چکیده:

مسئله جعل حدیث یکی از حوادث مهم تاریخ اسلام است که منابع به تفصیل درمورد آن سخن گفته اند. تحقیق حاضر با هدف بررسی روایاتی که در مکتب خلافت در مقابل روایاتِ فضائل امیرالمؤمنین صادر شده است، انجام گرفته است. شناخت روایات موضوع و جعلی از دیگر روایات، از اهداف و فوائد تحقیق پیش رو است.

با روش تحلیلی و انتقادی، ثابت می شود که تعدادی از روایات فضائل اختصاصی امیرالمؤمنین علیه السلام و اهل بیت علیهم السلام توسط دستان جاعل و تحریف گر به نفع خلفا و صحابه مصادره شده است و این روایات دارای اعتبار نیستند و ضعیف و یا جعلی هستند.

با اثبات این یافته‌ها، پژوهش به این نتیجه می رسد که علت تحریف حقائق و جعل فضائل در مکتب خلافت ، کاستن از شأن و مقام اهل بیت علیهم السلام و هم سنگ قرار دادن خلفا و صحابه با ایشان است.

کلید واژه:

فضائل ، جعل ، خلافت ، امیرالمومنین علیه‌السلام

 

مقدمه:

بی تردید رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در مکان‌ها و زمان‌های مختلف از مناقب و فضائل امیرالمؤمنین علیه السلام و اهل بیت علیهم السلام سخن گفته است. برخی از این روایات مشهورند و با عناوین مشخص شناخته می‌شوند مثل حدیث منزلت و حدیث مدینه العلم و… اما زمانی که به کتب حدیثی و ابواب فضائل اهل بیت علیهم السلام و صحابه در منابع اهل سنت مراجعه می‌کنیم احادیثی را می یابیم که علاوه بر اینکه در مورد امیرالمؤمنین علیه السلام و اهل بیت علیهم السلام صادر شده است ، به طور دقیق با همان متن و یا نزدیک به آن در شأن برخی از خلفا و صحابه نیز وارد شده است.

لذا هنگامی که شخص پژوهشگر با این احادیث مواجه می شود این سؤال در ذهن او ایجاد می شود که آیا این احادیثی که برای برخی از خلفا و صحابه نقل شده است و در الفاظ و محتوا گاهی همتراز روایات مناقب اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله قرار می گیرند ، روایاتی صحیح هستند و یا تحریف گران و جاعلان در این عبارات دست برده‌اند و آن را به نفع خلفا و صحابه مصادره کرده‌اند؟ از این رو لازم است که اینگونه متون دوگانه بررسی شوند تا روایات جعلی از روایات دیگر تشخیص داده شوند.

ما این نوشتار را در قالب ۳ بخش پی می گیریم:

بخش اول: جعل حدیث در مکتب خلافت

بخش دوم: فضائل مسروقه امیرالمؤمنین علیه السلام در مکتب خلافت

بخش سوم: خاتمه: نگاهی به سرقت فضائل اهل بیت علیهم السلام در مکتب خلافت

 

بخش اول: جعل حدیث در مکتب خلافت

یکی از اقدامات بنی امیه بعد از رحلت نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، جعل روایات مختلف به خصوص جعل روایات در فضائل صحابه و خلفا بود. در دوران خلافت و حکومت معاویه که نزدیک به چهل سال طول کشید، انگیزه های جعل حدیث بیش از دوران های گذشته و خلفای سابق بود.

«ابن ابی الحدید معتزلی» به نقل از علی بن محمّد مدائنی می نویسد:

«وکتب معاویة إلی عماله فی جمیع الآفاق اَلّا یُجیزوا لِأحد مِن شیعة علی وأهل بیته شهادة وکتب إلیهم أن انظروا من قبلکم من شیعة عثمان ومحبیه وأهل ولایته والذین یروون فضائله ومناقبه فأدنوا مجالسهم وقربوهم واکرموهم واکتبوا لی بکل ما یروی کل رجل منهم واسمه واسم أبیه وعشیرته»

« وقتی حکومت کلی ممالک اسلامی بر معاویه مستقر گردید، طی فرمانی به کارگزاران خود نوشت:

شهادت هیچ یک از شیعیان علی علیه السلام و اهل بیتش علیهم السلام را راجع به هیچ امری نپذیرید، ولی در مقابل به اطراف خود نظر کنید و از پیروان و دوستان و ارادتمندان عثمان و نیز هر که مطلب و سخنی در فضائل و مناقب او نقل می‌کند او را عزیز داشته و از مقربان خود قرار دهید و آن چه را که هریک از ایشان روایت می‌کند، همراه نام او و پدر و عشیره‌اش برای من بنویسید »

سپس می‌گوید:

«ففعلوا ذلک حتی أکثروا فی فضائل عثمان ومناقبه لما کان یبعثه إلیهم معاویة من الصلات والکساء والحباء والقطائع»

«فرمانداران و عمال معاویه ، طبق این دستور عمل کردند و نتیجه این شد که درباره فضائل عثمان مطالب زیادی نقل شد به دلیل اینکه معاویه به ناقلانِ اینگونه حدیث ها سلاح ، پول ، لباس و زمین هایی می داد»

معاویه در ادامه در بخشنامه ای دیگر به عمّالش چنین نوشت:

«ثم کتب إلی عماله أن الحدیث فی عثمان قد کثر و فشا فی کل مصر وفی کل وجه وناحیة فإذا جاءکم کتابی هذا فادعوا الناس إلی الروایة فی فضائل الصحابة والخلفاء الأولین ولا تترکوا خبرا یرویه أحد من المسلمین فی أبی تراب الا وتأتونی بمناقض له فی الصحابة فإنّ هذا أحبّ إلی و أقرّ لعینی و أدحض لحجة أبی تراب و شیعته و أشد علیهم من مناقب عثمان و فضله»

«فضائل درباره‌ی عثمان به مقدار کافی و به حدّ نصاب خودش رسیده است، و آوازه‌ی عثمان در بلاد اسلامی منتشر گردیده، الان مردم را به نقل فضائل درباره‌ی صحابه و خلفای قبل از عثمان (ابوبکر و عمر) بخوانید و در مقابل هر فضیلتی که از رسول خدا صلی الله علیه و آله درباره‌ی ابوتراب حضرت علی علیه‌السلام در بین مردم منتشر شده است، مشابه آن را درباره‌ی صحابه بسازید، چرا که این کار مورد علاقه من و باعث روشنی چشم من و کوبیدنِ دلیل و حجتِ ابوتراب و شیعیان اوست و نسبت به آنان از نقل فضائل عثمان ناراحت کننده تر است»[۱]

آن چه شاهد بحث ماست این است که در این نامه ، معاویه به صراحت می‌گوید: هر فضیلتی را که در رابطه با علی بن ابی طالب وجود دارد ، شبیه آن را برای صحابه نقل کنید و جعل کنید! وقتی که این نامه برای مردم خوانده شد، اخبار جعلی و ساختگی بسیاری در مناقب خلفا و صحابه منتشر شد تا جایی که به مسلمانان دستور داده شد که این فضائل ساختگی را به کودکان و زنان و خدمت کاران نیز یاد بدهند.

مسئله جعل و سرقت فضائل ، به دوران ابوهریره‌ها برمی گردد.

نقل است که روزی عایشه ابوهریره را دید که سوار بر مرکبی ارزشمند بود. عایشه به او معترض شد (و گفت او که باشد که به در خانه من با این عظمت گذر کند) ابوهریره در پاسخ عایشه گفت:

«یا امّ المؤمنین! کفی فإنّی غیرت سبعمائة حدیث من أحادیث رسول اللّه قالها فی علی بن أبی طالب إلی أبیک و صاحبه تمشیة لأمرهما فأطرقت عائشة خجالة»

«من هفتصد حدیث از احادیث رسول خدا درمورد مناقب علی را برای پدرت و رفیقش عمر جعل نمودم تا تمشیت امرخلافتشان شود ! (آیا حق من نیست که حداقل این مرکب به من برسد؟) عائشه سرش را به زیر انداخت و ساکت شد.»[۲]

ابن جوزی عالم اهل سنت به سرقت فضائل امیرالمومنین علیه السلام در مکتب خلافت اشاره می کند و می نویسد:

«قد تعصب قوم لاخلاق لَهُم یدعونَ التَّمَسُّک بِالسنةِ فوضعوا لابی بکر فَضَائِل وَفِیهِمْ من قصد مُعَارضَة الرافضة بِمَا وضعت لعَلی عَلَیهِ السَّلَام وکلا الْفَرِیقَینِ علی الْخَطَأ»

«افراد متعصب و بی اهمیتی که ادعای تمسک به سنت را دارند ، فضائلی را برای ابوبکر جعل کردند و در بین آن ها افرادی بود که به قصد معارضه با روافض و در مقابل فضائلی که روافض برای علی علیه السلام جعل کرده بودند، دست به این کار زدند و هر دو گروه در خطا هستند.»[۳]

باید توجه داشت که این کلام ابن جوزی در مورد جعلی بودن فضائل امیرالمؤمنین علیه السلام، صرف ادعاست به دلیل اینکه فضائل امیرالمؤمنین علیه السلام را شیعه و سنی همه نقل کرده اند و اجماع فریقین است ولی فضائل ابوبکر را فقط اهل سنت نقل کرده اند که آن هم خودشان می‌گویند بسیاری از فضائل او جعلی است.

ابن حجر عسقلانی نیز به این مطلب اشاره می کند و می نویسد:

«وأما الفضائل فلا یحصی کم وضع الرافضة فی فضل أهل البیت و عارضهم جهلة أهل السنة بفضائل معاویة بل وبفضائل الشیخین»

«رافضی ها در فضیلت اهل بیت احادیثی ساخته اند و جاهلان اهل سنت نیز برای مقابله با آنان برای معاویه و ابوبکر و عمر احادیث جعلی ساختند.»[۴]

نتیجه اینکه بسیاری از روایاتی که در فضیلت امیرالمؤمنین و اهل بیت علیهم السلام نقل شده است، مشابه آن توسط مخالفین درمورد خلفا و صحابه جعل شده است. اینگونه رفتار با احادیث و سنّت پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلم از سوی داعیه داران حفظ سنّت نبوی ، علاوه بر نشان دادن خیانت در سنّت ، نشانگر قطعیت صدور روایات فضائل امیرالمؤمنین و اهل بیت علیهم السلام است چرا که همیشه سکّه و پول جعلی و قلابی ، به جای پول حقیقی و اصیل ساخته می شود و تا اصالتی نباشد ، جعل صورت نمی پذیرد و این خود تأییدی دیگر بر اعتبار این روایات است.

