مرکز حقایق اسلامی

سلسله جلسات ماه ضیافت _ جلسه یازدهم

بیانات ارزشمند حضرت آیت الله سید علی حسینی میلانی دامت برکاته

با موضوع: شرح دعای ابوحمزه ثمالی

 

فایل کامل تصویری بیانات معظم له

 

 

فایل کامل صوتی بیانات معظم له

 

 

متن کامل بیانات معظم له

 

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و الصلاة و السلام علی خیر خلقه و اشرف بریته محمد و آله الطاهرین

لاسیما بقیة الله فی الارضین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین

«إِلَهِي لَوْ قَرَنْتَنِي بِالْأَصْفَادِ وَ مَنَعْتَنِي سَيْبَكَ مِنْ بَيْنِ الْأَشْهَادِ وَ دَلَلْتَ‏ عَلَى‏ فَضَائِحِي عُيُونَ الْعِبَادِ وَ أَمَرْتَ بِي إِلَى النَّارِ وَ حُلْتَ بَيْنِي وَ بَيْنَ الْأَبْرَارِ مَا قَطَعْتُ رَجَائِي مِنْكَ وَ مَا صَرَفْتُ تَأْمِيلِي لِلْعَفْوِ عَنْكَ وَ لَا خَرَجَ حُبُّكَ مِنْ قَلْبِي»

این هم باز یک فراضی است از این دعا که امام علیه الصلاة و السلام در این فراض  شدت حُبشان را نسبت به خداوند متعال اظهار می‌کنند.

الهی لو قرنتنی بالاصفاد، اگر مرا در شدیدترین شدت قرار بدهی، و تمام نعمت‌های خودت را از من قطع بکنی، و منعتنی سیبک من بین الاشهاد، همه ببینند که من از ناحیه‌ی تو به من چیزی نمی‌رسد، از همه چیز مرا محرومم بکنی  و در شدیدترین شرائط قرار بدهی، مرا از همه‌ی نعمت‌ها محروم بکنی، علاوه بر این عیوب مرا برملاء کنی، تا حالا بر من ستر کردی، ستار العیوب بودی، اگر عیوب مرا برملاء کنی، شما می‌دانید این خیلی سخت است بر یک انسان که عیوبش را دیگران مطلع بشوند، این خیلی سخت است، یعنی تمام آبروها و حیثیت‌ها از بین می‌رود، اگر با من اینچنین رفتار بکنی، اگر آن ستاریت را از روی من برداری، اگر این کار را با من بکنی، و امرت بی الی النار، و امر کردی که ببریدش به جهنم، و حلت بینی و بین الابرار، باز این یک مصیبت بزرگی است که انسان برود به جهنم و همنشین با چه کسی بشود؟ با فرعون‌ها، با نمرودها، با ابوجهل‌ها، با ابوسفیان‌ها، با کسانی که اطراف پیامبر اکرم بودند، آن گمراه‌ها، آن ظالمین تا ظالمین زمان ما، آدم برود با اینها همنشین بشود؟ چه عذابی بالاتر از این؟ و انسان در آخرت ببرندش جایی که هیچ خوبی از خوبان وجود نداشته باشد، انسان را خداوند متعال در قیامت با بدترین خلائقش که اهل جهنم هستند محشور کند، با مراتب مختلفی که جهنم دارد، خدایا اگر این کار را بکنی این کار را بکنی، این کار را بکنی، ما قطعت رجائی منک.

روایت دارد که در روز قیامت – من دیدم این روایت را، نگاه بکنید – در روز قیات بعد از اینکه به حساب شخصی رسیدگی می‌کنند، گناهانش را حساب می‌کنند، حسناتش را حساب می‌کنند بعد می‌بینند که گناهان خیلی می‌چربد و این اهل جهنم است، خوب طبق دستور به طرف جهنم حرکتش می‌دهند، روایت دارد که همانطور که می‌برندش اگر این مؤمن برگردد و به پشت سرش یه نگاه بکند، خطاب می‌آید که نگه دارید، بیاریدش، برای چه نگاه کردی به پشت سرت؟ به تعبیر من ما که به حساب و کتابت دقیقا رسیدیم، در حضور خودت بود، خودت شاهدی، خودت اقرار می‌کنی، دیگر برای چی برگشتی، گفت: «ما هکذا الظن بک» اینطور فکر نمی‌کردم، اینجاست که رحمت الهی به تعبیر من به حرکت می‌آید و می‌گوید برگردانیدش.

