شبکه وکالت در واقع تعیین افرادی موثق از طرف ائمه علیهم السلام بوده است که به علت عدم دسترسی به امام علیه‌السلام به مناطق مختلف فرستاده می‌شدند تا به امور شیعیان رسیدگی کنند . هدف اصلی این سازمان جمع آوری خمس، زکات، نذور و هدایا از مناطق مختلف توسط وکلا و تحویل آن به امام و نیز پاسخ‌گویی امام به سؤالات و مشکلات فقهی و عقیدتی شیعیان و توجیه سیاسی آنان توسط وکیل امام بود. این سازمان ، کاربرد مؤثری در پیشبرد مقاصد امامان داشت.

چکیده

شبکه وکالت در دوران غیبت صغری راه ارتباطی امام عصر عجل الله فرجه با شیعیان بوده است . که این راه ارتباطی به وسیله چهار نفر از علما و شیعیان خالص اداره می شده است که سومین نفر آنها حسین بن روح نوبختی است.  مردی فاضل ، عالم و مشهور به اعقلیت در بین شیعه و سنی بوده است .

تا جایی که کراماتی نیز برای او نقل شده است و شیعیان به وی اطمینان کامل داشتند .

حسین بن روح به مدت ۲۱ سال این وظیفه خطیر را بعهده داشته که به بهترین نحو وفاداری خود را به خاندان رسول خدا صلی الله علیه و اله ثابت کرده است .

در این نوشتار برآنیم که شرح حالی مختصر از حسین بن روح بیان کنیم .

 

کلیدواژگان : شبکه وکالت ، غیبت صغری ، حسین بن روح ، وکیل سوم ، تقیه

 

مقدمه

پس از شهادت رسول خدا صلی الله علیه وآله و اتفاق شوم سقیفه ، وظیفه تبلیغ دین و نگهداری مذهب حقه تشیع توسط امامان شیعه به مراتب سخت‌تر شد . به گونه‌ای که خفقان شدیدی توسط حکام اموی و عباسی در جامعه اسلامی فراگیر شد. تا جایی که امام سوم شیعیان به مسلخ شهادت رفتند و امام کاظم علیه‌السلام متحمل زندان‌های ناگوار خلفای عباسی شد.

این سختی‌ها و خفقان امامان شیعه را مجبور به چاره اندیشی‌هایی برای حفظ و تبلیغ تشیع کرد . که یکی از راه های پیش گرفته شده ایجاد شبکه‌های وکالت در بین جامعه شیعی بود . گرچه این شبکه وکالت در زمان ائمه گذشته نیز موجود بود اما از امام جواد علیه‌السلام به طور رسمی شروع شده تا پایان غیبت صغرای امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ادامه داشت .

 

شبکه وکالت

 

شبکه وکالت در واقع تعیین افرادی موثق از طرف ائمه علیهم السلام بوده است که به علت عدم دسترسی به امام علیه‌السلام به مناطق مختلف فرستاده می‌شدند تا به امور شیعیان رسیدگی کنند .

هدف اصلی این سازمان جمع آوری خمس، زکات، نذور و هدایا از مناطق مختلف توسط وکلا و تحویل آن به امام و نیز پاسخ‌گویی امام به سؤالات و مشکلات فقهی و عقیدتی شیعیان و توجیه سیاسی آنان توسط وکیل امام بود. این سازمان ، کاربرد مؤثری در پیشبرد مقاصد امامان داشت.

 

ضرورت شبکه وکالت

در برخی روایات و بخش‌هایی از تاریخ ، شدت مراقبت از امام هادی علیه‌السلام نقل شده است به گونه‌ای که تمام رفت و آمد امام را کنترل می‌کردند و حضرت قادر به ارتباط گرفتن با احدی نبوده است  .

مرحوم مجلسی از محمد بن شرف نقل می‌کند :

حَدَّثَ مُحَمَّدُ بْنُ شَرَفٍ قَالَ: کنْتُ مَعَ أَبِی الْحَسَنِ علیه‌السلام أَمْشِی بِالْمَدِینَةِ فَقَالَ لِی أَ لَسْتَ ابْنَ شَرَفٍ قُلْتُ بَلَی فَأَرَدْتُ أَنْ أَسْأَلَهُ عَنْ مَسْأَلَةٍ فَابْتَدَأَنِی مِنْ غَیرِ أَنْ أَسْأَلَهُ فَقَالَ نَحْنُ عَلَی قَارِعَةِ الطَّرِیقِ وَ لَیسَ هَذَا مَوْضِعَ مَسْأَلَةٍ.[۱]

محمد بن شرف می گوید: همراه امام هادی علیه السلام در مدینه راه می‌رفتم. امام فرمود: آیا تو پسر شرف نیستی؟ عرض کردم: آری. آن‌گاه خواستم از حضرت پرسشی کنم، امام برمن پیشی گرفت و فرمود:  ما در حال گذر از شاهراهیم و این محل، برای طرح سؤال مناسب نیست.

امام هادی علیه‌السلام در برقراری ارتباط با شیعیان که در شهرها و مناطق گوناگون و دور و نزدیک سکونت داشتند، ناگزیر همین روش را رعایت می‌کرد و وجوه و هدایا و نذور ارسالی از طرف آنان را با نهایت پنهان کاری دریافت می‌کرد. یک نمونه از این قبیل برخورد، در کتب تاریخ و رجال چنین آمده است:

مَشَارِقُ الْأَنْوَارِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ دَاوُدَ الْقُمِّی وَ مُحَمَّدٍ الطَّلْحِی قَالا حَمَلْنَا مَالًا مِنْ خُمُسٍ وَ نَذْرٍ وَ هَدَایا وَ جَوَاهِرَ اجْتَمَعَتْ فِی قُمَّ وَ بِلَادِهَا وَ خَرَجْنَا نُرِیدُ بِهَا سَیدَنَا أَبَا الْحَسَنِ الْهَادِی علیه‌السلام فَجَاءَنَا رَسُولُهُ فِی الطَّرِیقِ أَنِ ارْجِعُوا فَلَیسَ هَذَا وَقْتَ الْوُصُولِ فَرَجَعْنَا إِلَی قُمَّ وَ أَحْرَزْنَا مَا کانَ عِنْدَنَا فَجَاءَنَا أَمْرُهُ بَعْدَ أَیامٍ أَنْ قَدْ أَنْفَذْنَا إِلَیکمْ إِبِلًا عِیراً فَاحْمِلُوا عَلَیهَا مَا عِنْدَکمْ وَ خَلُّوا سَبِیلَهَا قَالَ فَحَمَلْنَاهَا وَ أَوْدَعْنَاهَا اللَّهَ فَلَمَّا کانَ مِنْ قَابِلٍ قَدِمْنَا عَلَیهِ فَقَالَ انْظُرُوا إِلَی مَا حَمَلْتُمْ إِلَینَا فَنَظَرْنَا فَإِذَا الْمَنَائِحُ[۲] کمَا هِی.[۳]

محمد بن داود قمی و محمد طلحی نقل می‌کنند: اموالی از قم و اطراف آن که شامل خمس» و نذور و هدایا و جواهرات بود، برای امام ابوالحسن هادی علیه السلام حمل می‌کردیم. در راه، پیک امام در رسید و به ما خبر داد که بازگردیم، زیرا موقعیت برای تحویل این اموال مناسب نیست. ما بازگشتیم و آن چه نزدمان بود، همچنان نگه داشتیم تا آن که پس از مدتی امام دستور داد اموال را بر شترانی که فرستاده بود، بار کنیم وآن ها را بدون ساربان به سوی او روانه کنیم. ما اموال را به همین کیفیت حمل کردیم و فرستادیم. بعد از مدتی که به حضور امام رسیدیم، فرمود: به اموالی که فرستاده‌اید، بنگرید! دیدیم در خانه امام، اموال به همان حال محفوظ است.

