سلسله جلسات ماه ضیافت _ جلسه پنجم
بیانات ارزشمند حضرت آیت الله سید علی حسینی میلانی دامت برکاته
با موضوع: شرح دعای ابوحمزه ثمالی
فایل کامل تصویری بیانات معظم له
فایل کامل صوتی بیانات معظم له
متن کامل بیانات معظم له
بسم اله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و الصلاة و السلام علی خیر خلقه و اشرف بریته محمد و آله الطاهرین
لاسیما بقیة الله فی الارضین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین
در قسمتی که دیشب از این دعای شریف خواندیم، عرض کردیم که در اینجا امام علیه الصلاة و السلام خبر میدهند از اینکه من مییابم، و میبینم که راه به سوی خدا باز است و با خداوند متعال – به تعبیر بنده – به راحتی میتوان حرف زد، مناجات کرد، دعا کرد، خودش راهها را باز کرده است، مگر اینکه اعمال ما حجاب بشود، اعمال ما مانع بشود، تا ما نتواینم با خدا حرف بزنیم و به خداوند متعال نزدیک بشویم، الا ان تحجبهم اعمال دونک، که این جمله را دیروز بیان کردیم تا اندازهای.
مطلب دومی که دیشب بود این است که امام علیه السلام خبر از علمشان میدهند، و اعلم، خبر میدهند به اینکه خداوند متعال دعاهای ما را میشنود و جواب هم میدهد، استغاثهای که میکنیم نتیجه دارد.
این دو مطلب را که دیشب خواندیم نتیجهاش این میشود که میبایستی به سوی خداوند متعال حرکت کنیم و از او بخواهیم به او نزدیک بشویم، و حوائجمان را هم مطرح بکنیم.
بعد امام علیه الصلاة و السلام استشهاد میکنند به این آیهی مبارکه که این آیه در سوره نساء است «واسئلوا الله من فضله» از خداوند متعال بخواهید، و این امر است، واسئلوا، امر است از ناحیهی خداوند متعال که از خدا بخواهیم، به سوی خدا توجه داشته باشیم، واسئلوا الله من فضله؛ این امر است.
«ولیس من صفاتک ان تأمر بالسؤال و تمنع العطیه»
ما تو را اینطور نشناختیم، خدایا اینچنین نیستی که امر بکنی که از تو بخواهیم و ندهی، لیس من صفاتک ان تأمر بالسؤال و تمنع العطیه، در ذیل این آیهی مبارکه در کتب تفسیری ما روایاتی ذکر شده که من دو سه تا روایت را از کتاب تفسیر صافی برای شما میخوانم:
واسئلوا الله من فضله: «عن النبي صلّى اللَّه عليه و آله و سلم ان اللَّه تعالى أحب شيئاً لنفسه و أبغضه لخلقه أبغض عز و جل لخلقه المسألة و أحب لنفسه أن يسأل» خداوند متعال دوست ندارد که کار انسان مؤمن تقاضای از دیگران باشد، این سائل بودن مورد مذمت واقع شده است، اینکه انسان العیاذ بالله کارش، زندگیاش این باشد که دست دراز کند به سوی مردم، این حالت مبغوض خدا است، اما نسبت به خودش دوست دارد که عبادش از خودش بخواهند، و احب ان یسئل، «و ليس شيء أحب إليه من أن يسأل» چیزی نزد خداوند متعال بهتر و محبوبتر نیست از اینکه مورد سؤال قرار بگیرد، از او خواسته شود، «فلا يستحي أحدكم أن يسأل اللَّه عز و جل من فضله» پس کسی خجالت نکشد، با خداوند متعال خجالت نداشته باشد، رو دروایسی نداشته باشد، انسان از خداوند متعال بخواهد، همه چیز را بخواهد، همه چیز را بخواهد «و لو شِسْعَ نَعْلٍ» ولو اینکه – این دیگر از باب مبالغه است به اصطلاح ما که اینکه حتی در روایت داریم در ذهنم هست که حتی نمک سفرهتان را هم از خدا بخواهید – حالا در این روایت آمده ولو شسع نعل، ولو بند کفش و دمپاییاش را بطلبد، به این اندازه، همه چیز را خدا دوست دارد که مورد مراجعه قرار بگیرد، مردم از او بخواهند.
