تاریخ صدر اسلام دچار التهابات فراوانی بوده و ائمه علیهم‌السلام و شیعیان در مضیقه‌های سخت و متعددی از سوی دستگاه حکومت و عمّال آن‌ها قرار داشتند و در فضای تقیه شدیدی زندگانی به سر می‌بردند. در چنین فضای ملتهب و اختناق سنگین ، دوران امام باقر علیه‌السلام موجب پیدایش تحولی عظیم در سیر تاریخی شیعه و پیدایش جوامع و گنجینه‌های گرانقدر روائی واقع شده است.

چکیده

تاریخ صدر اسلام دچار التهابات فراوانی بوده و ائمه علیهم‌السلام و شیعیان در مضیقه‌های سخت و متعددی از سوی دستگاه حکومت و عمّال آن‌ها قرار داشتند و در فضای تقیه شدیدی زندگانی به سر می‌بردند.

در چنین فضای ملتهب و اختناق سنگین ، دوران امام باقر علیه‌السلام موجب پیدایش تحولی عظیم در سیر تاریخی شیعه و پیدایش جوامع و گنجینه‌های گرانقدر روائی واقع شده است.

باید بررسی شود که ویژگی‌های برجسته آن امام همام چه بوده است ؟ دلیل نامیده شدن ایشان به «باقر» چه بوده و آیا این لقب در نزد همه حتی اهل‌سنت هم برای حضرت شهرت داشته است ؟

دیدگاه ابن تیمیه درباره امام باقر علیه‌السلام و جایگاه ایشان در جامعه آن روز چگونه بوده ؟ آیا ادعای وجود فرد عالم‌تری از امام باقر علیه‌السلام در آن دوران از سوی ابن تیمیه قابل دفاع است ؟

در نوشتار پیش رو که برگرفته از برخی کتب حضرت آیت‌الله میلانی دامت برکاته است، تلاش شده ابتدا مختصری از زندگانی آن حضرت تبیین و به پرسش‌های بالا پاسخ داده شود و در ادامه به بیان کرامتی از حضرت و تبیین حدیثی نورانی از ایشان در باب معرفت ائمه علیهم‌السلام پرداخته شود.

 

کلیدواژگان : امام باقر علیه‌السلام، شکافنده علوم، حدیث جابر بن عبدالله انصاری، پناهگاه امن، انحصار معرفت خداوند در معرفت امام

 

نگاهی کوتاه به زندگانی امام باقر علیه‌‌السلام

علامه حلّى رحمه الله در نگاهى گذرا به زندگى امام باقر علیه‌السلام مى‌نویسد:

فرزند امام سجاد علیه‌السلام، امام باقر علیه‌السلام نیز عابدترین و زاهدترین مردم بود. سجده‌ها، پیشانى آن بزرگوار را شکافته بود. حضرتش عالم‌ترین زمانه خویش بود و رسول خدا صلى‌الله علیه وآله ایشان را باقر لقب داده بودند.
روزى جابر بن عبدالله انصارى، نزد حضرت امام باقر علیه‌السلام آمد، ایشان سن کمى داشت و در میان دیگر کودکان بود. عرض کرد: جدّ بزرگوارت رسول خدا صلى‌الله علیه وآله به تو سلام مى‌رساند.

امام باقر علیه‌السلام نیز بر ایشان سلام فرستاد.

به جابر گفته شد: چگونه پیامبر صلى‌الله علیه وآله به ایشان سلام رسانیده است؟

پاسخ داد: روزى در خدمت رسول خدا صلى‌الله علیه وآله نشسته بودم. حسین علیه‌السلام نیز در دامان آن حضرت نشسته بود و پیامبر صلى‌الله علیه وآله با او بازى مى‌کرد.

در این هنگام رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمود:

يا جابر! يولد له مولود اسمه علي؛إذا كان يوم القيامة نادى مناد: ليقم سيد الساجدين! فيقوم ولده.

ثمّ يولد له مولود اسمه محمد الباقر؛إنّه يبقر العلم بقراً. فإذا أدركته فأقرئهُ مِنّي السلام

اى جابر! از او فرزندى به دنیا مى‌آید که نامش على است. وقتى روز قیامت مى‌شود، منادى فریاد مى‌زند: سیدالعابدین علیه‌السلام برخیزد!

