چکیده
یکی از دشمنان امیرالمؤمنین علیهالسلام مغیرة بن شعبه میباشد. شخصی که از ترس جان خود در زمان پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله آورد ولی هیچ اعتقادی به دین اسلام نداشت. او از جمله کسانی بود که پیمان بست تا بعد پیامبر حکومت به علی بن ابی طالب علیه السلام نرسد و بعد از بیعت مردم با امیرالمومنین با ایشان بیعت نکرد و از جمله عیب جویان ایشان بود. او نهایتا در سال ۵۰ هجری در زمان معاویه از دنیا رفت.
کلیدواژگان :مغیرة ، امیرالمؤمنین علیهالسلام، معاویه ، لعن ، هامان ، امام حسن علیهالسلام
مقدمه
مغیرة بن شعبة بن ابی عامر بن مسعود، از قبیله بنیثقیف، یکی از کسانی است که با مبنای اهلسنت جزء صحابه رسول خدا صلی الله علیه و آله محسوب میشود. کنیه او أبوعیسی، یا ابوعبدالله بود. مغیره قبل از جریان حدیبیه اسلام آورد و در حدیبیه و بیعت رضوان حضور داشت.[۱]
مطالب فراوانی درباره مغیره بن شعبه در تاریخ ثبت شده است که میتوان از لابه لای آن به شخصیت او پی برد ولی ما در این نوشتار سعی داریم تا در میان همه جنایاتی که مرتکب شده به زاویهای خاص بپردازیم و آن نحوه برخورد با اهلبیت و بیان ایشان درباره او میباشد.
اسلام مغیره
جندب بن عبدالله گفت: در نزد علی علیه السلام سخن از مغیرة بن شعبه و جد او با معاویه به میان آمد. گفت : مغیره چیست؟ اسلام آوردن او به این سبب بود که در میان قوم خود قتلی مرتکب شد و مالی را دزدید و به نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد و اسلام آورد و به او پناهنده شد. به خدا سوگند از آن زمان که اسلام آورده هیچ کس در او خضوع و خشوعی ندیده است.[۲]
مغیره و پیامبر صلی الله علیه وآله
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله برای شناساندن منافقین، در بعضی از مواقع آنها را در بیانات خود معرفی میکردند. از جمله آنها مغیرة بن شعبه است. ایشان در کلام خود مغیره را به هامان امت تشبیه کردند.[۳]
برای فهم کلام پیامبر صلی الله علیه و آله نیاز است به طور اجمال با شخصیت هامان آشنا شویم.
نام هامان شش بار در قرآن ذکر شده است: سه بار در سوره قصص آیات ۶ ، ۸ و ۳۸ و یک بار در سوره عنکبوت آیه ۳۹ و دوبار در سوره غافر آیه ۲۴ و ۳۶. بنا بر آیات قرآن، هامان از شخصیتهای بلندمرتبه و وزیر حکومت فرعون در زمان حضرت موسی علیه السلام بوده است. با نگاهی به آیات قرآن می توان به شخصیت هامان پی برد.
قرآن در این آیات او را به صراحت جزو خطاکاران و از افرادی که جزو مستکبرین در زمین و افرادی که نجات پیدا نکردند ، و جزو افرادی که پیامبر مرسل خدا را تکذیب کرده و او را جادوگر و دروغگو می داند ، معرفی می کند.
مغیره و صحیفه ملعونه اول
یکی از فعالیتهای منافقین برای اینکه مسیر اسلام را به انحراف بکشانند این بود که بین خودشان پیمانی بستند تا بعد از پیامبر خاتم نگذارند خلافت به وصی بر حق ایشان برسد. در همین راستا پیمان نامهای هفت نفری در کعبه میان عمر ، ابوبکر ، سالم مولی ابی حذیفه ، ابوعبیده جراح ، معاذ بن جبل ، عبدالرحمن بن عوف ، مغیرة بن شعبه نوشته شده و در آنجا نیز دفن شده بود.
در تفسیر آیه هفتم سوره مبارکه مجادله از ابوبصیر از امام صادق علیه السلام آمده است که این آیه درباره هفت نفر از منافین از جمله مغیرة بن شعبه نازل شده است.