از امام باقر علیه السلام این روایت آمده: «ليس من نفس إلا و قد فرض اللَّه لها رزقاً حلالًا يأتيها في عافية و عرض لها بالحرام من وجه آخر» خداوند متعال روزی همهی مخلوقاتش را به عهده گرفته است، همهی مخلوقات اعم از انسان و غیر انسان، اعم از انسان مؤمن و انسان کافر، همه رزقشان به دست خداوند متعال است، و قد «فرض الله لها رزقا حلالا یأتیها فی عافیة و عرض لها بالحرام من وجه آخر فان هي تناولت شيئاً من الحرام قاصها به من الحلال» و از آن طرف خداوند متعال فرموده است به اینکه از راه حرام چیزی استفاده نکنید، آنوقت این روایت این نکته را دارد که اگر کسی از راه حرام چیزی را خورد به همان مقدار از رزق حلالش کم میشود، اگر کسی از راه حرام ارتزاق کرد، به همان مقدار از رزق حلالش کم میشود.
علی کل حال این دو سه تا روایت بود که خواستم بخوانم.
در فراز بعدی امام علیه الصلاة و السلام با خداوند متعال اینچنین سخن میگویند:
«إِلَهِي رَبَّيْتَنِي فِي نِعَمِكَ وَ إِحْسَانِكَ صَغِيرا وَ نَوَّهْتَ بِاسْمِي كَبِيراً فَيَا مَنْ رَبَّانِي فِي الدُّنْيَا بِإِحْسَانِهِ وَ تَفَضُّلِهِ وَ نِعَمِهِ وَ أَشَارَ لِي فِي الْآخِرَةِ إِلَى عَفْوِهِ وَ كَرَمِهِ مَعْرِفَتِي يَا مَوْلَايَ دَلَّتْنِي عَلَيْكَ وَ حُبِّي لَكَ شَفِيعِي إِلَيْكَ وَ أَنَا وَاثِقٌ مِنْ دَلِيلِي بِدَلَالَتِكَ وَ سَاكِنٌ مِنْ شَفِيعِي إِلَى شَفَاعَتَك»
ای خدایی که در بچگی و کوچکی مرا مشمول نعمتهای خودت قرار دادی و به من احسان کردی، الهی ربیتنی فی نعمک و احسانک صغیرا؛ در دعاها داریم، در دعای عرفهی سیدالشهداء هست که یکی از لطفهایی که خداوند متعال در حق انسان آنگاه که کوچک است، میکند، این است که دلها را به سوی او مورد رحمت قرار میدهد، رأفت قرار میدهد، مادرش و غیر مادرش، دیگران، این بچه را میبینید چطور نوازش میکنند، این یکی از الطاف الهیه است، الهی ربیتنی فی نعمک و احسانک صغیرا، و نوهت باسمی کبیرا، وقتی هم که بزرگ شدم تو مرا شأنی دادی، عُلوّی رساندی، فیا من ربانی فی الدنیا، ای خدایی که در این عالم مرا بزرگ کردی، پرورش دادی، باحسانه و تفضلیه و نعمه و اشارلی فی الآخرة، و وعده دادی که در آخرت مرا مورد عفو و کَرَم قرار بدهی، معرفتی یا مولای دللتنی علیک، اینکه من معرفت پیدا کردم هر کسی به هر مقداری که معرفت بالله پیدا میکند، این معرفت انسان را به سوی خدا میکشاند، این معرفت انسان را به سوی خدا حرکت میدهد، معرفتی دلتنی علیک، و حبی لک شفیعی الیک، اینکه من تو را دوست دارم، دوست داشتن تو برای من کافی است که من پیش تو وجاهتی پیدا بکنم، – به حرف من گوش بدهید- بالاخره یک محبی به سوی تو آمده، این حبی که من نسبت به تو دارم این حب من شفیع من است، یعنی حب من نسبت به تو مرا نزد تو شفاعت میکند، پس به من یک وجاهتی میدهد، حب من نسبت به تو و حبی لک شفیعی الیک و انا واثق من دلیلی بدلالتک، ومن مطمئن هستم که من اگر معرفتی داشته باشم این معرفت از خودت است و این معرفت که مرا باز بدارد از اینکه به تو برسم و به سوی تو حرکت بکنم، وثوق دارم به اینکه میرسم، و ساکن من شفیعی الی شفاعتک، اینجاست که میفرمایند:
«أَدْعُوكَ يَا سَيِّدِي بِلِسَانٍ قَدْ أَخْرَسَه ذَنْبُهُ رَبِّ أُنَاجِيكَ بِقَلْبٍ قَدْ أَوْبَقَهُ جُرْمُه»
خدایا با زبانی حرف میزنم که این زبان گناه کرده، با قلبی با تو مناجات میکنم که این قلب گنهکار است، اینجا دقتی لازم است، چون از این عبارتها در دعای ابوحمزه هست و در دعاهای دیگر، دعای کمیل هم همینطور است، ببینید علمای ما این عبارات ائمه اطهار سه چهار وجه ذکر کردهاند، چون مقام عصمت است، معصوم که گناه نمیکند، پس اینکه میفرمایند به اینکه «أَدْعُوكَ يَا سَيِّدِي بِلِسَانٍ قَدْ أَخْرَسَه ذَنْبُهُ» یعنی چه؟ زبانی که گناه این زبان را الکن کرده، این گناه یعنی چه؟ و امثال این عبارتهایی که عرض کردم در خود دعای ابوحمزه است و در دعاهای دیگر هم فراوان است.