در این هنگام پسر حسین علیهماالسلام برمى‌خیزد. على علیه‌السلام نیز صاحب فرزندى مى شود که نامش محمد باقر علیه‌السلام است. او چشمه‌هاى دانش را مى‌شکافد. وقتى او را دیدى، سلام مرا به او برسان.

 

ویژگى‌هاى برجسته

علامه حلّى رحمه الله فرمود:

فرزند امام سجّاد علیه‌السلام، امام باقر علیه‌السلام نیز عابدترین و زاهدترین مردم بود. سجده‌ها، پیشانى آن بزرگوار را شکافته بود. حضرتش عالم‌ترین زمانه خویش بود.

 

دیدگاه ابن تیمیه

ابن تیمیه در این‌باره مى‌نویسد:

«هم‌چنین ابوجعفر محمد بن على علیهما‌السلام از خوبان علما و اهل دین بود. گفته شده: دلیل لقب گرفتن او به باقر این است که اعماق علم و دانش را شکافته است، نه، به این دلیل که سجده فراوان پیشانى‌اش را شکافته است.
اما این که وى عالم‌ترین مردم زمانه خویش بود، دلیل مى‌خواهد، زیرا زهرى از معاصران او بود و در نزد مردم از او عالم‌تر بود!»[۱]

مى‌بینیم که ابن تیمیه به سخن علاّمه حلّى رحمه الله مبنى بر وصف امام باقر علیه‌السلام به «زاهدترین و عابدترین مردم» اعتراضى نمى‌کند و در همین حال از روى کینه و دشمنى، به صراحت آن نام را تأیید نمى‌کند.

اما این که او را باقر نامیدند، به این دلیل است که آن بزرگوار علم را شکافت. این سخنى است که علاّمه حلّى رحمه الله فرمود و ما نیز روایت مربوطه را نقل خواهیم کرد که این لقب را پیامبر صلى الله علیه وآله بر ایشان نهاده است.
اما این که علاّمه حلّى رحمه الله فرمود: «امام باقر علیه‌السلام زاهدترین و عابدترین مردم بود، به گونه اى که سجده فراوان پیشانى اش را شکافته بود.» براى بیان عبادت فراوان حضرت امام باقر علیه‌السلام است، نه این که بخواهد دلیل لقب گرفتن آن حضرت به باقر را عبادت و سجده فراوان بداند.

ابن سعد در الطبقات الکبرى در این باره چنین مى‌نگارد:

«هارون بن عبدالله بن ولید مصیصى مى‌گوید: محمد بن على علیهماالسلام را دیدم که بر روى پیشانى و بینى او اثرِ سجده بسیارى نبود.»[۲]

سبط ابن‌جوزى حنفى نیز مى‌نویسد:

«دلیل نام نهادن آن حضرت به باقر، سجده‌هاى فراوانى است که پیشانى‌اش را شکافته بود؛یعنى پیشانى او را باز و پهن کرده بود.

گفته شده که به دلیل علم فراوانى که داشت، باقر نامیده شد.

جوهرى در صحاح مى‌گوید: «تبقّر» به معناى توسّع در علم است و گفته مى‌شد که محمد بن على بن حسین بن على بن ابى طالب علیهم‌السلام را باقر مى‌نامیدند؛چرا که او در علم و دانش، تبقّر داشت».[۳]

ابن تیمیه در ادامه گفت:

«این که محمد بن على علیهماالسلام عالم ترین مردم زمانه خویش بود، دلیل مى‌خواهد، زیرا زهرى از معاصران او بود و در نزد مردم از او عالم‌تر بود».

 

پاسخ به ابن تیمیه

به ابن تیمیه در چند محور پاسخ مى‌دهیم:

نخست آن که اگر ابن تیمیه مى‌توانست، این مطلب را نیز انکار مى‌کرد. اما با توجه به کینه اى که نسبت به اهل بیت علیهم‌السلام دارد و خوددارى او از انکار این مطلب، خود دلیلى روشن بر درستى سخن علاّمه حلّى رحمه الله است.
دوم آن که شهرت یافتن امام پنجم به «باقر» از این جهت که او شکافنده و گسترش دهنده علم و دانش است ـ چنان که خود ابن تیمیه در وجه این نام گذارى، نقل کرد ـ دلیلى دیگر بر این مطلب است.