ما قطعت رجایی منک و ما صرفت تأمیلی للعفو عنک، اگر همه‌ی این کارها را با من بکنی از عفوت ناامید نمی‌شوم، و من استحقاقش را هم دارم، امر بکنی به جهنم ببرندش، ما صرفت تأمیلی للعفو عنک، و لا خرج حبک من قلبی، این خیلی عجیب است، در این عالم اگر کسی به ما بد رفتاری بکند، اگر کسی به ما ظلمی بکند، اگر کسی به ما کم محبتی بکند ما دیگر او را دوستش نخواهیم داشت، اگر هم دوستش داشته باشیم دیگر محبتش از دل ما می‌رود، حضرت می‌فرمایند با همه‌ی این حرف‌ها ما خرج حبک من قلبی. نظیر این عبارت‌ها در دعای کمیل هم هست، امیرالمؤمنین می‌فرماید.

«أَنَا لا أَنْسَى أَيَادِيَكَ عِنْدِي»

حب تو از دلم نمی‌رود، من خوبی‌های تو را فراموش نمی‌کنم، غفلت بکنم؟ خوبی‌های تو را فراموش بکنم؟ انا لا انسی ایادیک عندی؛ ایادی در لغت عرب به معنای نعمت‌ها است، من نعمت‌های تو را فراموش نمی‌کنم، انا لا انسی ایادیک عندی.

«وَ سِتْرَك‏ عَلَيَّ فِي دَارِ الدُّنْيَا»

یک عمر در این عالم با خوش نامی در بین مردم زندگی کردم، ستر کردی، عیوب مرا پوشاندی، حالا در آخرت اگر آنچنان با من رفتار کنی اما آنچه را که در دنیا رفتار کردی فراموش نمی‌کنم. بالاخره ما انسان هستیم، بالاخره هرچقدر هم بد باشیم انسان هستیم و انسانیتی بالاخره داریم، کسی به ما خوبی بکند نباید خوبی‌هایش را فراموش کنیم، کسی به ما محبت بکند نباید محبت‌هایش را فراموش بکنیم، اگر یک عمر به من محبت کرد و احیانا اتفاق افتاد که به من بی‌مهری نشان داد، به خاطر بی‌مهری امروز نباید خوبی‌های یک عمر را فراموش بکنم، این درس است، درس اخلاق اهل بیت است. خوب در آخرت استحقاق این را داشتم با من اینچنین رفتار بکنی، اما آنچه را در دنیا رفتار کردی فراموش کنم؟ ما خرج حبک من قلبی، یادم نمی‌رود که چقدر عیوب مرا در این عالم پوشاندی و من در بین مردم به خوش نامی معروف شدم، از عیوب من کسی با خبر نشد. انا لا أَنْسَى‏ أَيَادِيَكَ‏ عِنْدِي‏ وَ سِتْرَكَ‏ عَلَيَّ فِي دَارِ الدُّنْيَا؛ بله این حب دنیا است که با حب خدا نباید در یکجا جمع بشود، نمی‌شود در یک قلب هم حب دنیا و هم حب خدا باشد، این نمی‌شود، خدایا حب دنیا را از قلب من بیرون کن.

«سَيِّدِي أَخْرِجْ حُبَّ الدُّنْيَا مِنْ قَلْبِي‏»

قلب من خالص برای تو باشد، نمی‌شود در یک ظرف دو چیزی که با هم تضاد دارند، دو چیزی که با هم تناقض دارند، نمی‌شود در یک جا جمع بشوند، ما نباید حب دنیا داشته باشیم، البته در این دنیا زنگی می‌کنیم، از این نِعَم دنیوی استفاده می‌کنیم، اما این غیر از این است که حب دنیا داشته باشیم، دلبستگی نباید به دنیا پیدا بکنیم، این با حب خدا جمع نمی‌شود، اخرج حب الدنیا من قلبی، کاری بکن خدایا چنین توفیقی را به من عطاء کن که دلبستگی به دنیا پیدا نکنم، البته در این دنیا هستم و اهل این دنیا هستم و آنچه که امر دنیوی است من با آن سر و کار دارم، زندگیم در این عالم است اما دلبستگی نباید باشم، اخرج حب الدنیا من قلبی، و قلب مرا خالص برای خودت قرار بده، آنوقت در آن عالم نه این است که مرا ببری به آنجایی که اشرار همه آنجا باشند و حلت بینی و بین الابرار، نه.

