای امیرالمومنین علیهالسلام اتفاق افتاده است.
گرچه اتفاق دوم (رد الشمس بعد از شهادت رسولخدا صلی الله و آله) و گذر از سرزمین بابل را نقل کردهاند اما مع الاسف ادامه جریان که اتفاق معجزه رد الشمس توسط امیرالمومنین علیهالسلام باشد را حذف کردهاند.
ابن حزم اندلسی مینویسد:
«وَلَا يَخْتَلِفُونَ فِي أن الشَّمْس ردَّتْ على عَليّ بن أبي طَالب مرَّتَيْنِ»[۴]
(در بین شیعه) اختلافی نیست که خورشید دوبار برای علی بن ابی طالب علیه السلام بازگشته است.
صرف نظر از آنکه مرزبانان حریم علوی و علمای شیعه در طول قرون این حدیث را ثبت و ضبط کردهاند، این حدیث شریف از شهرت بسیار زیادی در میان علمای اهل سنت برخوردار است که از قرون اول در کتبشان از آن به عنوان فضیلتی بزرگ برای امیرالمومنین علیهالسلام یاد کردهاند.
تا جایی که ابن حجر هیتمی با لفظ کرامه باهره ( کرامتی خیره کننده ) از این اتفاق برای امیرالمومنین علیهالسلام یاد میکند:
«وَمن كراماته الباهرة أَن الشَّمْس ردَّتْ عَليه لما كَانَ رَأس النَّبِي صلى الله عَلَيْهِ وَسلم فِي حجره»[۵]
از کرامات خیرهکننده امیرالمومنین علیه السلام این است که خورشید برای او بازگردانده شد، زمانی که سر مبارک رسول الله صلی الله علیه و آله بر دامان علی علیه السلام بود.
در این نوشتار نیز قبل از آنی که به نقل روایت از کتب شیعه بپردازیم، آن را از کتب عامه نقل و بررسی میکنیم.
آنچه در کتب اهل سنت به آن پرداخته شده است فقط واقعه نخست از رد الشمس است که ۵۶ نفر از علما و بزرگان اهل سنت آن را گزارش کرده اند.[۶]
متون این گزارشات را به دو دسته تقسیم میکنیم.
دسته اول : روایاتی که فقط اصل ماجرا در آن نقل شده است.
دسته دوم : روایاتی که به شرح و توضیح نیز پرداختهاند.
دسته اول:
حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ سَعِيدٍ قَالَ: نا أَحْمَدُ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْمُفَضَّلِ الْحَرَّانِيُّ قَالَ: نا الْوَلِيدُ بْنُ عَبْدِ الْوَاحِدِ التَّمِيمِيُّ قَالَ: نا مَعْقِلُ بْنُ عُبَيْدِ اللَّهِ، عَنْ أَبِي الزُّبَيْرِ، عَنْ جَابِرٍ: «أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَمَرَ الشَّمْسَ فَتَأَخَّرَتْ سَاعَةً مِنْ نَهَارٍ»[۷]
پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به خورشید فرمان داد تا مدّتی با تأخیر غروب کند.
«وَأخرج الطَّبَرَانِيّ بِسَنَد حسن عَن جَابر أَن النَّبِي صلى الله عَلَيْهِ وَسلم أَمر الشَّمْس فتأخرت سَاعَة من نَهَار»[۸]
دسته دوم :
روایاتی که جزئیات بیشتری از واقعه را شرح داده اند که برخی از آنها را ذیلا نقل میکنیم.
ابوجعفر طحاوی در شرح مشکل الآثار:
حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُغِيرَةِ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ صَالِحٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا ابْنُ أَبِي فُدَيْكٍ، قَالَ: حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى، عَنْ عَوْنِ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ أُمِّهِ أُمِّ جَعْفَرٍ، عَنْ أَسْمَاءَ ابْنَةِ عُمَيْسٍ، أَنَّ النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ صَلَّى الظُّهْرَ بِالصَّهْبَاءِ ثُمَّ أَرْسَلَ عَلِيًّا عَلَيْهِ السَّلَامُ فِي حَاجَةٍ فَرَجَعَ ، وَقَدْ صَلَّى النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ الْعَصْرَ، فَوَضَعَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ رَأْسَهُ فِي حِجْرِ عَلِيٍّ فَلَمْ يُحَرِّكْهُ حَتَّى غَابَتِ الشَّمْسُ، فَقَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: ” اللهُمَّ إِنَّ عَبْدَكَ عَلِيًّا احْتَبَسَ بِنَفْسِهِ عَلَى نَبِيِّكَ فَرُدَّ عَلَيْهِ شَرْقَهَا ” قَالَتْ أَسْمَاءُ فَطَلَعَتِ الشَّمْسُ حَتَّى وَقَعَتْ عَلَى الْجِبَالِ وَعَلَى الْأَرْضِ ، ثُمَّ قَامَ عَلِيٌّ فَتَوَضَّأَ وَصَلَّى الْعَصْرَ ، ثُمَّ غَابَتْ وَذَلِكَ فِي الصَّهْبَاءِ فِي غَزْوَةِ خَيْبَرَ»[۹]
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نماز ظهر را در صهباء خواند سپس علی علیهالسلام را برای انجام ماموریتی به جایی فرستاد، وقتی که حضرت برگشت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نماز عصر را خوانده بود، حضرت سر بر دامنِ علی گذاشت و به خواب رفت، علی نیز بدون حرکت و آرام ماند تا حضرت بیدار نشود، این وضیعت ادامه یافت تا اینکه خورشید غروب کرد، پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از خواب بیدار شد، وقتی وضع را آنگونه مشاهده فرمود دست به دعا برداشته چنین گفت: خدایا، بنده تو علی خود را به خاطر پیامبرت اینگونه نگهداشته است، روشنایی خورشید را برای وی برگردان. اسماء میگوید: خورشید دیگر بار تابش خویش را آغاز کرد، زمین وکوهها را روشن ساخت، علی از جای خویش برخاست وضو گرفت و نماز عصر را به جای آورد، پس از پایان یافتن نمازِ علی، خورشید بار دیگر غروب کرد، این حادثه در سرزمین صهباء و در غزوه خیبر اتّفاق افتاد.
طبرانی در معجم الکبیر:
حَدَّثَنَا الْحُسَيْنُ بْنُ إِسْحَاقَ التُّسْتَرِيُّ، ثنا عُثْمَانُ بْنُ أَبِي شَيْبَةَ، ح وَحَدَّثَنَا عُبَيْدُ بْنُ غَنَّامٍ، ثنا أَبُو بَكْرِ بْنِ أَبِي شَيْبَةَ، قَالَا: ثنا عُبَيْدُ اللهِ بْنُ مُوسَى، عَنْ فُضَيْلِ بْنِ مَرْزُوقٍ، عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ الْحَسَنِ، عَنْ فَاطِمَةَ بِنْتِ حُسَيْنٍ ، عَنْ أَسْمَاءَ بِنْتِ عُمَيْسٍ، قَالَتْ: كَانَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يُوحَى إِلَيْهِ وَرَأْسُهُ فِي حِجْرِ عَلِيٍّ، فَلَمْ يُصَلِّ الْعَصْرَ حَتَّى غَرَبَتِ الشَّمْسُ فَقَالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «اللهُمَّ إِنَّ عَلِيًّا كَانَ فِي طَاعَتِكَ وَطَاعَةِ رَسُولِكَ فَارْدُدْ عَلَيْهِ الشَّمْسَ» قَالَتْ أَسْمَاءُ: «فَرَأَيْتُهَا غَرَبَتْ وَرَأَيْتُهَا طَلَعَتْ بَعْدَمَا غَرَبَتْ»[۱۰]
ذهبی در میزان الاعتدال:
وحدثنا أحمد بن داود بن موسى، حدثنا عمار، حدثنا فضيل بن مرزوق، عن إبراهيم بن الحسن، عن فاطمة بنت الحسين، عن أسماء بنت عميس، قالت: كان رسول الله صلى الله عليه وسلم يوحى إليه ورأسه في حجر على ولم يكن على صلى العصر، فقال النبي صلى الله عليه وسلم: اللهم إن عليا كان في طاعتك فاردد عليه الشمس.
