در زیارت جامعه کبیره که از صحیح‌ترین و معتبرترین زیارات به شمار آمده خطاب به اهل‌بیت علیهم‌السلام می‌خوانیم: «بکم ینفس الهمّ ویکشف الضرّ»؛ یعنی شما اهل‌بیت هستید که هموم و خطرات و بلاها به واسطه و سبب شما از شیعیان دفع شده است.در روایتی از حضرت موسی بن جعفر امام کاظم علیه‌السلام نقل شده که فرمودند: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ غَضِبَ‌ عَلَی الشِّيعَةِ فَخَيّرَنِي نَفْسِي أَوْ هُمْ‌ فَوَقَيتُهُمْ وَ اللَّهِ بِنَفْسِي‌»«خدای عزوجل بر شیعه غضب کرد؛ پس مرا مخیر ساخت که یا من و یا آنها فدا شویم، به خدا قسم! من با دادن جان خودم ایشان را حفظ کردم»

چکیده

در زیارت جامعه کبیره که از صحیح‌ترین و معتبرترین زیارات به شمار آمده خطاب به اهل‌بیت علیهم‌السلام می‌خوانیم: «بکم ینفس الهمّ ویکشف الضرّ»؛ یعنی شما اهل‌بیت هستید که هموم و خطرات و بلاها به واسطه و سبب شما از شیعیان دفع شده است.

در روایتی از حضرت موسی بن جعفر امام کاظم علیه‌السلام نقل شده که فرمودند: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ غَضِبَ‌ عَلَی الشِّيعَةِ فَخَيّرَنِي نَفْسِي أَوْ هُمْ‌ فَوَقَيتُهُمْ وَ اللَّهِ بِنَفْسِي»

«خدای عزوجل بر شیعه غضب کرد؛ پس مرا مخیر ساخت که یا من و یا آنها فدا شویم، به خدا قسم! من با دادن جان خودم ایشان را حفظ کردم»

در نوشتار پیش رو که برگرفته از بیانات حضرت آیت‌الله سیدعلی میلانی حفظه الله است، تلاش شده به سوالاتی پیرامون امام کاظم علیه‌السلام که جان خودشان را فدای بقاء شیعیان نمودند، پرداخته شود، از جمله: القاب امام کاظم علیه‌السلام چه بوده و دلیل نامیده شدن ایشان به آن‌ها چه بوده است؟ شقیق بلخی کیست و داستان وی با امام چه بوده است؟ داستان بشر حافی چه بوده است؟ آیا ادعای ابن تیمیه حرانی نسبت به دروغ بودن این دو داستان و انکار مناقب حضرت، صحیح است؟ دیدگاه علمای اهل‌سنت نسبت به امام کاظم علیه‌السلام چگونه بوده است؟

 

کلیدواژگان: امام کاظم علیه‌السلام، عبد صالح، بشر حافی، شقیق بلخی، معرفت امام

 

نگاهی کوتاه به زندگانی امام کاظم علیه‌السلام

امام کاظم علیه‌السلام که نام مقدسشان «موسی بن جعفر» و از القاب مطهرشان «عبد صالح[۱]» و «باب الحوائج» است، پیشوا و امام هفتم شیعیان جهان هستند.

پدر بزرگوارشان حضرت امام جعفرصادق علیه‌السلام و نام مادر مطهرشان حضرت «حمیده» سلام‌الله علیها است. ایشان در شهر مدینه منوره در جوار بارگاه منور جد بزگوارشان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله دیده به جهان گشودند. دو نقل مشهور در ولادت ایشان در میان علما وجود دارد؛ قول اول بیانگر این است که حضرت روز ۲۰ ذی‌الحجه سال ۱۲۷ ق متولد شدند و قول دیگر دلالت دارد بر تولد ایشان در روز ۷ صفر سال ۱۲۸ ق.

عالم آفرینش به مدت ۳۵ سال توفیق داشته دوران امامت ظاهری امام کاظم علیه‌السلام را درک نماید.

آن حضرت در دوران امامتشان در مقابل چهار خلیفه از خلفای ظالم عباسی در تقیه شدید، به مبارزه پرداخته و مشقت‌های بسیار زندان‌ها و سیاه‌ چاله‌های آنان را تحمل نموده تا اینکه در زندان سندی بن شاهک و به دستور هارون الرشید به شهادت رسیدند.

 

القاب حضرت و دلیل آن‌ها

همانطور که اشاره شد از القاب آن حضرت «کاظم» و «عبد صالح» است؛ اما اینکه چرا حضرت را کاظم نامیدند از این رو بوده که وقتى کسى ایشان را آزار مى‌داد و خشمگین مى‌نمود به جاى برخورد و نشان دادن واکنش، براى او درهم یا دینار مى‌فرستادند و دلیل نامگذاری به عبد صالح هم رفتارها و سیره عبادی و عملی ایشان در قبال مردم بوده است که در تاریخ ثبت است؛ از جمله دو داستان ذیل:

 

امام کاظم علیه‌السلام و شقیق بلخی

ابن‌جوزى حنبلى همان ابوالفرج عبدالرحمان بن على بن جوزى فقیه حنبلى، حافظ حدیث و واعظ اهل‌سنت است، که ابن خلّکان درباره او مى‌گوید: «او علامه عصر خویش و امام زمانه خود بوده است.»[۲]

وی از شقیق بلخى که ابونعیم اصفهانى درباره او می‌گوید: «شقیق بن ابراهیم بلخى، یکى از زاهدان مشرق زمین است.»[۳] داستانی را نقل کرده، به شرح ذیل:

ابن‌جوزی به نقل از شقیق بلخی مى‌گوید: من در سال یکصد و چهل و نهم هجرى به قصد حجّ حرکت کردم. در قادسیه اتراق کردیم. در آن‌جا جوانى خوش چهره و بسیار گندمگون دیدم که عبایى پشمین به تن کرده و خود را با آن پوشانده بود، نعلین به پا کرده بود و در کنارى تنها نشسته بود. من با خود گفتم: این جوانى صوفى است که مى‌خواهد سربار مردم باشد. به خداوند سوگند، نزد او مى‌روم و او را سرزنش مى‌کنم.

وقتى نزدیک ایشان رفتم و مرا دید که به سوى او مى‌روم، به من فرمود:

يا شقيق! «اجْتَنِبُوا كثِيراً مِنَ الظَّنِّ إنَّ بَعْض الظَّنِّ إثْمٌ»[۴]

اى شقیق! «از بسیارى از گمان‌ها بپرهیزید، چرا که بعضى از گمان‌ها گناه است»

با خود گفتم: این بنده‌اى صالح است؛زیرا دانست که چه چیزى در ذهنم وجود دارد. نزد ایشان خواهم رفت و از او خواهم خواست تا مرا ببخشد.

سپس از دیدگان من پنهان شد. وقتى وارد منزل گاه «واقصه» شدیم، دیدم که ایشان در آن‌جا در حال نماز است و اعضاى بدن او مى‌لرزد و اشک‌هایش سرازیر است. با خود گفتم: اکنون نزد او بروم و از وى معذرت خواهى‌کنم.

دیدم او نمازش را کوتاه کرد و فرمود:

يا شقيق! «وَإنِّي لَغَفَّارٌ لِمَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحاً ثُمَّ اهْتَدَى»[۵]

اى شقیق! «و من هر که را توبه کند و ایمان آورد، و عمل صالح انجام دهد، سپس هدایت شود، مى‌آمرزم»

آن‌جا بود که با خود گفتم: ایشان از اَبدال هستند؛چرا که دو بار از راز من خبر داد.

وقتى به منزلگاه «زباله»[۶] رسیدیم، ایشان را دیدم که در کنار چاهى ایستاده و مشکى کوچک به دست دارد و مى‌خواهد از چاه آب بردارد. ناگاه این مشک در چاه افتاد. آن بزرگوار سرش را به آسمان بلند نمود و عرض کرد:

أنت ربّي إذا ظمئت إلى الماء وقوتي إذا أردت الطعام.

يا سيدي مالي سواها

خدایا! وقتى تشنه مى‌شوم، تو پروردگار من هستى و قوت دهنده من به هنگام نیاز به غذا تو هستى.

اى سرور من! غیر از این مشک، چیزى ندارم.

شقیق می‌گوید: به خدا سوگند، دیدم آب چاه بالا آمد و آن حضرت مشک خود را برداشتند و از آب پر کردند، آن‌گاه وضو ساختند و چهار رکعت نماز خواندند.

سپس به سمت پشته‌اى ریگ رفتند و از آن سنگ ریزه‌ها در آن مشک می‌ریختند و از آب آن می‌نوشیدند. من به آن بزرگوار عرض کردم: از باقى مانده آن چه خداوند به تو روزى داده و نعمت ارزانى کرده، به من نیز بده.

فرمود:

يا شقيق! لم تزل نعم الله علينا ظاهرة وباطنة، فأحسن ظنّك بربّك

اى شقیق! پیوسته مشمول نعمت‌هاى ظاهرى و پنهانى خدا هستیم. به پروردگارت خوش گمان باش.

آن گاه مشک را به دست من دادند و من از آن آشامیدم. دیدم شربت شیرینى است. به خدا سوگند، لذیذتر و خوش بوتر از آن نخورده بودم. هم سیر شدم و هم تشنگى از من برطرف شد؛به گونه‌اى که تا چند روز به غذا و نوشیدنى، بى‌اشتها بودم.

دیگر آن بزرگوار را ندیدم تا این که به مکه وارد شدم. نیمه شبى ایشان را کنار «قبة السراب» دیدم که با خشوع و ناله و گریه به نماز ایستاده‌اند. ایشان تا سحرگاه همین حال را ادامه دادند؛همین که اذان صبح شد براى نماز نشستند و شروع به تسبیح خدا نمودند. سپس ایستادند و نماز صبح را خواندند. هفت مرتبه گرد خانه خدا گشتند و از مسجد الحرام خارج شدند.

من از پشت سر ایشان مى‌رفتم. دیدم که او بى کس و کار نبوده و اموال و غلام‌هایى دارد، بر خلاف آن چه پیش‌تر مشاهده کرده بودم. مردم روى خود را به سمت او می‌گرداندند، سلام می‌کردند و به او تبرک می‌جستند. از یکى از آنان پرسیدم: این آقا کیست؟

گفت: این موسى بن جعفر علیهماالسلام است.

با خود گفتم: از این که این امور شگفت از فردى غیر از این سید باشد، شگفت زده بودم.

 

اشکال ابن تیمیه حرانی نسبت به این داستان

اما ابن تیمیه حرانی که منشأ تفکرات تکفیری وهابیت به شمار می‌آید، و طاقت شنیدن منقبتى از مناقب ائمه طاهرین علیهم‌السلام را ندارد، حتى اگر راوى آن سنى باشد، در این رابطه می‌‌گوید:

«اما حکایت مشهورى که از شقیق بلخى روایت شده، دروغ است.»

او در بیان دلیل این ادّعا که برآمده از کینه و عناد اوست، می‌نویسد:

«زیرا این حکایت با آنچه که درباره شرح حال موسى بن جعفر علیهماالسلام مى‌دانیم، سازگارى ندارد؛چرا که او پس از مرگ پدرش جعفر بن محمد علیهماالسلام در مدینه اقامت داشت. جعفر بن محمد علیهماالسلام نیز در سال صد و چهل و هشتم هجرى وفات یافت. او نیز از آن جا به عراق نیامده بود تا در قادسیه باشد…»

حضرت آیت‌الله میلانی حفظه الله نسبت به این ادعای ابن تیمیه اینگونه پاسخ فرمودند:

عجیب است! ابن تیمیه به گونه‌اى سخن مى‌گوید که گویا بر همه جزئیات زندگى امام کاظم علیه‌السلام احاطه دارد و از هر روز آن حضرت و خصوصیات ایشان به طور کامل باخبر است…

گویا او بیش از دیگران اطلاعات دارد… و حال اینکه حکایت را شیعیان او نقل کرده‌اند؛یعنى کسانى که او را بیشتر از دیگران مى‌شناختند.

افزون بر این، ابن جوزى که عراقى و اهل بغداد است، این روایت را نقل کرده است. همان کسى که کتاب المنتظم فى تاریخ الاُمم را نگاشته که یکى از کتاب‌هاى تاریخى مورد اعتماد آنان است. علاوه بر این که دیگر بزرگان نیز این روایت را نقل کرده‌اند.

پس آیا حیطه اطلاعات تاریخی ابن جوزی دچار خدشه است یا اینکه ابن تیمیه بنای پذیرش مناقب اهل‌بیت علیهم السلام را ندارد؟!

باید گفت بغض، کینه توزى و عناد ابن تیمیه به او اجازه نمى‌دهد که حقیقت را بپذیرد. به راستى اگر این داستان درباره یزید، عمر و یا دیگر کسانى که به آن ها محبت دارند نقل شده بود، بى تردید این مرد در مورد این داستان کتاب مى‌نگاشت و با چنان آب و تابى سخن مى‌گفت که هر شنونده‌اى را شیفته آن داستان کند.

وقتى واکنش ابن تیمیه به این داستان این چنین است، خواننده به خوبى مى‌تواند دریابد که او درباره بقیه موارد حق نیز چگونه واکنش نشان مى‌دهد.

 

امام کاظم علیه‌السلام و بشر حافی

از دیگر داستان‌هائی که بیانگر صفات ویژه رفتاری باب الحوائج حضرت امام کاظم علیه‌السلام به شمار آمده، داستان بشر حافی[۷] است که مرحوم علامه حلی رحمة الله علیه اینگونه نقل نمودند:

روزی حضرت از کنار خانه‌ای در بغداد می‌گذشتند، متوجه شدند صداى غنا، نى و لهو از این خانه بلند است.

در آن هنگام کنیزى از خانه بیرون آمد و زباله‌هاى سبزى را بیرون خانه ریخت. آن حضرت فرمودند:

يا جارية! صاحب هذا الدار حرّ أم عبد؟

اى کنیز! صاحب این خانه آزاد است یا بنده؟

پاسخ داد: آزاد است.

حضرت فرمودند:

صدقت! لو كان عبداً خاف من مولاه

راست گفتى! اگر او بنده بود از مولاى خویش (خداوند) می‌ترسید.

وقتى کنیز به خانه وارد شد، بشر که بر سر سفره شراب بود، پرسید: چرا دیر آمدى؟

پاسخ داد: فردى بیرون خانه چنین و چنان گفت.

در آن هنگام بود که بشر، پا برهنه از خانه بیرون آمد و در کوچه رفت تا این که امام کاظم علیه‌السلام را دید و در همان‌جا به دست ایشان توبه کرد.

 

اشکال ابن تیمیه به داستان

باید گفت ابن تیمیه، این حکایت را نیز هم چون حکایت پیشین، دروغ خوانده است. اما دلیل او در نادرستى این حکایت بسیار خنده دار و در همین حال ناراحت کننده است، او مى گوید:

«اما این سخن که بشر حافى به دست ایشان (امام کاظم علیه السلام) توبه کرده، دروغ کسى است که نه از موسى بن جعفر و نه از بشر اطلاعات درستى ندارد. زیرا وقتى هارون الرشید موسى بن جعفر را به عراق آورد، او را زندانى کرد. بنابراین براى او موقعیتى پیش نیامد تا از کنار خانه بشر و دیگران عبور کند»!

پاسخ حضرت آیت‌الله میلانی به این اشکال واهی ابن تیمیه به شرح ذیل می‌باشد:

به راستى، اگر بگوییم: علامه حلى رحمه الله از امام کاظم علیه السلام اطلاعات درستى ندارد، پس چه کسى آن حضرت را می‌شناسد؟

بى تردید این مرد نمى‌تواند ادّعا کند که حتى به اندازه عوام شیعه، اهل‌بیت علیهم‌السلام را مى‌شناسد…

بهترین گواه بر بى خبرى و جهل و ناآگاهى او از احوال امامان معصوم علیهم‌السلام نیز همین سخن است. البته اگر بپذیریم که وى این سخن را از روى جهالت گفته، نه از روى کینه و عنادورزى نسبت به امامان علیهم‌السلام.

ابن تیمیه نمى‌داند که هارون الرشید آن امام را از زندان آزاد کرده بود و مدت زمانى ایشان در بغداد زندگى مى‌کردند. اما هارون دوباره ایشان را زندانى نمود تا این که آن حضرت را مسموم کرد و به شهادت رسانید.

این واقعه تاریخى، یعنى آزادى حضرت امام کاظم سلام‌الله علیه مورد اتّفاق مورّخان است که در آن، یکى از کرامت‌هاى آن بزرگوار روشن مى‌شود.

ابن خلّکان در شرح حال حضرت امام کاظم علیه‌السلام مى‌نویسد:

«ابوالحسن على بن حسین بن على مسعودى در کتاب مُروج الذهب در احوالات هارون الرشید مى‌نویسد:

عبدالله بن مالک خزاعى از پلیس‌هاى دربار هارون بود. او مى‌گوید: فرستاده هارون الرشید در هنگامى که سابقه نداشت نزد من آمد و از من خواست که همراه او بروم و نگذاشت که لباسم را عوض کنم و بدین سبب مرا نگران ساخت، وقتى به خانه هارون الرشید رسیدیم، خادم هارون رفت و خبر آمدن مرا به هارون رساند.

او نیز به من اجازه ورود داد. وارد شدم و دیدم هارون بر بستر خود نشسته است. بر او سلام کردم. او مقدارى سکوت کرد. هوش از سرم پرید، ترس و نگرانى من دوچندان شد. سپس به من گفت: اى عبدالله! مى‌دانى براى چه تو را در این وقت به این‌جا خوانده‌ام؟

پاسخ دادم: نه، به خدا، اى امیر‌مؤمنان! نمى‌دانم.

گفت: در همین لحظه در خواب دیدم که گویا فردى حبشى نزد من آمد و نیزه‌اى به دست دارد. او گفت: یا موسى بن جعفر را همین الآن آزاد می‌کنى، یا این که با همین نیزه جانت را می‌گیرم.

اینک برو و او را آزاد کن.

او مى‌گوید: سه بار پرسیدم: اى امیر مؤمنان! من موسى بن جعفر را آزاد کنم؟

پاسخ داد: بله، همین اکنون برو و او را آزاد کن و به او سى هزار درهم بده و بگو: اگر مقام می‌خواهى، ما حاضریم هرچه را که دوست دارى به تو بدهیم. اگر دوست دارى به مدینه برگردى، باز هم اختیار با خود توست و می‌توانى این کار را انجام بدهى.

عبدالله می‌گوید: من به سمت زندان رفتم … و امام کاظم علیه‌السلام را آزاد کردم و به ایشان گفتم: از ماجراى تو در شگفتم.

او پاسخ داد: من به تو می‌گویم که ماجرا چیست. من در خواب بودم که رسول خدا صلى الله علیه وآله را دیدم. پیامبر فرمود:

یا موسى! حبست مظلوماً;

اى موسى! مظلومانه به زندان افتاده‌اى.

سپس فرمود: این عبارات را بگو. پس از گفتن این عبارات، همین امشب از زندان آزاد می‌شوى.

عبدالله می‌گوید: عرض کردم: پدر و مادرم به فدایت، پیامبر صلّى الله علیه وآله چه فرمود؟

امام موسى بن جعفر علیهماالسلام پاسخ داد: پیامبر صلّى الله علیه وآله فرمود: بگو:

يا سامع كلّ صوت، ويا سابق كلّ فوت، ويا كاسي العظام لحماً ومنشرها بعد الموت، أسألك بأسمائك الحسنى وباسمك الأعظم الأكبر المخزون المكنون الّذي لم يطّلع عليه أحد من المخلوقين، يا حليماً ذا أناة لا يقوى على أناته، يا ذا المعروف الّذي لا ينقطع أبداً ولا يحصى عدداً، فرّج عنّي؛

اى شنونده هر صدا، اى پیشى گیرنده هر فوت شده، اى کسى که استخوان ها را با گوشت مى پوشانى و پس از مرگ آن ها را بر مى‌گردانى. به اسماى حسناى خودت و به اسم اعظم و اکبر خودت که پنهان است و هیچ یک از آفریدگانت از آن خبر ندارد از تو می‌خواهم؛اى حلیم و بردبارى که توانى در برابر صبر تو وجود ندارد، اى صاحب معروف که هیچ گاه این معروف تمام نمى شود و عدد آن قابل شمارش نیست، براى من گشایش ایجاد کن.

وقتى این ذکر را گفتم، همین شد که اکنون می‌بینى»[۸]

زمانى که امام کاظم علیه‌السلام از زندان آزاد شده بودند، فرصتى بود تا آن که مردم از حضور ایشان بهره ببرند و به دست ایشان هدایت شوند.

از جمله این افراد بشر حافى است که توبه کرد و چنان عابد و زاهد شد که یکى از بهترین صالحان گشت.

با دانستن این مطلب، مشخص است که چه حکمى براى ابن تیمیه باید شود.

 

امام کاظم علیه‌السلام از منظر علمای اهل‌سنت

طبق نص صریح عبارت جامعه کبیره که امام هادی علیه‌السلام تعلیم فرمودند: « … موالي لا أحصي ثنائكم و لا أبلغ من المدح كنهكم» عقول بشری را تاب و توان حمد و ثناء اهل‌بیت علیهم‌السلام نیست و قابلیت درک حقیقت مدح و فضائل ایشان برای احدی وجود ندارد؛ اما به جهت اینکه خصم پذیرش مناقب ایشان نماید، مجبور گشتیم تا به نقل عبارات برخی از علمای بزرگ اهل‎‌سنت درباره امام کاظم علیه‌السلام بپردازیم:

ابن حجر عسقلانى می‌نویسد:

«برادران کاظم علیه‌السلام، یعنى محمد بن جعفر و على بن جعفر و فرزندانش یعنى ابراهیم، حسین، اسماعیل، على رضى (امام هشتم علیه السلام) و هم چنین صالح بن یزید، محمد بن صدقه عبرى از او روایت نقل کرده‌اند.

ابوحاتم رازی می‌گوید: کاظم علیه‌السلام ثقه، صدوق و یکى از پیشوایان مسلمانان است.

یحیى بن حسین بن جعفر نسب شناس می‌گوید: موسى بن جعفر علیهما‌السلام به دلیل عبادت و اجتهادش به «عبدصالح؛بنده شایسته» شهرت داشت.

خطیب بغدادى می‌نویسد:

«موسى بن جعفر علیهما السلام به دلیل عبادت و اجتهادش به «عبدصالح؛بنده شایسته» شهرت داشت. روایت شده که روزى وارد مسجد النبى شد و در اول شب سجده‌اى را آغاز کرد که در آن مى گفت:

عظم الذنب من عندی فلیحسن العفو من عندک، یا أهل التقوى ویا أهل المغفرة;

گناه بزرگ در نزد من است، پس بخشش از تو نیکوست. اى اهل تقوا و آمرزش!

او همین ذکر را تا صبح در سجده تکرار می‌کرد.

امام کاظم علیه‌السلام فردى سخاوتمند و کریم بود. وقتى کسى به او بدگویى می‌کرد و آزارش می‌داد، کیسه‌اى داراى هزار دینار برایش می‌فرستاد.»[۹]

ابن جوزى در این زمینه می‌نویسد:

«موسى بن جعفر علیهماالسلام به خاطر عبادت، اجتهاد و شب زنده داریش «عبد صالح؛بنده شایسته» خوانده می‌شد. او کریم و بردبار بود. وقتى آزارى به او می‌رسید، براى آن فرد درهم یا دینار می‌فرستاد.»[۱۰]

ابن حجر هیتمى مکى درباره امام کاظم علیه‌السلام چنین می‌نگارد:

«او وارث علم، معرفت، فضیلت و کمال پدرش است. دلیل نامگذارى او به کاظم بردبارى فراوان ایشان و درگذشتن از افراد خطاکار مى باشد.