یک نظر این است که ائمهی ما معصوم هستند و اهل گناه نیستند، این فرمایشاتی را که میفرمایند، این توسلات، این مناجات، این دعاها، اینها از باب تعلیم به ما است، میخواهند به ما یاد بدهدند که اینطور با خداوند متعال حرف بزنیم. این یک نظر است.
نظر دوم این است که امام علیه الصلاة و السلام چون امام اُمت هستند، و این اُمت هم یقینا گنهکار هست، و در بین این اُمت یقینا گنهکار وجود دارد، به لحاظ ریاستی که بر این اُمت دارند، پدر این اُمت هستند، از زبان اُمت حرف میزنند، نه این که خودشان اهل گناه باشند. این هم یک نظر.
نظر سوم این است که این عبارتها از خود ائمه علیهم الصلاة و السلام است، اما گناه آنها با گناه ما دو تا است، ذنب امام غیر از ذنب سایر مردم است، شما نگاه کنید در قرآن مجید نسبت به حضرت آدم دارد «و عصی آدم ربه» آدم معصیت کرد، عجب، آدم که نبی است، معصوم است، معصیت کرد یعنی چه؟ یا آیات دیگری که نسبت به بعضی از انبیاء آمده است، اینجاست که تأمل لازم است که معصیت نبی با معصیت من دو تا است، اساسا خود معصیت یعنی چه؟ خود معصیت اگر ترجمهاش کنیم به گناه، گناهی که عقاب دارد این غلط است، معصیت یعنی خلاف امر انجام دادن، خلاف خواستهی خداوند متعال انجام دادن، معصیت یعنی آنچه را که خدا خواسته است ما به آن نوع عمل نکنیم، این معنای معصیت است، فرق ندارد چه در مقام عصمت چه در ما، معنای وعصی آدم، کلمهی عصی در لغت عرب به معنای گوش نکردن است، اعم از اینکه گناه باشد یا گناه نباشد، شما به فرزندانتان یه چیزی امر میکنید، او گوش نمیدهد، گناهی مرتکب نشده، شما فرزندتان را از کاری نهی میکنید، او گوش نداد و ادامه داد اما این کار گناه نبود، معنای معصیت اشتباه نشود، غیر از گناه است، این اشتباهات در بین ماها وجود دارد، حتی بعضی از خواص هم اشتباه میکنند، در اینطور موارد من نمونههایی دارم، ذنبی که از امام علیه الصلاة و السلام است یا از خود پیغمبر اکرم، خود پیغمبر اکرم هم استغفار میکردند در درگاه الهی، این استغفار یعنی گناه؟ استغفار با گناه ملازمه ندارد، شب اول گفتم استغفار با گناه ملازمه ندارد، ذنبی که از پیغمبر اکرم سر میزند در درگاه الهی غیر از ذنبی است که از من سر میزند، آنطوری که خداوند متعال میخواهد و آن روشی و یا اطاعتی و یا بندگی را که خداوند متعال از مقام عصمت میخواهد با آن که از من میخواهد دو تا است، ملازمه با گناه ندارد، به فارسی ما میگوییم گناه، گناهی که فردا به خاطر این گناه باید مرا چوب بزنند، نه ملازمه ندارد، این نظر سوم است و نظر سوم را بزرگان ما پذیرفتند، نگاه بکنید در کتابها، این نظر سوم را پذیرفتهاند و تعبیر میکنند میگویند حسنات الابرار سیئات المقربین.
بنده در شب اول و دوم طوری معنا کردهام که بعضی از دوستان که تشریف داشتند گفتند که با قول سوم تفاوت دارد، بنده عرض کردم و الان هم اشاره میکنم و چون این عرائض پیاده میشود و تکثیر میشود و در اختیار قرار داده میشود کسانی که نبودند شبهای اول و دوم مراجعه کنند.