 

شبکه وکالت در زمان امام جواد علیه‌السلام

امام جواد علیه السلام باتمام محدودیت‌های موجود، از طریق نصب وکلا و نمایندگان، ارتباط خود را با شیعیان حفظ می‌کرد. در سراسر قلمرو حکومت خلیفه عباسی، امام، کارگزارانی (وکلایی) را اعزام می‌کرد و با فعالیت گسترده آنان از تجزیه نیروهای شیعه جلوگیری می‌شد. کارگزاران امام در بسیاری از استان‌ها مانند: اهواز، همدان، سیستان، بُست، ری، بصره، واسط، بغداد و مراکز سنتی شیعه یعنی کوفه و قم پخش شده بودند.

امام به هواداران خود اجازه می‌داد که به درون دستگاه حکومت نفوذ کرده مناصب حساس را در دست بگیرند، از این رو محـمد بـن اسماعیـل بن بزیـع و احمـد بن حـمزه قمـی مقامـات والایـی در دسـتگـاه حکـومـت داشـتـند نوح بن درّاج  نیز چندی قاضی بغداد، و پس از آن قاضی کوفه بود.[۴]

 

شبکه وکالت در زمان امام هادی علیه‌السلام

امام هادی علیه‌السلام که در سامرا تحت نظر و کنترل شدید بودند برنامه تعیین کارگزاران و نمایندگان را که پدرش امام جواد علیه‌السلام اجرا کرده بود ادامه داد . و بوسیله تعیین وکلا در برخی شهرهای شیعه نشین هدایت و کنترل شیعیان را  بدست گرفت .

امام هادی علیه‌السلام به وسیله نوشتن نامه با کار گزاران و نمایندگان خود در ارتباط بود نمونه ای از ارشاد های امام علیه‌السلام را به کارگزارانش مرحوم کشی در کتابش اینگونه نقل می‌کند :

وَ أَنَا آمُرُک یا أَیوبَ بْنَ نُوحٍ أَنْ تَقْطَعَ الْإِکثَارَ بَینَک وَ بَینَ أَبِی عَلِی، وَ أَنْ یلْزَمَ کلُّ وَاحِدٍ مِنْکمَا مَا وُکلَ بِهِ وَ أُمِرَ بِالْقِیامِ فِیهِ بِأَمْرِ نَاحِیتِهِ، فَإِنَّکمْ إِذَا انْتَهَیتُمْ إِلَی کلِّ مَا أُمِرْتُمْ بِهِ اسْتَغْنَیتُمْ بِذَلِک عَنْ مُعَاوَدَتِی وَ آمُرُک یا أَبَا عَلِی بِمِثْلِ مَا آمُرُک یا أَیوبُ: أَنْ لَا تُقْبَلَ مِنْ أَحَدٍ مِنْ أَهْلِ بَغْدَادَ وَ الْمَدَائِنِ شَیئاً یحْمِلُونَهُ، وَ لَا تَلِی لَهُمُ اسْتِیذَاناً عَلَی وَ مُرْ مَنْ أَتَاک بِشَی‌ءٍ مِنْ غَیرِ أَهْلِ نَاحِیتِک أَنْ یصَیرَهُ إِلَی الْمُوَکلِ بِنَاحِیتِهِ، وَ آمُرُک یا أَبَا عَلِی فِی ذَلِک بِمِثْلِ مَا أَمَرْتُ بِهِ أَیوبَ، وَ لْیقْبَلْ کلُّ وَاحِدٍ مِنْکمَا قِبَلَ مَا أَمَرْتُهُ بِه[۵]

در نامه دیگر می‌نویسد: من به تو یا ایوب بن نوح دستور می‌دهم که اختلاف خود را با ابو علی قطع کن و هر کدام در مورد وکالت خود دخالت کند و از ناحیه خود دریافت نماید اگر دستور مرا اطاعت کنید دیگر احتیاجی به پرسیدن از من ندارید همین دستور را نیز به تو یا ابو علی می‌دهم یا ایوب از اهل بغداد و مدائن هر چه آوردند قبول مکن و برای آنها از من اجازه مخواه هر کس چیزی آورد از ناحیه‌ای که تو وکیل آنجا نیستی بگو ببرد پیش کسی که وکیل همان ناحیه است همین دستور را به تو نیز می‌دهم یا ابو علی هر کدام دریافت کنید از کسانی که ساکن ناحیه مأموریت شما هستند.

 

شکنجه و کشته شدن وکلاء

خلفای جور و حکام عباسی همانگونه که امامان شیعه را به طور کامل و شدید مورد نظر قرار داده بودند . سعی می‌کردند از ارتباط انها با شیعیانشان جلوگیری کنند و شیعیان را نیز به شدت تحت نظر داشتند تا جایی که بسیاری از این کارگزاران و وکلای امام را شناسایی کردند و مورد شکنجه قرار دادند و عده ای از آنها به شهادت رسیدند.

حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ قُولَوَیهِ، قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ، قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ هِلَالٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفَرَجِ، قَالَ: کتَبْتُ إِلَی أَبِی الْحَسَنِ (علیه‌السلام) أَسْأَلُهُ عَنْ أَبِی عَلِی بْنِ رَاشِدٍ وَ عَنْ عِیسَی بْنِ جَعْفَرِ بْنِ عَاصِمٍ وَ ابْنِ بَنْدٍ فَکتَبَ إِلَی: ذَکرْتَ ابْنَ رَاشِدٍ رَحِمَهُ اللَّهُ فَإِنَّهُ عَاشَ سَعِیداً وَ مَاتَ شَهِیداً وَ دَعَا لِابْنِ بَنْدٍ وَ الْعَاصِمِی، وَ ابْنُ بَنْدٍ ضُرِبَ بِالْعَمُودِ حَتَّی قُتِلَ، وَ أَبُو جَعْفَرٍ ضَرَبَ ثَلَاثَمِائَةِ سَوْطٍ وَ رَمْی بِهِ فِی دِجْلَةَ..[۶]

محمّد بن فرج نقل می‌کند که گفت: به امام نوشتم راجع به علی بن راشد و عیسی بن جعفر و ابن بند، در جواب من نوشت: از علی بن راشد یاد کردی خداوند او را رحمت کند سعادتمند زندگی کرد و شهید از دنیا رفت و برای ابن بند و عاصمی دعا کرد.

ابن بند را با عمودی زدند و کشته شد و ابن عاصم نیز روی پل به او سیصد شلاق زده بدنش را در دجله انداختند.

قَالَ یوسُفُ بْنُ السُّخْتِ کانَ عَلِی بْنُ جَعْفَرٍ وَکیلًا لِأَبِی الْحَسَنِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیهِمَا وَ کانَ رَجُلًا مِنْ أَهْلِ هُمَینِیا[۷] قَرْیةٍ مِنْ قُرَی سَوَادِ بَغْدَادَ فَسُعِی بِهِ إِلَی الْمُتَوَکلِ فَحَبَسَهُ فَطَالَ حَبْسُهُ وَ احْتَالَ مِنْ قِبَلِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ خَاقَانَ بِمَالٍ ضَمِنَهُ عَنْهُ ثَلَاثَةَ ألف [آلَافِ] دِینَارٍ وَ کلَّمَهُ عُبَیدُ اللَّهِ- فَعَرَضَ حَالَهُ عَلَی الْمُتَوَکلِ فَقَالَ یا عُبَیدَ اللَّهِ لَوْ شَککتُ فِیک لَقُلْتُ إِنَّک رَافِضِی هَذَا وَکیلُ فُلَانٍ وَ أَنَا عَلَی قَتْلِهِ قَالَ فَتَأَدَّی الْخَبَرُ إِلَی عَلِی بْنِ جَعْفَرٍ فَکتَبَ إِلَی أَبِی الْحَسَنِ علیه‌السلام یا سَیدِی اللَّهَ اللَّهَ فِی فَقَدْ وَ اللَّهِ خِفْتُ أَنْ أَرْتَابَ فَوَقَّعَ فِی رُقْعَتِهِ أَمَّا إِذَا بَلَغَ بِک الْأَمْرُ مَا أَرَی فَسَأَقْصِدُ اللَّهَ فِیک وَ کانَ هَذَا فِی لَیلَةِ الْجُمُعَةِ فَأَصْبَحَ الْمُتَوَکلُ مَحْمُوماً فَازْدَادَتْ عَلَیهِ حَتَّی صُرِخَ عَلَیهِ یوْمَ الْإِثْنَینِ فَأَمَرَ بِتَخْلِیةِ کلِّ مَحْبُوسٍ عُرِضَ عَلَیهِ اسْمُهُ حَتَّی ذَکرَ هُوَ عَلِی بْنَ جَعْفَرٍ وَ قَالَ لِعُبَیدِ اللَّهِ لِمَ لَمْ تَعْرِضْ عَلَی أَمْرَهُ فَقَالَ لَا أَعُودُ إِلَی ذِکرِهِ أَبَداً قَالَ خَلِّ سَبِیلَهُ السَّاعَةَ وَ سَلْهُ أَنْ یجْعَلَنِی فِی حِلٍّ فَخَلَّی سَبِیلَهُ وَ صَارَ إِلَی مَکةَ بِأَمْرِ أَبِی الْحَسَنِ ع مُجَاوِراً بِهَا وَ بَرَأَ الْمُتَوَکلُ مِنْ عِلَّتِهِ[۸].[۹]