سوم آن که اگر در زمان امام باقر علیه‌السلام فردى عالم‌تر از آن حضرت بود، آن فرد شهرت پیدا مى‌کرد. وقتى پیشوایان اهل سنت ـ که هنوز از آن ها تقلید مى کنند ـ  شاگردان آن حضرت بوده‌اند، چگونه مى‌توان این مسأله را انکار کرد؟

 

مقایسه‌اى نابه جا

چهارم آن که ابن تیمیه، زهرى را در برابر حضرت امام باقر علیه‌السلام معرفى مى‌کند، اعلم بودن زهرى را به مردم آن زمان نسبت مى‌دهد، گویا او خود به طور قطع اعلم بودن زهرى را نپذیرفته است.

از سوى دیگر، باید پرسید: کدامین مردم زهرى را از امام باقر علیه‌السلام عالم‌تر مى‌دانستند؟

او در این‌جا موضوع اعلم بودن زهرى را به مردم نسبت مى‌دهد، حال آن‌که پیش از این گفته بود: «زهرى طبق اتفاق نظر اهل علم، عالم‌تر از امام باقر علیه‌السلام بوده است».

او مى‌گوید: «… زهرى به اتّفاق نظر اهل علم، نسبت به روایات پیامبر صلى الله علیه وآله و احوال و اقوال ایشان از ابوجعفر محمد بن على ـ که معاصر اوست ـ عالم‌تر بود.».[۴]

هدف ابن تیمیه با طرح این مطالب کاستن از شأن و مقام امامان معصوم علیهم‌السلام است! اما خودش نیز مى‌داند که دیدگاه‌هایش بى ارزش است. به همین دلیل یک بار این مطلب را به علما و بار دیگر به مردم نسبت مى‌دهد. در حالى که همه گواهى مى‌دهند که زهرى در شمار کسانى است که از امام باقر علیه‌السلام روایت گرفته و به نقل آن پرداخته است، آیا اگر کسى به واقع از اهل علم و دین باشد، ادّعا مى کند که زهرى اعلم بوده است؟!

به راستى، چه انگیزه اى ابن تیمیه را وادار کرده تا در مواردى از کتاب خود، از زهرى یاد کند و او را در برابر امامان معصوم علیهم‌السلام بالا ببرد؟!

 

ابن شهاب زهری کیست؟

محمّد بن شهاب زُهری عمر خود را در کاخ‌هاى بنو امیه و در خدمت عبدالملک بن مروان، هشام بن عبدالملک و یزید بن عبدالملک گذرانده است.

به عبارت دیگر وى عالم دربار بوده است، از این رو برخى او را عامل بنو امیه[۵] و برخى نیز شرطه بنو امیه دانسته‌اند[۶].

حقیقت این است که زهرى از مشهورترین کسانى بوده که از حضرت على علیه‌السلام و اهل بیت پاک ایشان علیهم‌السلام روى گردانده است و به این دلیل ابن تیمیه از او یاد مى‌کند که زهرى نیز با ابن تیمیه یک دیدگاه و باور را دارند.

ابن ابى الحدید معتزلى حنفى درباره زهرى مى‌گوید:

«زهرى از افرادى است که از راه امیرمؤمنان على علیه‌السلام منحرف بود.

جریر بن عبد الحمید از محمد بن شیبه چنین نقل مى‌کند:

روزى در مسجد مدینه بودم و دیدم که زهرى و عروة بن زبیر نشسته‌اند و با ذکر نام على علیه‌السلام از او بدگویى مى‌کنند.

این خبر به على بن حسین علیهماالسلام رسید، او به نزد آن دو رفت، بالاى سرشان ایستاد و فرمود:

اى عروه! پدرم از پدرت به خدا شکایت برد و خداوند به نفع پدرم و به زیان پدرت، حکم کرد.

و اما تو اى زهرى! اگر در مکه بودم دم آهنگرى پدرت را به تو نشان مى‌دادم»

ابن ابى الحدید در ادامه مى‌گوید:

«عاصم بن ابو عامر بجلى از یحیى بن عروه نقل مى‌کرد و مى‌گفت: هرگاه پدرم نام على علیه‌السلام را مى‌بُرد از او بدگویى مى‌کرد».[۷]

تلاش زهرى براى انکار مناقب حضرت على علیه‌السلام هم چون پیشى گرفتن آن حضرت در پذیرش اسلام، تأیید کننده این مطلب است.