بنده عرضم این است که ما چون مخلوق شدیم حکمت خلقت ما چه بوده؟ خوب دقت بکنید، حکمت خلقت ما این بوده است که به خداوند متعال نزدیک بشویم، حدیث قدسیاش را هم خواندم، ما به این جهت مخلوق شدهایم که به سوی خداوند متعال حرکت بکنیم، حرکت کردن به سوی خداوند متعال سه چیز لازم دارد برای ما:
الاول اینکه عمل به واجبات و ترک محرمات.
الثانی اینکه نوافل و مستحبات را عمل بکنیم که، مازال العبد یتقرب الی بالنوافل حتی اکون سمعه بصره…. تا آخر حدیثش را خواندم که در منابع غیر شیعی هم هست.
مطلب سوم که عرض کردم این است که این زبان که خود حضرت هم زبان را میگویند، بِلِسَانٍ قَدْ أَخْرَسَه ذَنْبُهُ، از این زبان چه چیزی خواسته شده است؟ از آن خواسته شده است که کار حرام نکند، یعنی دروغ نگوید، غیبت نکند، تهمت نزد، و امثال ذلک، فقط این است؟ نه خیر فقط این نیست، از این زبان خواسته شده است که حتی مباحاتی را که اثر معنوی نداشته باشد انسان باید اجتناب بکند، و این چیزی است که گفتم روز اول در رسالة الحقوق امام سجاد است، به روایت کتاب تحف العقول، اشتباه نکنید، به روایت کتاب تحف العقول رسالة الحقوق امام سجاد را باید بخوانیم و عمل کنیم، حتی مباحات، آنوقت مباحات در درگاه الهی با این گناه مانع از وصول به خداوند متعال میشود، سد راه میشود.
در چشم هم همینطور است، و حالا حضرت فرمودند بلسان، چشم هم همینطور است، گوش هم همینطور است، انسان با چشمش نباید به محرمات نگاه بکند، البته با چشمش به مباحاتی که نگاه کردن به آن مباحات که اثر معنوی نداشته باشد هم ممنوع است، این حق چشم بر انسان است، گوش هم همینطور است، دست هم همینطور است، لذا ما در این عالم آمدیم و ما را به این عالم آوردند برای اینکه هم بندهی خداوند متعال بشویم و خلاف امر و نهی خدا از ما سر نزدند و هم انسان بشویم، آدم بشویم.
بعضی از مباحات با آدم شدن منافات دارد، ما را به این عالم آوردهاند تا تقوا داشته باشیم، برای نزدیک شدن به او قدم برداریم، حتی مباحاتی را که سد راه میشود هم ترک کنیم. برای این جهت آمدهایم، و هدف این است که به او برسیم و در این راه قدم برداریم، سیر کنیم، حرکت کنیم تا به او برسیم، بلسان قد اخرسه ذنبه، و از این عبارتها زیاد است، بعد دیگر هی تکرار نکنم، معلوم شد که مبنا چیست، مطلب کلی روشن شد، دیگر عبارتهایی که از این قبیل عبارات باشد را دیگر شرح ندهم.
ادعوک یا سیدی، خدایا با تو حرف میزنم، تو را دعا میکنم، بلسان قد اخرسه ذنبه.
«رَبِ أُنَاجِيكَ بِقَلْبٍ قَدْ أَوْبَقَهُ جُرْمُه»
قلبی که از آن جرم سر زده، قلب مجرم، قلب مجرم من با قلب مجرم امام علیه الصلاة و السلام دو تا است.
«أَدْعُوكَ يَا رَب رَاهِباً رَاغِباً رَاجِياً خَائِفا»
دقت کنید اینجا توضیح دارد، این است که انسان باید در درگاه الهی نه امید صد در صد و نه یأس صد در صد داشته باشد، ما در شریعت یک اصلی داریم و در کتب اخلاق بیان شده است و این از قرآن و روایات اخذ شده، حرفهای زید و عمرو نیست، حرفهایی نیست که از جاهای دیگر آمده باشد، در قرآن مجید میفرماید: «اعلموا» بدانید، نه اینکه گناه کنید نه اینکه شک کنید، «اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَديدُ الْعِقابِ وَ أَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيم» ظاهرا آیه را اشتباه نکرده باشم، بدانید خداوند متعال – یک آیه است – بدانید خداوند متعال غفور و رحیم است و شدید العقاب است، یعنی چی؟ یعنی نه کاملا دل ببندید به غفور و رحیمی او، و نه صد در صد یأس پیدا بکنید چون شدید العقاب است، این یک اصل است، اصل بین یأس و رجاء بودن عبد در برابر خداوند متعال، دو تا آیه است، دو تا آیه است در یکی اول غفور و رحیم آمده در دیگری شدید العقاب اول آمده، این عرض بنده را میرساند، یعنی ما باید بین یأس و رجاء باشیم، چون اول غفور و رحیم آمده آیهی دیگر است که اول شدید العقاب آمده و بعد غفور الرحیم، و این اصل است و اصل این است که بین یأس و رجاء باشیم، ادعوک یا رب راهبا راغبا، هم رهبت دارم و هم رغبت دارم، بعد راجیا خائفاً، هم رجاء دارم امید دارم، هم خوف دارم، من بین خوف و رجاء هستم و این خیلی مهم است، که انسان نگوید که بله حالا کار خلاف میکنیم الله غفور الرحیم، یا حالا که دیگر گناه کردیم دیگر تمام شد، یأس پیدا بکنیم، الله شدید العقاب غفور الرحیم؛ غفور الرحیم شدید العقاب، اینها دو تا آیه است مطالعات قدیم من است الان نگاه نکردم.