او در میان مردم عراق به «باب قضاء الحوائج عند الله؛دروازه برآورده شدن حاجت ها در نزد خداوند» شهرت داشت. او عابدترین مردم زمانه خویش، عالم ترین و سخاوتمندترین آن ها بود.»[۱۱]

 

معرفت امام در کلام نورانی امام کاظم علیه‌السلام

شیعه همواره در دریافت معارف حقیقی و اصیل بالخصوص در تفسیر آیات نورانی قرآن کریم وامدار کلمات سراسر نور و هدایت اهل‌بیت علیهم السلام بوده است.

امام کاظم علیه‌السلام در تفسیر آیه شریفه فرمودند:

«يريدُونَ لِيطْفِؤُا نُورَ اللهِ بِأَفْواهِهِمْ وَاللهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كرِهَ الْكافِرُونَ»[۱۲]

آنان مى‌خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش کنند، ولى خداوند نور خود را کامل مى‌کند، گرچه کفرورزان نپسندند.

این نور اهل‌بیت سلام‌الله علیهم است که خداوند متعال تمام کننده آن است.

محمّد بن فضیل می‌گوید: از امام کاظم علیه‌السلام درباره این آیه پرسیدم، فرمودند:

يريدون ليطفؤوا ولاية أميرالمؤمنين عليه‌السلام بأفواههم.

قلت: قوله تعالى: (وَاللهُ مُتِمُّ نُورِهِ).

قال: يقول: والله متمّ الإمامة، والإمامة هي النور، وذلك قوله عزّوجلّ: (فَآمِنُوا بِاللهِ وَرَسُولِهِ وَالنُّورِ الَّذي أَنْزَلْنا)[۱۳]

قال: النور هو الإمام[۱۴]

آنان می‌خواهند ولایت امیرالمؤمنین علیه‌السلام را با دهان خود خاموش کنند.

عرض کردم: معناى «و خداوند نور خود را کامل می‌کند» چیست؟

فرمودند: می‌فرماید: خداوند امامت را کامل می‌کند و امامت همان نور است و معناى گفتار خدا همین است، آن‌جا که می‌فرماید: «پس به خدا، رسول او و نورى که فرو فرستادیم ایمان بیاورید».

فرمودند: منظور از نور، همان امامت است.

حضرت آیت‌الله میلانی ذیل این روایت بیان نمودند که:

آرى، در این عالم با ائمه اطهار و اهل‌بیت علیهم‌السلام بسیار مبارزه شد و هم چنان مبارزه می‌شود، ولى هیچ تأثیرى در عظمت آن بزرگواران ندارد.

معاویه‌اى که به طور رسمى و علنى مبارزه می‌کرد، در مواقع حسّاسى به امیرالمؤمنین علیه‌السلام نیازمند می‌شد، پیکى را نزد آن حضرت می‌فرستاد، چون بالاخره خودش را که به ریاست منصوب کرده است، و مسائلى وارد می‌شود، سؤالاتى پیش می‌آید که احتیاج به ضخصی داشت برای پاسخگوئی صحیح به آن‌ها.

در روایتى آمده است: روزى حضرت امام مجتبى علیه‌السلام به امیرالمؤمنین علیه‌السلام عرض می‌کند: این سؤال‌ها را معاویه فرستاده چرا شما جواب می‌دهید؟

حضرت فرمودند: همین قدر بس که او به ما احتیاج دارد.

به هر حال، هر چه بیشتر با ائمه علیهم‌السلام مبارزه می‌شد، مقامات آن بزرگواران بیشتر آشکار می‌گشت. در نقلى آمده است: عبدالملک بن مروان به صراحت می‌گوید: هر چه ما با این ها مبارزه کردیم، این‌ها بیشتر بزرگ و عزیز شدند.

و پس از آن که به شهادت رسیدند باز با آنان و آنچه به آنان متعلّق است به انواع و اقسام مبارزه‌ها؛ با اصحاب، شیعیان و قبورشان مبارزه می‌کنند.

طبق نقل تاریخ، دست کم دو مرتبه قبر سیدالشهداء سلام الله علیه؛ یک مرتبه در زمان هارون به دستور او و یک مرتبه در زمان متوکل به دستور او، تخریب شد و می‌خواستند به طور کلّى آن بارگاه را محو و نابود کنند، اما چنین نشد.[۱۵]

آنان قبور ائمه بقیع و ائمه عسکریین علیهم‌السلام را تخریب کردند و هم اکنون نیز مبارزه می‌کنند و می‌گویند: اصلاً قبور ائمّه شما این‌جا نیست.

به راستی که تنها راه برای شیعیان در قبال این هجمه‌های ظالمانه و توهین‌ها و جسارات، دعا کردن برای تعجیل فرج حضرت ولیعصر علیه‌السلام است و ایشان است که از بین برنده ریشه تمام ظلم‌ها و برپاکننده عدالت و خوارکننده دشمنان و عزیزکننده شیعیان خواهند بود.

 

*اللهم عجل لوليك الفرج والعافية والنصر*

 

پی‌نوشت‌ها:

[۱] بنده شایسته

[۲] وفیات الأعیان: ۴ / ۳۹۳

[۳] حلیة الأولیاء: ۸ / ۵۸

[۴] سوره حجرات: آیه ۱۲

[۵] سوره طه: آیه ۸۲

[۶] نام منطقه‌ای در سرزمین حجاز

[۷] پابرهنه

[۸] وفیات الأعیان: ۴ / ۳۹۴

[۹] تاریخ بغداد: ۱۳ / ۲۹

[۱۰] صفوة الصفوة: ۲ / ۱۰۳

[۱۱] الصواعق المحرقة: ۱۱۲

[۱۲] سوره صف (۶۱): آیه ۸

[۱۳] سوره تغابن (۶۴): آیه ۸

[۱۴] الکافى: ۱ / ۱۹۶، حدیث ۶، بحار الأنوار: ۲۳ / ۳۱۸، حدیث ۲۹

[۱۵] بحار الأنوار: ۴۵ / ۳۹۰، باب ۵۰

 

منابع و مآخذ

  1. قرآن کریم
  2. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی
  3. علامه مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار
  4. خطيب بغدادى، احمد بن على، تاريخ بغداد
  5. ابن حجر عسقلانى، احمد بن على، تهذيب التهذيب
  6. ابونعيم اصفهانى، احمد بن عبدالله، حلية الأولياء
  7. ابن جوزی، ابوالفرج عبدالرحمان بن على بن محمد جوزى، صفة الصفوه
  8. احمد بن محمّد بن محمّد بن على بن حجر هيتمى مكّى، الصّواعق المُحرقه
  9. ابوالفرج اصفهانى، مقاتل الطالبيّين
  10. ابوالفرج عبدالرحمان بن على بن جوزى قرشى، المنتظم في تاريخ الملوك والامم
  11. صلاح الدين خليل بن ايبك بن عبدالله صفدى شافعى، الوافى بالوفيات
  12. شمس الدين احمد بن محمّد بن خَلّكان، وفيات الأعيان
  13. حسینی میلانی، سید علی، پیشوایان معصوم
  14. حسینی میلانی، سید علی، با پیشوایان هدایتگر
  15. حسینی میلانی، سید علی، امامت بلافصل
  16. حسینی میلانی، سید علی، قادتنا کیف نعرفهم

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نگاهی به زندگانی امام کاظم علیه‌السلام با نظر به دفع شبهات ابن تیمیه

نویسنده: سجاد آزاد

امامت پژوه مرکز حقایق اسلامی

رتبه علمی: علمی - ترویجی

تعداد صفحه: 16 صفحه

دانلود