– یوسف بن سخت گفت: علی بن جعفر وکیل حضرت هادی علیه السّلام بود او از اهالی همینیا که دهی از اطراف بغداد است بود از او پیش متوکل سخن چینی کردند زندانیش کرد مدت زیادی در زندان بود تا بالاخره برای نجات خود حواله‌ای را به مبلغ سه هزار دینار قبول کرد از عبد الرحمن بن خاقان. عبید اللَّه بن یحیی بن خاقان (وزیر متوکل) در مورد خلاصی او با متوکل صحبت کرد.

متوکل در جواب گفت: اشتباه نکرده باشم تو خود رافضی هستی این مرد وکیل ابو الحسن هادی است که من در فکر کشتن او هستم.

خبر به علی بن جعفر رسید، نامه‌ای برای حضرت هادی نوشت و عرض کرد آقا شما را به خدا سوگند جان مرا نجات دهید به خدا قسم می‌ترسم که مشکوک شوم. در جواب نامه‌اش نوشت اینک که کار به اینجا رسید بزودی از خداوند خواهم خواست آن شب شب جمعه بود.

فردا صبح متوکل مریض شد به طوری بیماریش شدت یافت که روز دوشنبه خانواده‌اش کنار بالین او به آه و ناله پرداختند. دستور داد هر زندانی که نامش را می‌برد آزادش کنند خودش نام علی بن جعفر را برد و به عبید اللَّه گفت چرا وضع او را برایم نگفتی. عبید اللَّه در جواب گفت دیگر من اسم او را نخواهم برد، متوکل دستور داد او را فوری آزادش کنند و از عبید اللَّه خواست که بگوید او را حلال کند. از زندان خلاص شد و به دستور امام علیه السّلام مجاور مکه گردید.

 

شبکه وکالت در زمان حضرت ولیعصر عجل الله تعالی فرجه الشریف

طرح کارگزاران و نمایندگان و وکلاء در زمان حضرت ولیعصر علیه‌السلام و غیبت صغری نیز ادامه پیدا کرد .

گرچه امام علیه‌السلام کارگزاران زیادی در شهرهای مختلف داشتند به گونه ای که در نقل شیخ طوسی در کتاب الغیبه آمده حدود ده نفر در بغداد از کارگزاران محمد بن عثمان تصرفاتی داشتند[۱۰]

از جمله دیگر وکلای حضرت صاحب عجل الله تعالی فرجه می‌توان از افراد ذیل نام برد :

احمد بن اسحاق اشعری قمی، ابراهیم بن محمد همدانی، احمد بن حمزة بن الیسع[۱۱] ، محمد بن ابراهیم بن مهزیار ، حاجز بن یزید، محمد بن صالح ، ابوهاشم داود بن قاسم جعفری، محمد بن علی بن بلال، عمر اهوازی و ابومحمد وجنائی.[۱۲]

 

وکلای اربعه

اما چهار نفر، که در رأس سلسله مراتب وکلای امام قرار داشتند، امور مردم را به عرض حضرت می‌رساندند.

اینان به ترتیب زمانی عبارت بودند از:

  1. ابوعَمْرو عثمان بن سعید عَمْری،
  2. ابوجعفر محمد بن عثمان بن سعید عَمْری،
  3. ابوالقاسم حسین بن روح نوبختی،
  4. ابوالحسن علی بن محمد سَمَری.

 

ما در این نوشتار به طور مختصر به شرح احوالات جناب حسین بن روح وکیل سوم امام زمان علیه‌السلام می‌پردازیم.

 

حسین بن روح

حسین بن روح نوبختی سومین وکیل خاص امام عصر عجل الله فرجه در زمان ۶۹ سال غیبت صغری هست . کنیه وی ابوالقاسم و از طریق مادر به خاندان نوبختی‌ها منتسب است .

سفارت وی به نص سفیر دوم محمد بن عثمان به اطلاع شیعیان رسیده است که بعدها در تاییدش توقیعی نیز از ناحیه مقدسه صادر شده است .

 

شروع وکالت

چنانچه در نقلی وارد شده است. در اواخر عمر وکیل دوم یعنی محمد بن عثمان جمعی از بزرگان شیعه به نزد او رفتند و از جانشین بعد از او سوال کردند و ایشان به نام حسین بن روح تصریح می‌کند .

 أَنَّ أَبَا جَعْفَرٍ الْعَمْرِی لَمَّا اشْتَدَّتْ حَالُهُ اجْتَمَعَ جَمَاعَةٌ مِنْ وُجُوهِ الشِّیعَة ِ…. فَدَخَلُوا عَلَی أَبِی جَعْفَرٍ رَضِی اللَّهُ عَنْهُ فَقَالُوا لَهُ إِنْ حَدَثَ أَمْرٌ فَمَنْ یکونُ مَکانَک فَقَالَ لَهُمْ هَذَا أَبُو الْقَاسِمِ الْحُسَینُ بْنُ رَوْحِ بْنِ أَبِی بَحْرٍ النَّوْبَخْتِی الْقَائِمُ مَقَامِی وَ السَّفِیرُ بَینَکمْ وَ بَینَ صَاحِبِ الْأَمْرِ وَ الْوَکیلُ لَهُ وَ الثِّقَةُ الْأَمِینُ فَارْجِعُوا إِلَیهِ فِی أُمُورِکمْ وَ عَوِّلُوا عَلَیهِ فِی مُهِمَّاتِکمْ فَبِذَلِک أُمِرْتُ وَ قَدْ بَلَّغْتُ. [۱۳]

 

در نقل دیگری از ابوعلی احمد بن جعفر بن بزوفری امده است که :

فَصِرْتُ إِلَیهِ آخِرَ عَهْدِی بِهِ قُدِّسَ سِرُّهُ وَ مَعِی أَرْبَعُمِائَةِ دِینَارٍ فَقُلْتُ لَهُ عَلَی رَسْمِی فَقَالَ لِی امْضِ بِهَا إِلَی الْحُسَینِ بْنِ رَوْحٍ فَتَوَقَّفْتُ فَقُلْتُ تَقْبِضُهَا أَنْتَ مِنِّی عَلَی الرَّسْمِ فَرَدَّ عَلَی کالْمُنْکرِ لِقَوْلِی وَ قَالَ قُمْ عَافَاک اللَّهُ فَادْفَعْهَا إِلَی الْحُسَینِ بْنِ رَوْح

…. ِ فَصِرْتُ إِلَی أَبِی الْقَاسِمِ بْنِ رَوْحٍ وَ هُوَ فِی دَارٍ ضَیقَةٍ فَعَرَّفْتُهُ مَا جَرَی فَسَرَّ بِهِ وَ شَکرَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ دَفَعْتُ إِلَیهِ الدَّنَانِیرَ وَ مَا زِلْتُ أَحْمِلُ إِلَیهِ مَا یحْصُلُ فِی یدِی بَعْدَ ذَلِک. [۱۴]

آخرین باری که نزد وی رفتم و چهار صد دینار برده بودم؛ طبق معمولی که داشتم همان سؤال را کردم، محمد بن عثمان گفت: آن را برای حسین بن روح ببر! من اندکی تأمل نمودم و سپس گفتم: شما مانند همیشه آن را از من تحویل بگیرید. حرف مرا نپذیرفت و گفت: برخیز! خدا به تو سلامتی بدهد؛ آن را به حسین بن روح تسلیم کن.