ابن عبدالبرّ در شرح حال زید بن حارثه مى‌نویسد:

«معمر در کتاب جامع خویش روایتى را از زهرى نقل مى‌کند که طبق این روایت زهرى مى‌گوید: ما کسى را سراغ نداریم که پیش از زید بن حارثه مسلمان شده باشد .

عبدالرزاق مى گوید: هیچ‌کس، غیر از زهرى را سراغ ندارم که این موضوع را گفته باشد».[۸]

هم‌چنین زهرى از قاتل امام حسین علیه‌السلام، یعنى عمر بن سعد ملعون روایت نقل مى‌کند. ذهبى مى‌نویسد:
«عمر بن سعد بن ابى وقّاص از پدرش روایت نقل مى‌کند. ابراهیم و ابواسحاق نیز از او روایت نقل کرده‌اند. زهرى و قتاده به طور مرسل از او روایت نقل کرده‌اند.

ابن معین مى‌گوید: کسى که امام حسین علیه‌السلام را کشته، چگونه ممکن است که فرد ثقه و مورد اعتماد باشد (و بتوان از او روایت نقل کرد)؟!».[۹]

دیگر آن که زهرى از حامیان و کارگزاران حکومت اموى بوده است تا جایى که علما و اهل زهد بر او عیب گرفته‌اند.
علامه عبدالحق دهلوى در کتاب اسماء رجال المشکاة پیرامون شرح حال او مى نویسد:

«زهرى به واسطه هم نشینى با امرا ، دستخوش ضعف ایمان شده بود، علما و پارسایانِ نزدیک به وى، بر او خرده مى‌گرفتند و زشتى هم‌نشینى با امرا را به او گوشزد مى‌کردند.

زهرى مى گفت: من در خیر آن ها شریکم و از شرّشان دورى مى‌گزینم!

عالمان و پارسایان به او مى‌گفتند: آیا کردار آن ها را مى‌بینى و سکوت مى‌کنى؟!»

به همین دلیل ابن معین درباره زهرى خدشه وارد مى‌کند. حاکم نیشابورى از ابن معین نقل مى‌کند که او مى‌گوید: بهترین سندها، این است که اعمش، از ابراهیم، از علقمه، از عبدالله روایت نقل کرده باشد.

فردى به او گفت: اعمش مانند زهرى است.

ابن معین در پاسخ گفت: تو اعمش را با زهرى یکى مى‌دانى؟!

زهرى معتقد به «عرض و اجازه»[۱۰]و به دنبال پست و مقام است و براى بنى امیه کار مى‌کند، اما اعمش، فقیر ، صبور، پرهیزگار و عالم به قرآن است و از سلاطین دورى مى‌کند».[۱۱]

ذهبى مى‌گوید:

«ابوبکر بن شاذان بغدادى، از على بن محمد سواق، از جعفر بن مکرم دقاق، از ابو داوود نقل مى‌کند که شعبه گفت: من و هشیم به سوى مکه حرکت کردیم. وقتى وارد کوفه شدیم، هشیم مرا با ابواسحاق دید. پرسید: این کیست؟ پاسخ دادم: شاعر قبیله سبیع.

وقتى خارج شدیم، شروع کردم به نقل روایت از ابو اسحاق. او پرسید: تو ابواسحاق را کجا دیده‌اى؟

پاسخ دادم: او همانى است که به تو گفتم، شاعر قبیله سبیع است. وقتى وارد مکه شدیم، از کنار او گذشتم و دیدم که با زهرى نشسته است. گفتم: اى ابو معاویه، این کیست؟

پاسخ داد: یک ژاندارم از بنى امیه است.

وقتى برگشتیم، او شروع کرد به نقل روایت از زهرى. از او پرسیدم: زهرى را کجا دیده‌اى؟

پاسخ داد: همان کسى بود که او را در کنار من دیدى.