لازم به ذکر است که فضائلی که در مکتب خلافت مورد سرقت قرار گرفته است ، بیش از آن است که بتوان در این نوشتار به طور کامل به آن ها پرداخت و ما در حد توان خویش به برخی از این فضائل موضوعه و مسروقه اشاره خواهیم کرد.

بخش دوم: فضائل مسروقه امیرالمؤمنین علیه السلام در مکتب خلافت

۱- حدیث مدینة العلم

یکی از احادیثی که دلالت بر افضلیت و اعلمیت امیرالمؤمنین علیه السلام می کند و با سند معتبر و عبارت های مختلف در منابع اهل سنت نقل شده است «حدیث مدینة العلم» است که پیامبر اکرم فرمود:

«أنا مدینة العلم و علی بابها فمن اراد العلم فلیأت الباب»

«من شهر علمم و علی دروازه آن است؛ هر کس علم (مرا) می‌جوید، باید از آن دروازه وارد شود»[۵]

جاعلان مثل همیشه در مقابل این فضیلت ، حدیث دیگری را جعل کردند که با چند عبارت نقل شده است:[۶]

الف) عبارت اول: «عن أنس بن مالک قال قال رسول الله صلی الله علیه وسلم: أنا مدینة العلم و أبو بکر و عمر و عثمان سورُها و علی بابها فمن أراد العلم فلیأت الباب»

«رسول خدا فرمود: من شهر علمم و أبوبکر و عمر و عثمان دیواری است که بر دور شهر کشیده شده است و علی دَرِ آن شهر است. پس کسی که علم را طالب است باید از دَرِ شهر بیاید.» [۷]

ب) عبارت دوم: «کان إسماعیل (إسماعیل بن علی بن المثنی الأسترابادی الواعظ) یعظ بدمشق فقام إلیه رجل فسأله عن حدیث: أنا مدینة العلم وعلی بابها فقال: هذا مختصر وإنما هو: أنا مدینة العلم وأبو بکر أساسها و عمر حیطانها و عثمان سقفها و علی بابها قال: فسألوه أن یخرج لهم إسناده فوعدهم به»

«اسماعیل واعظ هنگامی که در دمشق مردم را موعظه می کرد. شخصی به نزد او آمد و از او درباره حدیث “انا مدینة العلم و علی بابها” پرسید؟ او گفت: این مختصرِ حدیث است و اصل آن این گونه می باشد: «من شهر علم هستم و ابوبکر اساس و پایه آن، عمر دیوار آن، عثمان سقف آن و علی دروازه آن است!» مردم از او خواستند تا سند خود را در این حدیث ذکر کند، او گفت: بعداً می گویم[۸]

ج) عبارت سوم: «عن أنس رضی الله عنه عن النبی صلی الله علیه وسلم قال: أنا مدینة العلم، وعلی بابها، ومعاویة حلقتها»[۹]

«من شهر علمم و علی درِ آن است و معاویه حلقه ی این شهر است»

تعجب آن که ابن حجر هیتمی با استناد به عبارت دوم می گوید: «این خبر صریح است در اعلمیت أبوبکر زیرا که بالضّروره معلوم است که هر یک از پایه و دیوارها و سقف شهر از در بالاترند.»[۱۰]

نقد حدیث:

نکته اول: خود علمای اهل سنت به ضعف این حدیث اعتراف کرده اند:

الف) ابن حجر هیتمی با وجود این که در «الصواعق المحرقة» به این حدیث استناد کرده است اما در کتاب «الفتاوی الحدیثیة» به ضعف این حدیث اعتراف کرده است.[۱۱]

ب) ابن عساکر پس از نقل عبارت اول می نویسد: منکر جدّا إسناداً و متناً ، این حدیث چه از جهت سند و چه از جهت مفاد و معنی؛ جدّاً معیوب و مُنکر است»[۱۲]

ج) سخاوی پس از نقل عبارات این حدیث به ضعف آن اعتراف می کند: «وبالجملة فکلها ضعیفة و ألفاظ أکثرها رکیکة»[۱۳]

ح) بن باز مفتی وهابی نیز به ضعف این حدیث تصریح می کند: «قلت: بل هی موضوعة بلا شک»[۱۴]

خ) سید محمد درویش می گوید: «وَذَلِک لَا ینْبَغِی ذکره فِی کتب الْعلم لَا سِیمَا مثل ابْن حجر الهیثمی…و هُوَ غیر جید من مثله ، سزاوار نیست که این حدیث در کتب علم نوشته شود ، مخصوصاً از ابن حجر هیتمی»[۱۵]

نکته دوم: همانطور که گفتیم وقتی که مردم از اسماعیل بن علی بن مثنی خواستند که سند این روایت را ذکر کند، او سلسلۀ سندش را بیان نکرد. از این رو سمعانی در شرح حال اسماعیل که ناقل این حدیث است می گوید: «یقال له کذاب ابن کذاب ، گفته می شود او کذّاب فرزند کذّاب است». نخشبی نیز به نقل از سجزی می گوید: اسماعیل کذاب بن کذاب است و از وی حدیثی نوشته نمی شود ، وی متن های ساختگی را تنظیم می کرد و سندهای صحیح برای آنها جعل می نمود و در روایت، مورد وثوق نبود.[۱۶]

نکته سوم: نکته دیگری که شاهد بر کذب بودن این حدیث است، مخدوش بودن متن آن است:

اوّلا: به فرض که شهر اساس و دیوار داشته باشد ولی هرگز سقف ندارد. همچنین شهر مطلقاً نیاز به حلقه ندارد تا گفته شود معاویه حلقه آن است بلکه حلقه قرار دادن معاویه برای شهر دانش، عیبی برای شهر است. آیا عقل و خرد صادر شدن این سخن از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را می‌پذیرد؟

ثانیا: «اساس شهر بودن» ابوبکر مستلزم معنی باطلی است که هیچ مسلمانی ملتزم آن نمی شود؛ چون اساس شهر، مقدم بر خودِ شهر است بنابراین ابوبکر مقدم بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم خواهد بود و این کُفری صریح است که اهل سنّت توان اظهارش را ندارند.

ثالثا: واقعیت و حقیقت، «اساس شهر بودنِ ابوبکر» را تکذیب می‌کند به جهت جهل ابوبکر به احکام شرعی و معارف دینی و مثال ها و شواهد جهل او بسیار زیاد است. همچنین چگونه عمر «دیوارهای شهر» می باشد در حالی که به اعتراف عمر ، همه ی مردم حتّی زنان خانه دار از او داناترند؟! [۱۷]درمورد عثمان هم باید گفت که به علّت جهل بی اندازه ی او به معارف دینی هیچ گونه مناسبتی میان او و شهر دانش نیست؛ چه رسد به این که تعبیر شود که سقف آن است. همچنین جهل و مطاعن معاویه و اعتراف علمای اهل سنت به وجود نداشتن روایتی صحیح در فضیلت معاویه[۱۸]، بهترین دلیل بر باطل بودن حلقه ی شهر علم بودنش است.

 

۲- حدیث منزلت

یکی دیگر از احادیثی که دلالت بر خلافت و افضلیت امیرالمؤمنین علیه السلام می کند و به صورت متواتر و با سند معتبر در منابع اهل سنت مثل صحیح بخاری و صحیح مسلم نقل شده است «حدیث منزلت» است که پیامبر اکرم به علی علیهما السلام فرمود:  «أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِی بَعْدِی»

«تو برای من همانند هارون برای موسی هستی، الّا آن که بعد از من پیامبری نخواهد بود»

طبق این حدیث تمامی مقام ها و منزلت های هارون (مثل وزارت ، خلافت ، اصلاح گری ، اخوّت و برادری ، مشارکت در امر رسالت) به جز منصب نبوّت و پیامبری برای امیرالمؤمنین علی علیه السلام اثبات می شود.

دستگاه کارخانه سازی حدیث در مقابل این حدیث ، حدیث زیر را جعل کرده است:

خطیب بغدادی در تاریخ معروف خود چنین می نویسد:

‌« أَخْبَرَنَا الطَّاهِرِی، قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو الْقَاسِمِ عَلِی بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِی بْنِ زَکرِیا الشَّاعِرُ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ جَرِیرٍ الطَّبَرِی، قَالَ: حَدَّثَنَا بِشْرُ بْنُ دِحْیةَ، قَالَ: حَدَّثَنَا قَزَعَةُ بْنُ سُوَیدٍ، عَنِ ابْنِ أَبِی مُلَیکةَ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، أَنَّ النَّبِی صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ قَالَ: أَبُو بَکرٍ وَعُمَرُ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی»

«ابوبکر و عمر برای من همانند هارون برای موسی هستند»[۱۹]

ابوبکر باقلانی و قرطبی با استناد به این حدیث ، آن را در برابر حدیث منزلت عَلَم کرده اند! [۲۰]

نقد حدیث:

نکته اول: این حدیث در هیچ یک از صحاح و مسانید و سنن و سایر کتب مهم و معتبر اهل سنت ذکر نشده است.