«وَ اجْمَعْ بَيْنِي وَ بَيْنَ الْمُصْطَفَى وَ آلِهِ خِيَرَتِكَ مِنْ خَلْقِك وَ خَاتَمِ النَّبِيِّينَ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم‏‏»

آنجایی ببر که آن‌ها آنجا هستند، این مربوط به آخرت است، اینجا هم همینطور، اجمع بینی و بین المصطفی و آله خیرتک من خلقک وَ خَاتَمِ النَّبِيِّينَ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم‏. بهترین خلق خودت مرا با آن‌ها محشور کن، وَ اجْمَعْ بَيْنِي وَ بَيْنَ الْمُصْطَفَى وَ آلِهِ خِيَرَتِكَ مِنْ خَلْقِك وَ خَاتَمِ النَّبِيِّينَ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم‏‏.

پیغمبر اکرم خاتم النبیین است و خیر خلائق اجمعین، و اهل بیت بعد از ایشان اشرف خلائق من الاولین و الآخرین هستند، خدایا مرا با اینها محشور کن.

«وَ انْقُلْنِي إِلَى دَرَجَةِ التَّوْبَةِ إِلَيْك‏»

روز اول که صحبت از استغفار و توبه و این مطالب بود عرض کردم که توبه خودش یک مقام است، توبه خودش یک درجه است، اگر انسان به معنای حقیقی توبه بکند، به این معنا که انسان از گناهان پشیمان بشود و دیگر گناه تکرار نشود این خودش یک پست است، یک مقام است، یک مرتبه است، وَ انْقُلْنِي إِلَى دَرَجَةِ التَّوْبَةِ إِلَيْك‏.

«وَ أَعِنِّي بِالْبُكَاءِ عَلَى نَفْسِي‏»

کمکم کن که از آنچه که از من سر زده و پشیمان هستم، و اشکی می‌ریزم بر آن گناهانی که کردم و در مقام توبه هستم، مرا کمک کن، وَ أَعِنِّي بِالْبُكَاءِ عَلَى نَفْسِي‏.

«فَقَدْ أَفْنَيْتُ بِالتَّسِّوِيفِ وَ الْآمَالِ عُمُرِي‏»

عمرم را در چه راهی خرج کردم؟ غیر از آن راهی که گفته بودی، آنطوری که خودت خواسته بودی؟ نه آنطور نشد، فَقَدْ أَفْنَيْتُ بِالتَّسِّوِيفِ وَ الْآمَالِ عُمُرِي‏.

«وَ قَدْ نَزَلْتُ مَنْزِلَةَ الْآيِسِينَ مِنْ خَيْرِي‏»

مرا به منزله‌ی توبه برسان، نه به منزله‌ی افرادی که از بس ظلم کردند، فساد کردند، گناه کردند، که دیگر شدند ماده‌ی فساد، کسانی بودند در این عالم در صدر اسلام، در اطراف پیغمبر اکرم، اینها ماده‌ی فساد شدند، اصلا جرثومه‌ی فساد شدند، نسبت به آن‌ها دیگر امیدی بر صلاح و فلاح نسبت به آن‌ها وجود ندارد، خدایا مرا در آن منزلت قرار مده.

«فَمَنْ يَكُونُ أَسْوَءَ حَالًا مِنِّي إِنْ أَنَا نُقِلْتُ عَلَى مِثْلِ حَالِي إِلَى قَبْرِي‏»

اگر حال من اینچنین باشد چه کسی حالش از من بدتر است؟ این بدترین حال است. آنوقت اگر مرا با این حال ببرند دفن بکنند و به خاک بسپارند و مرا با این حال وارد قبر بکنند، قبری که «لَمْ أُمَهِّدْهُ لِرَقْدَتِي‏» فکری از قبل بر آن نکرده باشد.