به او گفتم: نوشته هایت را به من نشان بده. او آن چه را که از زهرى نوشته بود، بیرون آورد و من آن ها را پاره کردم».[۱۲]

ذهبى در جاى دیگر مى‌گوید:

«احمد بن عبدویه مروزى مى‌گوید: از خارجة بن مصعب شنیدم که مى‌گفت: روزى به زهرى رسیدم. او رئیس پلیس بنى امیه بود. دیدم که او بر مرکب سوار شد در حالى که در دستش نیزه بود و پیشاپیش او مردمى بودند که در دستان آنان «کافرکوبات»[۱۳]بود.

من گفتم: خداوند چنین عملى را از یک عالم قبیح مى‌داند. به همین دلیل روایتى از او نشنیده و نقل نکردم».[۱۴]
باید بدانیم که زهرى این دشمنى با اسلام، پیامبر و اهل بیت نبوت علیهم‌السلام را از پدران خویش به ارث برده است.
ابن خلّکان در شرح حال او مى‌نویسد:

«پدر پدربزرگ زهرى، عبدالله بن شهاب بود که به همراه مشرکان در جنگ بدر حضور داشت. او از کسانى است که در نبرد احد سوگند یاد کردند که اگر رسول خدا صلى الله علیه وآله را ببینند بکشند و یا در این راه کشته شوند.
در روایتى آمده است: به زهرى گفته شد: آیا پدربزرگ تو در بدر حضور داشت؟

پاسخ داد: بله، اما از آن طرف؛یعنى در صف مشرکان حضور داشت.

پدرش مسلم نیز با مصعب بن زبیر بود. زهرى همیشه با عبدالملک و پس از آن با هشام بن عبدالملک همراه بود. یزید بن عبدالملک او را به عنوان قاضى منصوب کرده بود.»[۱۵]

 

شکافنده علوم

همانطور که در بالا ذکر شد، علامه حلّى رحمه الله فرمود:

«… رسول خدا صلى الله علیه وآله حضرت محمد بن على علیهما‌السلام را باقر لقب داده بودند. روزى جابر بن عبدالله انصارى نزد حضرت امام باقر علیه‌السلام آمد …»

این روایت را شیعه و سنى نقل کرده‌اند. ابن شهرآشوب مازندرانى مى‌نویسد:

«حدیث جابر، مشهور و معروف است. فقیهان عراق و مدینه، همگى آن را روایت کرده‌اند.».[۱۶]

در کتاب کشف‌الغمة از ابن زبیر[۱۷] محمد بن مسلم مکى چنین روایت شده: محمد بن مسلم مکى مى‌گوید:

روزى نزد جابر بن عبدالله بودیم که حضرت على بن حسین علیهما‌السلام به همراه پسرش محمد باقر علیه‌السلام ـ که در دوران کودکى بود ـ آمدند…[۱۸]

ابن قتیبه نیز این گونه روایت مى‌کند:

هشام به زید بن على علیه‌السلام گفت: برادر بقره ات چه کار کرد؟

زید به او پاسخ داد: رسول خدا صلى‌الله علیه وآله او را «باقرالعلم» لقب داد و تو او را بقره مى‌خوانى؟! پس با رسول خدا صلى‌الله علیه وآله اختلاف دارى… .[۱۹]

زبیدى حنفى درباره واژه «باقر» مى‌گوید:

«در برخى روایت ها از جابر بن عبدالله انصارى نقل شده که پیامبر صلى الله علیه وآله به جابر فرمود:

يوشك أن تبقى حتّی تلقى ولداً لي من الحسين، يقال له: محمد، يبقر العلم بقراً، فإذا لقيته فاقرأه منّي السلام
تو زنده مى‌مانى تا این که فرزند مرا از نسل حسین ملاقات کنى که به او محمد گفته مى‌شود. او علم و دانش را مى‌شکافد وقتى او را دیدى، سلام مرا به او برسان.

این روایت را بزرگان علم نسب شناسى، نقل کرده‌اند».[۲۰]

همین مقدار براى روشن شدن دروغگویى ابن تیمیه کافى است که مى‌گوید: «این نقل که دلیل نامیدن او به باقر از سوى پیامبر صلى الله علیه وآله است، نزد اهل علم بى ریشه است. بلکه باید گفت: این از روایت‌هاى ساختگى است. هم چنین روایتى که جابر سلام پیامبر را به او مى‌رساند، نزد حدیث شناسان، از روایت‌هاى ساختگى است».البته یادآورى این نکته ضرورى است که عبارت «وى سن کمى داشت و در مکتب خانه بود» را راویان افزوده‌اند و بخشى از روایت نیست.