قالت أسماء: فوالله لقد رأيتها غابت ثم طلعت بعد ما غابت»[۱۱]
آلوسی در روح المعانی:
«فقد روي عن أسماء بنت عميس أن النبي صلى الله عليه وسلم كان يوحى إليه ورأسه في حجر علي كرم الله تعالى وجهه فلم يصل العصر حتى غربت الشمس فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم: صليت يا علي؟ قال: لا فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم: اللهم إنه كان في طاعتك وطاعة رسولك فاردد عليه الشمس قالت أسماء: فرأيتها غربت ثم رأيتها طلعت بعد ما غربت ووقعت على الأرض وذلك بالصهباء في خيبر»[۱۲]
در میان این اقوال و گزارشات متعدد علمای سنی، عده قلیلی حدیث را جعلی خوانده و آن را نمیپذیرند که اجمالا به بررسی آنها میپردازیم.
۱.ابن حزم ۲.ابن عساکر ۳.ابن الجوزی ۴.ابن تیمیه ۵.ابن قیم ۶.ابن کثیر
در یک تقسیم بندی کلی اشکالات این شش نفر به دو دسته تقسیم میشود.
اول: اشکال سندی
دوم: اشکال متنی (دلالی)
اشکالات سندی
ابن جوزی در کتاب الموضوعات خودش بعد از نقل روایت رد الشمس مینویسد:
«هَذَا حَدِيث موضوع بلاشك وَقَدِ اضْطَرَبَ الرُّوَاةُ فِيهِ»[۱۳]
این حدیث بدون شک موضوع (جعلی) هست و راویانش مضطرب هستند.
ابن عساکر در تاریخ مدینه دمشق بعد از اینکه به دو طریق روایت را نقل میکند، مینویسد:
«هذا حديث منكر وفيه غير واحد من المجاهيل»[۱۴]
این حدیث (رد الشمس) منکر است و بیش از یک راوی مجهول دارد.
ابن تیمیه در منهاج السنه آورده است:
«لَكِنِ الْمُحَقِّقُونَ مِنْ أَهْلِ الْعِلْمِ وَالْمَعْرِفَةِ بِالْحَدِيثِ يَعْلَمُونَ أَنَّ هَذَا الْحَدِيثَ كَذِبٌ مَوْضُوعٌ»[۱۵]
برای محققان اهل علم و حدیث شناسان واضح هست که این حدیث دروغ و جعلی هست.
ابن حزم اندلسی نیز صریحا حدیث را از اکاذیب شیعه میداند.
«وَلَا يَخْتَلِفُونَ فِي إِن الشَّمْس ردَّتْ على عَليّ بن أبي طَالب مرَّتَيْنِ أفيكون فِي صفاقة الْوَجْه وصلابة الخد وَعدم الْحيَاء والجرأة على الْكَذِب أَكثر من هَذَا»[۱۶]
رافضيان را در اين عقيده خلافى نيست كه خورشيد براى على بن ابى طالب دوبار بازگشته است، آيا بى آبروئى، پرروئى، بى آزرمى، و جرأت بر دروغگوئى، از اين بيشتر هم ممكن است؟!
ابن کثیر حدیث را ضعیف میداند و آن را از جعلیات شیعه میشمارد :
«وَلَكِنَّ الْحَدِيثَ ضَعِيفٌ جِدًّا، لَا أَصْلَ لَهُ، وَهَذَا مِمَّا كَسَبَتْ أَيْدِي الرَّوَافِضِ»[۱۷]
قطعا حدیث ضعیف است و این اتفاق هیچ اصل و اساسی ندارد و از آن احادیثی هست که روافض (شیعیان) آن را جعل کردهاند.
صرف نظر از بررسی تک تک روات در طرق مختلف این حدیث شریف از اشکالات سندی به چند گونه میتوان پاسخ داد که ما را بینیاز از بررسی سند میکند:
اولا : حدیث تنها یک طریق ندارد که با تضعیفش، اصل اتفاق را دروغ یا موضوع بخوانیم.
حدیث رد الشمس از ۱۲ نفر از صحابه به طرق مختلف نقل شده است:
امیرالمومنین علیهالسلام ، حسین بن علی علیهما السلام ، ابوسعید الخدری ، سلمان، ابوذر، جابر بن عبدالله، ابورافع، ابوهریره، انس بن مالک، اسماء بنت عمیس، ام سلمه، ام هانی[۱۸]
که تنها طبرانی از اسماء بنت عمیس به سه طریق روایت را نقل کرده است که آنها را میآوریم :
«حَدَّثَنَا إِسْمَاعِيلُ بْنُ الْحَسَنِ الْخَفَّافُ، ثنا أَحْمَدُ بْنُ صَالِحٍ، ثنا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي فُدَيْكٍ، أَخْبَرَنِي مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى الْفِطْرِيُّ، عَنْ عَوْنِ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ أُمِّ جَعْفَرٍ، عَنْ أَسْمَاءَ بِنْتِ عُمَيْسٍ»[۱۹]
«حَدَّثَنَا الْحُسَيْنُ بْنُ إِسْحَاقَ التُّسْتَرِيُّ، ثنا عُثْمَانُ بْنُ أَبِي شَيْبَةَ، ح وَحَدَّثَنَا عُبَيْدُ بْنُ غَنَّامٍ، ثنا أَبُو بَكْرِ بْنِ أَبِي شَيْبَةَ، قَالَا: ثنا عُبَيْدُ اللهِ بْنُ مُوسَى، عَنْ فُضَيْلِ بْنِ مَرْزُوقٍ، عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ الْحَسَنِ، عَنْ فَاطِمَةَ بِنْتِ حُسَيْنٍ ، عَنْ أَسْمَاءَ بِنْتِ عُمَيْسٍ»[۲۰]
«حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ سِنَانٍ الْوَاسِطِيُّ، ثنا عَلَى بْنُ الْمُنْذِرِ، ثنا مُحَمَّدُ بْنُ فُضَيْلٍ، ثنا فُضَيْلُ بْنُ مَرْزُوقٍ، عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ الْحَسَنِ، عَنْ فَاطِمَةَ بِنْتِ عَلِيٍّ، عَنْ أَسْمَاءَ بِنْتِ عُمَيْسٍ»[۲۱]
و بسیاری از عالمان و محدثان عامه اقرار به صحت سند روایات طبرانی کرده اند که بعدا به آن اشاره میکنیم.