…. نزد ابو القاسم حسین بن روح بروم چون به نزد او رفتم، دیدم در خانه تنگی نشسته است. ماجرای خودم و محمد بن عثمان را به وی اطلاع دادم او هم مسرور شد و شکر خدا را بجا آورد. من هم پولها را به وی تسلیم نمودم و از آن روز پیوسته آنچه مال امام بدست من می‌آمد به او می‌سپردم.

 

توقیع در تایید حسین بن روح

اولین توقیع از ناحیه مقدسه در تایید جناب حسین بن روح نوبختی در ۶ شوال سال ۳۰۵ه.ق وارد شده است .

وَ أَخْبَرَنِی جَمَاعَةٌ عَنْ أَبِی الْعَبَّاسِ بْنِ نُوحٍ قَالَ: وَجَدْتُ بِخَطِّ مُحَمَّدِ بْنِ نَفِیسٍ فِیمَا کتَبَهُ بِالْأَهْوَازِ أَوَّلَ کتَابٍ وَرَدَ مِنْ أَبِی الْقَاسِمِ رَضِی اللَّهُ عَنْهُ نَعْرِفُهُ ، عَرَّفَهُ اللَّهُ الْخَیرَ کلَّهُ وَ رِضْوَانَهُ وَ أَسْعَدَهُ بِالتَّوْفِیقِ وَقَفْنَا عَلَی کتَابِهِ وَ ثِقَتُنَا بِمَا هُوَ عَلَیهِ وَ أَنَّهُ عِنْدَنَا بِالْمَنْزِلَةِ وَ الْمَحَلِّ اللَّذَینِ یسُرَّانِهِ زَادَ اللَّهُ فِی إِحْسَانِهِ إِلَیهِ إِنَّهُ وَلِی قَدِیرٌ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ لَا شَرِیک لَهُ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی رَسُولِهِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ تَسْلِیماً کثِیراً.

وَرَدَتْ هَذِهِ الرُّقْعَةُ یوْمَ الْأَحَدِ لِسِتِّ لَیالٍ خَلَوْنَ مِنْ شَوَّالٍ سَنَةَ خَمْسٍ وَ ثَلَاثِمِائَة[۱۵]

جمعی از دانشمندان از ابو العباس ابن نوح نقل کردند که وی گفت: به خط محمد بن نفیس که در اهواز نوشته بود، دیدم که نوشته است: نخستین توقیعی که به دست حسین بن روح از ناحیه مقدسه شرف صدور یافته بود اینست: ما او (حسین بن روح) را می‌شناسیم.

خدا همه خوبیها و رضای خود را به او بشناساند و او را با توفیق خود سعادتمند گرداند. از نامه او اطلاع یافتیم و به وثوق او اطمینان داریم. وی در نزد ما مقام و جایگاهی دارد که او را مسرور می‌گرداند خداوند احسان خود را در باره او افزون گرداند.

انّه ولی قدیر و الحمد للَّه لا شریک له و صلی اللَّه علی رسوله محمّد و آله و سلّم تسلیما

این توقیع در روز یک شنبه که شش شب از ماه شوال گذشته بود بسال ۳۰۵ هجری رسیده بود

 

شدت تقیه

گرچه حسین بن روح از سرشناسان شیعه و خواص محمد بن عثمان بوده است . اما آنچه معروف و مشهور است ارتباط دیگران با محمد بن عثمان بیشتر از وی بوده است و تقریبا کسی احتمال نمی‌داده که وی به عنوان جانشین محمد بن عثمان و وکیل سوم تعیین شود .

چنانچه در نقل نیز وارد شده است شیعه تماما جعفر بن احمد متیل را به عنوان جانشین محمد بن عثمان می‌دانستند زیرا جعفر و پدرش  احمد رابطه بسیار نزدیک و تنگاتنگی با محمد بن عثمان داشتند . تا جایی که محمد بن عثمان در اواخر عمر فقط از غذای طبخ شده خانه جعفر بن احمد می‌خورد .[۱۶]

 

اخراج به دلیل ترک تقیه

و این به جهت تقیه شدید و مخفی بودن امر امام زمان و وکلاء بوده است . تا جایی که نقل شده است که حسین بن روح یکی از خدمتگزاران خود را به این دلیل که معاویه را لعن نمود عزل و اخراج کرد .

قَالَ أَبُو نَصْرٍ هِبَةُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدٍ حَدَّثَنِی أَبُو الْحَسَنِ بْنُ کبْرِیاءَالنَّوْبَخْتِی قَالَ: بَلَغَ الشَّیخَ أَبَا الْقَاسِمِ رَضِی اللَّهُ عَنْهُ أَنَّ بَوَّاباً کانَ لَهُ عَلَی الْبَابِ الْأَوَّلِ قَدْ لَعَنَ مُعَاوِیةَ وَ شَتَمَهُ فَأَمَرَ بِطَرْدِهِ وَ صَرْفِهِ عَنْ خِدْمَتِهِ فَبَقِی مُدَّةً طَوِیلَةً یسْأَلُ فِی أَمْرِهِ فَلَا وَ اللَّهِ مَا رَدَّهُ إِلَی خِدْمَتِهِ وَ أَخَذَهُ بَعْضُ الْأَهْلِ فَشَغَلَهُ مَعَهُ کلُّ ذَلِک لِلتَّقِیة[۱۷]

ابو نصر هبة اللَّه بن محمد گفت: ابو الحسن بن کبریاء نوبختی برای من نقل کرد که به شیخ ابو القاسم حسین بن روح رضی اللَّه عنه خبر رسید که یکی از دربان‌های شما معاویه را لعنت می‌کند و به وی ناسزا می‌گوید.

حسین بن روح هم دستور داد او را راندند و از خدمت معزول کردند دربان مدتی طولانی بیکار بود و التماس میکرد او را بکار سابق برگردانند ولی بخدا قسم حسین بن روح او را دیگر بسر خدمت خود نیاورد، تا آنکه یکی از بستگان حسین بن روح او را استخدام کرد که با وی در جایی کار کند. حسین بن روح همه این کارها را از روی تقیه انجام میداد[۱۸]

در مجلس عامه

تقیه در زمان حسین بن روح تا حدی بوده است که وی در مجلس مناظره به نفع اهل‌سنت سخن می‌گوید و این سبب تعجب شدید شیعیان می‌شود .

مرحوم شیخ طوسی از ابوعبدالله بن غالب نقل می‌کند :

مَا رَأَیتُ مَنْ هُوَ أَعْقَلُ مِنَ الشَّیخِ أَبِی الْقَاسِمِ الْحُسَینِ بْنِ رَوْحٍ وَ لَعَهْدِی بِهِ یوْماً فِی دَارِ ابْنِ یسَارٍ وَ کانَ لَهُ مَحَلٌّ عِنْدَ السَّیدِ وَ الْمُقْتَدِرِ عَظِیمٌ وَ کانَتِ الْعَامَّةُ أَیضاً تُعَظِّمُهُ وَ کانَ أَبُو الْقَاسِمِ یحْضُرُ تَقِیةً وَ خَوْفاً. وَ عَهْدِی بِهِ وَ قَدْ تَنَاظَرَ اثْنَانِ فَزَعَمَ وَاحِدٌ أَنَّ أَبَا بَکرٍ أَفْضَلُ النَّاسِ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ ص ثُمَّ عُمَرُ ثُمَّ عَلِی وَ قَالَ الْآخَرُ بَلْ عَلِی أَفْضَلُ مِنْ عُمَرَ فَزَادَ الْکلَامُ بَینَهُمَا. فَقَالَ أَبُو الْقَاسِمِ رَضِی اللَّهُ عَنْهُ الَّذِی اجْتَمَعَتِ الصَّحَابَةُ عَلَیهِ هُوَ تَقْدِیمُ الصِّدِّیقِ ثُمَّ بَعْدَهُ الْفَارُوقِ ثُمَّ بَعْدَهُ عُثْمَانُ ذُو النُّورَینِ ثُمَّ عَلِی الْوَصِی وَ أَصْحَابُ الْحَدِیثِ عَلَی ذَلِک وَ هُوَ الصَّحِیحُ عِنْدَنَا فَبَقِی مَنْ حَضَرَ الْمَجْلِسَ مُتَعَجِّباً مِنْ هَذَا الْقَوْلِ وَ کانَ الْعَامَّةُ الْحُضُورُ یرْفَعُونَهُ عَلَی رُءُوسِهِمْ وَ کثُرَ الدُّعَاءُ لَهُ وَ الطَّعْنُ عَلَی مَنْ یرْمِیهِ بِالرَّفْضِ.