«وَ لَمْ أَفْرُشْهُ بِالْعَمَلِ الصَّالِحِ لِضَجْعَتِي‏» آنوقت الان اشک می‌ریزم.

«وَ مَا لِي لَا أَبْكِي وَ مَا أَدْرِي إِلَى مَا يَكُونُ مَصِيرِي وَ أَرَى نَفْسِي تُخَادِعُنِي وَ أَيَّامِي تُخَاتِلُنِي‏»

نفس مرا خدعه می‌کند، نفس مرتب مرا گول می‌زند، نفس چیز زشت را برای من زیبا جلوه می‌دهد، و اَری نفسی تخادعنی و ایامی تخاتلنی.

«وَ قَدْ خَفَقَتْ عِنْدَ رَأْسِي أَجْنِحَةُ الْمَوْت‏»

علائم مرگ هم دارد ظاهر می‌شود، این علائم مرگ را البته کسانی که سنشان بالاست درک می‌کنند اما زمانه‌ی ما دیگر زمانه‌ای نیست که مرگ اختصاص به افراد مُسن داشته باشد، داریم می‌بینیم که مرگ فرقی بین پیر و جوان نمی‌گذارد، بله پیران هستند که علائم مرگ را می‌بینند، وَ قَدْ خَفَقَتْ عِنْدَ رَأْسِي أَجْنِحَةُ الْمَوْت‏.

«فَمَا لِي لَا أَبْكِي أَبْكِي لِخُرُوجِ نَفْسِي أَبْكِي لِظُلْمَةِ قَبْرِي‏»

اینها تذکراتی است که ائمه به ما می‌دهند، أَبْكِي لِخُرُوجِ نَفْسِي أَبْكِي لِظُلْمَةِ قَبْرِي‏.

«أَبْكِي لِضِيقِ لَحْدِي أَبْكِي لِسُؤَالِ مُنْكَرٍ وَ نَكِيرٍ إِيَّايَ أَبْكِي لِخُرُوجِي مِنْ قَبْرِي عُرْيَاناً ذَلِيلًا حَامِلًا ثِقْلِي عَلَى ظَهْرِي أَنْظُرُ مَرَّةً عَنْ يَمِينِي وَ أُخْرَى عَنْ شِمَالِي‏»

وقتی وارد محشر می‌شوم به این طرف و آن طرف نگاه می‌کنم می‌بینم همه مثل من گرفتار هستند.

«إِذِ الْخَلَائِقُ فِي شَأْنٍ غَيْرِ شَأْنِي- لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ يَوْمَئِذٍ شَأْنٌ يُغْنِيهِ وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌ ضاحِكَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ وَ وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ عَلَيْها غَبَرَةٌ تَرْهَقُها قَتَرَةٌ وَ ذِلَّة»

انسان وحیدا فریدا وارد محشر می‌شود، در محشر احدی به داد کسی برسد؟ هر کسی مشغول خودش است، هر کسی گرفتار خودش است، هرکسی به فکر خودش است، شما آیات قرآن را نگاه بکنید که محشر را چگونه برای ما این آیات تصویر می‌کنند. «يَوْمَ تَرَوْنَها تَذْهَلُ كُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَت‏ وَ تَضَعُ كُلُّ ذاتِ حَمْلٍ حَمْلَها وَ تَرَى النَّاسَ سُكارى‏ وَ ما هُمْ بِسُكارى‏» و امثال ذلک آیات را ببینید این آخرت است، اینها آیات قرآن است، ما اعتقاد به آخرت داریم، آنوقت نباید از حالا به فکر باشیم؟

با همه‌ی این حرف‌ها

«سَيِّدِي عَلَيْكَ مُعَوَّلِي وَ مُعْتَمَدِي وَ رَجَائِي وَ تَوَكُّلِي وَ بِرَحْمَتِكَ تَعَلُّقِي تُصِيبُ بِرَحْمَتِكَ مَنْ تَشَاءُ وَ تَهْدِي بِكَرَامَتِكَ مَنْ تُحِب‏» خدایا مرا از اینان قرار بده.