ثانیا : علاوه بر تصحیحات از علمای حقه شیعه، علمای عامه نیز کثیرا تصریح به صحت اسناد حدیث شریف رد الشمس کرده اند .
برخی مطلقا آن را تصحیح کرده اند و حدیث را حسن خواندهاند و برخی با طعن به مستشکلینی از جمله ابن جوزی تصریح به صحت سند کردهاند که به برخی از آنها اشاره ای میکنیم .
قاضی عیاض
بعد از نقل حدیث در کتابش مینویسد :
«وَهَذَانِ الْحَدِيثَانِ ثَابِتَانِ وَرُوَاتُهُمَا ثِقَاتٌ»[۲۲]
طحاوی در شرح مشکل الاثار مینویسد :
«أَحْمَدَ بْنِ صَالِحٍ أَنَّهُ كَانَ يَقُولُ: لَا يَنْبَغِي لِمَنْ كَانَ سَبِيلُهُ الْعِلْمَ التَّخَلُّفُ عَنْ حِفْظِ حَدِيثِ أَسْمَاءَ الَّذِي رَوَاهُ لَنَا عَنْهُ ; لِأَنَّهُ مِنْ أَجَلِّ عَلَامَاتِ النُّبُوَّةِ»[۲۳]
احمد بن صالح مکرر میگفت: برای کسی که اهل علم هست، شایسته نیست حدیث اسماء (رد الشمس) را حفظ نکند(تضعیف کند)، زیرا این واقعه از بزرگترین علامات نبوت است.
سیوطی مینویسد:
«أخرج ابْن مندة وَابْن شاهين وَالطَّبَرَانِيّ بأسانيد بَعْضهَا على شَرط الصَّحِيح عَن أَسمَاء بنت عُمَيْس»[۲۴]
ابن حجر هیتمی بعد از آنی که از این اتفاق به کرامه باهره برای امیرالمومنین علیهالسلام یاد میکند. بعد از ذکر حدیث در تایید آن مینویسد :
«وَحَدِيث ردهَا صَححهُ الطَّحَاوِيّ وَالْقَاضِي فِي الشِّفَاء وَحسنه شيخ الْإِسْلَام أَبُو زرْعَة وَتَبعهُ غَيره وردوا على جمع قَالُوا إِنَّه مَوْضُوع»[۲۵]
حدیث رد الشمس را طحاوی و قاضی عیاض در کتاب شفا آن را صحیح دانستهاند و شیخ الاسلام ابوزرعه و دیگران حدیث را حسن میدانند و حرف کسانی که این حدیث را موضوع و جعلی میدانند را رد کردهاند.
صحت نقل طبرانی
ابن حجر عسقلانی بعد از ذکر حدیث از معجم طبرانی سند آن را حسن میداند:
«وَقَعَ فِي الْأَوْسَطِ لِلطَّبَرَانِيِّ مِنْ حَدِيثِ جَابِرٍ أَنَّ النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَمَرَ الشَّمْسَ فَتَأَخَّرَتْ سَاعَةً مِنْ نَهَارٍ وَإِسْنَادُهُ حَسَنٌ»[۲۶]
طبرانی در الاوسط خودش از طریق جابر حدیث رد الشمس را نقل کرده است که سندش حسن است.
زین الدین عراقی در طرح التثریب مینویسد :
«وَرَوَى الطَّبَرَانِيُّ فِي مُعْجَمِهِ الْأَوْسَطِ بِإِسْنَادٍ حَسَنٍ عَنْ جَابِرٍ»[۲۷]
ابوبکر هیثمی بعد از نقل حدیث از معجم الاوسط طبرانی میگوید :
«رَوَاهُ الطَّبَرَانِيُّ فِي الْأَوْسَطِ وَإِسْنَادُهُ حَسَنٌ»[۲۸]
سیوطی نیز طریق طبرانی از جابر را حسن میداند.
«وَأخرج الطَّبَرَانِيّ بِسَنَد حسن عَن جَابر أَن النَّبِي صلى الله عَلَيْهِ وَسلم أَمر الشَّمْس فتأخرت سَاعَة من نَهَار»[۲۹]
ایرادات بر ابن جوزی
ابن جوزی از معدود افرادی ست که با وجود طرق زیادی از حدیث رد الشمس و تصریحات کثیر علمای عامه بر حسن و صحیح بودن سند این حدیث شریف ، آن را موضوع میداند و مینویسد : «هَذَا حَدِيث موضوع بلاشك وَقَدِ اضْطَرَبَ الرُّوَاةُ فِيهِ»[۳۰] ، لذا خود علمای عامه وی را مورد حمله و انتقاد قرار داده اند.
مناوی در فیض القدیر در اعتراض به ابن الجوزی مینویسد:
«وهذا أبلغ في المعجزة وأخطأ ابن الجوزي في إيراده في الموضوع»[۳۱]
این اتفاق بسیار بلیغ و صریح در معجزه است و ابن جوزی در موضوع دانستن روایت اشتباه کرده است.
سبط بن جوزی پس از نقل حدیث مینویسد : نظر پدر بزرگم بر ساختگی بودن این حدیث»، ادّعایی است بدون دلیل قول جدی بانه موضوع دعوی بلا دلیل[۳۲]
سیوطی در نقد ابن الجوزی مینویسد بسیاری از مطالبی که ابن الجوزی در کتاب موضوعاتش آورده دلیلی بر وضع آن نیست، بلکه بسیاری از آنها حسن بلکه صحیح هستند.
«فَذَكَرَ) فِي كِتَابِهِ (كَثِيرًا مِمَّا لَا دَلِيلَ عَلَى وَضْعِهِ، بَلْ هُوَ ضَعِيفٌ) ، بَلْ وَفِيهِ الْحَسَنُ، بَلْ وَالصَّحِيحُ، وَأَغْرَبُ مِنْ ذَلِكَ أَنَّ فِيهَا حَدِيثًا مِنْ ” صَحِيحِ مُسْلِمٍ “»[۳۳]
ابن جوزی در کتاب الموضوعات خودش(که احادیث موضوع را جمع کرده است) بسیاری از احادیثش را آورده است که هیچ دلیلی بر وضع و جعل آن نیست بلکه حتی حدیث ضعیف هم نیست. بلکه در این کتاب حدیث حسن، حدیث صحیح هم وارد شده است! و عجیب تر اینکه احادیث صحیح مسلم را در کتاب الموضوعات وارد کرده است!
عینی حنفی مینویسد:
«وَهُوَ حَدِيث مُتَّصِل، وَرُوَاته ثِقَات وإعلال ابْن الْجَوْزِيّ هَذَا الحَدِيث لَا يلْتَفت إِلَيْهِ»[۳۴]
حدیث رد الشمس متصل است و رواتش ثقه هستند و به تضعیف و اعلال ابن جوزی توجهی نمیشود.
همانطور که ملاحظه فرمودید با اعتراف علمای عامه شکی بر صدور حدیث و رخداد این اتفاق وجود ندارد.