فَوَقَعَ عَلَی الضَّحِک فَلَمْ أَزَلْ أَتَصَبَّرُ وَ أَمْنَعُ نَفْسِی وَ أَدُسُّ کمِّی فِی فَمِی فَخَشِیتُ أَنْ أَفْتَضِحَ فَوَثَبْتُ عَنِ الْمَجْلِسِ وَ نَظَرَ إِلَی فَفَطَنَ بِی فَلَمَّا حَصَلْتُ فِی مَنْزِلِی فَإِذَا بِالْبَابِ یطْرُقُ فَخَرَجْتُ مُبَادِراً فَإِذَا بِأَبِی الْقَاسِمِ الْحُسَینِ بْنِ رَوْحٍ رَضِی اللَّهُ عَنْهُ رَاکباً بَغْلَتَهُ قَدْ وَافَانِی مِنَ الْمَجْلِسِ قَبْلَ مُضِیهِ إِلَی دَارِهِ.

فَقَالَ لِی یا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ أَیدَک اللَّهُ لِمَ ضَحِکتَ فَأَرَدْتَ أَنْ تَهْتِفَ بِی کأَنَّ الَّذِی قُلْتُهُ عِنْدَک لَیسَ بِحَقٍّ.

فَقُلْتُ کذَاک هُوَ عِنْدِی.

فَقَالَ لِی اتَّقِ اللَّهَ أَیهَا الشَّیخُ فَإِنِّی لَا أَجْعَلُک فِی حِلٍّ تَسْتَعْظِمُ هَذَا الْقَوْلَ مِنِّی فَقُلْتُ یا سَیدِی رَجُلٌ یرَی بِأَنَّهُ صَاحِبُ الْإِمَامِ وَ وَکیلُهُ یقُولُ ذَلِک الْقَوْلَ لَا یتَعَجَّبُ مِنْهُ وَ [لَا]  یضْحَک مِنْ قَوْلِهِ هَذَا فَقَالَ لِی وَ حَیاتِک لَئِنْ عُدْتَ لَأَهْجُرَنَّک وَ وَدَّعَنِی وَ انْصَرَفَ [۱۹]

ابو نصر هبة اللَّه بن محمد گفت: ابو عبد اللَّه بن غالب و ابو الحسن بن ابی الطیب برای من نقل کردند که: خردمندتر از شیخ ابو القاسم حسین بن روح ندیدیم.

روزی او را در خانه «ابن یسار» وزیر دیدم. او در نزد بزرگان مملکت و شخص المقتدر باللَّه خلیفه عباسی دارای مقام بزرگی بود. اهل سنت هم او را بزرگ می‌داشتند.

حسین بن روح از روی تقیه و ترس در خانه «ابن یسار» حاضر می‌گشت.

روزی در آنجا دو نفر از دانشمندان به گفتگو پرداختند و حسین بن روح هم حاضر بود. یکی از آن دو نفر معتقد بود که ابو بکر بعد از پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله افضل مردم است و بعد از او عمر و پس از وی علی علیه السّلام دومی گفت: علی از عمر افضل بود و در این باره میان ایشان گفتگوی زیاد درگرفت.

در آن میان ابو القاسم حسین بن روح رضی اللَّه عنه گفت: آنچه مورد اتفاق اصحاب پیغمبر علیه السّلام می‌باشد اینست که صدیق را مقدم می‌دارند: بعد از او فاروق و پس از وی عثمان ذو النورین آنگاه علی وصی! اهل حدیث هم بر این عقیده‌اند و در نزد ما شیعه هم صحیح همین است.[۲۰] آنها که در مجلس حضور داشتند ازین سخن در شگفت ماندند و او را روی سر خود برداشتند و برای او دعای بسیار نمودند و به‌کسانی که او را رافضی می‌دانستند بد گفتند.

من از این منظره خنده‌ام گرفت ولی خودداری می‌کردم و آستین خود را در دهان فرو می‌بردم مبادا مفتضح شوم سپس برخاستم که از مجلس بیرون بیایم.

حسین بن روح نگاهی به من نمود و متوجه وضع من گردید. چون به خانه آمدم دیدم کسی در می‌زند وقتی در را باز کردم دیدم ابو القاسم حسین بن روح سواره پیش از آنکه به خانه خود برود نزد من آمده است.

او مرا مخاطب ساخت و گفت: ای بنده خدا چرا در مجلس خندیدی و می‌خواستی مرا به مخاطره بیاندازی؟! آیا آنچه گفتم به نظر تو مناسب آنجا نبود؟

گفتم: چرا مناسبت داشت. گفت: پس از خدا بترس من تو را حلال نمی‌گردانم اگر این سخن را در چنین شرایط و مجلسی از من بزرگ شماری. گفتم: ای آقای من! مردی که خود را نماینده امام می‌داند اگر این چنین سخنی بگوید نباید از وی تعجب نمود و به گفته او بخندند! گفت: اگر بار دیگر این سخن را بگوئی با تو قطع علاقه میکنم سپس خداحافظی کرد و رفت.

وفاداری

قَالَ ابْنُ نُوحٍ وَ سَمِعْتُ جَمَاعَةً مِنْ أَصْحَابِنَا بِمِصْرَ یذْکرُونَ أَنَّ أَبَا سَهْلٍ النَّوْبَخْتِی سُئِلَ فَقِیلَ لَهُ کیفَ صَارَ هَذَا الْأَمْرُ إِلَی الشَّیخِ أَبِی الْقَاسِمِ الْحُسَینِ بْنِ رَوْحٍ دُونَک.

فَقَالَ هُمْ أَعْلَمُ وَ مَا اخْتَارُوهُ وَ لَکنْ أَنَا رَجُلٌ أَلْقَی الْخُصُومَ وَ أُنَاظِرُهُمْ وَ لَوْ عَلِمْتُ بِمَکانِهِ کمَا عَلِمَ أَبُو الْقَاسِمِ وَ ضَغَطَتْنِی الْحُجَّةُ [عَلَی مَکانِهِ] لَعَلِّی کنْتُ أَدُلُّ عَلَی مَکانِهِ وَ أَبُو الْقَاسِمِ فَلَوْ کانَتِ الْحُجَّةُ تَحْتَ ذَیلِهِ وَ قُرِّضَ بِالْمَقَارِیضِ مَا کشَفَ الذَّیلَ عَنْهُ أَوْ کمَا قَالَ[۲۱]

ابن نوح گفت: در مصر از جماعتی از علمای شیعه شنیدم که می‌گفتند: از ابو سهل نوبختی پرسیدند. چطور شد که حسین بن روح نائب امام زمان شد و تو نشدی؟

در جواب گفت: ائمه طاهرین علیهم السلام بهتر می‌دانند چه کسی را به این سمت برگزینند. من مردی هستم که دشمنان شیعه (اهل تسنن) را ملاقات نموده و با آنها در امور اعتقادی مناظره می‌کنم.

اگر من مانند ابو القاسم (حسین بن روح) مکان امام زمان علیه السّلام را می‌شناختم شاید در موقع مناظره که درآوردن دلیلی معطل می‌شدم برای اثبات مدعا جای او را بدیگران نشان می‌دادم! ولی ابو القاسم اگر فی المثل امام در زیر دامنش باشد و او را با قیچی پاره پاره کنند، دامنش را نمی‌گشاید که دشمنان او را ببینند!!.

 

علم و کمالات

حسین بن روح در بین عامه و خاصه به علم و اعقلیت معروف و مشهور بوده است .

چنانچه ترک هروی از متکلمان  معروف با وی بحثی می‌کند و به علمیت او اقرار می‌کند .