نکته دوم: علمای اهل سنت به ضعف و کذب این حدیث اعتراف کرده اند:

الف) ابن جوزی می نویسد: «هَذَا حَدِیثٌ لا یصِحُّ وَالْمُتَّهَمُ بِهِ الشَّاعِرُ وَقَدْ قَالَ أَبُو حَاتِمٍ الرَّازِی لا یحْتَجُّ بِقَزَعَةَ بْنِ سُوَیدٍ وَقَالَ أَحْمَدُ: هُوَ مُضْطَرِبُ الْحَدِیثِ»

«این حدیث صحیح نیست و متهم به جعل آن علی بن حسن شاعر می باشد. ابو حاتِم رازی گوید: به روایات قزعة بن سوید نمی توان احتجاج کرد. احمد بن حنبل نیز می‌گوید: قزعه مضطرب الحدیث است »[۲۱]

ب) ذهبی پس از نقل این حدیث می‌گوید: « هذا کذب…وقزعة لیس بشئ»

«این حدیث دروغ محض است و قزعه هم کسی به حساب نمی آید» [۲۲]

ذهبی در جای دیگر نیز می نویسد: «علی بن الحسن بن علی الشاعر عن محمد بن جریر الطبری بخبر کذب، هو المتهم به ، متنه أبو بکر منی بمنزلة هارون من موسی»

«علی بن حسن شاعر از محمد بن جریر طبری خبر دروغی را نقل کرده که خودش متهم به جعل آن است و متن آن این است که: «ابوبکر نسبت به من همانند هارون برای موسی است»[۲۳]

ذهبی همچنین در جای دیگر به منکر بودن این حدیث اعتراف کرده است.[۲۴]

ج) البانی نیز به دروغ بودن این حدیث تصریح کرده است.[۲۵]

نکته سوم: در سلسه سند این حدیث ، افرادی از جمله «ابن ابی مُلَیکه» ، «قزعة بن سوید» ، «بشر بن دحیه» و «علی بن حسن شاعر» واقع شده اند که احادیث آن ها نزد عالمان اهل سنت ضعیف شمرده می‌شود.[۲۶]

لازم به ذکر است که تحریف حدیث ، از دیگر اقداماتی است که در مقابله با حدیث منزلت انجام شده است تا آن جا که حریز بن عثمانِ ناصبی و دشمن امیرالمؤمنین علیه السلام ، حدیث منزلت را به دروغ این گونه نقل کرده است: «علی منّی بمنزلة قارون من موسی؛ جایگاه علی نسبت به من جایگاه قارون نسبت به موسی است!»[۲۷]

۳- حدیث سدّ الأبواب

یکی از احادیث صحیح و مشهور و متواتر در فضیلت امیرالمؤمنین علیه السلام ، حدیث سدّ الأبواب است که از رسول خدا صلی‌الله علیه و آله و سلم در شأن آن حضرت وارد شده است. درِ خانه چند تن از اصحاب رسول خدا صلی‌الله علیه و آله و سلم به مسجد ایشان باز می‌شد ، پیامبر خدا فرمود: «سدّوا الأبواب إلّا باب علی؛ تمام درها – جز در خانۀ علی – را ببندید» این حدیث با متن های متفاوتی در مهم‌ترین و مشهورترین کتب اهل سنّت مثل سنن نسائی ، سنن ترمذی ، مسند احمد و مستدرک حاکم  نقل شده است.

برخی مخالفین، به خاطر عجز از انکار اصل این حدیث؛ نسبتِ آن را از «علی» به «ابوبکر» تغییر دادند و در این زمینه «حدیث خوخة» را جعل کردند. طبق این حدیث پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:

«سُدُّوا عَنِّی کلَّ خَوْخَةٍ فِی هَذَا المَسْجِدِ، غَیرَ خَوْخَةِ أَبِی بَکرٍ»

«هر دریچه (پنجره بزرگ) خانه‌ای را که به مسجد پیامبر باز می‌شود جز دریچه خانۀ ابوبکر ببندید»[۲۸]

بنابر پندار علمای اهل سنت، حدیث «خوخه» بیانگر فضیلت و برتری ابوبکر است و بر امامت و جانشینی او دلالت می‌کند.[۲۹]

نقد حدیث:

نکته اول: بر خلاف ادعای مخالفین ، جریان سدّ الابواب از فضائل اختصاصی امیرالمؤمنین علیه السلام محسوب می شود به طوری که داشتن این فضیلت آرزویی برای عمر بن خطاب[۳۰] و پسرش عبدالله بن عمر[۳۱] بوده است و می گفتند اگر یکی از این فضائل امیر المؤمنین علیه السلام را داشتیم از شتران سرخ موی برایمان ارزشمندتر بود. خود امیرالمؤمنین علیه السلام نیز درموارد مختلفی مثل جریان شورای شش نفره به این فضلیت منحصر به فرد خویش استناد کرده اند.[۳۲] ابن شاهین نیز تصریح می کند که هیچ کس در این فضیلت با امیر المؤمنین علیه السلام شریک نیست.[۳۳]

نکته دوم: در سلسله سند احادیث خوخه ابوبکر، افرادی از جمله «عکرمه» ، «مالک بن انس» ، «فُلیح بن سلیمان»، «جریر بن حازم» و «اسماعیل بن عبد الله بن اویس» وجود دارند که احادیث آن ها نزد عالمان اهل سنت ضعیف شمرده می‌شود.[۳۴]

نکته سوم: ابن ابی الحدید معتزلی می نویسد: «بکریه در مقابل احادیثی که شیعیان دربارۀ علی علیه السلام روایت می کردند، احادیثی ساختند؛ مثلا در برابر حدیث سدّ الابواب ، همین حدیث را دربارۀ ابوبکر بیان کردند.»[۳۵]

نکته چهارم: جریان حدیث «سدّ الابواب الّا باب علیّ» قبل از جنگ اُحد رخ داده است ولی داستان خوخه ابوبکر بنابر نظر علمای اهل سنت در دوران بیماری پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلم رخ داده است ، همان بیماری که به رحلت آن حضرت انجامید. طبق این بیان ، درصورت صحت جریان خوخه ابوبکر ، دو اشکال جدی متوجه این قضیه می شود:

اشکال اول: تخلف و سرپیچیِ همه صحابه از دستور خدا و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم

اگر روایت خوخه درست باشد باید بگوییم صحابه و به خصوص ابوبکر از دستور خدا مبنی بر بستن همه درها در مرتبه اول سرپیچی کردند و پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلم مجبور شدند در آخرین ساعات عمرشان و برای بار دوم این دستور را تکرار کنند و خوخه ابوبکر را استثنا کنند. بدیهی است که اهل سنت به چنین نتیجه ای ملتزم نخواهند شد.

این در حالی است که ما هیچ روایتی نداریم که پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلم پس از دستور به بستن همه درها ، برای مرتبه دوم به صحابه اجازه ساختن خوخه را داده باشد بلکه احادیثی نقل شده که بر ممنوعیت ساختن دریچه ها بعد از امر به بستن درها تصریح می کنند.[۳۶] آیا عاقلانه است که پیامبر خدا صلی‌الله علیه و آله و سلم به بستن درها امر کند و سپس به ایجاد دریچه هایی که از طریق آن ها راه ورود به مسجد نزدیک می شود، اجازه دهد؟! اگر از طریق دریچه های ساخته شده، می توان به مسجد راه پیدا کرد پس دیگر بستن درها چه معنایی دارد؟!

اشکال دوم: گواهی مورّخان به سکونت ابوبکر در «سُنح»

طبق گواهی تاریخ ، ابوبکر اصلا در کنار مسجد النبی خانه ای نداشته تا رسول خدا صلی‌الله علیه و آله و سلم بخواهد خوخه یا درِ آن را باز بگذارد. وی بعد از هجرت ، به روستایی در اطراف مدینه به نام «سُنْحْ» رفته و تا حدود شش ماه بعد از رحلت رسول خدا صلی‌الله علیه و آله و سلم، در آن جا ساکن بود.[۳۷] همچنین طبق نقل مورخان اهل سنت، ابوبکر تا شش ماه بعد از خلافتش در همان جا ساکن بوده و هر روز با پای پیاده و یا با مرکب به مرکز خلافتش یعنی مدینه می‌آمده و بعد از نماز عشاء به منزلش در سنح برمی‌گشته است.[۳۸] ملا علی قاری حنفی به نقل از فضل الله تُورِبِشْتی می‌نویسد: «به اعتقاد ما ابوبکر منزلی در کنار مسجد پیامبر نداشته است؛ بلکه منزل او در سنح در اطراف مدینه بوده است.»[۳۹] طیبی نیز مانند توربشتی معتقد است که ابوبکر منزلی در کنار مسجد نداشته است.[۴۰]

نکته پنجم: اگر ابوبکر چنین فضیلتی (حدیث خوخه) داشت ، حتما ابوبکر و عمر در سقیفه به این فضیلت استناد می کردند چرا که آن ها در سقیفه به کمترین دلیلی برای اثبات برتری خودشان محتاج بودند در حالیکه می بینیم در سقیفه به این فضیلت استناد نشده است پس اصلا چنین فضیلتی برای ابوبکر وجود نداشته است.