اما علمای عامه در مقام اشکال به این کرامت و فضیلت امیرالمومنین علیهالسلام به مخدوش کردن سند آن اکتفا نکردهاند و اشکالاتی به محتوای آن کردهاند که به برخی از آنها ذیلا اشاره میشود:
اشکالات محتوایی
شبهه اول
ابن کثیر در البدایه میآورد:
«عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: ” إِنَّ الشَّمْسَ لَمْ تُحْبَسْ لِبَشَرٍ إِلَّا لِيُوشَعَ لَيَالِيَ سَارَ إِلَى بَيْتِ الْمَقْدِسِ…..وَفِيهِ أَنَّ هَذَا كَانَ مِنْ خَصَائِصِ يُوشَعَ عَلَيْهِ السَّلَامُ، فَيَدُلُّ عَلَى ضَعْفِ الْحَدِيثِ الَّذِي رَوَيْنَاهُ أنَّ الشَّمس رَجَعَتْ حَتَّى صَلَّى عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ صَلَاةَ الْعَصْرِ...[۳۵]
از ابی هریره روایت شده است که خورشید جز برای حضرت یوشع علیهالسلام حبس نشده است. پس این از خصائص یوشع علیهالسلام است و دلالت میکند بر ضعف حدیث رد الشمس برای امیرالمومنین علیهالسلام.
پاسخ:
بر فرض صحت حدیث اباهریره، این حصر در لسان رسول خدا صلی الله علیه وآله حمل میشود بر قبل زمان حضرت و دلالتی ندارد که این حبس برای خود پیغمبر صلی الله علیه وآله نیز اتفاق نیفتد.
لذا التفات به این معنا خود علمای عامه را نیز در حل تعارض این دو روایت به جواب وا داشته است.
صالحی شامی در سبل الرشاد مینویسد :
ولا يعارضه ما رواه أحمد بسند صحيح عن أبي هريرة «لم تحبس الشمس إلّا ليوشع بن نون»[۳۶]
ابن حجر عسقلانی در فتح الباری میآورد :
مقصود از این روایت آن است که بر انبیای پیشین تنها بر یوشع خورشید حبس شد، و این دلالت ندارد که برای پیامبر ما صلی الله علیه وآله حبس نمیشود.
«فَلَمْ تُحْبَسِ الشَّمْسُ إِلَّا لِيُوشَعَ وَلَيْسَ فِيهِ نَفْيُ أَنَّهَا تُحْبَسُ بَعْدَ ذَلِكَ لِنَبِيِّنَا صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ»[۳۷]
شبهه دوم
ابن تیمیه میگوید : چه طور حدیث رد الشمس صحیح باشد در حالیکه در روایت آمده است پیامبر سر بر زانوی امیرالمومنین علیهالسلام خوابیده است و خوابیدن بعد از عصر مکروه است.
«فَإِنَّ النَّوْمَ بَعْدَ الْعَصْرِ مَكْرُوهٌ مَنْهِيٌّ عَنْهُ، وَالنَّبِيُّ – صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ – تَنَامُ عَيْنَاهُ وَلَا يَنَامُ قَلْبُهُ»[۳۸]
و چه طور میشود نماز از علی بن ابیطالب فوت شود در حالیکه این کبیره است؟ و در این صورت نه تنها این منقبتی برای حضرت امیر علیهالسلام نیست بلکه عیب و نقص است.
فَكَيْفَ تَفُوتُ عَلِيًّا صَلَاةُ الْعَصْرِ؟
«وَمَنْ فَعَلَ هَذَا كَانَ مِنْ مَثَالِبِهِ لَا مِنْ مَنَاقِبِهِ »[۳۹]
پاسخ :
اولا رسول خدا صلی الله علیه و آله در حالت خواب نبوده است و صریحا در روایات به آن اشاره شده است که حضرت در حال دریافت وحی بوده است. «وَكَانَ يُوحَى إِلَيْهِ»[۴۰]
سلمنا اگر هم این را بپذیریم همانطور که خود ابن تیمیه به آن اشاره کرد خواب پیامبر صلی الله علیه و آله با دیگران متفاوت است.
ثانیا امام امیرالمومنین علیهالسلام ترک صلاه نکرده است و در متون روایات وارد شده است که حضرت نمازشان را با حالت ایماء و اشاره به جا آورده اند.
فَاضْطُرَّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام لِذَلِكَ إِلَى صَلَاةِ الْعَصْرِ جَالِساً يُومِئُ بِرُكُوعِهِ وَ سُجُودِهِ إِيمَاء[۴۱]
ثالثا بر فرض فوت صلاه ، به تصریح رسول خدا صلی الله علیه و آله در متون روایات حضرت امیر علیهالسلام در حال اطاعت از خداوند متعال و رسولش صلی الله علیه و آله بوده است.
فَقَالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «اللهُمَّ إِنَّ عَلِيًّا كَانَ فِي طَاعَتِكَ وَطَاعَةِ رَسُولِكَ[۴۲]
لذا زرقانی در شرح المواهب میگوید:
«لأنها فاتته بعذر مانع من الأداء، وهو عدم تشويشه على النبي، وهذه فضيلة»[۴۳]
(فوت نماز از علی بن ابی طالب علیه السلام نقص نیست) زیرا نماز به واسطه عذری از اداء فوت شده است و آن عذر عدم تشویش رسول الله صلی الله و آله بوده است و این یک فضیلت است.
شبهه سوم
ابن تیمیه میگوید : اگر این اتفاق رخ داده بود باید بین مردم مشهور میشد و صحابه بسیاری آن را نقل میکردند درحالیکه میبینیم افرادی آن را نقل کرده اند که مجهول هستند و در علم رجال شناخته شده نیستند.
پاسخ:
اولا: در بررسی سندی تاییدات علمای عامه آورده شد که سند را حسن و برخی صحیح میدانند و اگر تمام راویان یک روایت به گفته ابن تیمیه مجهول باشند، نمیتوان حکم به حسن وصحیح بودن روایت کرد.
ضمن اینکه در مباحث مربوط به حدیث رد الشمس چه عالمان عامه چه عالمان شیعی به بررسی و تصحیح تک تک روات وطرق حدیث نیز پرداختهاند.
ثانیا : معجزه شق القمر که شیعه و سنی بر صدورش متفق هستند راویانش بیش از راویان حدیث رد الشمس نیست. ضمن اینکه طبق نقل بخاری مردم مکه برای مشاهده معجزه شق القمر پیامبر صلی الله علیه وآله جمع شده بودند با همه این اوصاف میبینیم تنها عده اندکی آن را حکایت کردهاند.
حَدَّثَنَا شَيْبَانُ عَنْ قَتَادَةَ عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ. وَقَالَ لِي خَلِيفَةُ حَدَّثَنَا يَزِيدُ بْنُ زُرَيْعٍ حَدَّثَنَا سَعِيدٌ عَنْ قَتَادَةَ عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ رَضِيَ اللهُ عَنْهُ أَنَّهُ حَدَّثَهُمْ «أَنَّ أَهْلَ مَكَّةَ سَأَلُوا رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَنْ يُرِيَهُمْ آيَةً فَأَرَاهُمُ انْشِقَاقَ الْقَمَرِ.»[۴۴]
ثالثا:واقعه شق القمر متعلق به رسول خدا صلی الله علیه وآله بوده است و بین مسلمین انگیزه ای برای کتمان کردن آن نبوده است. ولی رد الشمس متعلق به امیرالمومنین علیهالسلام است و دواعی بر کتمان و تکذیب آن بسیار فراوان بوده است.
رد الشمس در کتب شیعی
حدیث رد الشمس در کتب حدیثی شیعه نیز کثیرا نقل شده است.
مرحوم کلینی در الکافی حدیث را اینچنین نقل میکند:
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ عَمَّارِ بْنِ مُوسَى قَالَ: دَخَلْتُ أَنَا وَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام مَسْجِدَ الْفَضِيخِ فَقَالَ يَا عَمَّارُ تَرَى هَذِهِ الْوَهْدَةَ[۴۵] قُلْتُ نَعَمْ قَالَ كَانَتِ امْرَأَةُ جَعْفَرٍ الَّتِي خَلَفَ عَلَيْهَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیهالسلام قَاعِدَةً فِي هَذَا الْمَوْضِعِ وَ مَعَهَا ابْنَاهَا مِنْ جَعْفَرٍ فَبَكَتْ فَقَالَ لَهَا ابْنَاهَا مَا يُبْكِيكِ يَا أُمَّهْ قَالَتْ بَكَيْتُ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ علیهالسلام فَقَالا لَهَا تَبْكِينَ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ لَا تَبْكِينَ لِأَبِينَا قَالَتْ لَيْسَ هَذَا هَكَذَا وَ لَكِنْ ذُكِرْتُ حَدِيثاً حَدَّثَنِي بِهِ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیهالسلام فِي هَذَا الْمَوْضِعِ فَأَبْكَانِي قَالا وَ مَا هُوَ قَالَتْ كُنْتُ أَنَا وَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ فِي هَذَا الْمَسْجِدِ فَقَالَ لِي تَرَيْنَ هَذِهِ الْوَهْدَةَ قُلْتُ نَعَمْ قَالَ كُنْتُ أَنَا وَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله قَاعِدَيْنِ فِيهَا إِذْ وَضَعَ رَأْسَهُ فِي حَجْرِي ثُمَّ خَفَقَ حَتَّى غَطَّ وَ حَضَرَتْ صَلَاةُ الْعَصْرِ فَكَرِهْتُ أَنْ أُحَرِّكَ رَأْسَهُ عَنْ فَخِذِي فَأَكُونَ قَدْ آذَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه وآله حَتَّى ذَهَبَ الْوَقْتُ وَ فَاتَتْ فَانْتَبَهَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله فَقَالَ يَا عَلِيُّ صَلَّيْتَ قُلْتُ لَا قَالَ وَ لِمَ ذَلِكَ قُلْتُ كَرِهْتُ أَنْ أُوذِيَكَ قَالَ فَقَامَ وَ اسْتَقْبَلَ الْقِبْلَةَ وَ مَدَّ يَدَيْهِ كِلْتَيْهِمَا وَ قَالَ اللَّهُمَّ رُدَّ الشَّمْسَ إِلَى وَقْتِهَا حَتَّى يُصَلِّيَ عَلِيٌّ فَرَجَعَتِ الشَّمْسُ إِلَى وَقْتِ الصَّلَاةِ حَتَّى صَلَّيْتُ الْعَصْرَ ثُمَّ انْقَضَّتْ انْقِضَاضَ الْكَوْكَب[۴۶]
عمار بن موسی گفت: به همراه امام صادق (علیهالسّلام) به مسجد فضیخ رفتیم، حضرت فرمود: ای عمّار، این فرو رفتگی در این زمین را میبینی؟ گفتم: آری. فرمود: همسر جعفر (همان که بعدها همسر امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) شد) در این مکان نشسته بود، دو فرزند وی از جعفر نیز در کنار وی بودند، اسماء گریست، آن دو گفتند: مادر، چرا گریه میکنی؟
اسماء گفت: برای امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) گریه میکنم آن دو گفتند: برای امیرالمؤمنین گریه میکنی ولی برای پدرمان گریه نمیکنی؟ ! اسماء گفت: آنگونه که میپندارید نیست، به یاد داستانی افتادم که امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) در این مکان برایم تعریف کرد، به یاد آن ماجرا که افتادم اشکم جاری شد.
آن دو پرسیدند: چه داستانی؟ اسماء پاسخ داد: من به همراه امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) در این مسجد بودم، حضرت فرمود: این فرو رفتگی در زمین را میبینی؟ گفتم: آری. فرمود: من و رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در این مکان نشسته بودیم، حضرت سرش را بر دامنم نهاده به استراحت پرداخت تا اینکه به خواب رفت، وقت نماز عصر فرا رسید، نتوانستم سر حضرت را از دامنِ خویش بلند کنم؛ زیرا میترسیدم سبب آزار حضرت گردد.
تا اینکه پس از پایان یافتن وقت نماز پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بیدار شد، رو به علی (علیهالسّلام) نمود و فرمود: ای علی، نمازت را خواندهای؟ گفتم: نه، فرمود: چرا؟ گفتم: نخواستم شما را اذیت کنم. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از جا برخاسته و رو به قبله نمود، آنگاه هر دو دست را به دعا بلند کرد و چنین گفت: خدایا، خورشید را به جایگاه نماز عصر برگردان تا علی نمازش را بخواند. خورشید به قدری بالا آمد که وقت نماز عصر شد، من نمازم را خواندم.»
رد الشمس اول را مرحوم صدوق در من لایحضر،[۴۷] شیخ مفید در الارشاد،[۴۸] علامه مجلسی در بحارالانوار،[۴۹] مرحوم طبرسی در اعلام الوری،[۵۰]علی بن عیسی اربلی در کشف الغمه،[۵۱]علامه حلی در کشف الیقین،[۵۲] دیلمی در ارشاد القلوب[۵۳] و دیگران نیز نقل کردهاند.
نقل دوم از واقعه رد الشمس
همانطور که بیان شد اتفاق رد الشمس بعد از شهادت رسول خدا صلی الله علیه و آله به عنوان معجزه برای امیرالمومنین علیهالسلام بین علمای شیعه مشهور و متفق است. که از باب نمونه یک روایت را از الارشاد مرحوم مفید میآوریم.
أَنَّهُ لَمَّا أَرَادَ أَنْ يَعْبُرَ الْفُرَاتَ بِبَابِلَ اشْتَغَلَ كَثِيرٌ مِنْ أَصْحَابِهِ بِتَعْبِيرِ دَوَابِّهِمْ وَ رِحَالِهِمْ وَ صَلَّى علیهالسلام بِنَفْسِهِ فِي طَائِفَةٍ مَعَهُ الْعَصْرَ فَلَمْ يَفْرُغِ النَّاسُ مِنْ عُبُورِهِمْ حَتَّى غَرَبَتِ الشَّمْسُ فَفَاتَتِ الصَّلَاةُ كَثِيراً مِنْهُمْ وَ فَاتَ الْجُمْهُورَ فَضْلُ الِاجْتِمَاعِ مَعَهُ فَتَكَلَّمُوا فِي ذَلِكَ فَلَمَّا سَمِعَ كَلَامَهُمْ فِيهِ سَأَلَ اللَّهَ تَعَالَى رَدَّ الشَّمْسِ عَلَيْهِ لِيَجْتَمِعَ كَافَّةُ أَصْحَابِهِ عَلَى صَلَاةِ الْعَصْرِ فِي وَقْتِهَا فَأَجَابَهُ اللَّهُ تَعَالَى إِلَى رَدِّهَا عَلَيْهِ فَكَانَتْ فِي الْأُفُقِ عَلَى الْحَالِ الَّتِي تَكُونُ عَلَيْهَا وَقْتَ الْعَصْرِ فَلَمَّا سَلَّمَ بِالْقَوْمِ غَابَتْ فَسُمِعَ لَهَا وَجِيبٌ شَدِيدٌ هَالَ النَّاسَ ذَلِكَ وَ أَكْثَرُوا مِنَ التَّسْبِيحِ وَ التَّهْلِيلِ وَ الِاسْتِغْفَارِ وَ الْحَمْدِ لِلَّهِ عَلَى نِعْمَتِهِ الَّتِي ظَهَرَتْ فِيهِم[۵۴]
امیرالمومنین علیهالسلام وقتى كه در بابل تشريف داشت و مىخواست از فرات عبور كند عده بسيارى از يارانش به عبور دادن مركبها و توشهها از آب فرات اشتغال داشتند آن حضرت با گروهى از اصحاب نماز عصر را خواند و مردم هنوز از كار عبور از فرات فارغ نشده بودند كه خورشيد غروب كرد در نتيجه نماز عصر عده بسيارى قضا شد و از نماز جماعت با آن حضرت محروم ماندند و در اين خصوص با آن جناب به گفتگو پرداختند.
امیرالمومنین علیهالسلام كه اصحاب خود را اين گونه نگران ديد از خداى متعال درخواست كرد تا خورشيد را بمحل اول خود برگرداند تا همه اصحاب بتوانند نمازشان را در وقت خود بخوانند خداى متعال دعاى او را اجابت كرد و در افق وقت عصر ظاهر شد و چون مردم از سلام نماز فارغ شدند خورشيد غروب كرد و صداى عجيب هولناكى به گوش رسيد كه مردم ترسيدند و به تسبيح و تهليل و استغفار پرداختند و از خدا سپاسگزارى نمودند كه چنين نعمتى به آنها ارزانى داشت.
شیخ مفید بعد نقل این جریان میآورد:
و سار خبر ذلك في الآفاق و انتشر ذكره في الناس و في ذلك يقول السيد بن محمد الحميري رحمه الله:
ردت عليه الشمس لما فاته وقت الصلاة و قد دنت للمغرب
حتى تبلج نورها في وقتها للعصر ثم هوت هوي الكوكب
و عليه قد ردت ببابل مرة أخرى و ما ردت لخلق معرب
إلا ليوشع أو له من بعده و لردها تأويل أمر معجب
اين خبر در عالم منتشر شد و همه جا نقل مجالس بود.
سيد حميرى در اين باره چنين سروده.
چون نماز عصر او قضا شد و آفتاب غروب كرد دوباره بحال اول برگشت و نور او هنگام عصر را نمودار ساخت و سپس چون ستاره كه سقوط كند غروب نمود و بار ديگر در بابل نيز همين قضيه اتفاق افتاد با اينكه چنين پيشآمدى براى هيچ گوينده فصيحى پيش نيامده مگر براى يوشع بن نون و پس از آن براى على علیهالسلام و آرى رد شمس از امر عجيبى حكايت مىكند. اتفاق دوم را نیز مرحوم صدوق به طور مفصل تر در من لایحضر،[۵۵] مرحوم صفار در بصائر الدرجات،[۵۶] شیخ حر عاملی در وسائل الشیعه،[۵۷] علامه سید هاشم بحرانی در مدینه المعاجز،[۵۸] علامه مجلسی در بحار،[۵۹] و دیگران نیز نقل کرده اند.
رد الشمس دلیلی محکم بر امامت
با توجه به اتفاق های متفاوت در حادثه مبارک رد الشمس، به دوگونه میشود در اثبات امامت امیرالمومنین علیهالسلام از آن استفاده و استدلال کرد.
بیان شد نقل اول مربوط به زمان رسول خدا صلی الله علیه وآله است و نقل دوم در زمان خلافت خود حضرت رخ داده است که با توجه به هر کدام شیوه استدلال به امامت امیرالمومنین علیهالسلام بیان میشود.
استدلال به رخ داد اول
طریقه استدلال با رخ داد اول به واسطه ی دلیل عقلی افضلیت است.
وجه استدلال
الف : امیرالمومنین علیهالسلام از دیگران افضل است.
ب : افضل امام است.
ج : امیرالمومنین علیهالسلام امام است.
برای هر یک از صغری و کبرای این قضیه باید دلیل آورد.
اثبات صغری: کتب کلامی شیعه برای اثبات این صغری به دلایل زیادی متمسک شده اند که مرحوم خواجه نصیرالدین طوسی بیست و پنج دلیل افضلیت امیرالمومنین علیهالسلام بر دیگر صحابه را ذکر میکندکه یکی از آنها رد الشمس است.
اثبات کبری : در این باره مرحوم علامه حلی در کشف المراد مینویسد:
المسألة الثالثة في أن الإمام يجب أن يكون أفضل من غيره
قال: و قبح تقديم المفضول معلوم و لا ترجيح في المساوي أقول: الإمام يجب أن يكون أفضل من رعيته لأنه إما أن يكون مساويا لهم أو أنقص منهم أو أفضل و الثالث هو المطلوب و الأول محال لأنه مع التساوي يستحيل ترجيحه على غيره بالإمامة و الثاني أيضا محال لأن المفضول يقبح عقلا تقديمه على الفاضل و يدل عليه أيضا قوله تعالى (أَ فَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدى فَما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ) و يدخل تحت هذا الحكم كون الإمام أفضل في العلم و الدين و الكرم و الشجاعة و جميع الفضائل النفسانية و البدنية.[۶۰]
ترجمه و توضیح:
بايد جانشين پيامبر از همه افراد امت پس از رسول خدا افضل و كاملتر باشد بدليل اينكه سه صورت بيشتر نيست:
۱- جانشين پيامبر از ديگر افراد امت ناقصتر باشد.
۲- خليفه رسول خدا با ديگر افراد امت مساوى باشند.
۳- امام پس از پيامبر از همه افراد امت برتر و بالاتر باشد.
امّا احتمال اوّل به دو دليل باطل است:
۱- عقل مىگويد تقديم مفضول بر فاضل و مرجوح بر راجح قبيح است فى المثل در علم نحو اگر يك طلبه مبتدى را بر سيبويه مقدم بداريم قبيح است و يا در علم منطق اگر يك محصل مبتدى را بر ارسطو مقدم بداريم
قبيح است و يا در علم تفسير اگر يك نفر مبتدى را بر ابن عباسها مقدم بداريم و ترجيح دهيم قبيح است و مولاى حكيم كار قبيح انجام نمىدهد.
۲- قرآن هم تصريح فرموده كه با وجود بهتر به سراغ ديگران نبايد رفت آنجا كه مىفرمايد: أَ فَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدى فَما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ «يونس/ ۳۵».
يعنى آيا كسى كه خود راه را يافته و رفته و آشناى به راه است او سزاوارتر است كه هادى و راهبر و زمامدار مردم و جامعه اسلامى باشد؟ يا كسى كه خود راه يافته و هدايت شده نيست بلكه نياز به هادى و راهبر دارد؟ پس چه شده است شما را چگونه داورى مىكنيد؟ و امّا احتمال ثانى هم باطل است زيرا با وجود مساوات ترجيح فردى بر ديگران و تعيين آن دليل دارد و جاى اين هست كه چرا او انتخاب شد؟ مگر نه اينست كه ترجيح بلا مرجح محال است پس باقى مىماند احتمال سوم كه خليفه مسلمين بايد:
لايقترين انسان به مقام خلافت باشد چون خلافت ارثى و سنى نيست.
سياستمدارترين انسان امت اسلامى باشد تا جامعه را بطرق صحيح راهبرى كند.
شجاعترين انسان باشد تا در مقابل حوادث روزگار بتواند كشتى متلاطم امت را به ساحل نجات برساند و از تهديدات ديگران نهراسد.[۶۱]
استدلال به رخداد دوم
اگرچه علمای سنی از نقل این واقعه دریغ کرده اند اما در میان شیعه از شهرت خاصی برخوردار است. در این واقعه در اتفاق برگشت خورشید خود حضرت امیر علیهالسلام مستقیما دخیل بوده است و به عنوان معجزه ای برای حضرت یاد میشود.
خداوند متعال نیز همواره برای اثبات ادعای نبوت و امامت معجزاتی در اختیار فرستادگان خودش قرار داده است. و محال است که خداوند معجزه و خرق عادت را به دست شخص کاذب قرار دهد.
لذا علمای شیعه برای اثبات امامت حضرت معجزاتی را نام برده اند که یکی از آنها رد الشمس است.
قال: و لظهور المعجزة على يده، كقلع باب خيبر، …. و ردّ الشمس، و غير ذلك، و ادعى الإمامة فيكون صادقاً.[۶۲]
معجزه به دست امیرالمومنین علیهالسلام جاری شد مثل کندن در خیبر، بازگرداندن خورشید و غیر اینها. و ادعای امامت کرد پس صادق است. ( زیرا محال است خداوند متعال معجزه را بدست شخص کاذب ظاهر کند و چون امیرالمومنین علیه السلام معجزه آورد پس صادق است و ادعای امامت نیز صادق خواهد بود )
پینوشتها
[۱] الخصال ؛ ج۲ ؛ ص۵۸۰
[۲] من لا يحضره الفقيه ؛ ج۱ ؛ ص۲۰۳
[۳] الروضة في فضائل أمير المؤمنين علي بن أبي طالب عليهما السلام (لابن شاذان القمي) ؛ ص۲۳۸
[۴] «الفصل في الملل والأهواء والنحل» (۴/ ۱۳۹):
[۵] «الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة» (۲/ ۳۷۵):
[۶] حدیث رد الشمس، آیت الله میلانی ۲۰-۲۳
[۷] «المعجم الأوسط للطبراني» (۴/ ۲۲۴)
[۸] «الخصائص الكبرى» (۲/ ۱۳۷):
[۹] «شرح مشكل الآثار» (۳/ ۹۴):
[۱۰] «المعجم الكبير للطبراني» (۲۴/ ۱۴۷):
[۱۱] «ميزان الاعتدال» (۳/ ۱۷۰):
[۱۲] «تفسير الألوسي = روح المعاني» (۱۲/ ۱۸۶):
[۱۳] «الموضوعات لابن الجوزي» (۱/ ۳۵۶):
[۱۴] «تاريخ دمشق لابن عساكر» (۴۲/ ۳۱۴):
[۱۵] «منهاج السنة النبوية» (۸/ ۱۶۵):
[۱۶] «الفصل في الملل والأهواء والنحل» (۴/ ۱۳۹):
[۱۷] «البداية والنهاية ت التركي» (۸/ ۵۷۰):
[۱۸] حدیث رد الشمس ، آیت الله میلانی ۱۹-۲۰
[۱۹] «المعجم الكبير للطبراني» (۲۴/ ۱۴۴):
[۲۰] المصدر (۲۴/ ۱۴۷):
[۲۱] المصدر (۲۴/ ۱۵۲):
[۲۲] «الشفا بتعريف حقوق المصطفى – وحاشية الشمني» (۱/ ۲۸۴):
[۲۳] «شرح مشكل الآثار» (۳/ ۹۷):
[۲۴] «الخصائص الكبرى» (۲/ ۱۳۷):
[۲۵] «الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة» (۲/ ۳۷۶):
[۲۶] «فتح الباري لابن حجر» (۶/ ۲۲۱):
[۲۷] «طرح التثريب في شرح التقريب» (۷/ ۲۴۷):
[۲۸] «مجمع الزوائد ومنبع الفوائد» (۸/ ۲۹۷):
[۲۹] «الخصائص الكبرى» (۲/ ۱۳۷):
[۳۰] «الموضوعات لابن الجوزي» (۱/ ۳۵۶):
[۳۱] «فيض القدير» (۵/ ۴۴۰):
[۳۲] تذکره الخواص ص۵۴
[۳۳] «تدريب الراوي في شرح تقريب النواوي» (۱/ ۳۲۹):
[۳۴] «عمدة القاري شرح صحيح البخاري» (۱۵/ ۴۳):
[۳۵] «البداية والنهاية ت شيري» (۱/ ۳۷۶):
[۳۶] «سبل الهدى والرشاد في سيرة خير العباد» (۹/ ۴۳۹):
[۳۷] «فتح الباري لابن حجر» (۶/ ۲۲۱):
[۳۸] «منهاج السنة النبوية» (۸/ ۱۷۵):
[۳۹] «منهاج السنة النبوية» (۸/ ۱۷۶):
[۴۰] «الذرية الطاهرة للدولابي» (ص۹۱):
[۴۱] الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج۱، ص: ۳۴۶
[۴۲] «تفسير الألوسي = روح المعاني» (۱۲/ ۱۸۶):
[۴۳] «شرح الزرقاني على المواهب اللدنية بالمنح المحمدية» (۶/ ۴۸۷):
[۴۴] «صحيح البخاري» (۴/ ۲۰۷ ط السلطانية):
[۴۵] الوهدة: الأرض المنخفضة و الهوة من الأرض.
[۴۶] الكافي (ط – الإسلامية) ؛ ج۴ ؛ ص۵۶۱
[۴۷] من لا يحضره الفقيه ؛ ج۱ ؛ ص۲۰۳
[۴۸] الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج۱، ص: ۳۴۶ – ۳۴۵
[۴۹]بحار الأنوار (ط – بيروت) ؛ ج۴۱ ؛ ص۱۸۳
[۵۰] إعلام الورى بأعلام الهدى (ط – القديمة) ؛ النص ؛ ص۱۷۸
[۵۱] كشف الغمة في معرفة الأئمة (ط – القديمة) ؛ ج۱ ؛ ص۲۸۲
[۵۲] كشف اليقين في فضائل أمير المؤمنين عليه السلام ؛ النص ؛ ص۱۱۲
[۵۳] إرشاد القلوب إلى الصواب (للديلمي) ؛ ج۲ ؛ ص۲۲۷
[۵۴] الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج۱، ص: ۳۴۶- ۳۴۷
[۵۵] من لا يحضره الفقيه ؛ ج۱ ؛ ص۲۰۳-۲۰۴
[۵۶] بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم ؛ ج۱ ؛ ص۲۱۷
[۵۷] وسائل الشيعة ؛ ج۵ ؛ ص۱۸۰.
[۵۸] مدينة معاجز الأئمة الإثني عشر ؛ ج۱ ؛ ص۱۹۷.
[۵۹] بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج۴۱، ص: ۱۷۸
[۶۰] كشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد، ص: ۳۶۶
[۶۱]شرح كشف المراد، ص: ۴۲۲
[۶۲] كشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد قسم الالهيات ؛ ص۱۹۴
فهرست منابع
كلينى، محمد بن يعقوب، الكافي (ط – الإسلامية) – تهران، چاپ: چهارم، ۱۴۰۷ ق.
ابن بابويه، محمد بن على، الخصال – قم، چاپ: اول، ۱۳۶۲ش.
ابن بابويه، محمد بن على، من لا يحضره الفقيه – قم، چاپ: دوم، ۱۴۱۳ ق.
صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات في فضائل آل محمّد صلّى الله عليهم – ايران ؛ قم، چاپ: دوم، ۱۴۰۴ ق.
شيخ حر عاملى، محمد بن حسن، وسائل الشيعة – قم، چاپ: اول، ۱۴۰۹ ق
ابن شاذان قمى، أبو الفضل شاذان بن جبرئيل، الروضة في فضائل أمير المؤمنين عليّ بن أبي طالب عليهما السلام (لابن شاذان القمي) – ايران ؛ قم، چاپ: اول، ۱۴۲۳ ق.
بحرانى، سيد هاشم بن سليمان، مدينة معاجز الأئمة الإثني عشر – ايران ؛ قم، چاپ: اول، ۱۴۱۳ ق
مفيد، محمد بن محمد، الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد – قم، چاپ: اول، ۱۴۱۳ ق.
طبرسى، فضل بن حسن، إعلام الورى بأعلام الهدى (ط – القديمة) – تهران، چاپ: سوم، ۱۳۹۰ ق.
علامه حلى، حسن بن يوسف بن مطهر، كشف اليقين في فضائل أمير المؤمنين عليه السلام – تهران، چاپ: اول، ۱۴۱۱ ق.
مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحار الأنوار (ط – بيروت) – بيروت، چاپ: دوم، ۱۴۰۳ ق
ديلمى، حسن بن محمد، إرشاد القلوب إلى الصواب (للديلمي) – قم، چاپ: اول، ۱۴۱۲ق.
علامه حلى-آيت الله حسنزاده آملى، كشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد – قم، چاپ: چهارم، ۱۴۱۳ق
اربلى، على بن عيسى، كشف الغمة في معرفة الأئمة (ط – القديمة) – تبريز، چاپ: اول، ۱۳۸۱ق
حسینی میلانی، سید علی، حدیث رد الشمس، قم، نشر الحقایق، الطبعه الاولی، ۱۴۳۸ق
ابن حزم، أبو محمد علي بن أحمد، الفصل في الملل والأهواء والنحل، مكتبة الخانجي – القاهرة
طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الکبیر، دار النشر:مکتبة ابنتیمیة – القاهرة، الطبعة:الثانیة.
سیوطی، عبدالرحمن ابیبکر، الخصائص الکبری، الناشر:دار الکتب العلمیة – بیروت
طحاوی، احمد بن محمد، شرح مشکل الآثار، الناشر:مؤسسة الرسالة، الطبعة:الأولی – ۱۴۱۵ ه، ۱۴۹۴ مم
الذهبی، شمس الدين أبو عبد الله محمد بن أحمد، میزان الاعتدال، الناشر: دار المعرفة للطباعة والنشر، بيروت – لبنان الطبعة: الأولى، ١٣٨٢ هـ – ١٩٦٣ م
الالوسی، شهاب الدين محمود بن عبد الله، روح المعاني في تفسير القرآن، الناشر: دار الكتب العلمية – بيروت، الطبعة: الأولى، ١٤١٥ هـ
ابنجوزی قرشی، عبدالرحمن بن علی، الموضوعات، الناشر:محمد عبد المحسن صاحب المکتبة السلفیة بالمدینة المنورة، الطبعة:الأولی.
ابن عساکر، أبو القاسم علي بن الحسن، تاریخ دمشق، الناشر: دار الفكر للطباعة والنشر والتوزيع
عام النشر: ١٤١٥ هـ – ١٩٩٥ م
ابنتیمیة حرانی، احمد بن عبدالحلیم، منهاج السنة النبویة، الناشر:جامعة الإمام محمد بن سعود الإسلامیة، الطبعة:الأولی، ۱۴۰۶ ه – ۱۹۸۶ م.
ابنکثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایة والنهایة، الناشر:دار هجر للطباعة والنشر والتوزیع والإعلان، الطبعة:الأولی، ۱۴۱۸ ه – ۱۹۹۷ م.
قاضی عیاض، عیاض بن موسی، الشفا بتعریف حقوق المصطفی، دار الفکر الطباعة والنشر والتوزیع.
هیثمی، احمد بن محمد، الصواعق المحرقة علی اهل الرفض والضلال والزندقة، تحقیق عبد الرحمن بن عبدالله الترکی – کامل محمد الخراط، ناشر:مؤسسة الرسالة – لبنان، الطبعة:الاولی، ۱۴۱۷ه – ۱۹۹۷م.
عسقلانی شافعی، احمد بن علی، فتح الباری شرح صحیح البخاری، دار النشر:دار المعرفة – بیروت.
حسینی عراقی، عبدالرحیم، طرح التثریب فی شرح التقریب، الناشر:الطبعة المصریة القدیمة.
هیثمی، علی بن ابیبکر، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، الناشر:مکتبة القدسی، القاهرة، عام النشر:۱۴۱۴ ه، ۱۹۹۴ م.
مناوی، عبدالرؤوف بن علی، فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، ج۵، ص۴۳۹، الناشر:المکتبة التجاریة الکبری – مصر، الطبعة:الاولی، ۱۳۵۶ه.
سبط ابنجوزی، یوسف بن فرغلی، تذکرة الخواص، ص۵۴، موسسة اهل البیت (علیه سلام) بیروت لبنان ۱۴۰۱.
السیوطی، عبد الرحمن بن أبي بكر، تدريب الراوي في شرح تقريب النواوي الناشر: دار طيبة
صالحی شامی، محمد بن یوسف، سبل الهدی والرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۹، ص۴۳۹، تحقیق:عادل احمد عبد الموجود وعلی محمد معوض، الناشر:دار الکتب العلمیة بیروت – لبنان، الطبعة:الأولی، ۱۴۱۴ ه – ۱۹۹۳ م.
الدولابي، أبو بِشْر محمد بن أحمد، الذرية الطاهرة النبوية، الناشر: الدار السلفية – الكويت، الطبعة: الأولى، ١٤٠٧
الزرقاني المالكي، أبو عبد الله محمد بن عبد الباقي، الناشر: دار الكتب العلمية، الطبعة: الأولى ١٤١٧هـ-١٩٩٦م
بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، السلطانية، بالمطبعة الكبرى الأميرية، ببولاق مصر، ١٣١١ هـ، بأمر السلطان عبد الحميد الثاني
عینی، محمود بن احمد، عمدة القاری شرح صحیح البخاری، ج۱۵، ص۴۳، ناشر:دار احیاء التراث العربی – بیروت.