«فَلَكَ الْحَمْدُ عَلَى مَا نَقَّيْتَ مِنَ الشِّرْكِ قَلْبِي وَ لَكَ الْحَمْدُ عَلَى بَسْطِ لِسَانِي‏»

چه نعمت بزرگی که من بتوانم حرف بزنم، زبان گویایی به من دادی، آنوقت انسان با این زبان گویا می‌تواند ذکر بگوید، می‌تواند خدای متعال را شکر کند، می‌تواند خدمت به خلق بکند، می‌تواند علم یاد بگیرد، می‌تواند علم یاد بدهد، نعمت بسیار بزرگی است.

«أَ فَبِلِسَانِي هَذَا الْكَالِّ أَشْكُرُك‏»

آنوقت این لسان قدرت و طاقت این را دارد که این همه نعمت الهی را شکر کند؟

«أَمْ بِغَايَةِ جُهْدِي فِي عَمَلِي أُرْضِيك‏»

چه کار کنم با قولم شکر بکنم؟ یا با عملم شکر بکنم؟ نه قولم شکر تو را کفایت می‌کند، و نه عملم شکر تو را کفایت می‌کند، کی می‌توانم اداء واجب شکر بکنم و شکر را بجا بیاورم؟ خود قدرت بر شکر کردن نعمت است که باز شکر می‌خواهد، خود عمل خیر انجام دادن نعمت است که شکر می‌خواهد، همچنان تسلسل دارد.

«وَ مَا قَدْرُ لِسَانِي يَا رَبِّ فِي جَنْبِ شُكْرِكَ وَ مَا قَدْرُ عَمَلِي فِي جَنْبِ نِعَمِك‏ وَ إِحْسَانِكَ إِلَي‏»

آیا این همه نعمت را به قولم می‌توانم شکر بکنم؟ به عملم می‌توانم شکر بکنم؟

«إِلَهِي إِنَ‏ جُودَكَ‏ بَسَطَ أَمَلِي‏ وَ شُكْرَكَ‏ قَبِلَ‏ عَمَلِي‏ سَيِّدِي إِلَيْكَ رَغْبَتِي وَ إِلَيْكَ رَهْبَتِي وَ إِلَيْكَ تَأْمِيلِي قَدْ سَاقَنِي إِلَيْكَ أَمَلِي وَ عَلَيْكَ يَا وَاحِدِي عَلِقَتْ هِمَّتِي وَ فِيمَا عِنْدَكَ انْبَسَطَتْ رَغْبَتِي وَ لَكَ خَالِصُ رَجَائِي وَ خَوْفِي وَ بِكَ أَنِسَتْ مَحَبَّتِي وَ إِلَيْكَ أَلْقَيْتُ بِيَدِي وَ بِحَبْلِ طَاعَتِكَ مَدَدْتُ رَهْبَتِي‏»

این بود که قبلا در بعضی از جلسات عرض کردم، گفتم عبد مؤمن باید بین یأس و رجاء باشد، هم گناهان خودش را ببیند و هم آنچه که عاقبت امر این گناهان است، هم اینها را ببیند و هم رحمت و مغفرت و لطف الهی را ببیند، هم آن را ببینید و هم این را، إِلَهِي إِنَ‏ جُودَكَ‏ بَسَطَ أَمَلِي‏ وَ شُكْرَكَ‏ قَبِلَ‏ عَمَلِي‏ سَيِّدِي إِلَيْكَ رَغْبَتِي وَ إِلَيْكَ رَهْبَتِي وَ إِلَيْكَ تَأْمِيلِی، تمام امید من آنجا است، قَدْ سَاقَنِي إِلَيْكَ أَمَلِي وَ عَلَيْكَ يَا وَاحِدِي عَلِقَتْ هِمَّتِي وَ فِيمَا عِنْدَكَ انْبَسَطَتْ رَغْبَتِي وَ لَكَ خَالِصُ رَجَائِي وَ خَوْفِي وَ بِكَ أَنِسَتْ مَحَبَّتِي وَ إِلَيْكَ أَلْقَيْتُ بِيَدِي وَ بِحَبْلِ طَاعَتِكَ مَدَدْتُ رَهْبَتِي‏، خدایا من دنبال این هستم که به تو برسم، تمام همت من این است، دنبال آن چیزهایی هستم که نزد تو هست، می‌خواهم به تو برسم. محبت من فقط و فقط به تو است، اُنس به تو دارم، محبت من فقط اینجا است، وَ إِلَيْكَ أَلْقَيْتُ بِيَدِي، خودم را تسلیم به خودت کردم، و امید به خودت دارم، وَ بِحَبْلِ طَاعَتِكَ مَدَدْتُ رَهْبَتِي، بلکه از طریق اطاعت به یک جایی برسم از طریق بندگی چیزی گیرم بیاید.