 

۴- حدیث صدّیق اکبر و فاروق اعظم

دو لقب صدیق و فاروق، از القاب اختصاصی امیرالمؤمنین علیه السّلام است که خود حضرت بارها به آن اشاره کرده است و علاوه بر کتب شیعه در کتب اهل سنت نیز ذکر شده است. ابن ماجه و دیگران آورده اند که:

«عَنِ الْمِنْهَالِ، عَنْ عَبَّادِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ، قَالَ: قَالَ عَلِی: «أَنَا عَبْدُ اللَّهِ وَأَخُو رَسُولِهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ، وَأَنَا الصِّدِّیقُ الْأَکبَرُ، لَا یقُولُهَا بَعْدِی إِلَّا کذَّابٌ، صَلَّیتُ قَبْلَ النَّاسِ لِسَبْعِ سِنِینَ»

«عباد بن عبد الله گوید : علی علیه السلام فرمود: من بنده خدا ، برادر رسول خدا و صدیق اکبر هستم ، پس از من جز دروغگو کسی دیگر خود را «صدیق» نخواهد خواند ، من هفت سال قبل از دیگران نماز می خواندم»[۴۱]

همچنین در حدیثی که طبرانی و دیگران ذکر کرده اند و بیش از پنج صحابه آن را نقل کرده اند آمده است:

«عَنْ أَبِی ذَرٍّ، وَعَنْ سَلْمَانَ قَالَا: أَخَذَ رَسُولُ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ بِیدِ عَلِی رَضِی اللهُ عَنْهُ، فَقَالَ: «إِنَّ هَذَا أَوَّلُ مَنْ آمَنَ بِی، وَهُوَ أَوَّلُ مَنْ یصافِحُنِی یوْمَ الْقِیامَةِ، وَهَذَا الصِّدِّیقُ الْأَکبَرُ، وَهَذَا فارُوقُ هَذِهِ الْأُمَّةِ، یفَرَّقُ بَینَ الْحَقِّ وَالْبَاطِلِ، وَهَذَا یعْسُوبُ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمَالُ یعْسُوبُ الظَّالِمِ»

«ابوذر و سلمان می گویند: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دست علی علیه السلام را گرفت و فرمود: همانا او نخستین کسی است که به من ایمان آورد و نخستین کسی است که در روز قیامت با من مصافحه خواهد کرد و [مرا ملاقات می‌کند]. او بزرگ مرد راستگویان و فاروق این امت است. او رئیسِ مؤمنین و مال [دنیا] رئیس ظالم است.»[۴۲]

اما مخالفین سعی کرده اند تا این فضلیت و القاب را برای خلفای دیگر نقل کنند. به احادیث زیر توجه کنید:

حدیث اول: « حَدَّثَنَا أَبُو بَکرِ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ الْقَاضِی الْبُورَانِی قثنا الِاحْتِیاطِی قثنا عَلِی بْنُ جَمِیلٍ، عَنْ جَرِیرٍ، عَنْ لَیثٍ، عَنْ مُجَاهِدٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ: ” مَا فِی الْجَنَّةِ شَجَرَةٌ إِلَّا مَکتُوبٌ عَلَی کلِّ وَرَقَةٍ: مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ، أَبُو بَکرٍ الصِّدِّیقُ، عُمَرُ الْفَارُوقُ، عُثْمَانُ ذُو النُّورَینِ “»

«ابن عباس از پیامبر اسلام نقل می کند که آن حضرت فرمود : در بهشت درختی نیست مگر اینکه بر روی هر برگ آن نوشته شده است: «محمد رسول خداست ، ابوبکر صدیق و عمر فاروق و عثمان ذوالنورین است»[۴۳]

حدیث دوم: «أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ الأَزْرَقِی الْمَکی قَالَ: أَخْبَرَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ حَسَنٍ عَنْ أَیوبَ بْنِ مُوسَی قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ – صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ – إِنَّ اللَّهَ جَعَلَ الْحَقَّ عَلَی لِسَانِ عُمَرَ وَقَلْبِهِ وَهُوَ الْفَارُوقُ فَرَّقَ اللَّهُ بِهِ بَینَ الْحَقِّ وَالْبَاطِلِ»

«پیامبر اکرم فرمود: خداوند حق را بر زبان و قلب عمر قرار داده است و او فاروق بین حق و باطل است»[۴۴]

حدیث سوم: «أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عُمَرَ قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو حَزْرَةَ یعْقُوبُ بْنُ مُجَاهِدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِی عَمْرٍو ذَکوَانَ قَالَ: قُلْتُ لِعَائِشَةَ مَنْ سَمَّی عُمَرَ الفاروق؟ قالت: النبی»

«ذکوان می گوید از عایشه پرسیدم چه کسی عمر را فاروق نامید؟ گفت: پیامبر (ص)»[۴۵]

نقد حدیث:

نکته اول: علمای اهل سنت به ضعف یا جعلی بودن این احادیث ، اعتراف کرده اند:

الف) حدیث اول: بسیاری از علمای اهل سنت از جمله ابن جوزی ، ابن حبان ، ذهبی ، هیثمی ، ابن کثیر ، متقی هندی به بطلان این حدیث شهادت داده اند.[۴۶] به عنوان نمونه ابن حبان می گوید: «هذا باطل موضوع وعلی بن جمیل کان یضع الحدیث لا تحل الرِّوایة عَنه بحال» یا ذهبی می گوید: «هذا باطل والمتهم به حسین (الاحتیاطی)»

ب) حدیث دوم: سند این حدیث نیز ضعیف است؛ چون عبد الرحمن بن حسن در آن وجود دارد که احادیث او قابل استناد نیست. علاوه بر اینکه اطلاعات زیادی از این راوی در دست نیست.[۴۷] البانی نیز به ضعف سند این حدیث اعتراف می کند: «أخرجه ابن سعد فی الطبقات…قلت: وهذا إسناد ضعیف و معضل.. ثم إن عبد الرحمن بن حسن – وهو الزجاج أبو مسعود الموصلی – قال ابن أبی حاتم عن أبیه: “یکتب حدیثه، ولا یحتجّ به“..»[۴۸]

ج) حدیث سوم: سند این حدیث هم ضعیف است؛ چون محمد بن عمر الواقدی در آن وجود دارد که متهم به وضع است.[۴۹] محقق کتاب اخبار المدینه در مورد سند این حدیث می نویسد: «إسناده ضعیف لاجل الواقدی»[۵۰] محقق کتابِ صحیح و ضعیف تاریخ طبری نیز می نویسد: «فی إسناده الواقدی وهو متروک»[۵۱]

علامه میرحامد حسین نیز به ضعف و اضطرابِ روایات فاروق بودن عمر[۵۲] تصریح می کند:

«إنّ روایات تسمیة عمر بالفاروق شدیدة الإضطراب، بینة الإختلاف، عظیمة التهافت، واضحة التباین»[۵۳]

نکته دوم: طبق حدیث دیگری پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:

«الصدیقون ثلاثة : حبیب النجار مؤمن آل یاسین ، وحزبیل مؤمن آل فرعون ، وعلی بن أبی طالب الثالث، وهو أفضلهم»

«صدیقان سه نفر هستند : حبیب نجار ، مؤمن آل یاسین ، حزقیل مؤمن آل فرعون ، و علی بن أبی طالب علیه اسلام که او برتر از آن ها است»[۵۴]

نامگذاری ابوبکر به صدّیق با حصر صدّیق در این سه نفر از سوی نبی مکرم اسلام صلی‌الله علیه و آله و سلم ، منافات دارد. پس ابوبکر نمی تواند صدّیق باشد.

نکته سوم: طبق نقل مورّخان اهل سنت ، لقب فاروق توسط اهل کتاب به عمر اعطا شده است.

محمد بن سعد در الطبقات الکبری و دیگران به سند معتبر آورده اند:

«قال بن شهاب بلغنا أن أهل الکتاب کانوا أول من قال لعمر الفاروق وکان المسلمون یأثرون ذلک من قولهم ولم یبلغنا أن رسول الله صلی الله علیه وسلم ذکر من ذلک شیئا»

«ابن شهاب گوید : این گونه به ما رسیده است که اهل کتاب نخستین کسانی بودند که به عمر لقب فاروق دادند و مسلمانان از سخن آن ها متأثر شدند و این لقب را در باره عمر استعمال کردند و از پیامبر اسلام (ص) هیچ مطلبی در این باره به ما نرسیده است.»[۵۵]

ابن کثیر دمشقی نیز ذیل ترجمه عمر بن خطاب می نویسد:

«عمر بن الخطاب بن نفیل بن عبد العزی …، الملقب بالفاروق قیل لقّبه بذلک أهل الکتاب»

«عمر بن الخطاب … ملقب به فاروق ، گویند که اهل کتاب این لقب را به عمر داده اند.»[۵۶]

طبق این نقل ها ادعای اعطای لقب فاروق به عمر توسط پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلم زیر سوال می رود.

نکته چهارم: کلمه «صدیق» صیغه مبالغه است و بر این دلالت می کند که فعل دائما باید متصف به مبدا باشد ، بنابراین صدّیق کسی است که همیشه با صدق و راستی همراه است. از برخی آیات قرآن نیز استفاده می شود که صدیق ، لقب انبیا و اولیای الهی بوده است.[۵۷] از این رو معنای صدّیق تحقق پیدا نمی کند مگر در کسی که گفتارش با کردارش مطابق باشد و این مرتبه تنها با مقام عصمت سازگار است و چنین کسی در میان امت اسلامی جز امیرالمؤمنین علیه السلام و اهل بیت معصومش نخواهند بود. کلمه «فاروق» نیز در اصطلاح روایات به کسی اطلاق می شود که بتواند با دانش وسیع خود، حق را از باطل تشخیص دهد و مردم با راهنمایی های او به حق و حقیقت هدایت شوند. آیا چنین کسی در میان امت اسلامی جز امام علی علیه السلام و اهل بیت معصومینش وجود داشته است؟

نکته پنجم: طبق حدیثی که اشاره کردیم امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: پس از من جز دروغگو کسی دیگر خود را «صدیق» نخواهد خواند. در تایید این مطلب به روایتی اشاره می کنیم که طی آن ، حضرت علی علیه السلام ابوبکر و عمر را دروغگو و خائن می دانست. مسلم در صحیحش به نقل از عمر می گوید:

«فلمّا توفّی رسول اللّه صلی اللّه علیه وسلم ، قال أبو بکر: أنا ولی رسول اللّه … فقال أبو بکر: قال رسول اللّه صلی الله علیه وسلم : نحن معاشر الأنبیاء لا نورث، ما ترکناه فهو صدقة، فرأیتماه کاذباً آثماً غادراً خائناً ،… ثمّ توفّی أبو بکر فقلت: أنا ولی رسول اللّه صلی اللّه علیه وسلم و ولی أبی بکر، فرأیتمانی کاذباً آثماً غادراً خائناً»

«عمر بن خطاب به عباس و علی گفت: وقتی رسول خدا از دنیا رفت ابوبکر گفت : من جانشین رسول خدا هستم، شما دو نفر (عباس و علی) آمدید و تو ای عباس میراث برادر زاده ات را درخواست کردی و تو ای علی میراث فاطمه دختر پیامبر را. ابوبکر گفت: رسول خدا فرموده است: ما چیزی به ارث نمی‌گذاریم، آن‌چه می‌ماند صدقه است و شما او را دروغگو، گناهکار، حیله‌گر و خائن معرفی کردید… پس از مرگ ابوبکر، من جانشین پیامبر و ابوبکر شدم و باز شما دو نفر مرا دروغگو، گناهکار، حیله‌گر و خائن خواندید.»[۵۸]