 

کرامتی از امام باقر علیه‌السلام

قبور ائمّه و پناهنده شدن حیوانات

در برخی زیارات ائمه علیهم‌السلام می‌خوانیم « السلام عليك يا أمين الله في أرضه »که بیانگر پناهگاه امن بودن قبور مطهر حضرات معصومین علیهم‌السلام است؛ عجیب این که پناهندگى به قبور ائمه علیهم‌السلام حتى در عالم حیوانات نیز بوده و هست.

روایت در بحار الأنوار آمده است:

جابر جعفى مى‌گوید: در سفر حجى در خدمت امام باقر علیه‌السلام بودم، حیوانى کنار محمل حضرت علیه‌السلام آمد و چیزى گفت.

جابر مى‌گوید: من دست دراز کردم که این حیوان را بگیرم.

حضرت مرا از این کار باز داشت و فرمود:

يا جابر! فإنّه استجار بنا أهل البيت[۲۱]

اى جابر! این حیوان به ما اهل بیت پناه آورده است.

 

در محضر کلام نورانی امام باقر علیه‌السلام

معرفت و شناخت أئمّه علیهم‌السلام

هر یک از ما به ائمّه اطهار علیهم‌السلام به اندازه گستره فکرى، فهم و درک خود معرفت داریم؛ولى براى شناخت امامان معصوم علیهم‌السلام در روایات معرفتى تأکیدهاى ویژه‌اى وجود دارد.

در روایتى که در کتاب کافى نقل شده، این‌گونه مى‌خوانیم:

زراره گوید: به امام باقر علیه‌السلام عرضه مى‌داشتم:

أخبرني عن معرفة الإمام منكم واجبة على جميع الخلق؟

آیا شناخت امام از شما خاندان بر همه مردم لازم است؟

حضرتش فرمود:

إنّ اللّه عزوجل بعث محمّداً صلى اللّه عليه وآله إلى الناس أجمعين رسولاً وحجّة للّه على جميع خلقه في أرضه؛فمن آمن باللّه وبمحمّد رسول اللّه واتبعه وصدَّقه فإنّ معرفة الإمام منّا واجبة عليه[۲۲]
به راستى که خداوند متعال حضرت محمّد صلى اللّه علیه وآله را براى همه مردم به عنوان پیامبر و حجّت خود در روى زمین و براى تمامى آفریدگانش برانگیخت. پس، هر که مؤمن به خدا و به محمّد رسول اللّه باشد و از او متابعت کرده و او را تصدیق نماید، معرفت امام از ما اهل بیت نیز بر او واجب است.

روى این نکته‌اى که تأکید شده، اگر معرفت مقامات و حقّانیت امام علیه‌السلام بر تک تک ما واجب باشد، باید در پى معرفت باشیم و اگر معرفت داریم، بایستى در پى افزایش آن باشیم.

و جالب است که این مضمون از فرمایشات رسول اکرم و اهل‌بیت در کتب اهل‌سنّت نیز روایت شده، حافظ طبرانى به سند خود از امام مجتبى علیه‌السلام آورده که رسول اللّه صلى اللّه علیه وآله در حدیثى فرموده:

والذي نفسي بيده لا ينفع عبداً عمله إلاّ بمعرفة حقنا[۲۳]

اگر وظیفه ما چنین مقرّر شده و اگر این زیارت ها این اثر را در پى دارد، پس بایستى به این زیارت ها ملتزم بود؛چرا که زیارت جنبه مقدّمیت را براى آن امر واجب دارد.

در روایت دیگرى جابر گوید: از مولایم امام باقر علیه‌السلام شنیدم که مى‌فرمود:

إنّما يعرف اللّه عزّوجلّ ويعبده من عرف اللّه وعرف إمامه منّا أهل البيت. ومن لا يعرف اللّه عزّوجلّ ولا يعرف الإمام منّا أهل البيت؛فإنّما يعرف ويعبد غير اللّه[۲۴]

تنها کسى به خداى تعالى شناخت دارد و او را مى‌پرستد که خدا را بشناسد و امامش را از ما خاندان بشناسد. کسى که خدا را نمى‌شناسد و با امامى از خاندان ما اهل‌بیت نیز آشنا نیست، در واقع غیر خدا را مى‌شناسد و مى‌پرستد.

با توجّه به این روایت زیبا، اگر معرفت به أئمّه علیهم‌السلام نباشد، عبادت غیر اللّه خواهد بود. از این رو معرفت امام واجب است تا عبادت خدا انجام پذیرد. از طرفى، اگر زیارت امام علیه‌السلام موجب معرفت امام است، پس بایستى به زیارت رفت.

روى همین اصل بعضى از فقهاى ما فتوا مى‌دهند که قدر متیقّن این است که زیارت حضرت سیدالشهداء علیه‌السلام در کربلا در طول عمر براى کسى که تمکن دارد یک مرتبه واجب است.

شیخ بزرگوار ابن قولویه در کتاب کامل الزیارات، روایات بسیارى را در این زمینه نقل کرده است. از این رو در زمان‌هاى قدیم مردم با همه سختى‌ها براى زیارت به کربلا مى‌رفتند و علما و فقهاى ما نه تنها آن‌ها را منع نمى‌کردند، بلکه تشویق هم مى‌نمودند؛زیرا تحمّل این مسیر موجب افزایش معرفت به امام علیه‌السلام است و افزایش معرفت امام، همان عبادت خداى متعال است.

در روایت جالب دیگرى مى‌خوانیم که حضرتش مى‌فرماید:

إنّكم لا تكونون صالحين حتّى تعرفوا ولا تعرفوا حتى تصدّقوا ولا تصدّقوا حتى تسلّموا[۲۵]

شما هرگز در زمره شایستگان قرار نخواهید گرفت مگر معرفت داشته باشید و معرفت نمى‌یابید مگر به مقام تصدیق برسید و به مقام تصدیق نمى‌رسید مگر تسلیم باشید.

 

پی‌نوشت‌ها:

[۱] منهاج السنّة: ۲ / ۱۲۳

[۲] الطبقات الکبرى: ۵ / ۳۲۳

[۳] تذکرة خواص الأُمة: ۳۶۶

[۴] منهاج السنّة: ۱ / ۲۳۰

[۵] تهذیب التهذیب: ۴ / ۱۹۷، شمارۀ ۳۸۶

[۶] سیر أعلام النبلاء: ۷ / ۲۲۶ و ۸ / ۲۹۲

[۷] شرح نهج البلاغة: ۴ / ۱۰۲

[۸] الاستیعاب فى معرفة الأصحاب: ۲ / ۵۴۶

[۹] الکاشف فى معرفة من له روایة فى الکتب الستة: ۲ / ۸۴

[۱۰] عرض و اجازه از راه هاى تحمّل و پذیرش حدیث است

[۱۱] تهذیب التهذیب: ۴ / ۱۹۷

[۱۲] سیر أعلام النبلاء: ۷ / ۲۲۶

[۱۳] کافر کوبات؛نوعى چماق است

[۱۴] میزان الإعتدال: ۱ / ۶۲۵

[۱۵] وفیات الأعیان: ۴ / ۱۷۷

[۱۶] مناقب آل أبى طالب: ۴ / ۱۹۶

[۱۷] گفتنى است که درست این راوى «ابوزبیر» است، همان طورى که علامه مجلسى رحمه الله در بحارالانوار: ۴۶/۲۲۷ از کشف الغمه نقل کرده است

[۱۸] کشف الغمة فى معرفة الأئمة: ۲ / ۳۳۰ و ۳۳۱

[۱۹] عیون الأخبار: ۱ / ۲۱۲

[۲۰] تاج العروس: ۳ / ۵۵

[۲۱] الخرائج والجرائح: ۲ / ۶۰۴، حدیث ۱۲، بحار الأنوار: ۴۶ / ۲۴۸، حدیث ۳۸

[۲۲] الکافى: ۱ / ۱۸۱ ـ کتاب الحجة ـ باب معرفة امام، حدیث ۳

[۲۳] المعجم الاوسط: ۳ / ۱۲۲ ـ ۲۲۵۱

[۲۴] همان: حدیث ۴

[۲۵] همان: ۱۸۱ و ۱۸۲، حدیث ۶

 