«مَوْلَايَ بِذِكْرِكَ عَاشَ قَلْبِي‏»

هر چیزی غذایی می‌خواهد، هر چیزی بخواهد ادامه داشته باشد و حیات داشته باشد غذای خاص خودش را باید داشته باشد، انسان برای ادامه‌ حیاتش احتیاج به غذا دارد، احتیاج به آب دارد، به نان دارد، اما قلب حیاتش به ذکر خدا است، بِذِكْرِكَ عَاشَ قَلْبِي‏.

«وَ بِمُنَاجَاتِكَ بَرَّدْتُ أَلَمَ الْخَوْفِ عَنِّي‏»

من از عاقبت خودم نگران هستم، وقتی می‌آیم با خدا مناجات می‌کنم انگار آرامش پیدا می‌کنم، وَ بِمُنَاجَاتِكَ بَرَّدْتُ أَلَمَ الْخَوْفِ عَنِّي‏. وقتی نگاه می‌کنم به عاقبتم می‌بینم اصلا با این کارهایی که کردم راهی برای نجات باقی نگذاشته‌ام، اما وقتی به سوی خدا می‌روم و مناجات می‌کنم دوباره امیدوار می‌شوم، این یأس و رجاء است که باید انسان بین این دو باشد. وَ بِمُنَاجَاتِكَ بَرَّدْتُ أَلَمَ الْخَوْفِ عَنِّي‏.

«فَيَا مَوْلَايَ وَ يَا مُؤَمَّلِي وَ يَا مُنْتَهَى سُؤْلِي‏» آخرین آرزوی من خودت هستی.

«فَرِّقْ بَيْنِي وَ بَيْنَ ذَنْبِيَ الْمَانِعِ لِي مِنْ لُزُومِ طَاعَتِك‏»

تمام نکته اینجاست که روز اول که حکمت خلقت را عرض کردم این عبارت اشاره است به آنچه که گفتم، حکمت خلقت چیست؟ حکمت خلقت این است که ما ملازم طاعت خداوند متعال باشیم، کارمان بندگی باشد، نه به معنای اینکه فقط کارمان نماز خواندن باشد، نه به این معنا که فقط کارمان فقط قرآن خواندن باشد، بندگی خداوند متعال به همه‌ی ابعادش. آنوقت یک گناهانی پیدا می‌شود اینها مانع می‌شود از اینکه انسان همیشه و دائم با خدا باشد، خدایا این گناهان را که مانع می‌شود از اینکه همیشه ما با تو باشیم را از بین بردار.

«فَإِنَّمَا أَسْأَلُكَ لِقَدِيمِ الرَّجَاءِ فِيكَ وَ عَظِيمِ الطَّمَعِ مِنْكَ الَّذِي أَوْجَبْتَهُ عَلَى نَفْسِكَ مِنَ الرَّأْفَةِ وَ الرَّحْمَةِ فَالْأَمْرُ لَكَ وَحْدَكَ وَ الْخَلْقُ كُلُّهُمْ عِيَالُك‏»

از یک طرف یأس دارم، از یک طرف رجاء دارم والامر الیک، خودت می‌دانی با من چگونه رفتار بکنی، فالامر لک وحدک، احدی دخالت ندارد، و الخلق کلهم عیالک، تمام مخلوقات عیال خداوند متعال هستند، آنوقت آن بزرگِ خانواده باید چگونه با عیالاتش رفتار کند؟ بزرگ خانواده که به این خانواده نفقه می‌دهد و این عیالات را اداره می‌کند معمولا چگونه است؟ آنوقت خداوند متعال کجا با یک انسان عادی که حالا آمده بزرگ یک خانواده شده قابل قیاس است؟

«وَ الْخَلْقُ كُلُّهُمْ عِيَالُكَ وَ فِي قَبْضَتِك‏» همه اختیارات دست خودت است.