ادعوک، این مطلب مهم است و در مکتب اهل بیت این وسط بودن متعدد است، مثلا در اعتقادات ما چی داریم؟ «لا جبر و لا تفویض بالامر بین الامرین»، در اخلاقیات هم همینطور است، یک وقتی من جلسهی اخلاق داشتم، در اخلاقیات هم همینطور است نه اینکه انسان کَرَم و جود داشته باشد به طوری که هرچی داشته باشد در راه خدا بدهد، و نه اینکه انسان بخل داشته باشد هیچ چیزی در راه خدا ندهد، بین بین میخواهد از ما، «لا تجعل یدک مغلولة الی عنقک ولا تبسطها کل البسط»، لذا در همهی مراحل زندگیمان بایستی نه امید امید و نه یأس یأس، بین یأس و رجاء، بین امید و یأس.
«رَبِ أُنَاجِيكَ بِقَلْبٍ قَدْ أَوْبَقَهُ جُرْمُهُ أَدْعُوكَ يَا رَبِّ رَاهِباً رَاغِباً رَاجِياً خَائِفاً إِذَا رَأَيْتُ مَوْلَايَ ذُنُوبِي فَزِعْتُ وَ إِذَا رَأَيْتُ كَرَمَكَ طَمِعْت»
انسان باید در تمام عمرش بین فزع و طمع حرکت بکند، در همهی مراحل زندگیش.
«فَإِنْ عَفَوْت»
خدایا اگر عفو بکنی
«فَخَيْرُ رَاحِم»
چی از این بهتر، کی از تو بیشتر رحیم؟ کدام رحیم بالاتر از تو رحمت داشته باشد؟
«وَ إِنْ عَذَّبْتَ فَغَيْرُ ظَالِم»
هر دو به جا است.
«حُجَّتِي يَا اللَّهُ فِي جُرْأَتِي عَلَى مَسْأَلَتِكَ مَعَ إِتْيَانِي مَا تَكْرَهُ جُودُكَ وَ كَرَمُك»
کسی از من بپرسد بگوید تویی که اینقدر مخالفت میکنی، تویی که اینقدر نافرمانی میکنی دیگر به چه جرأتی، به چه امیدی، اعتماد به چه داری که به سوی او میروی؟ حجت من چی است؟ با توجه به آنکه میآورم آنچه را که دوست نداری، انجام میدهم آنچه را که نهی میکنی، جودک و کرامتک، حجتی، حجت من جودک و کرمک.
«وَ عُدَّتِي فِي شِدَّتِي مَعَ قِلَّةِ حَيَائِي رَأْفَتُكَ وَ رَحْمَتُك»
عُدّهی من، صلاح من، آنچه را که مرا قوت میدهد، آنچه را که مرا اجازه میدهد به خودم اجازه میدهم با توجه به این کارهایی که از من سر میزند با تو حرف بزنم، مَعَ قِلَّةِ حَيَائِي رَأْفَتُكَ وَ رَحْمَتُك.
«وَ قَدْ رَجَوْتُ أَنْ لَا تُخَيِّبَ بَيْنَ ذَيْنِ وَ ذَيْنِ مُنْيَتِي»
خدایا از تو خواهش میکنم که مرا ناامید نکن.
«فَحَقِّقْ رَجَائِي وَ اسْمَعْ دُعَائِي يَا خَيْرَ مَنْ دَعَاهُ دَاعٍ وَ أَفْضَلَ مَنْ رَجَاهُ رَاج»
این مقطع را امشب خواندیم ان شاء الله ادامهی بحث بعدا.
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.