فهرست منابع

  1. قرآن کریم
  2. احمد بن محمّد بن ابو بکر قسطلانى، إرشاد السارى، دار احیاء التراث العربى، بیروت
  3. ابن عبدالبرّ، الإستیعاب فی معرفة الأصحاب ، دار الکتب العلمیه، بیروت، لبنان، چاپ اول، سال ۱۴۱۵.
  4. ابوالقاسم على بن طاهر معروف به سید مرتضى، أمالى سید مرتضى ، از منشورات کتابخانه آیت الله نجفى مرعشى، قم، سال ۱۹۰۷.
  5. شمس الدین ابى عبدالله محمد بن احمد ذهبى، تذکرة الحفّاظ ، دار احیاء التراث العربى، بیروت، لبنان.
  6. سبط ابن جوزى، تذکرة خواص الأمة ، مؤسّسه اهل البیت علیهم‌السلام، بیروت، لبنان، سال ۱۴۰۱.
  7. احمد بن على بن حجر عسقلانى، تهذیب التهذیب، دار الکتب العلمیه، بیروت، لبنان، چاپ اول، سال ۱۴۱۵ و دار الفکر، بیروت، سال ۱۴۰۴.
  8. شمس الدین ابى عبدالله محمد بن احمد ذهبى، سیر اعلام النبلاء ، مؤسسه الرساله، بیروت، لبنان، چاپ نهم، سال ۱۴۱۳.
  9. عزّالدین عبدالحمید بن ابى الحدید معتزلى، شرح نهج البلاغه ، دار احیاء التراث العربى، بیروت، لبنان، چاپ دوم، سال ۱۳۸۷.
  10. احمد بن محمّد بن محمّد بن على بن حجر هیتمى مکى، الصّواعق المُحرقه ، تحقیق عبدالرحمان بن عبدالله ترکى و کامل محمّد خرّاط، مؤسسه رسالت، بیروت، لبنان، چاپ اول، سال ۱۴۱۷.
  11. محمّد بن سعد بن منیع زهرى بصرى، الطبقات الکبرى ، دار الکتب علمیه، بیروت، لبنان، چاپ دوم، سال ۱۴۱۸.
  12. بدر الدین عینى، عمدة القارى فى شرح البُخارى ، دار الفکر و دار احیاء التراث العربى، بیروت، لبنان.
  13. ابومحمّد عبدالله بن مسلم بن قتیبه دینورى، عیون الأخبار ، منشورات شریف رضى، قم، سال ۱۴۱۵.
  14. احمد بن على بن حجر عسقلانى، فتح البارى فى شرح صحیح البُخارى ، دار الکتب علمیه، بیروت، لبنان، چاپ اول، سال ۱۴۱۰ و دار المعرفه، چاپ دوم.
  15. ابوالحسن على بن عیسى بن ابى الفتح اربلى، کشف الغمّة فی معرفة الأئمة ، دار الأضواء، بیروت، لبنان.
  16. محمّد بن یوسف گنجى شافعى، کفایة الطالب فی مناقب على بن ابى طالب علیهما السلام ، مطبعه حیدریه، نجف اشرف، سال ۱۳۹۰.
  17. ابى جعفر محمّد بن على بن شهراشوب سروى مازندرانى، مناقب آل أبى طالب ، انتشارات ذوى القربى، قم، چاپ اول، سال ۱۴۲۱.
  18. احمد بن عبدالحلیم، مشهور به ابن تیمیه حرّانى، منهاج السنّه النبویه ، مکتبة ابن تیمیه، قاهره، مصر، چاپ دوم، سال ۱۴۰۹.
  19. شمس الدین ابى عبدالله محمد بن احمد ذهبى، میزان الإعتدال فى نقد الرجال ، دار المعرفه و دار الکتب علمیه، بیروت، لبنان، چاپ اول، سال ۱۳۸۲ هـ.
  20. شمس الدین احمد بن محمّد بن خَلّکان، وفیات الأعیان ، دار صادر، بیروت، لبنان.

مطالب مرتبط

2 پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نویسنده: سجاد آزاد

امامت پژوه مرکز حقایق اسلامی

رتبه علمی: علمی - ترویجی

تعداد صفحه: 14 صفحه

 دانلود