وَ سَأَلَهُ[۲۲] بَعْضُ الْمُتَکلِّمِینَ وَ هُوَ الْمَعْرُوفُ بِتُرْک الْهَرَوِی  فَقَالَ لَهُ کمْ بَنَاتُ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه وآله.

فَقَالَ أَرْبَعٌ قَالَ َأَیهُنَّ أَفْضَلُ فَقَالَ فَاطِمَةُ فَقَالَ وَ لِمَ صَارَتْ أَفْضَلَ وَ کانَتْ أَصْغَرَهُنَّ سِنّاً وَ أَقَلَّهُنَّ صُحْبَةً لِرَسُولِ اللَّهِ صلَّی اللَّه علیه و آله و سلّم؟.

قَالَ لِخَصْلَتَینِ خَصَّهَا اللَّهُ بِهِمَا تَطَوُّلًا عَلَیهَا وَ تَشْرِیفاً وَ إِکرَاماً لَهَا.

إِحْدَاهُمَا أَنَّهَا وَرِثَتْ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه وآله وَ لَمْ یرِثْ غَیرُهَا مِنْ وُلْدِهِ.

وَ الْأُخْرَی أَنَّ اللَّهَ تَعَالَی أَبْقَی نَسْلَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه وآله مِنْهَا وَ لَمْ یبْقِهِ مِنْ غَیرِهَا وَ لَمْ یخَصِّصْهَا بِذَلِک إِلَّا لِفَضْلِ إِخْلَاصٍ عَرَفَهُ مِنْ نِیتِهَا.

قَالَ الْهَرَوِی فَمَا رَأَیتُ أَحَداً تَکلَّمَ وَ أَجَابَ فِی هَذَا الْبَابِ بِأَحْسَنَ وَ لَا أَوْجَزَ مِنْ جَوَابِهِ [۲۳]

یکی از متکلمان که معروف به ترک هروی بود از حسین بن روح که از نوّاب خاص حضرت قائم عجّل اللَّه تعالی فرجه الشریف بوده، سؤال کرد: رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم چند دختر داشته است؟

او جواب داد: چهار دختر.

هروی پرسید: کدام یک از آنها برتر بودند؟

ابن روح گفت: حضرت فاطمه علیها السلام.

هروی پرسید: چرا فاطمه علیها السّلام برتر از سایرین بود در جایی که از نظر سنّ کوچکتر و از نظر مصاحبت با رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم سابقه‌اش کمتر بود؟

ابن روح فرمود: به سبب دو خصلت خداوند مقام او را برتر قرار داد:

۱- او وارث پیامبر خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بود.

۲- نسل پیامبر از طرف او حفظ گردید و ادامه یافت.

و خداوند متعال فاطمه را به این فضیلت اختصاص نداد مگر به سبب اخلاص نیتی که در فاطمه وجود داشت.

هروی گوید : من کسی را ندیدم که اهل کلام باشد و در این مورد جوابی زیباتر و کوتاه‌تر از این جواب بدهد.

 

جایگاه فقهی

وَ أَخْبَرَنِی الْحُسَینُ بْنُ عُبَیدِ اللَّهِ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ دَاوُدَ الْقُمِّی قَالَ حَدَّثَنِی سَلَامَةُ بْنُ مُحَمَّدٍ قَالَ: أَنْفَذَ الشَّیخُ الْحُسَینُ بْنُ رَوْحٍ رَضِی اللَّهُ عَنْهُ کتَابَ التَّأْدِیبِ إِلَی قُمَّ وَ کتَبَ إِلَی جَمَاعَةِ الْفُقَهَاءِ بِهَا وَ قَالَ لَهُمْ انْظُرُوا فِی هَذَا الْکتَابِ وَ انْظُرُوا فِیهِ شَی‌ءٌ یخَالِفُکمْ.

فَکتَبُوا إِلَیهِ أَنَّهُ کلَّهُ صَحِیحٌ وَ مَا فِیهِ شَی‌ءٌ یخَالِفُ إِلَّا قَوْلُهُ [فِی] الصَّاعِ فِی الْفِطْرَةِ ِصْفُ صَاعٍ مِنْ طَعَامٍ وَ الطَّعَامُ عِنْدَنَا مِثْلُ الشَّعِیرِ مِنْ کلِّ وَاحِدٍ صَاع[۲۴]

سلامة بن محمد گفت: حسین بن روح رضی اللَّه عنه کتاب «التأدیب» را به قم فرستاد و به جمعی از فقهاء آنجا نوشت که: این کتاب را مطالعه کنید و ببینید آیا چیزی بر خلاف نظر شما در آن هست؟ فقهای قم هم پس از ملاحظه نوشتند که: تمام مسائل آن صحیح است و چیزی مخالف رأی ما در آن نیست؛ جز اینکه مسأله‌ای راجع به زکاة فطره در آن بود که «مقدار فطره یکنفر نصف صاع از گندم است» در صورتی که نظر ما این بود که گندم هم مانند جو، هر کسی باید یک صاع (هر صاع تقریبا سه کیلو است) بدهد.

 

کرامات

خبر از آینده

وَ أَخْبَرَنِی جَمَاعَةٌ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَینِ بْنِ عَلِی بْنِ الْحُسَینِ بْنِ مُوسَی بْنِ بَابَوَیهِ قَالَ حَدَّثَنِی جَمَاعَةٌ مِنْ أَهْلِ بَلَدِنَا الْمُقِیمِینَ کانُوا بِبَغْدَادَ فِی السَّنَةِ الَّتِی خَرَجَتِ الْقَرَامِطَةُ عَلَی الْحَاجِّ وَ هِی سَنَةُ [تَنَاثُرِ]  الْکوَاکبِ أَنَّ وَالِدِی رَضِی اللَّهُ عَنْهُ کتَبَ إِلَی الشَّیخِ أَبِی الْقَاسِمِ الْحُسَینِ بْنِ رَوْحٍ رَضِی اللَّهُ عَنْهُ یسْتَأْذِنُ فِی الْخُرُوجِ إِلَی الْحَجِّ. فَخَرَجَ فِی الْجَوَابِ لَا تَخْرُجْ فِی هَذِهِ السَّنَةِ فَأَعَادَ فَقَالَ هُوَ نَذْرٌ وَاجِبٌ أَ فَیجُوزُ لِی الْقُعُودُ عَنْهُ فَخَرَجَ الْجَوَابُ إِنْ کانَ لَا بُدَّ فَکنْ فِی الْقَافِلَةِ الْأَخِیرَةِ فَکانَ  فِی الْقَافِلَةِ الْأَخِیرَةِ فَسَلِمَ بِنَفْسِهِ وَ قُتِلَ مَنْ تَقَدَّمَهُ فِی الْقَوَافِلِ الْأُخَر[۲۵]

جماعتی از علماء از حسین بن علی ابن بابویه (برادر شیخ صدوق) نقل کرده‌اند که گفت: گروهی از مردم شهر ما (قم) در سال ۳۲۹ هجری که «قرامطه» علیه حجاج بیت اللَّه طغیان نمودند، برای من نقل کردند که پدرم رضی اللَّه عنه (یعنی علی بن بابویه پدر شیخ صدوق و پیشوای علمای قم) نامه‌ای به شیخ ابو القاسم حسین بن روح (نوبختی) قدس اللَّه روحه (سومین نائب خاص امام زمان) نوشت که به پیشگاه امام زمان تقدیم دارد و از حضرتش برای حج بیت اللَّه کسب اجازه نماید. پاسخ ناحیه مقدسه این بود:

در این سال به حج مرو. پدرم مکتوب دیگری نوشت که حج من نذر واجب است، آیا جایز است خودداری نمایم؟ جواب آمد که: اگر ناگزیر به رفتن هستی با کاروان آخری حرکت کن چون پدرم با کاروان آخری حرکت کرد، سالم ماند ولی کاروانهائی که پیش از آن رفته بودند همگی تلف شدند!

 

خبر از شمش طلای گمشده

إکمال الدین مُحَمَّدُ بْنُ عَلِی بْنِ أَحْمَدَ بْنِ رَوْحِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَنْصُورِ بْنِ یونُسَ بْنِ رَوْحٍ صَاحِبُ مَوْلَانَا صَاحِبِ الزَّمَانِ علیه‌السلام قَالَ سَمِعْتُ مُحَمَّدَ بْنَ الْحَسَنِ الصَّیرَفِی الْمُقِیمَ بِأَرْضِ بَلْخٍ یقُولُ أَرَدْتُ الْخُرُوجَ إِلَی الْحَجِّ وَ کانَ مَعِی مَالٌ بَعْضُهُ ذَهَبٌ وَ بَعْضُهُ فِضَّةٌ فَجَعَلْتُ مَا کانَ مَعِی مِنْ ذَهَبٍ سَبَائِک وَ مَا کانَ مِنْ فِضَّةٍ نُقَراً وَ قَدْ کانَ قَدْ دُفِعَ ذَلِک الْمَالُ إِلَی لِأُسَلِّمَهُ إِلَی الشَّیخِ أَبِی الْقَاسِمِ الْحُسَینِ بْنِ رَوْحٍ قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ قَالَ فَلَمَّا نَزَلْتُ سَرَخْسَ ضَرَبْتُ خَیمَتِی عَلَی مَوْضِعٍ فِیهِ رَمْلٌ وَ جَعَلْتُ أُمَیزُ تِلْک السَّبَائِک وَ النُّقَرَ فَسَقَطَتْ سَبِیکةٌ مِنْ تِلْک السَّبَائِک مِنِّی وَ غَاضَتْ فِی الرَّمْلِ وَ أَنَا لَا أَعْلَمُ قَالَ فَلَمَّا دَخَلْتُ هَمَذَانَ مَیزْتُ تِلْک السَّبَائِک وَ النُّقَرَ مَرَّةً أُخْرَی اهْتِمَاماً مِنِّی بِحِفْظِهَا فَفَقَدْتُ مِنْهَا سَبِیکةً وَزْنُهَا مِائَةُ مِثْقَالٍ وَ ثَلَاثَةُ مَثَاقِیلَ أَوْ قَالَ ثَلَاثَةٌ وَ تِسْعُونَ مِثْقَالًا قَالَ فَسَبَکتُ مَکانَهَا مِنْ مَالِی بِوَزْنِهَا سَبِیکةً وَ جَعَلْتُهَا بَینَ السَّبَائِک فَلَمَّا وَرَدْتُ مَدِینَةَ السَّلَامِ قَصَدْتُ الشَّیخَ أَبَا الْقَاسِمِ الْحُسَینَ بْنَ رَوْحٍ قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ وَ سَلَّمْتُ إِلَیهِ مَا کانَ مَعِی مِنَ السَّبَائِک وَ النُّقَرِ فَمَدَّ یدَهُ مِنْ بَینِ السَّبَائِک إِلَی السَّبِیکةِ الَّتِی کنْتُ سَبَکتُهَا مِنْ مَالِی بَدَلًا مِمَّا ضَاعَ مِنِّی فَرَمَی بِهَا إِلَی وَ قَالَ لِی لَیسَتْ هَذِهِ السَّبِیکةُ لَنَا سَبِیکتُنَا ضَیعْتَهَا بِسَرَخْسَ حَیثُ ضَرَبْتَ خَیمَتَک فِی الرَّمْلِ فَارْجِعْ إِلَی مَکانِک وَ انْزِلْ حَیثُ نَزَلْتَ وَ اطْلُبِ السَّبِیکةَ هُنَاک تَحْتَ الرَّمْلِ فَإِنَّک سَتَجِدُهَا وَ تَعُودُ إِلَی هَاهُنَا فَلَا تَرَانِی قَالَ فَرَجَعْتُ إِلَی سَرَخْسَ وَ نَزَلْتُ حَیثُ کنْتُ نَزَلْتُ وَ وَجَدْتُ السَّبِیکةَ وَ انْصَرَفْتُ إِلَی بَلَدِی فَلَمَّا کانَ بَعْدَ ذَلِک حَجَجْتُ وَ مَعِی السَّبِیکةُ فَدَخَلْتُ مَدِینَةَ السَّلَامِ وَ قَدْ کانَ الشَّیخُ أَبُو الْقَاسِمِ بْنُ رَوْحٍ رَضِی اللَّهُ عَنْهُ مَضَی وَ لَقِیتُ أَبَا الْحَسَنِ السَّمُرِی رَضِی اللَّهُ عَنْهُ فَسَلَّمْتُ إِلَیهِ السَّبِیکةَ.[۲۶]

از محمد بن علی بن احمد بن روح بن عبد اللَّه بن منصور بن یونس بن روح از یاران صاحب الزمان علیه السّلام روایت نموده که گفت: از محمد بن حسن صیرفی که در سرزمین بلخ اقامت داشت شنیدم که می‌گفت: قصد رفتن حج داشتم، وجوهی با من بود که نصف آن طلا و نصف دیگر نقره بود. طلاها را ذوب نموده به صورت شمش و نقره‌ها را چند پاره نمودم.

این وجوه را به من داده بودند که به شیخ ابو القاسم حسین بن روح قدس اللَّه روحه بسپارم. چون به شهر «سرخس» رسیدم، خیمه خود را در ریگستانی بر سر پا نموده، به ملاحظه طلاها و نقره‌ها پرداختم، در آن اثنا یک شمش طلا از دستم افتاد و در ریگها فرو رفت ولی من متوجه نشدم. موقعی که به همدان رسیدم، دوباره آنها را ملاحظه کردم، چه سعی داشتم آنها را حفظ کنم، در آنجا متوجه شدم که یک شمش طلا را به وزن صد و سه مثقال یا نود و سه مثقال (تردید از راوی است) گم کرده‌ام.

ناچار در همان جا یک شمش به همان وزن از مال خودم ساخته به جای آن گذاردم. وقتی وارد بغداد شدم، به سراغ ابو القاسم حسین بن روح رفتم و آنچه آورده بودم به وی تسلیم نمودم. او در میان شمش‌های طلا دستی به همان شمش که من در همدان از مال خودم ریخته بودم مالید و آن را پیش من انداخت و گفت: این شمش مال ما نیست آن شمش را که جزو مال ما بود، در سرخس موقعی که میان ریگستان خیمه زدی گم کردی. برگرد به همان محل و آن را جستجو کن که آن را خواهی یافت و بعد به اینجا مراجعت کن ولی مرا دیگر نمی‌بینی.

من هم به سرخس مراجعت نموده و به همان جایی که منزل کرده بودم رفتم و شمش طلا را پیدا کرده به شهر خود برگشتم، سال بعد نیز آهنگ حج بیت اللَّه نمودم و شمش طلا را با خود به بغداد آوردم. حسین بن روح رحلت نموده بود، پس شیخ ابو الحسن سیمری را ملاقات کردم و آن را به وی سپردم.

 

ماجرای شلمغانی

از اتفاقات مهم دوران سفارت حسین بن روح ، مرتد و منحرف شدن یکی از کارگزاران وی به نام محمد بن علی شلمغانی است که ابتدا وکیل وی و مورد اعتماد او بود[۲۷] اما با غیبت حسین بن روح به علت زندانی شدن طمع در جاه دنیایی کرد و خود را باب معرفی کرد و  پس از آن دچار انحراف اعتقادی شدید شد .

و بعد از مدتی توقیعی در لعن شلمغانی از ناحیه مقدسه وارد شد .[۲۸]

 

تاریخ وفات

بر اساس روایتی که مرحوم شیخ الطائفه در الغیبه نقل کرده است حسین بن روح، در ۱۸ شعبان سال ۳۲۶ ه. ق، از دنیا رفت و جسد او را در محله نوبختیه، نزدیک قنطرة الشوک، کنار نهر عیسی در سمت غربی شهر بغداد، به خاک سپردند.

