چکیده
یکی از وقایع مهم در تاریخ اسلام ، جنگ خیبر می باشد که در سال هفتم از هجرت به وقوع پیوست. در این جنگ که با یهود منطقه خیبر صورت گرفت یک بار دیگر رشادت های امیرالمومنین علی علیه السلام بر همه معلوم شد و از آن طرف نقص و زبونی مدعیان خلافت آشکار گردید. روزی که علی بن ابی طالب علیه السلام به قدرت خداوندی درب قلعه را از جا کند و پهلوان یهود را به هلاکت رساند و رسول خدا در حدیث معروف به رایت مقام بلند امیر مومنان را بار دیگر به مردم شناساند. این کلام پیامبر صلی الله علیه وآله به قدری والا است که صحابه دوست داشتند همه چیز خود را می دادند تا به این مقام نایل می شدند.
کلید واژگان: امیرالمومنین علیهالسلام ، حدیث رایت ، خلفا ، خیبر ، یهود ، فضائل
منطقه خیبر
خیبر منطقه ای حاصلخیز ، با آبی و آبادانی فراوان ، از بهترین مناطق حجاز است. بیشترین محصول آن خرما بوده و وفور این محصول تا اندازه ای بود که بردن خرما به خیبر مورد طعنه بوده است. { مثل بردن زیره به کرمان } منطقه مزبور در حدود ۱۶۵ کیلومتری شمال مدینه در راه شام قرار داشته و مرکز فعلی آن شهر الشُرَیف است.[۱]
در آن زمان که یهودیان به جزیرة العرب آمدند، بخشی نیز در خیبر سکونت گزیدند و به دلیل امکانات اقتصادی آن ، به صورت یک قدرت بسیار قوی درآمدند. آنان قلعه های مستحکمی ساخته و با حفظ ذخیره های خوراکی و سلاح فراوان ، خود را به صورت قدرتی شکست ناپذیر و مقاوم در آورده بودند. این منطقه ، بازار سالیانه ای داشت که در روزهای نخست ربیع الاول برپا شده و عنوان آن ((سوق نطات خیبر)) بود. در نزدیکی آنها قبیله غطفان زندگی می کردند که از حامیان این بازار بوده و وسائل امنیت کسانی که به بازار می آمدند را فراهم می کردند.
طبیعی چنان بود که میان آنان و یهودیان مدینه رفت و شدهایی وجود داشته باشد. چنانکه پس از بیرون راندن یهود بنی نضیر ، شماری از آنان و در رأسشان حیی بن اخطب در میان خیبریان باقی ماند. وی در جریان احزاب ، به مدینه به میان قریظیان ماند و همراه آنها اسیر شده و به هلاکت رسید. کسان دیگری از بنی نضیر در ماجرای احزاب دست داشتند که به خیبر بازگشتند. یکی از آنان سلام بن ابی الحقیق بود، کسی که در داخل خیبر به دست چند نفر از مسلمانان خزرجی کشته شد. حسان بن ثابت ضمن شعری از نفوذ مسلمانان در عمق خاک یهود و کشتن ابن ابی الحقیق یاد میکند:
حتی اَتَوکُم فی محلّ بلادکم فَسَقوکُم حتفاً ببیضٍ ذُفَّف[۲]
بنابراین درگیری مسلمانان مدینه با خیبریان از پس از جنگ احزاب آغاز شده و آنان در اندیشه یک رویارویی با مسلمانان بودند.
توطئه یهود خیبر بر علیه مسلمین
پس از صلح حدیبیه یهودیان در وضع دشوارتری قرار گرفتند، زیرا امکان استفاده از نیروی قریش و یا همپیمانان آن را نداشتند. با این حال برخی قبایل عرب مثل قبیله بنی سعد که در اطراف خیبر بودند ، در دشمنی با اسلام با آنان همداستان بودند، و در این وقت مذاکراتی میان آنان و خیبریان در جریان بود که قبل از هر توطئه ای با درایت پیامبر در اعزام سپاه یکصد نفره به فرماندهی امیرالمومنین علی علیه السلام خنثی شد.[۳] به هر روی این حرکت ضربه ای بر پیکره یهودیان خیبر بود.
اقدام دیگر یهود خیبر ، تحریک قبیله غطفان که در نزدیکی خیبر زندگی می کردند، بر علیه مسلمانان مدینه بود که با کشته شدن یکی دیگر از رهبران یهود خنثی شد.[۴]
لشکر اسلام در راه خیبر
پس از صلح حدیبیه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم با آرامش بیشتری به کار یهودیان خیبر که پشتوانه یهودیان مدینه در طول سال های پیش از آن بودند ، پرداخت. آن حضرت در سال هفتم با سپاهی عازم خیبر گردید. یهودیان خیبر به پشتوانه نیروهای نظامی فراوان خود و نیز قلعه های مستحکم، انتظار حمله رسول خدا را نداشتند. زمانی که آن حضرت از مدینه به راه افتاد ، یهودیان مدینه ـ کسانی که تا آن زمان پیمان خود را با مسلمانان نقض نکرده بودند ـ آنان را از رفتن به خیبر منع کردند. طبیعی بود که آنها نمی خواستند این آخرین سنگر یهود در حجاز از بین برود.[۵]
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم همراه سپاهش راه شمال را در پیش گرفت. در این جنگ پرچم (لواء) اسلام در دستان علی بن ابی طالب علیه السلام بود.
طبق سرشماری زید بن ثابت در پایان جنگ ، مسلمانان یک هزار و چهار نفر بودند که دویست اسب سوار میانشان بود.[۶]
خیبر منطقه وسیعی بود که نخلستان های بیشماری داشت. در آن منطقه وسیع قلعه های چندی با فاصله از یکدیگر بود که آنها را حصن مینامیدند. برخی از آنها به اندازه ای وسیع بودند که چند قلعه کوچکتر را در خود جای داده بود. میتوان گفت که گاه مجموعه چند حصن یک حصن بزرگ را تشکیل می داد. ((نطات)) نامی است که که بر چند قلعه شامل قلعه ناعم ، حصن صعب بن معاذ و قلعة الزبیر اطلاق می شد.[۷]
منطقه نطات در نخستین مرحله مورد حمله مسلمانان قرار گرفت. دومین منطقه که مورد حمله قرار گرفت ، منطقه شقّ بود که شامل حصن اُبیّ و نزار بود. در جریان فتح نطات ، حصب صعب بن معاذ از قلعه های بسیار مستحکم بوده که پس از سه روز بر روی مسلمانان گشوده شده است. خود این قلعه چند اُطُم یعنی قلعه های کوچک داشته است. اطم به خانه بزرگ با دیوارهای بلند قلعه مانند گفته می شود.[۸]
واقدی اخبار فراوانی درباره قلعه صعب بن معاذ آورده که حکایت از بزرگی آن و نیز غنایم فراوانش دارد. پس از گشوده شدن حصن های نطات ـ که شامل حصن ناعم و حصن صعب بن معاذ بوده ـ یهودیان به قلعة الزبیر رفتند. این قلعه نیز سه روز در محاصره بوده و به کمک یکی از یهودیان فتح شد. وقتی تمامی حصون نطات فتح شد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دستور داد تا محل لشکرگاه را عوض کنند. پس از تغییر محل لشکرگاه ، مسلمانان به سوی ((شقّ)) رفتند که خود حصون چندی داشته است. اولین آنها حصن اُبیّ بوده است. در آنجا چند نفر از یهودیان مبارز خواستند که حباب بن منذر و ابودجانه به جنگ آنان رفته به هلاکتشان رساندند. پس از آن سپاه اسلام بر قلعه مزبور هجوم برد و یهودیان به سمت حصن نزار که در ناحیه دیگر از ((شقّ)) بود گریخته و در را محکم بستند.[۹]
از اینان به عنوان ((اشد اهل الشقّ)) یاد شده که مقاومت سختی می کردند و بالاخره پس از نبردی سخت شکست خوردند. این آخرین حصنی بود که با جنگ به دست مسلمانان افتاد. صفیه دختر حیی بن اخطب که پس از اسارت آزاد شده و سپس به همسری پیامبر درآمد، در این قلعه به اسارت گرفته شد. دلیل آنکه صفیه و چند نفر دیگر تنها اسیران در حصن نزار بودند ، آن بود که یهودیان زن و فرزندان را از نطات بیرون کرده ، آنجا را تنها برای جنگ اختصاص دادند. پس از تخلیه کامل نطات ، زنان و فرزندان را به کتیبه منتقل کردند. در این میان بنی الحقیق چند زن و بچه را که از جمله آنان صفیه بود به نزار منتقل کردند ، زیرا گمان می کردند آنجا بسیار مستحکم است. به همین دلیل ، تنها آنان به اسارت درآمدند.[۱۰]
پس از سقوط نزار ، سپاه اسلام به سراغ کتیبه ، وطیح و سلالم رفتند. دو قلعه اخیر از آن بنی الحقیق و به همراه قلعه قموص در شمار قلعه های کتیبه بوده است. زمانی که سپاه اسلام آماده حمله به قلعه های مزبور شد و ساکنان مطمئن به شکست شدند ، درخواست صلح کردند. آنان همه چیز خویش را تسلیم کرده و امنیت یافتند . دو فرزند ابی الحقیق که بسیاری از اموال خویش را پنهان کرده و علی رغم چندبار درخواست پیامبر صلی الله علیه و آله و اظهار رفع امنیت از آنها در صورت یافتن اموالشان ، قسم یاد کرده بودند که چیزی ندارند ، وقتی اموال آنها یافته شد کشته شدند. در اصل اینان از سران یهود بودند که سال ها در کار تحریک اعراب و یهود بر ضد اسلام فعالیت کرده بودند. کنانة بن ابی الحقیق به دست محمد بن مسلمه داده شد ، تا در برابر برادرش که در یکی از حملات به قلعه ها شهید شده بود ، کشته شود.[۱۱]
غزوه خیبر و فضیلت علی بن ابی طالب علیه السلام
حدیث رایت که از آن به حدیث خیبر نیز تعبیر می شود ، در زمره مهمترین احادیثی است که در فضائل و مناقب امیرالمومنین علی علیه السلام وارد شده است. این روایت نه تنها اثبات کننده فضیلت برای آن حضرت ، بلکه از ادله ای است که می توان به واسطه آن امامت و خلافت بلافصل امیرالمومنین علیه السلام را اثبات نمود. براساس احادیث و روایات منقول فریقین ، رسول خدا صلی الله علیه و آله در مرحله نخست جنگ و در حمله نخست ، لواء و سپه سالاری سپاه اسلام را به ابوبکر تفویض نمود و فرمان حرکت داد و سربازان مسلمان نیز تحت امر ابوبکر برای فتح خیبر به راه افتادند اما مدتی نگذشت که آثار شکست در سپاه اسلام هویدا شد و ابوبکر با خالی گذاشتن میدان نبرد و سرشکستگی به محضر رسول خدا صلی الله علیه و آله بازگشت.
رسول خدا در روز دوم ، سپه سالاری لشکر را بع عمر سپرد با انبوه سربازان اسلام رهسپار خیبر شد ؛ اما باز مدتی نگذشت که دومرتبه آثار شکست در سپاه هویدا شد و عمر نیز با خالی گذاشتن میدان پیکار و با سرشکستگی به محضر پیامبر برگشت.
دو شکست پی در پی سپاه اسلام بر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله گران آمد و غلبه نظامی یهود ، موجی از اضطراب و وحشت را در میان مسلمانان منتشر ساخت و آن را در مضیقه نهاد و باعث تقویت بنیه یهودیان شد. در چنین شرایط بحرانی ، رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
ساعطی الرایة غداً رجلا یحب الله و رسوله و یحبه الله و رسوله کرار غیر فرار.
و یا در نقلی دیگر: لیس بفرّار یقاتل و جبرئیل عن یمینه و میکائیل عن یساره یفتح الله علی یدیه[۱۲]
فردا سپه سالاری سپاه اسلام را به مردی می سپارم که جنگاور دلیر است و از میدان جنگ نمی گریزد و می جنگد در حالی که جبرئیل در طرف راست او و میکائیل در طرف چپ او هستند و خداوند و پیامبرش را دوست می دارد ، و خداوند و پیامبر نیز او را دوست می دارند.
در آن شب حساس ، صحابه در این فکر بودند که فردا پیامبر خدا صلی الله علیه و آله پرچم سپاه را به چه کسی می سپارد؟ و هر یک از بزرگان قوم آرزو کرده و در طمع بودند تا رایت و پرچم به آنان برسد؛ به همین روی شب را تا صبح نخوابیدند تا فرجام کار را ببینند. بیماری امیرالمومنین علیه السلام از ناحیه چشم ، باعث می شد تا کسی احتمال ندهد که فرمانده آینده امیرالمومنین علیه السلام است.
رسول خدا صلی الله علیه و آله در سحرگاه روز موعود ، پس از اقامه نماز صبح ایستاد و فرمود: علی کجاست؟ عرضه داشتند که در بستر بیماری است . به امر پیامبر صلی الله علیه و آله ، امیرالمومنین علیه السلام را حاضر کردند و رسول خدا با آب دهان مبارک ، کسالت را از ناحیه چشم آن حضرت زدود و پرچم سپاه را به امیرالمومنین علیه السلام تفویض نمود. پیامبر صلی الله علیه وآله به علی علیه السلام دستور پیشروی داد و یاد آور شد که قبل از جنگ نمایندگانی را به سوی سران دِژ اعزام دارد و آنها را به آئین اسلام دعوت نماید. اگر آن را نپذیرفتند، آنها را به وظایف خویش تحت لوای حکومت اسلام آشنا سازد که باید خلع سلاح شوند و با پرداخت جزیه در سایه حکومت اسلام آزادانه زندگی کنند.[۱۳] و اگر به هیچ کدام گردن ننهادند، با آنان بجنگید. و حدیث معروف را فرمود:
لئن یهتدی اللَّه بک رجلاً واحداً خَیر من اَن یکون لک حمر النّعم
«هرگاه خداوند یک فرد را به وسیله تو هدایت کند، بهتر از این است که شتران سرخ موی مال تو باشد و آنها را در راه خدا صرف کنی.[۱۴]
امیرالمومنین علیه السلام با شهامت خاصّی که شایسته قهرمانان ویژه میدانهای جنگی است به سوی دژ حرکت کرد و پرچم اسلام را که پیامبر صلی الله علیه وآله به دست او داده بود، در نزدیکی خیبر بر زمین نصب نمود. در این لحظه دَرِ خیبر باز گردید و دلاوران یهود از آن بیرون آمدند. نخست برادر مرحب به نام «حارث» جلو آمد، هیبتِ نعره او آنچنان مهیب بود که سربازانی که پشت سر علی علیه السلام بودند، بی اختیار عقب رفتند، ولی علی علیه السلام مانند کوه پابرجا ماند، نبرد آغاز شد، لحظهای نگذشت که جسم مجروح حارث به روی خاک افتاد و جان سپرد.
مرگ برادر، مرحب را سخت غمگین و متأثّر ساخت. او برای گرفتن انتقام برادر در حالی که غرق سلاح بود، و زره یمانی بر تن داشت و کلاهی که از سنگ مخصوص تراشیده بود بر سر داشت، در حالی که کلاهخود را روی آن قرار داده بود، جلو آمد و به رسم قهرمانان عرب رجز زیر را خواند و علی بن ابی طالب علیه السلام هم رجز خواند و مبارزه آغاز شد. علی بن ابی طالب شمشیر بر فرق مرحب زد و سپر و کلاه خود و سنگ و سر را تا دندان دو نیم ساخت. این ضربت آنچنان سهمگین بود که برخی از دلاوران یهود که پشت سر مرحب ایستاده بودند، پا به فرار گذارده به پناهگاه خود پناهنده شدند و عدّهای که فرار نکردند، با علی علیه السلام تن به تن جنگیده و کشته شدند. امیرالمومنین یهودیان فراری را تا درِ حصار تعقیب نمود. در این کشمکش، یک نفر از جنگجویان یهود با شمشیر بر سپر علی علیه السلام زد و سپر از دست وی افتاد. علی علیه السلام فوراً متوجّه دَرِ دژ گردید و آن را از جای خود کَند، و تا پایان کارزار به جای سِپَر بکار برد. پس از آنکه آن را به روی زمین افکند، هشت نفر از نیرومندترین سربازان اسلام از آن جمله ابورافع سعی کردند که آن را از این رو به آن رو کنند، نتوانستند.[۱۵] در نتیجه قلعهای که مسلمانان ده روز پشت آن معطّل شده بودند، در مدّت کوتاهی گشوده شد.
یعقوبی، در تاریخ خود مینویسد:دَرِ حصار از سنگ و طول آن چهار ذرع و پهنای آن دو ذرع بود.[۱۶]
شیخ مفید از امیرالمومنین علیه السلام چنین نقل میکند: من دَرِ خیبر را کنده به جای سپر به کار بردم و پس از پایان نبرد آن را مانند پل به روی خندقی که یهودیان کنده بودند قرار دادم. سپس آن را میان خندق پرتاب کردم. مردی پرسید:آیا سنگینی آن را احساس نمودی؟ پاسخ داد: به همان اندازه سنگینی که از سپر خود احساس میکردم.[۱۷]
این حوادث، هرگز با قدرتهای معمولی بشری وِفق ندارد. امیرمؤمنان خود در این باره توضیح داده و شکّ و تردید را از بین برده است. آن حضرت در پاسخ شخصی چنین فرمود:
ما قلعتها بقوّة بشریة و لکن قلعتها بقوة إلهیّة، و نفس بلقاء ربّها مطمئنة رضیة[۱۸]
من هرگز آن در را با نیروی بشری از جای نکندم، بلکه در پرتو نیروی خدا داد و با ایمانی راسخ به روز قیامت این کار را انجام دادم.
دلالت حدیث رایت بر افضلیت امیرالمؤمنین علیهالسلام
حدیث رایت توسط هفده صحابی از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده و بزرگان زیادی از اهل سنت از جمله بخاری و مسلم آن را نقل کرده اند لذا ما به بررسی سند حدیث نمی پردازیم. اما از نظر دلالت تردیدی نیست که این حدیث در زمره مهمترین و بهترین فضائل و مناقب امیرالمومنین علیه السلام است که حتی بزرگان ابن تیمیه تصریح کرده که حدیث رایت از صحیح ترین فضائل امیرالمومنین علیه السلام می باشد.[۱۹] این فضلیت آن قدر مهم و تعیین کننده است که عمر بن خطاب می گوید : هیچ گاه سپه سالاری را دوست نمی داشتم مگر در آن روز.[۲۰] و اگر تعابیر پیامبر صلی الله علیه و آله در مدح امیرالمومنین علی علیه السلام کاشف از اثبات فضیلت امیرالمومنین نبود ، هیچ گاه عمر آرزوی آن جایگاه را نمی نمود و ابوبکر و عمر خود را برای تصاحب آن جایگاه مطرح نمی کردند. همچنین نیز اصحاب در یک شب تا به صبح در آرزوی مفتخر شدن به آن مقام که خدا و رسول خدا آن فرد را دوست بدارند و شجاعتی تمام در فتح قلعه ها داشته باشد بی تابی نمی نمودند. شاهد بر این ادعا کلام سعد بن ابی وقاص با معاویه است که با استناد به حدیث رایت به خود اجازه نمی دهد تا امیرالمومنین علیه السلام را سب نماید و آرزوی می کند حاضر است در ازای داشتن چنین فضیلتی دنیا را بدهد.[۲۱]
آیا مرد سیاست مداری همچون سعد بن ابی وقاص حاضر است دنیا را در حضور معاویه با متاع نا چیزی معامله کند؟!
شاهد دیگری که این ادعا را تایید مینماید ، اعتراف عمر بن خطاب است که می گوید سه فضلیت به علی بن ابی طالب علیه السلام داده شده که اگر یکی از آنها به من داده می شد برایم از نعمت های دنیا بهتر بود که یکی همین حدیث رایت می باشد.[۲۲]
اگر عمر بن خطاب از ماجرای رایت در روز خیبر ، افضلیت را استشمام نکرده بود، مهنا داشت که در آرزوی این فضیلت بماند و آن را با دنیا معاوضه نماید؟
از تمام این موارد صریح تر و روشن تر ، استدلال امیرالمومنین علیه السلام در روز شوراست که ایشان در مقام محاجّه ، به فضیلت اختصاصی جریان رایت اشاره نمود و اصحاب شورا یعنی طلحه ، زبیر ، عبدالرحمن بن عوف ، سعد بن اب وقاص و عثمان بن عفان که همگی از صحابه پیامبر بودند به این مقام بزرگ اعتراف کردندو آن را در حق امیرالمومنین ثابت دانستند.
پس حدیث رایت از سویی به خوبی نمایانگر اثبات افضلیت برای امیرالمومنین علیه السلام است و از سوی دیگر اثبات کننده نقص و ضعف برای مدعیان خلافت ، چه اینکه آنان با فرار از میدان جنگ ، متصف به صفت زبونی و بی لیاقتی شدند ، در حالی که همگان اعتراف دارند که خلیفه رسول خدا باید همچون رسول خدا بالاترین درجه شجاعت را دارا باشد. و همین نقص و عیب شیخین برای بطلان خلافت آنها کافی است و آن دو نفر را یکی از مصادیق مفضول معرفی مینماید و طبق قاعده قبح تقدم مفضول بر فاضل ، دیگر فضیلت و حق اولویتی برای آنان باقی نمیماند تا به واسطه آن ، خلیفه بر حق معرفی گردند.
پینوشتها
[۱] معجم المعالم الجغرافیة فی السیرة النبویة ، ص ۱۱۸
[۲] السیرة النبویة ، ابن هشام ، ج ۳ ، ص ۲۷۶
[۳] المغازی ، واقدی ، ج ۲ ، ص ۵۶۳
[۴] المغازی ، واقدی ، ج ۲ ، ص ۵۶۸ / السیرة النبویة ، ابن هشام ، ج ۳ ، ص ۶۱۸
[۵] المغازی ، واقدی ، ج ۲ ، ص ۶۳۴ ، ۶۳۷
[۶] همان ، ۲ / ۶۸۹
[۷] همان ، ۲ / ۶۴۸
[۸] همان ، ۲ / ۶۶۰ و ۶۶۴
[۹] همان ، ۲ / ۶۶۸
[۱۰] همان ، ۲ / ۶۶۹
[۱۱] همان ، ۲ / ۶۷۲
[۱۲] مسند احمد ۱/ ۹۹ ــ السنن الکبری ۵ / ۱۰۸
[۱۳] بحار الانوار ، علامه مجلسی ، ۲۱ / ۲۸
[۱۴] صحیح مسلم ، ۵ / ۱۹۵ ــ صحیح بخاری ، ۵ / ۲۳ -۲۲
[۱۵] تاریخ طبری ، ۲ / ۳۰۰ ــ سیره ابن هشام ، ۳ / ۳۴۹
[۱۶] تاریخ یعقوبی ، ۲ / ۴۶
[۱۷] ارشاد ، شیخ مفید، ۱ / ۱۱۴
[۱۸] بحار الانوار ، علامه مجلسی ، ۲۱ / ۴۰
[۱۹] و هذا الحدیث اصحّ ما روی لعلی من الفضائل. منهاج السنة ، ابن تیمیه، ۵ / ۴۴
[۲۰] صحیح مسلم ، ۷ / ۱۲۱
[۲۱] همان ، ۷ / ۱۲۰
[۲۲] تاریخ الخلفا ، سیوطی ، ۱۹۰
منابع و مآخذ
ـ جواهر الکلام فی معرفظ الامامة و الامام ، آیت الله سید علی میلانی ، نشر الحقائق ، چاپ اوا ، ۱۳۹۶
ـ دانشنامه امام عای علیه السلام ، نشر پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ سوم ، ۱۳۸۵
ـ معجم المعالم الجغرافیة فی السیرة النبویة ، عاتق بن غیث البلادی ، دار مکة للنشر والتوزیع ، ۱۴۰۲ ق
ـ السیرة النبویة ، ابومحمد عبدالملک بن هشام،ابن هشام ، دارالمعرفة ، بیروت
ـ المغازی ، محمد بن عمر واقدی ، موسسة الاعلمی للمطبوعات ، بیروت
ـ مسند احمد ، احمد بن حنبل شیبانی ، نشر دار صدر ، بیروت [بی تا]
ـ السنن الکبری ، احمد بن حسین بن علی بم موسی ابوبکر بیهقی ، نشر دارالفکر [بی تا]
ـ بحار الانوار ، علامه مجلسی ، موسسه الوفاء ، بیروت ، ۱۴۰۳ ق
ـ صحیح مسلم ، مسلم بن حجاج نیشابوری ، موسسة البلاغ ، بیروت
ــ صحیح بخاری، محمد بن اسماعیل بخاری ، دار ابن کثیر ، بیروت
ـ تاریخ الاُمم و الملوک ، محمد بن جریر طبری ، دارالکتب العلمیة ، بیروت
ـ تاریخ یعقوبی ، احمد بن ابی یعقوب ، موسسة الاعلمی للمطبوعات ، بیروت
ـ ارشاد ، شیخ مفید، نشر علمیه اسلامیه ، تهران
ـ منهاج السنة النبویة ، ابن تیمیه حرانی، دارالکتب العلمیة ، لبنان
ـ تاریخ الخلفا ، جلال الدین سیوطی ، دار صادر ، بیروت
2 Responses
خیلی عالی بود 💐
ممنون از سایت خوبتون
سلام علیکم بزرگوار
خیلی لطف دارید
دعا بفرمائید بتونیم قدم کوچکی در دفاع از ولایت اهلبیت علیهمالسلام بر داریم