ابو بصیر از امام صادق علیه السّلام روایت کند در تفسیر گفتار خدای عز و جل: {رازگوئی سه نفری نباشد جز آنکه خدا چهارمین آنهاست و نه پنج نفری جز آنکه خدا ششمین آنها است و نه کمتر از این و نه بیشتری هست جز آنکه هر کجا باشند خدا نزد آنها است، آنگاه روز رستاخیز از کارهائی که کردهاند آگاهشان سازد که براستی خدا بهمه چیز دانا است}[۴] فرمود: این آیه در باره فلان و فلان و ابو عبیده جراح و عبد الرحمن بن عوف و سالم مولی ابو حذیفه و مغیرة بن شعبة نازل شد آنگاه که میان خود نامه نوشتند و هم عهد گشته و توافق کردند که اگر محمد (صلی الله علیه وآله) از دنیا رفت هرگز نگذارند خلافت در بنی هاشم قرار گیرد، پس خدای تعالی این آیه را در شأن آنها نازل فرمود. گوید: عرض کردم: گفتار خدای عز و جل (چیست که فرماید): {آیا مگر کاری را استوار کردهاند که ما هم استوارکنان هستیم، یا پندارند که ما نهان گفتن و راز گفتنشان را نمیشنویم، چرا و فرستادگان ما که همراه آنانند مینویسند}[۵] فرمود: این دو آیه نیز در باره آنها در همان روز نازل گشت. امام صادق علیه السّلام فرمود: شاید تو عقیده داری که بجز روز کشته شدن حسین علیه السّلام روزی (در شومی) مانند آن روزی که این نامه در میان آنها نوشته شد هست؟ (نه چنین روز شومی نبود) و این چنین در علم خدای عز و جل گذشته بود و خدا هم پیامبر خود را بدان آگاه کرده بود که اگر این نامه (ننگین) نوشته شود حسین علیه السّلام کشته خواهد شد و زمامداری و حکومت از دست بنی هاشم بیرون خواهد رفت و همه اینها هم شد.[۶]
صحیفه ملعونه دوم
پس از تلاش بینتیجه برای قتل پیامبر صلی الله علیه وآله و اعلام ولایت امیرالمومنین علیهالسلام در روز غدیر، عدهای بعد از ورود به مدینه در خانه ابوبکر جمع شدند و در آنجا پیمان دیگری بستند. چنانکه در برخی منابع آمده، در این پیمان بر خلافت ابوبکر، عمر، ابوعبیده و سالم مولی ابیحذیفه بعد از رسول خدا تاکید شده و با خلافت امیرالمومنین علیه السلام مخالفت شده است. در این جلسه سی و چهار نفر حضور داشتند که اکثر آنها از رؤسای قبایل بودند. به باور سلیم بن قیس، چهارده نفر از این افراد جزو اصحاب عقبه بودند که در واقعه ترور ناموفق پیامبر در گردنه هرشی حضور داشتند. این صحیفه پس از امضای همه حاضرین به ابوعبیده جراح سپرده و در کنار خانه خدا دفن شد. این صحیفه در زمان خلافت عمر بن خطاب از محلش خارج شد.
بنابر برخی منابع، پیامبر صلی الله علیه و آله پس از پیمان دوم صحیفه ملعونه، آنان را به سردمداران جاهلیت تشبیه کرده و اعلام کرد که اگر خداوند دستور به صبر و امتحان امت خود نداده بود، اصحاب صحیفه را گردن میزد. بر اساس آنچه در کتاب سلیم بن قیس آمده، امضاکنندگان این پیمان عبارتند از: ابوبکر، عمر، عثمان، معاویه، عمروعاص، طلحه، ابوعبیده جراح، عبد الرحمن بن عوف، سالم مولی ابیحذیفه، معاذ بن جبل، ابوموسی اشعری، مغیرة بن شعبه، سعد بن ابیوقاص، اوس بن حدثان و بیست نفر دیگر.[۷]
مغیره و سقیفه بنی ساعده
همچنین در یک روایتی، از مغیرةبن شعبه به عنوان کسی که محرک ابوبکر و عمر برای رفتن به سقیفه بوده، یاد شده است[۸]
مغیره و حضرت زهرا سلام الله علیها
مغیره بن شعبه در جریان هجوم به خانه حضرت زهرا سلام الله علیها و آتشکشیدن آن حضور داشت. او همراه با جماعتی که عمر بن خطاب سر دسته آنها بود به پشت درب خانه حضرت رفت[۹]
با توجه به همین پیشینه بود که امام حسن علیه السلام در مجلسی که معاویه آن را ترتیب داده بود، به مغیره فرمود: و تو بودی که دختر رسول خدا ، فاطمه (سلاماللهعلیهما) را کتک زدی تا آنکه بدن وی را خون آلود نمودی و بدان جهت او فرزند در شکمش را سقط کرد. ؛ در صورتی که پیامبر اسلام فرمود: ای فاطمه! تو برترین زنان اهل بهشت هستی. ای مغیره! بدان که خداوند تو را طعمهی آتش جهنم خواهد کرد.[۱۰]
مغیره و امیرالمؤمنین علیهالسلام
مغیره از جمله دشمنان و عیب جویان علی بن ابی طالب علیه السلام بود. علی بن نعمان میگوید که علی علیه السلام می فرمود : اگر قدرتی به دست آورم مغیره را سنگسار میکنم و مغیره همواره علی را عیب گویی میکرد.[۱۱]
ابن ابی الحدید معتزلی میگوید مغیره بغض علی بن ابی طالب علیهالسلام را از زمان پیامبر در دل داشت و در ایام خلفای سهگانه بیشتر شد[۱۲] و ایشان را بر منبر کوفه صریحا لعن میکرد.[۱۳] و سایر سخنرانها را نیز وادار میکرد تا علی علیهالسلام را دشنام دهند.[۱۴]
حجر بن عدی، عمرو بن حمق خزاعی و شیعیان امیرالمومنین علیهالسلام ، هرگاه میشنیدند که مغیره و دیگران، حضرت را روی منابر لعن میکنند میایستادند و لعن را به خودشان باز میگفتند[۱۵]
بعد از کشته شدن عثمان بن عفان ، مردم برای بیعت به سمت علی بن ابی طالب علیهالسلام رفتند. کثرت جمعیت آنچنان بود که حضرت در خطبه شقشقیه میفرماید: انبوه جمعیت چون یالهای کفتاران، گرد مرا از هر طرف گرفتند، چنان که نزدیک بود استخوانهای بازو و پهلویم را زیر پای فرو کوبند و ردای من از دو سو بر درید. چون رمه گوسفندان مرا در برگرفتند.
اما در این میان چند نفر معدود از صحابه که تمایلات عثمانی داشتند با ایشان بیعت نکردند که از جمله آنها مغیرة بن شعبه بود.[۱۶]
امیرالمومنین علیهالسلام در توصیف او میفرمود: به خدا قسم! همواره حق را به باطل میآمیزد و باطل را حق جلوه میدهد و از دین، آن را پذیرفته که با دنیا موافق است.[۱۷]
همینطور شهادت مغیره را به خاطر کلام خداوند که فرمود هرگز شهادت آنها را نپذیرید، و آنان مردمی فاسق و نادرستند ، قبول نمیکرد[۱۸]
مغیره اندکی پس از دیدارش با امیرالمومنین علیهالسلام مدینه را ترک کرد و در پی اصحاب جمل به جنگ با امیرمؤمنان علیهالسلام رفت؛ اما پس از شکست، کناره گرفت و برای رصد یک فرصت بهتر و حیلهای کاراتر، در طائف مستقر شد.[۱۹]
مغیره، تحولات و درگیریهای عراق و شام را پی میگرفت و زمانی که پیکار صفین به حکمیت، انجامید خود را به مذاکرات دومة الجندل به شام کشاند و ضمن این که معاویه را به شکست اشعری بشارت داد، وی را از احتمال حیلههای عمرو عاص برحذر داشت.[۲۰]
مغیره در زمان حکومت بر کوفه به محدود کردن شیعیان پرداخت و به دستور معاویه، ضمن جلوگیری از نشر فضایل امیرمؤمنان علیهالسلام و نشر حدیث به نفع معاویه ، حملاتی تند و اهانت آمیز به امام را مدیریت کرد. برای نمونه مغیرة بن شعبه خطاب به صعصعة بن صوحان گفت: مبادا از تو بشنوم که چیزی از فضایل علی برای من بگویی. من از تو به آن آگاه تر هستم؛ امّا حکومت از ما خواسته است که عیب او را برای مردم بگوییم.[۲۱] او برای خوشامد معاویه گفت: پیامبر که دختر خود را به علی داد، از جهت دوستی نبود؛ بلکه از آن رو بود که می خواست نیکی های ابوطالب را در حق خود جبران کند.[۲۲]
مغیره و امام حسن علیهالسلام
شرارتهای مغیره نسبت به اهلبیت علیهمالسلام در زمان امام حسن مجتبی علیهالسلام هم ادامه پیدا کرد که ما به یک نمونه اشاره و کلمات مهم امام درباره مغیره و شخصیت او را نقل میکنیم:
روزی امام حسن علیهالسلام به مجلس معاویه حاضر شد و نزد او مروان ، مغیره بن شعبه ، ولید بن عقبه ، عتبة بن ابی سفیان حاضر بودند.پس هر کدام شروع به مباهات و بالیدن خود نسبت به بنی هاشم و بیان معایب بنی هاشم شدند و سخنانی گفتند که موجب ناراحتی حضرت امام حسن علیهالسلام شد. پس امام شروع به صحبت کرده و جواب تک تک آنها را دادند از جمله مغیرة بن شعبه که امام فرمودند: ای یک چشم ثقیف؛ تو از قبیله قریش نیستی که من با تو مفاخره کنم. وای بر تو! آیا مرا نمیشناسی! در حالی که من پسر بهترین و بزرگترین زنان هستم! پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله از علم خدا به ما تعلیم داد. آن بزرگوار علم تأویل قرآن و مشکلات احکام را به ما آموخت. عزت، قدرت و فرمان روایی، فخر و بزرگواری از برای ماست. تو از آن گروهی هستی که نه در زمان جاهلیت حسب و نسبی برای آنان ثابت شد و نه از اسلام نصیبی داشتند. غلام فراری را در هنگام زد و خورد شیران ژیان و مبارزه اقران، با تفاخر چه کار!؟ ماییم که بزرگواریم، ماییم که حمایتکننده و پیشواییم. ماییم که حامی حیثیت و انسانیت هستیم، ماییم که ننگ و عار را از دامن خویش دور میکنیم، منم که پسر زنان نجیب و باکره هستم. تو نسبت به بهترین وصی بهترین پیامبران بدگمان هستی و میخواستی او را نصیحت کنی، وی به عاجز بودن تو بیناتر و به ضعف تو داناتر بود. تو به خاطر کینه و حسادتی که در سینه و نیرنگ آشکاری که در چشم داری، بایستی دست رد به سینه خود بزنی. هیهات! علی این گونه نبود که افراد گمراه را تقویت کند. تو گمان میکنی اگر در جنگ صفین بودی، با درشت خویی قبیله قیس و سرسختی طایفه ثقیف چکار میتوانستی بکنی؟ مادرت به عزایت بنشیند! آیا با عجز و ناتوانی که در زمان جنگ داشتی یا با فراری که در هنگام مبارزات میکردی؟ به خدا قسم اگر پنجههای پر قدرت حضرت علی علیهالسّلام تو را میگرفت میفهمیدی که هیچ قدرتی نمیتوانست مانع آن حضرت شود و زنان گریهکننده سخت بر تو گریان میشدند.
اما درشت خویی قبیله قیس! تو را با قبیله قیس چه کار؟ جز این نیست که تو غلامی هستی که ثقیف نامیده شده و خود را به طایفه ثقیف ملحق نمودهای، برای اینکه شخصیتی به دست آوری. فکر دیگری بکن، زیرا تو از مردان ثقیف نیستی. تو برای دام نهادن جهت شکار و تدبیر طویله گوسفندان لایق تری از اینکه بخواهی جنگجو باشی. غلامان چه عقل و درایتی دارند؟
تو آرزوی روبرو شدن با امیرالمؤمنین علی علیهالسّلام را داری؟ علی همان است که شناختی، علی شیری شجاع و زهری کشنده (برای دشمنان) بود که جز شخص شجاع، احدی در هنگام نیزه زدن و مبارزه تاب مقاومت در برابر او را نداشت. پس چگونه کفتار پتیاره می تواند قصد او کند و چطور سرگین غلطانی که به قهقرا بر می گردد می تواند به او دست یابد. اما نسبت تو با شخصیت های بزرگ شناخته نشده و قرابت تو با آنان نامعلوم است. قرابت تو با ایشان نظیر قرابت حیوانات دریایی است با آهوان صحرایی، بلکه تو از لحاظ حسب و نسب با آنان، از قرابت این دو دسته حیوان دورتر هستی.
پس از این گفتگوها مغیره از جا پرید، در حالی که امام حسن علیهالسّلام می فرمود: اگر با وجود بیلیاقتی بنیامیه با آن ها سخن گفتیم معذوریم، چرا که ما پیش از آن ها با غلامان هم کلام شدیم. معاویه به مغیره گفت: برگرد! زیرا گردن کشان نمیتوانند در برابر فرزندان عبدالمطلب مقاومت کنند و افراد بزرگ منش قادر نیستند با ایشان مفاخره نمایند. آنگاه معاویه امام حسن علیهالسلام را قسم داد که سکوت کند و امام سکوت کرد.[۲۳]
وقتی امام حسن مجتبی علیه السلام به شهادت رسید ، مغیره خبر شهادت را به عایشه داد و گفت که برادرش حضرت حسین بن علی علیهالسلام بدن ایشان را به طرف قبر پیامبر صلی الله علیه و آله میبرد و اگر برادرش را آنجا دفن کند دیگر نامی از ابوبکر و عمر تاروز قیامت باقی نمیماند و به این ترتیب او را تحریک کرد و گفت که مانع از دفن بدن حضرت حسن بن علی علیهالسلام در کنار قبر پیامبر بشود. عایشه سوار بر الاغی به طرف قبر پیامبر رفت و آن جسارت ها به بدن امام مجتبی علیهالسلام صورت گرفت.[۲۴]
مغیره و پایان یک عمر خباثت
مغیره دهۀ پایانی عمر خود را در کوفه سپری کرد و امارت آن خطه را، با حیله، سفاکی و ستم گری سپری کرد. در زمان حاکمیت مغیره، بیماری طاعون در کوفه شیوع پیدا کرد و مغیره از این شهر خارج شد و زمانی که بیماری فروکش کرد، به کوفه بازگشت ولی به طاعون مبتلا شد[۲۵] و در نهایت در سال پنجاه هجری[۲۶] در سن هفتاد سالگی از دنیا رفت[۲۷] و در ثویه، مکانی در حاشیه شهر کوفه، در کنار حاکم پیشین کوفه، ابوموسی اشعری دفن شد.[۲۸]
پینوشتها:
[۱] الإصابة فی تمییز الصحابة ، ابن حجر عسلاقی، ج۶، ص۱۵۶
[۲] الغارات ، ابراهیم بن محمد ثقفی ، ص ۱۹۵
[۳] عن أبی ذرّ قال : سمعت رسول الله ـ صلیاللهعلیهوآله ـ یقول : هامان هذه الأمّة المغیرة بن شعبة.
الإیضاح ، الفضل بن شاذان ، ص ۶۶
[۴] مجادله / ۷
[۵] زخرف / ۷۹ ـ ۸۰
[۶] علی بن محمد عن علی بن الحسین عن علی عن أبی بصیر عن أبی عبد اللّه ع فی قوله تعالی ما یَکُونُ مِنْ نَجْوی ثَلاثَةٍ إِلّا هُوَ رابِعُهُمْ وَ لا خَمْسَةٍ إِلّا هُوَ سادِسُهُمْ وَ لا أَدْنی مِنْ ذلِکَ وَ لا أَکْثَرَ إِلّا هُوَ مَعَهُمْ أَیْنَ ما کانُوا ثُمَّ یُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا یَوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّ اللّهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ قال نزلت هذه الآیة فی فلان و فلان و أبی عبیدة بن الجراح و عبد الرحمن بن عوف و سالم مولی أبی حذیفة و المغیرة بن شعبة حیث کتبوا الکتاب بینهم و تعاهدوا و توافقوا لئن مضی محمد لا تکون الخلافة فی بنی هاشم و لا النبوة أبدا فأنزل اللّه تعالی فیهم هذه الآیة قال قلت قوله تعالی أَمْ أَبْرَمُوا أَمْراً فَإِنّا مُبْرِمُونَ أَمْ یَحْسَبُونَ أَنّا لا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَ نَجْواهُمْ بَلی وَ رُسُلُنا لَدَیْهِمْ یَکْتُبُونَ قال و هاتان الآیتان نزلتا فیهم ذلک الیوم قال أبو عبد اللّه ع لعلک تری أنه کان یوم یشبه یوم کتب الکتاب إلا یوم قتل فیه الحسین ع و هکذا کان فی سابق علم اللّه تعالی الذی أعلمه رسول اللّه ص أن إذا کتب الکتاب قتل الحسین و خرج الملک من بنی هاشم فقد کان ذلک کله
کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج ۸، ص ۱۷۸- ۱۷۹، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق.
[۷] اسرار آل محمد ، سلیم بن قیس ، ص ۲۳۲
[۸] مقاله عوامل نادیده گرفتن غدیر و اجتماع در سقیفه ، جلیل تاری ، ماهنامه معرفت ، ۱۳۸۳ شماره ۷۷ به نقل از الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۱۹۰ .
[۹] ولما اجتمع من اجتمع فی دار فاطمة من بنی هاشم وغیرهم للتحیز عن أبی بکر وإظهار الخلاف أنفذ عمر بن الخطاب قنفذا وقال له اخرج من فی البیت فان خرجوا وإلا فاجمع الاحطاب علی بابه واعلمهم انهم ان لم یخرجوا للبیعة أضرمت البیت علیهم نارا.
ثم قام بنفسه فی جماعة منهم المغیر بن شعبة الثقفی وسالم مولی حذیفه حتی صاروا إلی باب علی فنادی یا فاطمة بنت رسول الله صلی الله علیه وآله اخرجی من اعتصم ببیتک لیبایع ویدخل فیما دخل فیه المسلمون وإلا والله أضرمت علیهم نارا
الجمل ، شیخ مفید ، ص ۵۷ ـ العقد الفرید ، ابن عبدربه اندلسی ۲ / ۲۵۲
[۱۰] وأما أنت یا مغیرة بن شعبة! فإنک لله عدو، ولکتابه نابذ، ولنبیه مکذب وأنت الزانی … وأنت الذی ضربت فاطمة بنت رسول الله صلی الله علیه وآله حتی أدمیتها وألقت ما فی بطنها ، استدلالا منک لرسول الله صلی الله علیه وآله ومخالفة منک لأمره، وانتهاکا لحرمته وقد قال لها رسول الله صلی الله علیه وآله: ” یا فاطمة أنت سیدة نساء أهل الجنة ” والله مصیرک إلی النار
احتجاج ، طبرسی، ج ۱، ص ۴۱۳
[۱۱] الغارات ، ۱۹۵
[۱۲] کان المغیرة بن شعبه یبغض علیا منذ ایام رسول الله و تاکدت بغضته الی ایام ابی بکر و عمر و عثمان . شرح نهج البلاغه ۱۶ / ۱۰۱
[۱۳] کان المغیرة بن شعبة یلعن علیا ع لعنا صریحا علی منبر الکوفة . شرح نهج البلاغة ۴ / ۶۹
[۱۴] سیرأعلام النبلاء ، ذهبی ، ۳ / ۳۱
[۱۵] تاریخ یعقوبی ۲ / ۲۳۰
[۱۶] مروج الذهب ، مسعودی ۲ / ۳۵۳
[۱۷] امالی ، شیخ مفید ۲۱۸
[۱۸] ورویتم بهذا الاسناد أیضا أنّ علیا ـ علیهالسلام ـ لم یحسن شهادة المغیرة بن شعبة لقول الله عزّ وجلّ : ( وَلا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهادَةً أَبَداً وَأُولئِک هُمُ الْفاسِقُونَ ) نور / ۴
الإیضاح ، فضل بن شاذان ۱ / ۶۶
[۱۹] الکامل ، ابن اثیر ۳ / ۱۰۷
[۲۰] تاریخ طبری، ج ۴، ص ۱۶۴
[۲۱] الکامل ، ابن اثیر ۳ / ۴۳۰ ـ تاریخ یعقوبی ۲ / ۱۶۲ ـ شرح نهج البلاغه ، ابن ابی الحدید ۴ / ۶۳
[۲۲] شرح نهج البلاغه ، ابن ابی الحدید ۴ / ۷۰
[۲۳] احتجاج ، طبرسی، ج ۱، ص ۴۱۳
[۲۴] فلمّا توفّی، حمله الحسین (علیه السلام) حتی صار إلی قبر جدّه؛ و جاء مغیرة بن شعبة إلی عائشة و قال لها: لقد مات الحسن و قد حمله الحسین، حتی صار إلی قبر جدّه، و إن دفنه معه ذهب ذکر أبیک و ذکر عمر إلی یوم القیامة. فقالت: و ما أصنع؟ قال: ترکبین بلغتی، و تربحین به. فرکبت بغلة المغیرة و صارت إلی قبر رسول اللّه (صلی الله علیه و آله) فإذا بسریر الحسن (علیه السلام) موضوع من یحول، فمنعت من دفنه بمقام، رجال من بنی هاشم و شهروا سیوفهم و قالوا: بلی، یدفن مع جدّه و أراد أن تقع نائرة بینهم.
ابن همام اسکافی، منتخب الأنوار فی تاریخ الأئمة الأطهار:، ص ۶۱.
[۲۵] البدء و التاریخ ۶ / ۳
[۲۶] الاستیعاب، ۴ / ۱۴۴۶
[۲۷] الطبقات الکبری ۶ / ۹۸
[۲۸] ابن اثیر، النهایة فی غریب الحدیث و الأثر، ابن اثیر ۱ / ۲۳۱
منابع و مآخذ
ـ قرآن کریم
ـ ابن حجر عسقلانی، الإصابة فی تمییز الصحابة، بیروت، دار الکتب العلمیة، ۱۴۱۵ق.
ـ الفضل بن شاذان الأزدی النیسابوری ، الإیضاح ، المحقق:السید جلال الدین الحسینی الأرموی، المطبعة : مؤسسة انتشارات و چاپ دانشگاه تهران
ـ ثقفی، ابراهیم بن محمد، الغارات، ترجمه عبدالمحمد آیتی، تهران، وزارت ارشاد، ۱۳۷۴ش.
ـ کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد ، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق.
ـ جلیل تاری ،عوامل نادیده گرفتن غدیر و اجتماع در سقیفه ، ، ماهنامه معرفت ، ۱۳۸۳ شماره ۷۷
ـ طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، تحقیق:تعلیق وملاحظات:السید محمد باقر الخرسان، ناشر:دار النعمان للطباعة والنشر – النجف الاشرف، ۱۳۸۶ – ۱۹۶۶ م.
ـ سلیم بن قیس ، اسرار آل محمد ، قم ، نشر الهادی ، چاپ اول ، ۱۴۱۶ ق
ـ شیخ مفید، الجمل و النصرة لسید العترة فی حرب البصرة، محقق، مصحح، میرشریفی، علی،، قم، کنگره شیخ مفید، چاپ اول، ۱۴۱۳ق.
ـ اسکافی، محمد بن همام، منتخب الأنوار فی تاریخ الأئمة الأطهار علیهم السلام، تحقیق و استداک علی رضا هزار، قم، دلیل ما، ۱۳۸۰ش.
ـ مسعودی، علی بن الحسین، مروج الذهب، تحقیق اسعد داغر، قم، دار الهجرة، ۱۴۰۹ق.
ـ مفید، محمد بن نعمان، الامالی، بیروت، دارالمفید، ۱۴۱۴ق.
ـ ابن ابیالحدید، عبدالحمید، شرح نهجالبلاغة، تصحیح محمدابوالفضل ابراهیم، قم، آیةالله مرعشی نجفی، ۱۴۰۴ق.
ـ یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ الیعقوبی، چاپ هوتسما، لیدن ۱۸۸۳، چاپ افست، ۱۹۶۹م.
ـ ابن عبدالبر ، أبی عمر یوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد البر ، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب ، تحقیق علی محمد البجاوی، دار الجیل ، بیروت ، الطبعة: الأولی، ۱۴۱۲ ق – ۱۹۹۲ م
ـ ابن عبدربه اندلسی ، أبو عمر، شهاب الدین أحمد بن محمد بن عبد ربه ، العقد الفرید ، دار الکتب العلمیة ، بیروت ، الطبعة: الأولی، ۱۴۰۴ ق
ـ ذهبی ، شمس الدین أبو عبد الله محمد بن أحمد ، سیر أعلام النبلاء ، دار الحدیث،القاهرة
الطبعة: ۱۴۲۷ق -۲۰۰۶م
ـ ابن اثیر جزری ، ابوالحسن علی بن محمد ، الکامل فی التاریخ ، دار صادر، بیروت ، چاپ اول ، ۱۳۸۵ ق
ـ المقدسی ، مطهر بن طاهر ، البدء و التاریخ ، مکتبة الثقافة الدینیة، بور سعید
ـ طبری ، محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوک ، مؤسسة الأعلمی ، بیروت، ۱۴۰۳ ق
ـ ابن سعد، محمد بن سعد ، الطبقات الکبری ، دار صادر – بیروت
ـ ابن اثیرجزری، النهایة فی غریب الحدیث و الأثر، تحقیق: طاهر أحمد الزاوی – محمود محمد الطناحی ، المکتبة العلمیة – بیروت، ۱۳۹۹ق – ۱۹۷۹م