وَ أَخْبَرَنِی الْحُسَینُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِی الْعَبَّاسِ أَحْمَدَ بْنِ عَلِی بْنِ نُوحٍ عَنْ أَبِی نَصْرٍ هِبَةِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْکاتِبِ ابْنِ بِنْتِ أُمِّ کلْثُومٍ بِنْتِ أَبِی جَعْفَرٍ الْعَمْرِی رَضِی اللَّهُ عَنْهُ أَنَّ قَبْرَ أَبِی الْقَاسِمِ الْحُسَینِ بْنِ رَوْحٍ فِی النَّوْبَخْتِیةِ فِی الدَّرْبِ الَّذِی کانَتْ فِیهِ دَارُ عَلِی بْنِ أَحْمَدَ النَّوْبَخْتِی النَّافِذِ إِلَی التَّلِّ وَ إِلَی الدَّرْبِ الْآخَرِ وَ إِلَی قَنْطَرَةِ الشَّوْک رَضِی اللَّهُ عَنْهُ.

قَالَ وَ قَالَ لِی أَبُو نَصْرٍ مَاتَ أَبُو الْقَاسِمِ الْحُسَینُ بْنُ رَوْحٍ رَضِی اللَّهُ عَنْهُ فِی شَعْبَانَ سَنَةَ سِتٍّ وَ عِشْرِینَ وَ ثَلَاثِمِائَةٍ وَ قَدْ رُوِّیتُ عَنْهُ أَخْبَاراً کثِیرَةً[۲۹]

 

پی‌نوشت‌ها

[۱] بحار الأنوار (ط – بیروت) ؛ ج۵۰ ؛ ص۱۷۶

[۲]  المنابح: جمع المنیحة، الهدایا و العطایا.

[۳] بحار الأنوار (ط – بیروت) ؛ ج۵۰ ؛ ص۱۸۵

[۴] سیره پیشوایان ، ص ۸۵۵

[۵] رجال الکشی – إختیار معرفة الرجال ؛ النص ؛ ص۵۱۴

[۶] رجال الکشی – إختیار معرفة الرجال ؛ النص ؛ ص۶۰۳

[۷] ( ۳) همینیا- بضم الهاء و فتح المیم و سکون الیاء- قریة کبیرة فی ضفة دجلة فوق النعمانیة.

[۸] ( ۱) رجال الکشّی ص ۵۰۵.

[۹] بحار الأنوار (ط – بیروت) ؛ ج۵۰ ؛ ص۱۸۳

[۱۰] کانَ مُحَمَّدُ بْنُ عُثْمَانَ أَبُو جَعْفَرٍ الْعَمْرِی رَضِی اللَّهُ عَنْهُ لَهُ مَنْ یتَصَرَّفُ لَهُ بِبَغْدَادَ نَحْوٌ مِنْ عَشَرَةِ أَنْفُس ، الغیبة (للطوسی)/ کتاب الغیبة للحجة ؛ النص ؛ ص۳۶۹.

[۱۱] رَوَی أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِیسَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ أَبِی مُحَمَّدٍ الرَّازِی قَالَ: کنْتُ وَ أَحْمَدَ بْنَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ بِالْعَسْکرِ فَوَرَدَ عَلَینَا رَسُولٌ مِنْ قِبَلِ الرَّجُلِ فَقَالَ أَحْمَدُ بْنُ إِسْحَاقَ الْأَشْعَرِی وَ إِبْرَاهِیمُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْهَمَدَانِی وَ أَحْمَدُ بْنُ حَمْزَةَ بْنِ الْیسَعِ ثِقَات. الغیبة (للطوسی)/ کتاب الغیبة للحجة، النص، ص: ۴۱۷

[۱۲]  الکافی (ط – الإسلامیة)، ج۱، ص: ۵۱۸ و ص ۵۲۱

[۱۳] بحار الأنوار (ط – بیروت) ؛ ج۵۱ ؛ ص۳۵۵

[۱۴] الغیبة (للطوسی)/ کتاب الغیبة للحجة ؛ النص ؛ ص۳۶۷

[۱۵] الغیبة (للطوسی)/ کتاب الغیبة للحجة ؛ النص ؛ ص۳۷۲

[۱۶] کنَّا لَا نَشُک أَنَّهُ إِنْ کانَتْ کائِنَةٌ مِنْ [أَمْرِ] أَبِی جَعْفَرٍ لَا یقُومُ مَقَامَهُ إِلَّا جَعْفَرُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مَتِّیل الغیبة (للطوسی)/ کتاب الغیبة للحجة ؛ النص ؛ ص۳۶۹

[۱۷] الغیبة (للطوسی)/ کتاب الغیبة للحجة، النص، ص: ۳۸۶

[۱۸] شاید بعضی در این عصر که تقیه موضوع خود را از دست داده است، نتوانند پی به حکمت تقیه حسین بن روح ببرند و از کار او در دل خورده بگیرند. ولی اگر شرائط آن عصر و طرز زندگی شیعه و سختگیری که علیه آنها بعمل می‌آمد؛ مخصوصا نسبت به نواب امام زمان در نظر گرفته شود مطلب خیلی آسان خواهد شد.

[۱۹] الغیبة (للطوسی)/ کتاب الغیبة للحجة ؛ النص ؛ ص۳۸۴

[۲۰] صدیق و فاروق از اوصاف امیرالمومنین علیه السلام است که اهل سنت ، صذیق را یعنی تصدیق کننده حق در مورد ابوبکر ، و فاروق را به معنای جدا کننده حق و باطل در مورد عمر به کار میبرند ، درحالیکه طبق احادیث صریح از پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله مقصود از این دو صفت امیرالمومنین علیه السلام است . اپرچه با عبارت الوصی تصریح کرده است که علی علیه السلام جانشین پیامبر است .

[۲۱] الغیبة (للطوسی)/ کتاب الغیبة للحجة، النص، ص: ۳۹۱

[۲۲] ( ۲) یعنی الحسین بن روح.

[۲۳] الغیبة (للطوسی)/ کتاب الغیبة للحجة ؛ النص ؛ ص۳۸۸

[۲۴] الغیبة (للطوسی)/ کتاب الغیبة للحجة ؛ النص ؛ ص۳۹۰

[۲۵] الغیبة (للطوسی)/ کتاب الغیبة للحجة ؛ النص ؛ ص۳۲۲

[۲۶] بحار الأنوار (ط – بیروت) ؛ ج۵۱ ؛ ص۳۴۰

[۲۷]  کانَ النَّاسُ یقْصِدُونَهُ وَ یلْقَوْنَهُ لِأَنَّهُ کانَ صَاحِبَ الشَّیخِ أَبِی الْقَاسِمِ الْحُسَینِ بْنِ رَوْحٍ سَفِیراً بَینَهُمْ وَ بَینَهُ فِی حَوَائِجِهِمْ وَ مُهِمَّاتِهِمْ. الغیبة (للطوسی)/ کتاب الغیبة للحجة، النص، ص: ۳۰۳

[۲۸] ْ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ قَدْ وَقَفْنَا عَلَی هَذِهِ الرُّقْعَةِ وَ مَا تَضَمَّنَتْهُ فَجَمِیعُهُ جَوَابُنَا [عَنِ الْمَسَائِلِ] وَ لَا مَدْخَلَ لِلْمَخْذُولِ الضَّالِ الْمُضِلِّ الْمَعْرُوفِ بِالْعَزَاقِرِی لَعَنَهُ اللَّهُ فِی حَرْفٍ مِنْه… الغیبة (للطوسی)/ کتاب الغیبة للحجة ؛ النص ؛ ص۳۷۳

[۲۹]  الغیبة (للطوسی)/ کتاب الغیبة للحجة، النص، ص: ۳۸۷

 

فهرست منابع

کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی (ط – الإسلامیة) – تهران، چاپ: چهارم، ۱۴۰۷ ق.

طوسی، محمد بن الحسن، الغیبة (للطوسی)/ کتاب الغیبة للحجة – ایران ؛ قم، چاپ: اول، ۱۴۱۱ق.

مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، بحار الأنوار (ط – بیروت) – بیروت، چاپ: دوم، ۱۴۰۳ ق.

کشی، محمد بن عمر، رجال الکشی – إختیار معرفة الرجال – مشهد، چاپ: اول، ۱۴۰۹ ق.

پیشوایی ، مهدی ، سیره پیشوایان – قم ، ۱۳۹۰ ش

 

 

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نویسنده: عباس دهرویه

امامت پژوه مرکز حقایق اسلامی

رتبه علمی: علمی-ترویجی

تعداد صفحه: 24 صفحه

دانلود فایل