آیا کسانی که طبق دیدگاه امیرالمؤمنین علیه السلام این ویژگی ها را داشتند را می توان صدّیق اکبر و فاروق اعظم نامید؟

 

۵- حدیث علیّ مع الحقّ

یکی دیگر از احادیثی که دلالت بر افضلیت ، عصمت و حقانیت امیرالمؤمنین علیه السلام می کند و با سند معتبر و عبارت های مختلف در منابع اهل سنت نقل شده است این حدیث است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:

«عَلِی مَعَ الْحَقِّ وَالْحَقُّ مَعَ عَلِی، وَلَنْ یفْتَرِقَا حَتَّی یرِدَا عَلَی الْحَوْضَ یوْمَ الْقِیامَة»

«علی با حق است و حق با علی است و این دو هرگز از همدیگر جدا نمی‌شوند تا در کنار حوض (کوثر) بر من وارد شوند»[۵۹]

همچنین پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «عَلِیٌّ مَعَ الْقُرْآنِ، وَالْقُرْآنُ مَعَ عَلِیٍّ لَنْ یَتَفَرَّقَا حَتَّی یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ»

«علی همراه قرآن است و قرآن نیز همراه با علی علیه السّلام است. هیچ گاه علی علیه السّلام از قرآن و قرآن از علی علیه السّلام جدا نمی‌شوند تا این‌که کنار حوض کوثر بر من وارد شوند»[۶۰]

سارقان فضائل ، عین همین روایت را برای عمر بن خطاب نقل کرده‌اند:

حدیث اول: «قال الحُمَیدی: حدَّثنا مَعن، قَالَ: حدَّثنی الْحَارِثُ بْنُ عَبد الْمَلِک بْنِ إِیاس، عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ یزِید بْنِ قُسَیط، عَنْ أَبیه، عَنْ عَطاء، عَنْ عَبد اللهِ بْنِ عَبّاس، عَنِ الفَضل بْنِ عَبّاس، عَنِ النَّبی صَلی اللَّهُ عَلَیه وسَلم، قَالَ: الحَقُّ بَعدِی مَعَ عُمَرَ حَیثُ کانَ»

«فضل بن عباس از رسول خدا (ص) نقل کرده است که بعد از من حق با عمر است، هرجا که باشد.»[۶۱]

حدیث دوم: «أَخْبَرَنَا أَبُو الْقَاسِمِ، أَیضًا، أنا أَبُو الْقَاسِمِ بْنُ مَسْعَدَةَ، أنا حَمْزَةُ بْنُ یوسُفَ، أنا أَبُو أَحْمَدَ بْنُ عَدِی، نا عَبْدُ الْکرِیمِ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ حِبَّانَ، نا مُحَمَّدُ بْنُ سَلَمَةَ الْمُرَادِی أَبُو الْحَارِثِ، نا عُثْمَانُ بْنُ صَالِحٍ، عَنِ ابْنِ لَهِیعَةَ، عَنْ عَطَاءٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، عَنْ رَسُولِ اللَّهِ أَنَّهُ قَالَ: عُمَرُ مِنِّی، وَ أَنَا مِنْ عُمَرَ، وَ الْحَقُّ بَعْدِی مَعَ عُمَرَ»[۶۲]

«ابن عباس از رسول خدا نقل کرده است که فرمود: عمر از من است و من از عمر هستم، و حق بعد از من با عمر است.»

 

نقد حدیث:

نکته اول: خود علمای اهل سنت به ضعف این حدیث اعتراف کرده اند:

الف) عقیلی می نویسد: «علی بن مدینی می گوید: لیس لهذا الحدیث أصل ، این حدیث ریشه ندارد»[۶۳]

ب) ذهبی درمورد این حدیث می گوید: «أخافُ أن یکونَ کذباً مُختَلقَاً ، من می ترسم که این روایت دروغ و ساختگی باشد.»[۶۴]

ج) عجلونی می نویسد: «الحق بعدی مع عمر حیث کان ، قال الصغانی موضوع ، صغانی گفته که این روایت جعلی است.»[۶۵]

ح) البانی نیز درمورد این حدیث می نویسد: «الحق بعدی مع عمر حیث کان ، موضوع ، روایت حق بعد از من با عمر است، هر کجا که باشد ، جعلی است»[۶۶]

خ) احمد بن صدیق غُماری هم این حدیث را دروغ می داند: «قلت: هو کذب بلا خوف»[۶۷]

نکته دوم: بعضی از راویانی که در سلسه سند این حدیث واقع شده اند ضعیف هستند:

در سند حدیث اول، «قاسم بن یزید» وجود دارد که توسط علمای اهل سنت تضعیف شده است. «عقیلی» در کتاب «الضعفاء الکبیر» که مخصوص راویان ضعیف است نام او را ذکر کرده و سپس نقل همین روایت را دلیل بر ضعف او می داند.[۶۸]

ذهبی و ابن حجر عسقلانی نیز در شرح حال «قاسم بن یزید» می گویند:

«قاسم بن یزید بن عبد الله بن قسیط عن أبیه حدیثه منکر ذکره العقیلی بطرق معللة الحمیدی حدثنا….سمعت رسول الله صلی الله علیه وسلم یقول الحق بعدی مع عمر حیث کان»

«قاسم بن یزید بن عبد الله بن قسیط از پدرش روایت منکری را نقل کرده است، عقیلی این روایت را با سندهایی که اشکال دارد از حمیدی و… نقل کرده است.»[۶۹]

همچنین ذهبی نام قاسم بن یزید را در کتاب المغنی فی الضعفاء که مخصوص راویان ضعیف است ذکر کرده و می گوید «حَدِیثُهُ مُنکر»[۷۰]

در سند حدیث دوم هم «عبد الله بن لهیعة» وجود دارد که بزرگان اهل سنت او را تضعیف کرده اند. ابن جوزی نام او را در کتاب «الضعفاء والمتروکین» آورده و می گوید:

« قال یحیی بن سعید قال لی بشر بن السری لو رأیت ابن لهیعة لم تحمل عنه حرفا و کان یحیی بن سعید لا یراه شیئا وَقَالَ یحیی بن معِین:…هو ضعیف قبل ان تحترق کتبه و بعد احتراقها…و قال النسائی ضعیف و قال السعدی لا ینبغی أن یحتج بروایته و لا یعتد بها بروایته و لا یعتد بها»

«یحیی بن سعید گفت که بشر بن السری به من گفت: اگر ابن لهیعه را دیدی، از او یک حرف هم یاد نگیر، یحیی بن سعید برای او ارزشی قائل نبود…ابن معین می گوید: او ضعیف است؛ چه قبل از آتش گرفتن کتاب هایش و چه بعد از آن…نسائی گفته: ضعیف است. سعدی گفته است که شایسته نیست که به روایات او احتجاج شود، به روایات و خود او اعتنا نمی شود.»[۷۱]

نکته سوم: این حدیث با واقعیت های زندگی عمر بن خطاب سازگاری ندارد؛ چرا که روایات بسیاری در منابع اهل سنت وجود دارد که ثابت می کند عمر بن خطاب در مواردی به خاطر جهل به احکام ضروری اسلام ، بر خلاف قرآن فتوا داده و در بسیاری از موارد بر خلاف حکم خداوند عمل کرده است.[۷۲]

علامه میرحامد حسین نیز به این مطلب اشاره می کند و می نویسد: «فإنّ الدلیل القاطع من خطاء عمر و مفارقته للحقّ فی مواقع کثیرة، برهان شاف ودلیل کاف علی کذب هذا الحدیث.»[۷۳]

پس ادعای ملازمت همیشگی عمر با حقّ ، ادعای باطلی است.

نکته چهارم: اگر عمر چنین فضیلتی داشت، حتما در جریان سقیفه به آن اسناد می‌شد و همه در برابر این روایت تسلیم می شدند. مطلب دیگر اینکه زمانی که ابوبکر موقع وفاتش، عمر را به جانشینی خود انتخاب کرد مردم مدینه به این انتخاب معترض بودند و ابوبکر را به خاطر این انتخاب توبیخ کردند.[۷۴] اگر واقعاً این روایت در حق عمر بن خطاب صادر شده بود، همان جا ابوبکر به این فضیلت اشاره می‌کرد و این همه مخالفت ها را خاموش می‌کرد و یا حتی خود عمر بن خطاب، به این روایت اشاره می‌کرد و برای حقانیت خودش، استدلال می‌نمود! در حالیکه اینگونه نبود. نتیجه اینکه در طول خلافت ابوبکر و عمر، حتی یکبار هم به این روایت استناد نشده است و این فضیلت بعدها جعل شده است.

 

۶- حدیث لایحبّک الّا مؤمن و لایبغضک الّا منافق

یکی از ادله افضلیت امیرالمؤمنین علیه السلام این است که خداوند بغض او را علامت شناخته شدن منافقان قرار داده است. براساس احادیث منقولِ معتبر از منابع شیعه و اهل سنت ، پیامبر اکرم صلی‌ الله علیه و آله و سلم به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «لا یحِبُّکَ اِلاَّ مُؤمِنٌ وَ لا یبْغِضُکَ اِلاَّ مُنافِق»

«ای علی، تو را دوست ندارد جز مؤمن، و تو را دشمن ندارد جز منافق»[۷۵]

عین این فضیلت برای صحابه و خلفا نیز ساخته شده است. به احادیث زیر توجه کنید:

حدیث اول: «نا عبد الرحمن بن مالک بن مغول عن الأعمش عن أبی سفیان عن جابر قال قال رسول الله صلی الله علیه وسلم وقال أبو طالب سمعت رسول الله صلی الله علیه وسلم یقول: لا یحب أبا بکر و عمر منافق و لا یبغضهما مؤمن»

«شخص منافق ابوبکر و عمر را دوست ندارد و شخص مؤمن بغض ابوبکر و عمر را در دل ندارد»[۷۶]

حدیث دوم: «عَنِ النَّبِی صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ قَالَ : آیة الإیمان حب الأنصار، وآیة النفاق بغض الأنصار»

«علامت ایمان دوست داشتن انصار و نشانه نفاق، بغض انصار است»[۷۷]

 

نقد حدیث:

نکته اول: در سند حدیث اول «عبد الرحمن بن مالک بن مغول» وجود دارد که فرد ضعیف و کذابی است.[۷۸]

نکته دوم: ابن شاهین تصریح می کند که هیچ کس در این فضیلت با امیر المؤمنین علیه السلام شریک نیست. پس این فضیلت از فضائل اختصاصی حضرت است.[۷۹]

نکته سوم: علامه میرحامد حسین درمورد حدیث اول می نویسد:

«کسی که در اخبار و احادیث تتبع کند می بیند که جمعی از صحابه ، دشمن ابوبکر و عمر بودند و بغض این دو نفر را در دل داشتند مثل سعد بن عباده و دیگران. لذا اگر این حدیث (لا یحب أبا بکر و عمر منافق و لا یبغضهما مؤمن) صحیح باشد لازم می آید صحابه ای که اهل سنت قائل به عدالت همه آن ها هستند ، منافق باشند و این نتیجه ای است که احدی از اهل سنت به آن ملتزم نمی شود.»[۸۰]

 نکته چهارم: از مدافعان حدیث دوم مثل ابن تیمیه باید پرسید که چگونه می توان به این حدیث باور داشت در حالی که خود انصار معترفند که در میان خود آن ها منافقانی هستند که به سبب بغضشان نسبت به امیرالمؤمنین علیه السلام، تشخیص داده می شوند.[۸۱] پس در وجود منافقانی در میان انصار هیچ تردیدی نیست ، مسلماً با وجود منافقانی در میان انصار، هرگز نمی توان گفت حب تمامی آنان نشانه ایمان است، در حالی که در حدیث مذکور، حب همه آنها به صورت مطلق نشانه ایمان معرفی شده است و این بدیهی البطلان است.

 

بخش سوم: نگاهی به سرقت فضائل اهل بیت علیهم السلام در مکتب خلافت

جاعلان و تحریف گران ، به روایات فضائل اختصاصی اهل بیت علیهم السلام نیز رحم نکرده اند و شبیه این فضائل را برای دیگران ساخته و پرداخته اند که ما به جهت طولانی نشدن این نوشتار فقط به آن ها اشاره می کنیم:

۱- حدیث مباهله

مُباهَله (درخواست لعن و نفرین الهی برای اثبات حقانیت) پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلم با مسیحیان نجران، یکی از رویدادهای صدر اسلام است که نشانگر حقانیت دعوت پیامبر صلی‌ الله علیه و آله و سلم است و بر فضیلت همراهان او (حضرت علی، فاطمه و حسنین علیهم السلام) در این ماجرا دلالت می‌کند. در ماجرای مباهله ، پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلم پس از مناظره با مسیحیانِ نجران و ایمان نیاوردن آنان، پیشنهاد مباهله داد و آنان پذیرفتند ولی با این حال مسیحیان نجران، در روز موعود از این کار خودداری کردند. آیه ۶۱ سوره آل عمران به این قضیه اشاره دارد و این واقعه در منابع شیعه و اهل سنت آمده است.

اما نکته قابل توجه این است که سارقان فضائل با دستبرد در این فضیلتِ اختصاصیِ پنج تن آل عبا ، آن را به نفع دیگران نیز مصادره کرده اند. ما اینجا به سه نمونه از این دستبرد اشاره می کنیم:

الف) افزودن اسم ابوبکر و عمر و عثمان در جریان مباهله:

«أنا الهیثم بن عدی قال سمعت جعفر بن محمد عن أبیه فی هذه الآیة (تعالوا ندع أبناءنا وأبناءکم ونساءنا ونساءکم وأنفسنا وأنفسکم) قال فجاء بأبی بکر و ولده و بعمر و ولده و بعثمان و ولده و بعلی و ولده»

«وقتی آیه مباهله نازل شد پیامبر به همراه ابوبکر و فرزندانش، عمر و فرزندانش، و عثمان و فرزندانش، و علی و فرزندانش آمد!»

ب) افزودن اسم عایشه و حفصه در جریان مباهله:

«وعن عمر، أنّه قال للنّبی صلّی اللّه علیه وآله وسلّم : «لو لاعنتهم یا رسول اللّه، بید من کنت تأخذ؟». قال صلّی اللّه علیه وآله وسلّم : «آخذ بید علی وفاطمة والحسن والحسین و عائشة و حفصة»

از عمر نقل شده که به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم گفت: «ای رسول خدا، اگر با آنان ملاعنه می‌کردی از میان امت دست چه کسانی را می‌گرفتی؟». پیامبر صلّی اللّه علیه وآله وسلّم فرمود: «دست علی، فاطمه، حسن، حسین، عایشه و حفصه را می‌گرفتم».

ج) افزودن اسم صحابه در جریان مباهله:

«عن الشعبی، قال: قدم وفد نجران، فقالوا لرسول اللّه صلّی اللّه علیه وآله و سلّم : «أخبرنا عن عیسی…» قال: فأصبح رسول اللّه صلّی اللّه علیه وآله وسلّم و غدا حسن وحسین و فاطمة و ناس من أصحابه»

شعبی نقل می کند: هیأت نجران آمد، آن گاه به رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله وسلّم عرضه داشتند: «دربارۀ عیسی به ما خبر بده…». فردای آن روز ، رسول خدا صلّی اللّه علیه وآله وسلّم سحرگاهان حسن، حسین، فاطمه و عده‌ای از اصحاب پیامبر بیرون آمدند»[۸۲]

۲- حدیث ثقلین

یکی از فضائل مشهور و متواتر اهل بیت علیهم السلام، حدیث ثقلین است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «إنِّی تَارِک فِیکمُ اَلثَّقَلَینِ مَا إِنْ تَمَسَّکتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِی کتَابَ اَللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیتِی وَ إِنَّهُمَا لَنْ یفْتَرِقَا حَتَّی یرِدَا عَلَی اَلْحَوْضَ»

«همانا من دو چیز گران بها در میان شما می‌گذارم که اگر شما بر آن دو چنگ بزنید هرگز بعد از من گمراه نخواهید شد ، یکی کتاب خدا و دیگری اهل بیت من ، این دو از هم جدا نمی شوند تا اینکه بر من در کنار حوض وارد شوند»

در مقابل حدیث ثقلین دو حدیث زیر را جعل کرده اند:

الف) حدیث کتاب الله و سنّتی: «انی قد ترکت فیکم شیئین لن تضلّوا بعدهما: کتاب الله و سنتی ولن یفترقا حتی یردا علی الحوض»

ب) حدیث اقتدا به ابوبکر و عمر: «اقْتَدُوا بِاللَّذَینِ مِنْ بَعْدِی أَبِی بَکرٍ وَعُمَرَ»[۸۳]

۳- حدیث سیادت

یکی از فضائل مشهور امام حسن و امام حسین علیهما السلام حدیث سیادت است که در منابع شیعه و اهل سنت نقل شده است. در این حدیث آمده است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:

«الحسن والحسین سیدا شباب أهل الجنّة ؛ حسن و حسین سرور جوانان اهل بهشت هستند.»

در مقابل این فضیلت ، حدیث زیر را جعل کرده اند:

«أَبُو بَکرٍ وَعُمَرُ سَیدَا کهُولِ أَهْلِ الْجَنَّةِ إِلَّا النَّبِیینَ وَالْمُرْسَلِینَ»

«ابوبکر و عمر سرور و سیّد پیرانِ اهل بهشت غیر از انبیا و رسولان هستند.»[۸۴]

۴- حدیث امان

یکی دیگر از فضائل اهل بیت علیهم السلام حدیث امان است که در منابع شیعه و اهل سنت نقل شده است. در این حدیث آمده است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:

«النُّجُومُ أَمَانٌ لِأَهْلِ السَّمَاءِ، إِذَا ذَهَبَتِ النُّجُومُ ذَهَبَ أَهْلُ السَّمَاءِ، وَأَهْلُ بَیتِی أَمَانٌ لِأَهْلِ الْأَرْضِ، فَإِذَا ذَهَبَ أَهْلُ بَیتِی ذَهَبَ أَهْلُ الْأَرْضِ»

«ستارگان، مایه ایمنی اهل آسمان اند، و هرگاه [از میان] بروند، روزگار اهل آسمان پایان خواهد یافت. اهل بیت من نیز مایه ایمنی اهل زمین‌اند، و هرگاه دوران آنان پایان یابد، روزگار اهل زمین نیز پایان خواهد یافت.»

سارقان ، این فضیلت را سرقت کرده و آن را به نفع صحابه جعل کرده اند:

«أَصْحَابِی کالنُّجُومِ فَبِأَیهِمُ اقْتَدَیتُمُ اهْتَدَیتُمْ»

«اصحاب و یاران من مانند ستارگانند، از هر کدام پیروی کنید، هدایت می‌شوید»[۸۵]

۵- حدیث سفینه

یکی از فضائل مشهور اهل بیت علیهم السلام حدیث سفینه است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در آن ، اهل بیت علیهم السلام خود را به کشتی نوح تشبیه کرده است. در این حدیث که در منابع شیعه و اهل سنّت نقل شده است حضرت فرمود: «مثل اهل بیتی فیکم کمثل سفینة نوح من رکبها نجا و من تخلف عنها غرق»

«مَثَل اهل بیت من میان شما ، مَثَل کشتی نوح است که هر کس به آن پناه برد، نجات یافت و هر کس از آن جا ماند، هلاک شد.»

در مقابل این حدیث ، حدیث زیر را جعل کرده اند: «السنة سفینة نوح من رکبها نجا ومن تخلف عنها غرق»

«سنت مثل کشتی نوح است که هر کس سوارش شود نجات یابد و هر کس آن را ترک کند ، هلاک شود»

 

نتیجه:

ما در این نوشتار اثبات کردیم که تعدادی از فضائل اختصاصی امیرالمؤمنین علیه السلام و اهل‌بیت علیهم السلام به نفع خلفا و صحابه مصادره شده است. و طبق بررسی های صورت گرفته، به این نتیجه رسیدیم که این روایات دارای اعتبار نیستند و از نظر سندی و دلالی ضعیف هستند. همچنین دانسته شد که علت تحریف حقائق و جعل فضائل در مکتب خلافت ، کاستن از شأن و مقام اهل بیت علیهم السلام و هم سنگ قرار دادن خلفا و صحابه با ایشان است.

در پایان نیز متذکر می‌شویم که امثال این فضائل جعلی در لا به لای کتاب‌ها و نوشته‌ها بسیار است، لذا اندیشمندان و فضلا را به تحقیق و پژوهش پیرامون سنّت شریف نبوی فرا می‌خوانیم تا حق و حقیقت را بشناسند چرا که دوران تعصّب و پیروی از هوای نفس و تقلید کورکورانه سپری شده است.

پی‌نوشت‌ها

[۱] . شرح نهج البلاغة ابن أبی الحدید ، ج ۱۱، ص ۴۴

[۲] . النقض ، عبد الجلیل قزوینی رازی ص ۶۲۹ – اسرار الامامه ، طبرسی ، ص۴۴۴ – تبصرة العوام فی معرفة مقالات الأنام، سید مرتضی حسنی رازی ، ص ۲۵۰

[۳] . الموضوعات ، ج ۱ ، ص۳۰۳

[۴] . لسان المیزان ت أبی غدة ، ج ۱ ، ص۲۰۷

[۵] . «المستدرک علی الصحیحین ط العلمیة» ، ج۳ ، ص۱۳۷ –  المعجم الکبیر للطبرانی ، ج۱۱ ، ص۶۵

[۶] . غیر از عباراتی که اینجا ذکر کردیم ، عبارات دیگری مثل «أنا مدینة العلم و علیّ بابها و أبو بکر محرابها». و «أنا مدینة الصدق و أبو بکر بابها و أنا مدینة العدل و عمر بابها و أنا مدینة الحیاء و عثمان بابها و أنا مدینة العلم و علیّ بابها». نیز نقل شده است که برای اطلاعات بیشتر ر.ک: عبقات الانوار ، حدیث مدینة العلم

[۷] . تاریخ دمشق لابن عساکر، ج۴۵ ، ص ۳۲۱ – اللآلئ المصنوعة فی الأحادیث الموضوعة، ج۱ ، ص۳۰۸

[۸] . الفردوس بمأثور الخطاب ، دیلمی ، ج۱ ، ص۴۳ – تاریخ دمشق لابن عساکر ، ج۹ ، ص۲۰ – لسان المیزان ت أبی غدة ، ج۲ ، ص۱۵۲

[۹] . المقاصد الحسنة ، ص۱۷۰

[۱۰]. الصواعق المحرقة ، ج۱ ، ص۸۷

[۱۱]. الفتاوی الحدیثیة ، ص۱۹۲

[۱۲]. تاریخ دمشق لابن عساکر، ج۴۵ ، ص ۳۲۱

[۱۳]. المقاصد الحسنة ، ص۱۷۰

[۱۴] . مجموع فتاوی ومقالات متنوعة لابن باز ، ج۲۶ ، ص۲۲۹

[۱۵] . أسنی المطالب فی أحادیث مختلفة المراتب ، ص۹۲

[۱۶] . لسان المیزان ت أبی غدة ، ج۲ ، ص۱۵۲ ، الأنساب للسمعانی ، ج۳ ، ص۸۳

[۱۷] . المبسوط للسرخسی ، ج۱۰ ، ص۱۵۳

[۱۸] . الموضوعات ابن الجوزی ، ج۲ ، ص۲۴

[۱۹] . تاریخ بغداد ، ت بشار ، ج۱۳ ، ص۳۱۷ – تاریخ دمشق لابن عساکر ، ج۳۰ ، ص۶۰ و ۲۰۶

[۲۰] . تمهید الأوائل، ص۴۶۳  – الجامع لأحکام القرآن ، ج۱ ، ص۲۶۸

[۲۱] . العلل المتناهیة فی الأحادیث الواهیة ، ج۱ ، ص۱۹۴

[۲۲] . میزان الاعتدال ، ج۳ ، ص۱۷۲

[۲۳] . همان ، ج۳ ، ص۱۲۲

[۲۴] . همان ، ج۳ ، ص۳۹۰

[۲۵] . سلسلة الأحادیث الضعیفة والموضوعة ، ج۴ ، ص۲۱۹

[۲۶] . برای اطلاعات بیشتر درمورد شرح حال این راویان به کتاب الأحادیث المقلوبة فی مناقب الصحابة تألیف آیت الله میلانی مراجعه شود.

[۲۷] . تهذیب الکمال ، ج۵ ، ص۵۷۷ – مرآة الزمان ، ج۱۲ ، ص۳۳۹

[۲۸] . صحیح البخاری ط السلطانیة ، ج۱ ، ص۱۰۱ – صحیح مسلم ت عبد الباقی ، ج۴ ، ص۱۸۵۴ – سنن الترمذی ت بشار ، ج۴ ، ص۶۹ – مسند أحمد ط الرسالة ، ج۴ ، ص۲۵۲

[۲۹] . فتح الباری لابن حجر ، ج۷ ، ص۱۴ ، عمدة القاری ، ج۴ ، ص۲۴۵

[۳۰] . مصنف ابن أبی شیبة ، ج۶ ، ص۳۶۹ – تاریخ دمشق لابن عساکر ، ج۴۲ ، ص۱۲۲

[۳۱] . مسند أحمد ط الرسالة ، ج۸ ، ص۴۱۶

[۳۲] . فأنشدکم بالله أتعلمون أنه أمر بسد أبوابکم و فتح بابی (مناقب علی لابن المغازلی ، ص۱۷۰ – تاریخ دمشق لابن عساکر ، ج۴۲ ، ص۴۳۲)

[۳۳] . «تَفَرَّدَ بِهَذِهِ الْفَضِیلَةِ عَلِی بْنُ أَبِی طَالِبٍ، لَمْ یشْرَکهُ فِیهَا أَحَدٌ» (شرح مذاهب أهل السنة ، ص۱۷۲)

[۳۴] . برای اطلاعات بیشتر درمورد شرح حال این راویان به کتاب «حدیث سدّ الأبواب» تألیف آیت الله میلانی مراجعه شود.

[۳۵] . فلما رأت البکریة ما صنعت الشیعة وضعت لصاحبها أحادیث فی مقابلة هذه الأحادیث…نحو سد الأبواب فإنه کان لعلی ع فقلبته البکریة إلی أبی بکر (شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج ۱۱، ص ۴۹)

[۳۶] . پس از جریان سدّ الابواب ، یکی از اصحاب پیامبر (ص) عرض کرد: ای رسول خدا! به من اجازه دهید پنجره ی کوچکی به مسجد داشته باشم که از آن صبح و شام به شما نگاه کنم. حضرت فرمود: لا واللّه، ولا مثل ثقب الإبرة ، قسم به خدا، اجازه نمی‌دهم ولو به اندازه سوراخ سوزن» (وفاء الوفاء ، ج ۲ ، ص۶۶ و ۶۷)

[۳۷] . صحیح البخاری ط السلطانیة ، ج۲ ، ص۷۱  و  ج۵ ، ص ۶ و  ج ۶ ، ص ۱۳

[۳۸] . الطبقات الکبری ط العلمیة ، ج۳ ، ص۱۳۸ – أنساب الأشراف للبلاذری ، ج۱۰ ، ص۷۱ – تاریخ الطبری ، ج۳ ، ص۴۳۲

[۳۹] . مرقاة المفاتیح شرح مشکاة المصابیح ، ۹ ، ۳۸۸۴ «لم یصح عندنا ان ابا بکر کان له منزل بجنب المسجد وانما کان منزله بالسنح من عوالی المدینة»

[۴۰] . إرشاد الساری لشرح صحیح البخاری ، ج۶ ، ص۲۱۵

[۴۱] . سنن ابن ماجه ت عبد الباقی ، ج۱ ، ص۴۴ – المستدرک علی الصحیحین ط العلمیة ، ج۳ ، ص۱۲۰ . مصنف ابن ابی شیبه ، ج۶ ، ص۳۶۸ – خصائص نسائی ، ص۲۵ .  مصباح الزجاجة فی زوائد ابن ماجه ، ج۱ ، ص۲۰ (هَذَا إِسْنَاد صَحِیح رِجَاله ثِقَات)

[۴۲] . المعجم الکبیر ، ج۶ ، ص۲۶۹ – تاریخ دمشق ، ج۴۲ ، ص۴۱ – مسند البزار ، ج۹ ، ص۳۴۲ – مناقب ابن مردویه ، ص۶۵

[۴۳] . فضائل الصحابة ، ج۱ ، ص۴۲۳ – المعجم الکبیر ، ج۱۱ ، ص۷۶

[۴۴] . الطبقات الکبری ط العلمیة، ج۳ ، ص۲۰۵ – أنساب الأشراف، ج۱۰ ، ص۲۹۷

[۴۵] . الطبقات الکبری ط العلمیة ، ج۳ ، ص۲۰۵ ، تاریخ الطبری ، ج۴ ، ص۱۹۵

[۴۶] . الموضوعات ، ج۱ ، ص ۳۲۷ و ۳۳۷ – اللآلئ المصنوعة ، ج۱ ، ص۲۹۲ – المجروحین لابن حبان ، ج۲ ، ص۱۱۶ . میزان الاعتدال ، ج۱ ، ص۵۴۰ – مجمع الزوائد ، ج۹ ، ص۵۸ – البدایة والنهایة ت شیری ، ج۷ ، ص۲۳۱ . کنز العمال ، ج۱۳ ، ص۶۲۳

[۴۷] . نرم افزار جوامع الکلم نیز حکم به ضعف و ارسال این حدیث کرده است: «إسناد ضعیف لأنّ به موضع إرسال…عبد الرحمن بن الحسن الأزرقی و هو مجهول الحال»

[۴۸] . سلسلة الأحادیث الضعیفة والموضوعه، ج ۷ ، ص۶۳

[۴۹] . نرم افزار جوامع الکلم درمورد سند این حدیث چنین حکم می کند: «إسناد فیه متّهم بالوضع و هو محمد عمر الواقدی».

[۵۰] . أخبار المدینة النبویه ، ابن شبّه النمیری ، محقق: عبدالعزیز بن احمد المشیقح، ج۲ ، ص۲۲۷

[۵۱] . صحیح و ضعیف تاریخ الطبری ، محقق: محمد بن طاهر البرزنجی ، ج۸ ، ص۴۱۵

[۵۲] . برای اطلاع از ضعفِ احادیثِ صدّیق بودن ابوبکر ر.ک: ارزیابی ادله قرآنی خلافت خلفا ، حامد دژآباد ، ص۳۹۵

[۵۳] . شوارق النصوص ، ج۲ ، ص۶۷

[۵۴] . فضائل الصحابة ، ج۲ ، ص۶۲۷ – مناقب علی لابن المغازلی ، ص۳۱۵ . معرفة الصحابة لأبی نعیم ، ج۱ ، ص۸۷ – تاریخ دمشق ، ج۴۲ ، ص۴۳. مناقب ابن مردویه ، ص ۳۳۱

[۵۵] . الطبقات الکبری ، ج ۳ ، ص ۲۷۰ . تاریخ مدینة دمشق ، ج ۴۴ ، ص ۵۱ . صحیح تاریخ الطبری ، ج ۳ ، ص ۲۹۵ – أسد الغابة ، ج ۳ ، ص ۶۴۸

[۵۶] . البدایة والنهایة ت شیری ، ج ۷ ، ص ۱۵۰

[۵۷] . مریم/۴۱ ، یوسف/۴۶

[۵۸] . صحیح مسلم ت عبد الباقی ، ج۳ ، ص ۱۳۷۷

[۵۹] . تاریخ بغداد ت بشار ، ج۱۶ ، ص۴۷۰ – المعجم الکبیر ، ج۲۳ ، ص۳۲۹ – تاریخ دمشق ، ج۲۰ ، ص۳۶۱ و ج۴۲ ، ص۴۴۹

[۶۰] . المستدرک علی الصحیحین للحاکم – ط العلمیة ، ج۳ ، ص۱۳۴

[۶۱] . التاریخ الکبیر للبخاری ، ج۷ ، ص۱۱۴ – تاریخ دمشق  ، ج۴۴ ، ص۱۲۶

[۶۲] . تاریخ دمشق ، ج۴۴ ، ص۱۲۷

[۶۳] . الضعفاء الکبیر، ج۳، ص۴۸۲

[۶۴] . میزان الاعتدال ، ج۳، ص۳۸۲

[۶۵] . کشف الخفاء ط القدسی ، ج۱ ، ص۳۶۴

[۶۶] . سلسلة الأحادیث الضعیفة ، ج۸ ، ص۲۱

[۶۷] . «المداوی لعلل الجامع الصغیر وشرحی المناوی ، ج۳ ، ص۴۵۰

[۶۸] . الضعفاء الکبیر ، ج۳ ، ص۴۸۱

[۶۹] . میزان الاعتدال ، ج۳ ، ص۳۸۱ – لسان المیزان ، ج۴ ، ص۴۶۷

[۷۰] . المغنی فی الضعفاء ، ج۲ ، ص۵۲۲

[۷۱] . الضعفاء والمتروکون ، ج۲ ، ص۱۳۶

[۷۲] . ر.ک: کتاب الغدیر علامه امینی ، ج ۶ ، بخش نوادر الأثر فی علم عُمَر

[۷۳] . شوارق النصوص ، ج۲  ، ص۵۸۷

[۷۴] . مصنف ابن أبی شیبة ، ج ۷  ، ص۴۳۴

[۷۵] . مسند أحمد ط الرسالة ، ج۲ ، ص۱۳۶ – سنن الترمذی ، ج۵ ، ص۶۴۳ – السنن الکبری النسائی ، ج۷ ، ص۴۴۵

[۷۶] . تاریخ دمشق ، ج۴۴ ، ص۲۲۵

[۷۷] . صحیح البخاری ط السلطانیة ، ج۱ ، ص۱۲

[۷۸] . سؤالات ابن الجنید ، ص۴۳۷ – العلل ومعرفة الرجال لأحمد ، ج۱ ، ص۵۴۷. الضعفاء الکبیر للعقیلی ، ج۲ ، ص۳۴۵ – الکامل فی ضعفاء الرجال ، ج۵ ، ص۴۶۹

[۷۹] . شرح مذاهب أهل السنة ، ص۱۷۶

[۸۰] . شوارق النصوص ، ج ۲ ، ص ۸۶۱

[۸۱] . عن أبی سعید الخدری، قال: إنّما کنّا نعرف منافقی الأنصار ببغضهم علیاً (فضائل الصحابة ، ج۲ ، ص۵۷۹)

[۸۲] . برای اطلاع بیشتر از این روایات جعلی ر.ک: نگاهی به تفسیر آیه مباهله ، آیت الله میلانی

[۸۳] . برای اطلاع بیشتر از این دو روایت جعلی ر.ک: دستبردی در حدیث ثقلین. آیت الله میلانی و حدیث اقتداء به شیخین ، آیت الله میلانی

[۸۴] . برای اطلاع بیشتر از این روایت جعلی رک: احادیث واژگونه ، آیت الله میلانی

[۸۵] . برای اطلاع بیشتر از این روایت جعلی رک: حقیقت صحابه ، آیت الله میلانی

 

منابع و مآخذ:

۱- ابن أبی الحدید، عبد الحمید بن هبة الله (م ۶۵۶ هـ) ، شرح نهج البلاغه. محقق: ابراهیم، محمد ابوالفضل، ناشر: مکتبة آیة الله المرعشی النجفی ، قم ، چاپ اول

۲- ابن عساکر (م ۵۷۱ هـ) ، تاریخ مدینه دمشق ، المحقق: عمرو بن غرامة العمروی ، دار الفکر – بیروت، الطبعة: الأولی

۳- ابن حجر العسقلانی (المتوفی: ۸۵۲هـ) ، لسان المیزان ، المحقق: عبد الفتاح أبو غدة ، دار البشائر الإسلامیة ، الطبعة: الأولی، ۲۰۰۲ م

۴- ابن الجوزی (م ۵۹۷هـ) ، الموضوعات ، تحقیق: عبد الرحمن محمد عثمان. الناشر: محمد عبد المحسن صاحب المکتبة السلفیة بالمدینة المنورة ، الطبعة: الأولی

۵- جلال الدین السیوطی (م ۹۱۱هـ) ، اللآلیء المصنوعة فی الأحادیث الموضوعة. المحقق: صلاح بن محمد بن عویضة ، دار الکتب العلمیة – بیروت ، الطبعة: الأولی

۶- حاکم نیشابوری (م ۴۰۵ هـ) ، المستدرک علی الصحیحین. دراسة و تحقیق: مصطفی عبد القادر عطا ، دار الکتب العلمیة – بیروت ، الطبعة: الأولی

۷- الطبرانی ، أبو القاسم (م ۳۶۰هـ) ، المعجم الکبیر ، دار النشر: مکتبة ابن تیمیة – القاهرة ، الطبعة الثانیة

۸- ابن الجوزی (م ۵۹۷هـ) ، العلل المتناهیة فی الأحادیث الواهیة ، الناشر: إدارة العلوم الأثریة، فیصل آباد، باکستان ، الطبعة: الثانیة

۹- الخطیب البغدادی (م ۴۶۳هـ) ، تاریخ بغداد ، المحقق: الدکتور بشار عواد معروف ، الناشر: دار الغرب الإسلامی – بیروت ، الطبعة: الأولی

۱۰- الذهبی ، شمس الدین (م ۷۴۸هـ) ، میزان الاعتدال فی نقد الرجال ، الناشر: دار المعرفة للطباعة والنشر، بیروت – لبنان ، الطبعة: الأولی

۱۱- البخاری ، محمد بن اسماعیل (م ۲۵۶ هـ) ، صحیح البخاری ، الطبعة: السلطانیة ، ۱۳۱۱ هـ

۱۲- النیسابوری ، مسلم بن الحجاج (م ۲۶۱ هـ) ، صحیح مسلم ، المحقق: محمد فؤاد عبد الباقی ،

مطبعة عیسی البابی الحلبی وشرکاه، القاهره ، ۱۳۷۴ هـ

۱۳- الترمذی ،  أبو عیسی (م ۲۷۹ هـ) ، سنن الترمذی ، تحقیق: بشار عواد معروف ، دار الغرب الإسلامی– بیروت ، الطبعة: الأولی،

۱۴- أحمد بن حنبل (م ۲۴۱ ق) ، مسند أحمد ، المحقق: شعیب الأرنؤوط – عادل مرشد، مؤسسة الرسالة، الطبعة: الأولی

۱۵- الالبانی ، ناصر الدین (م ۱۴۲۰ هـ) ، سلسلة الأحادیث الضعیفة والموضوعة وأثرها السیئ فی الأمة، دار المعارف، الریاض ، الطبعة: الأولی

۱۶- ابن سعد (م ۲۳۰ هـ) ، الطبقات الکبری ، تحقیق: محمد عبد القادر عطا ، دار الکتب العلمیة – بیروت

۱۷- ابن ابی شیبه ، ابوبکر (م۲۳۵ هـ) ، المصنف فی الأحادیث والآثار ، الناشر: (دار التاج – لبنان)، الطبعة: الأولی

۱۸- کنتوری ، میر حامد حسین(م ۱۳۰۶ هـ)  ،  شوارق النصوص ، دلیل ما ،  قم ، ۱۳۸۴ ه.ش

۱۹- حسینی میلانی، علی ، الأحادیث المقلوبة فی مناقب الصحابة ، الحقائق ، قم ، ۱۴۳۰

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سرقت

نویسنده: حسین غفوریان

امامت پژوه مرکز حقایق اسلامی

رتبه علمی: علمی-ترویجی

تعداد صفحه: 48 صفحه

دانلود فایل