«وَ كُلُّ شَيْ‏ءٍ خَاضِعٌ لَكَ تَبَارَكْتَ يَا رَبَّ الْعَالَمِين‏»

آنوقت اینجا امام علیه الصلاة و السلام دوباره برمی‌گردند، قیامت را تصویر می‌کنند، تصور بکنید واقعا مهم است، جدا مهم است که انسان تصورش را بکند.

«إِلَهِي ارْحَمْنِي إِذَا انْقَطَعَتْ حُجَّتِي‏»

روز قیامت که بنده را پای حساب و کتاب می‌آورند، سؤال می‌کنند چرا این کار را کردی و چرا این کار را نکردی؟ چرا؟ چرا؟ آخرش چه می‌شود؟ آخرش آدم زبانش بند می‌آید، به قول ما حرفی برای گفتن ندارد، انْقَطَعَتْ حُجَّتِي‏.

«وَ كَلَّ عَنْ جَوَابِكَ لِسَانِي‏»

حرفی برای گفتن ندارم، حجتی در دستم نیست، بهانه‌ای در دستم نیست.

«وَ طَاشَ عِنْدَ سُؤَالِكَ إِيَّاي‏ لُبِّي‏»

دیگر قلبم در آنجا، فکرم در آنجا، به قول امروزی‌ها می‌گویند بهم می‌ریزم، قاطی می‌کنم، دیگر نمی‌فهمم چه می‌شود و چه کار باید بکنم، وَ طَاشَ عِنْدَ سُؤَالِكَ إِيَّاي‏ لُبِّي‏.

«فَيَا عَظِيمَ رَجَائِي لَا تُخَيِّبْنِي إِذَا اشْتَدَّتْ فَاقَتِي وَ لَا تَرُدَّنِي لِجَهْلِي وَ لَا تَمْنَعْنِي لِقِلَّةِ صَبْرِي أَعْطِنِي لِفَقْرِي وَ ارْحَمْنِي لِضَعْفِي سَيِّدِي عَلَيْكَ مُعْتَمَدِي وَ مُعَوَّلِي‏»

اعتماد من بر تو است، امید من به خودت است.

«وَ رَجَائِي وَ تَوَكُّلِي وَ بِرَحْمَتِكَ تَعَلُّقِي وَ بِفِنَائِكَ أَحُطُّ رَحْلِي‏» خدایا به تو پناه می‌برم.

«وَ لِجُودِكَ أَقْصِدُ طَلِبَتِي وَ بِكَرَمِكَ أَيْ رَبِّ أَسْتَفْتِحُ دُعَائِي وَ لَدَيْكَ أَرْجُو غِنَى فَاقَتِي وَ بِغِنَاكَ أَجْبُرُ عَيْلَتِي وَ تَحْتَ ظِلِّ عَفْوِكَ قِيَامِي وَ إِلَى جُودِكَ وَ كَرَمِكَ أَرْفَعُ بَصَرِي‏»

همان روایتی که عرض کردم که وقتی می‌برندش که دیگر از همه جا ناامید شده برمی‌گردد نگاهی می‌کند.

«وَ إِلَى جُودِكَ وَ كَرَمِكَ أَرْفَعُ بَصَرِي وَ إِلَى مَعْرُوفِكَ أُدِيمُ نَظَرِي فَلَا تُحْرِقْنِي بِالنَّارِ و أَنْتَ مَوْضِعُ أَمَلِي وَ لَا تُسْكِنِّي الْهَاوِيَة»

من را نبر به آنجایی که بدترین جای جهنم است.

«فَإِنَّكَ قُرَّةُ عَيْنِي يَا سَيِّدِي لَا تُكَذِّبْ ظَنِّي بِإِحْسَانِكَ وَ مَعْرُوفِكَ فَإِنَّكَ ثِقَتِي‏» خدایا مرا ناامید نکن.

«وَ لَا تَحْرِمْنِي ثَوَابَكَ فَإِنَّكَ الْعَارِفُ بِفَقْرِي‏»

خدایا خودت حال مرا می‌دانی، و بیچارگی مرا می‌دانی، و درماندگی مرا می‌دانی، با لطف و عنایت خودت با من رفتار کن.

و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.

Facebook
Twitter
LinkedIn
Telegram
WhatsApp
مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *