مرکز حقایق اسلامی

سلسله جلسات ماه ضیافت _ جلسه چهاردهم

بیانات ارزشمند حضرت آیت الله سید علی حسینی میلانی دامت برکاته

با موضوع: شرح دعای ابوحمزه ثمالی

 

فایل کامل تصویری بیانات معظم له

 

 

فایل کامل صوتی بیانات معظم له

 

 

متن کامل بیانات معظم له

 

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و الصلاة و السلام علی خیر خلقه و اشرف بریته محمد و آله الطاهرین

لاسیما بقیة الله فی الارضین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین

«إِلَهِي‏ إِنْ‏ أَدْخَلْتَنِي‏ النَّارَ فَفِي ذَلِكَ سُرُورُ عَدُوِّكَ وَ إِنْ أَدْخَلْتَنِي الْجَنَّةَ فَفِي ذَلِكَ سُرُورُ نَبِيِّكَ وَ أَنَا وَ اللَّهِ أَعْلَمُ أَنَّ سُرُورَ نَبِيِّكَ أَحَبُّ إِلَيْكَ مِنْ سُرُورِ عَدُوِّك‏»

این فراض از فراض‌های بسیار مهم دعای ابوحمزه است، خیلی مهم است، به جهت اینکه امام علیه الصلاة و السلام با خداوند متعال به نحوی صحبت می‌کنند از باب تذلل، از باب تخشع که به تعبیر بنده خداوند متعال چاره‌ای ندارد الا اینکه قبول کند، به تعبیر بنده است. ببینید شما اگر فرزندی به پدرش بگوید من فرزند شما هستم؟ می‌گوید بله، مثلا من نیاز به خانه دارم؟ می‌گوید بله چون این فرزند عیال و زن و بچه و خانواده دارد احتیاج به خانه و مسکن دارد، شما هم قدرت دارید برای من خانه‌ای اجاره بکنی یا خرید بکنی؟ بله قدرت دارم، پس برای چه این کار را برای من نمی‌کنی؟ یعنی فرزند برای پدرش به قول ما طلبه‌ها صغری و کبری درست می‌کند، استدلال می‌کند.

ما برای خداوند متعال به قول امام علیه الصلاة و السلام اینچنین استدلال می‌کنیم، که خدایا اگر مرا به جهنم ببری شیطان خوشحال می‌شود یا نه؟ قطعا خدا خواهد گفت بله شیطان خوشحال می‌شود، خدایا من چون اُمت رسول الله هستم مرا اگر به بهشت ببری رسول الله خوشحال می‌شود یا نه؟ خدا قطعا خواهد گفت رسول الله خوشحال می‌شود یکی از افراد اُمتش به بهشت رفته، خوب خدایا خوشحال شدن ابلیس برای تو بهتر است یا خوشحال شدن پیغمبر برای تو بهتر است؟ والله خوشحال شدن پیغمبر اکرم برای تو خدا بهتر از خوشحال شدن ابلیس است، پس مرا باید به بهشت ببری نه به جهنم، لا اقل به جهنم نبری، حالا اگر جای سومی هست غیر از بهشت و جهنم نباید مرا به جهنم ببری.

این خیلی مطلب است، شما نگاه کنید همه شما نماز غفیله می‌خوانید یا نه؟ در نماز غفیله در قنوت چه می‌گویید؟ اللهم انت ولی نعمتی، خدایا تو ولی نعمت من هستی یعنی روزی دهنده‌ی من تو هستی، یعنی زندگی من به دست تو است، شکی در این نیست، الهی انت ولی نعمتی؛ والقادر علی طلبتی، قدرت هم داری که خواسته‌ی مرا بدهی، در این شکی هست؟ و تعلم حاجتی، نیاز من را که می‌دانی، شکی در این هست؟ نه، پس نه در این جهت شک است نه در آن جهت، پس خدایا حاجت من را بده. تا حالا توجه کردید وقتی نماز غفیله می‌خوانید چگونه با خدا حرف می‌زنید؛ صغری و کبری برای خدا درست می‌کنید، این که تو ولی نعمت من نیستی؟ هستی، اطلاع از احتیاج من نداری؟ داری، قدرت داری حاجت مرا بدهی یا نه؟ داری، پس حاجت مرا بده. خیلی مطلب مهمی است حالا اینکه انسان با خداوند متعال، یک عبد با مولای خود اینچنین حرف بزند، آن امام علیه الصلاة و السلام است که می‌داند با خدا چگونه حرف بزند؛ البته من و امثال من با خدا اینطور حرف بزنیم شاید برای ما جایز نباشد، برای خدا صغری و کبری درست کردن شاید برای ما جایز نباشد. من با پدرم بخواهم حرف بزنم غیر از این است که با خدا بخواهم حرف بزنم، با پدرم صغری و کبری درست کنم شاید این هم درست نباشد شاید پدرم ناراحت بشود که با او اینطور حرف بزنم که تو پدر من نیستی؟ هستی، می‌دانی من احتیاج به ازدواج دارم؟ می‌دانی، می‌توانی برای ازدواج من خرج کنی؟ اگر بگوید نه هم من هم خودش می‌داند که وضع مالی او خوب است، خوب بخل هم که نداری مرا هم دوست داری چون فرزندت هستم، پس چرا نمی‌کنی؟ این آدم با پدرش هم اینطور حرف بزند خودش یه کمی، یه قدری اینطور حرف زدن با پدر سنگین است. اما بین امام علیه السلام و الصلاة و خدا یک روابطی هست ما در آن امور نمی‌توانیم دخالت بکنیم، امام علیه الصلاة و السلام اینطور با خداوند متعال صحبت کردند، حالا ما هم به عنوان یک طفیلی، به عنوان یک عبد گنه‌کار ما هم عبارت امام علیه الصلاة و السلام را می‌خوانیم ما هم از نفس امام علیه السلام و الصلاة استفاده می‌کنیم می‌گوییم خدایا نفس امام سجاد را که پذیرفتی ما را هم خدایا به طفیلی بپذیر، ما را به جهنم نبر، اینکه ما به جهنم برویم خوب یک عبدی است از عباد خودت، یک فردی است از اُمت رسول الله که اشرف الانبیاء خودت است. می‌توانیم به خدا بگوییم خدایا اگر ما برویم جهنم به خودت برمی‌خورد؟ با خدا اینطوری حرف بزنیم؟ خدایا شأن تو نیست که ما برویم جهنم که ابلیس خوشحال بشود، این شأن پیغمبر اکرم نیست، شأن ائمه اطهار نیست که دشمنت خوشحال بشود. إِلَهِي‏ إِنْ‏ أَدْخَلْتَنِي‏ النَّارَ فَفِي ذَلِكَ سُرُورُ عَدُوِّكَ وَ إِنْ أَدْخَلْتَنِي الْجَنَّةَ فَفِي ذَلِكَ سُرُورُ نَبِيِّكَ وَ أَنَا وَ اللَّهِ أَعْلَمُ أَنَّ سُرُورَ نَبِيِّكَ أَحَبُّ إِلَيْكَ مِنْ سُرُورِ عَدُوِّك‏، من شک و شبهه‌ای ندارم.

«اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ أَنْ تَمْلَأَ قَلْبِي حُبّاً لَك‏»

خدایا من از تو می‌خواهم که قلب مرا مملو از حُب خودت قرار بدهی. نه اینکه مملو باشه از حُب دنیا، نه اینکه نصفش حب خدا باشد و نصفش حُب غیر خدا، نه أَنْ تَمْلَأَ قَلْبِي، کل قلبم، فراغی باقی نماند که شیطان در آنجا رخنه بکند، در این قلب فراغی باقی نماند که شیطان نفوذ کند، أَنْ تَمْلَأَ قَلْبِي حُبّاً لَك‏، آنوقت اگر انسان خدا را دوست داشته باشد، حبا لک، آنوقت انسان کسی را که دوست دارد دنبال این نیست که رضایت او را جلب بکند، انسان دنبال رضایت محبوبش نیست، لق لقه‌ی لسان است که من تو را دوست دارم، دوست داشتن کسی لوازم دارد، لازمه‌ی دوست داشتن شما از پدرتان که پدرتان را دوست داشته باشید، لازمه‌اش این است که او را احترام کنید، لازمه‌اش این است که او را اطاعت کنید وگرنه لق لقه‌ی لسان است که من خودم را گول می‌زنم. اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ أَنْ تَمْلَأَ قَلْبِي حُبّاً لَك‏. اگر اینطور باشد پس می‌شود تمام وجود من اطاعت خداوند متعال، اگر قلب من مملو باشد از حب خدا پس تمام وجود من می‌شود اطاعت خدا. چرا؟ نکته‌اش این است که در بدن انسان قلب چه کاره است؟ قلب سلطان اعضای انسان است، قلب بر چشم حکومت دارد، بر گوش حکومت دارد، بر دست حکومت دارد، بر پا حکومت دارد، اگر قلب صد در صد شد محب خدا پس حاکمِ این بدن در اختیار خدا شد، وقتی شد در اختیار خدا پس اعضای این بدن در اختیار خدا خواهد بود نه فقط چشم و گوش و… گناه نکند، بلکه مطیع صد در صد باشد، چون کار قلب این است در وجود این بدن شما این بدن را به حکم یک مملکت حساب بکنید، حاکم این مملکت قلب است، آنوقت چشم یک استان، گوش یک استان، دست یک استان، این استان‌ها تحت اشراف حاکم است، حاکم کجاست؟ قلب است، قلب اگر در اختیار خدا قرار گرفت صد در صد اعضای این بدن هم صد در صد در اختیار خدا قرار خواهد گرفت؛ اگر غیر از این مطلب چیز دیگری نگویم همین مطلب کافی است. اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ أَنْ تَمْلَأَ قَلْبِي حُبّاً لَك‏.

«وَ خَشْيَةً مِنْك‏»

انسان وقتی معرفت به خدا پیدا کرد بایستی معرفت به صفات خداوند متعال پیدا کند، انسان وقتی به صفات خداوند متعال معرفت پیدا کرد نسبت به او خاشع خواهد بود.

«وَ تَصْدِيقاً بِكِتَابِك‏»

من از تو تصدیق قرآن را می‌خواهم، تصدیق قرآن یعنی چه؟ یعنی تصدیق عملی قرآن، وَ تَصْدِيقاً بِكِتَابِك‏.

«وَ إِيمَاناً بِكَ وَ فَرَقاً مِنْك‏» فرق یعنی خوف.

«وَ شَوْقاً إِلَيْك‏»

ما از خدا می‌خواهیم که به خدا شوق داشته باشیم، این همین است که شب اول گفتم که حکمت خلقت این است که خداوند متعال ما را خلق کرده – شاید امشب یا فرداشب این نکته را که شب اول گفتم شاید تکرار کنم ان شاء الله تعالی – و فرقا منک و شوقا الیک.

«يَا ذَا الْجَلَالِ وَ الْإِكْرَام‏ حَبِّبْ إِلَيَّ لِقَاءَك‏»

خدایا کاری بکن که من لقاء تو را دوست داشته باشم، نه فقط دوست داشته باشم، حَبِّبْ إِلَيَّ لِقَاءَك‏، یعنی من طوری باشم که تمام همّ و غمم این باشد و در این مسیر تمام نیروی خودم را خرج کنم، حَبِّبْ إِلَيَّ لِقَاءَك‏.

«وَ أَحْبِبْ لِقَائِي‏»

انسان به آنجا برسد که بین خودش و خدای خود رابطه‌ی حُب وجود داشته باشد، من که او را دوست داشته باشم او هم مرا دوست داشته باشد، «رضی الله عنهم و رضوا عنه» قرآن این را می‌گوید، رضی الله عنهم و رضوا عنه، حب خدا را داشته باشم، او هم حب مرا داشته باشد، این لُب دعای ابوحمزه است. و گفتم اگر کسی خدا را دوست داشته باشد معصیت نمی‌کند، یا دروغ می‌گوید یا راست می‌گوید، اگر دروغ می‌گوید که من خدا را دوست دارم که هیچ، و اگر راست می‌گوید…، بله شیطان غالب می‌شود فورا انسان برمی‌گردد و استغفار می‌کند و توبه می‌کند، قبلا خواندیم «إِلَهِي‏ لَمْ‏ أَعْصِكَ‏ حِينَ‏ عَصَيْتُكَ وَ أَنَا بِرُبُوبِيَّتِكَ جَاحِدٌ وَ لَا بِأَمْرِكَ مُسْتَخِفٌّ وَ لَا لِعُقُوبَتِكَ مُتَعَرِّض‏» این‌ها را خواندیم قبلا، بله خدا از من نخواسته که من معصوم باشم، اما خدا از من خواسته که بنده‌ی خالصی باشم، عبد صالحی باشم، که اگر احیانا خلافی سر زد اولا عمدا سر نزند، ثانیا فورا انسان استغفار کند و برگردد، این از ما خواسته شده.

«وَ اجْعَلْ لِي فِي لِقَائِكَ الرَّاحَةَ وَ الْفَرَجَ وَ الْكَرَامَة»

انسان در روز قیامت با مأمورین خداوند متعال رو برو می‌شود در حساب و کتاب رو برو می‌شود تازه اول گرفتاری است، وَ اجْعَلْ لِي فِي لِقَائِكَ الرَّاحَةَ، نه گرفتاری، وَ الْفَرَجَ وَ الْكَرَامَة، آنجا با من با کرامت رفتار بشود. این دیگر دست خودم است، من از خدا می‌خواهم که به من توفیق بدهد، عنایت کند که اینچنین باشد، وَ اجْعَلْ لِي فِي لِقَائِكَ الرَّاحَةَ وَ الْفَرَجَ وَ الْكَرَامَة. آنوقت چه می‌شود؟

«اللَّهُمَّ أَلْحِقْنِي بِصَالِحِ مَنْ مَضَى‏ وَ اجْعَلْنِي مِنْ صَالِحٍ مَنْ بَقِي‏»

خیلی غبطه می‌خوریم حال سلمان فارسی را داشته باشیم؟ خیلی به حال ابوذر غبطه می‌خوریم؟ خیلی به حال مقداد غبطه می‌خوریم؟ خیلی به حال بزرگانی را که احوالاتشان را برایمان نقل کردند غبطه می‌خوریم؟ خیلی غبطه می‌خوریم به احوال بعضی از افرادی را که خودمان درک کردیم و احوالات معنوی آن‌ها را دیدیم؟ خیلی غبطه می‌خوریم؟ خوب یک قدم هم برداریم، من همیشه به طلاب گفته‌ام، به این طلبه‌های جوان مخصوصا گفته‌ام اینکه ما می‌بینیم مثلا در این حوزه‌ی علمیه مرحوم آیت الله العظمی گلپایگانی بود، آیت الله گلپایگانی یک جوانی بود مثل تو وارد حوزه‌ی علمیه شد، آقای گلپایگانی از جای دیگر نیامده بود، آقای گلپایگانی جوانی بود مثل تو وارد حوزه‌ی علمیه شد، چی شد آقای گلپایگانی شد آقای گلپایگانی؟ هم از نظر علمی هم از نظر عملی، آقای میلانی یک جوانی بود وارد حوزه‌ی علمیه شد، چی شد آقای میلانی که دارای مقاماتی شد؟ دارای کراماتی شد، کرامات راستین نه جعلی نه شایعه، ما به خوبان غبطه می‌خوریم، خوب چرا خودمان قدم برنداریم؟ آن‌ها جوانانی بودند مثل ما، افرادی بودند مثل ما وارد حوزه‌ی علمیه شدند، وارد یک محیطی شدند، اساتیدی را پیدا کردند که آن‌ها اینها را تربیت کردند رسیدند به آنجایی که رسیدند که ما بر آن‌ها احترام قائل هستیم و غبطه به حالشان می‌خوریم، صرفا دعا کنم؟ لق لقه‌ی لسان؟ اللهم الحقنی بصالح من مضی. و اجعلنی من صالح من بقی، بله در جامعه انصافا افراد صالح هستند، عباد الله صالحین در جامعه‌ی ما هستند، حالا کم هستند، می‌شناسیم یا نمی‌شناسیم خدایا مرا از آن‌ها قرار بده، این دعا صرفا این است که خداوند متعال مثلا چه کار کند من از عباد صالحین باشم یا خودم هم باید حرکت کنم؟ خودم هم باید عملا به فکر بیافتم.

«وَ خُذْ بِي سَبِيلَ الصَّالِحِين‏»

راهی را که صالحین رفتند آن‌ها بودند که به آنجاها رسیدند، راه که مشخص است، راهنماها هم که مشخص هستند، پیغمبر اکرم و اهل بیت بر این جهت نصب شدند که این عبد را و عباد را برای قدم برداشتن در این راه کمک بکنند، خوب وَ خُذْ بِي سَبِيلَ الصَّالِحِين‏. راه برو، حرکت کن، سیر کن.

«وَ أَعِنِّي عَلَى نَفْسِي بِمَا تُعِينُ بِهِ الصَّالِحِينَ عَلَى أَنْفُسِهِم‏»

شما ببینید الان در ماه مبارک رمضان افرادی را که ما می‌شناسیم خیلی از افراد اینطور هستند که روزه است خود به خود چشمش را از نامحرم می‌پوشاند. این صوم برای انسان یک حجابی می‌شود، صوم برای انسان حاجز می‌شود، حجاب بین انسان و گناه می‌شود، آنوقت ما از خدا بخواهیم چنان مرا کمک بکند که غلبه بر نفسم پیدا بکنم و این قلب برای خدا خالص باشد، و همانطور که عرض کردم حکومت داشته باشد بر این اعضا، به نحوی که برای انسان ملکه بشود، آنوقت تازه ملکه که شد بعد در این مسیر انسان پیشرفت بکند، مازال العبد یتقرب الی بالنوافل حتی اکون سمعه الذی یسمع به، بصره الذی یُبصر به، انسان وقتی بر نفسش غالب شد این کافی نیست، این مقدار را از ما خواسته‌اند اما نباید قناعت کنیم، بر نفسمان که غالب شدیم تازه حرکت کنیم، تازه اول کار است، تا رسیدن به آن مقصد.

«وَ اخْتِمْ عَمَلِي بِأَحْسَنِه‏»

و این هم مهم است که انسان عاقبت به خیر باشد. ما ندیدیم در تاریخ؟ نخواندیم؟ در زمان معاصر خودمان ندیدیم افرادی را که عاقبت به شر شدند؟ وَ اخْتِمْ عَمَلِي بِأَحْسَنِه‏.

«وَ اجْعَلْ ثَوَابِي مِنْهُ الْجَنَّةَ بِرَحْمَتِك‏ وَ أَعِنِّي عَلَى صَالِحٍ مَا أَعْطَيْتَنِي‏ وَ ثَبِّتْنِي يَا رَبِّ وَ لَا تَرُدَّنِي فِي سُوءٍ اسْتَنْقَذْتَنِي مِنْهُ يَا رَبَّ الْعَالَمِين‏»

به آن بدی‌هایی که خدایا مرا از آن بدی‌ها نجات دادی برنگردم، یا بدی‌هایی بوده که اینها از من برطرف شده، نجات پیدا کردم، یا بدی‌هایی در مسیرم بوده و الحمد لله در آن بدی‌ها واقع نشده‌ام. خدایا طوری باشد که من به آن بدی‌ها برنگردم و در آن بدی‌ها نیافتم.

«اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ إِيمَاناً لَا أَجَلَ لَهُ دُونَ لِقَائِكَ»

این ایمان باقی بماند. تا کی باقی بماند؟ لقائک، مقصد اقصی لقاء خدا است. حکمت خلقت لقاء خدا است. اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ إِيمَاناً لَا أَجَلَ لَهُ دُونَ لِقَائِكَ.

«أَحْيِنِي مَا أَحْيَيْتَنِي عَلَيْهِ وَ تَوَفَّنِي إِذَا تَوَفَّيْتَنِي عَلَيْه‏»

آن ایمانی که مرا به تو می‌رساند این محفوظ بماند، تا آخرین لحظه‌ی عمر در این عالم بر تو با این ایمان وارد بشوم.

«وَ ابْعَثْنِي إِذَا بَعَثْتَنِي عَلَيْه‏»

آنوقت این ایمان طوری باید باشد که انسان در اعتقاداتش سالم باشد، در اعمالش سالم باشد، قبلا خواندیم انسان اعمال خیر انجام می‌دهد اما العیاذ بالله ریاء در این عمل خیر می‌کند، به وسیله‌ی این عمل خیر طالب شهرت در این عالم است.

«وَ أَبْرِئْ قَلْبِي مِنَ الرِّيَاءِ وَ الشَّكِّ وَ السُّمْعَةِ فِي دِينِكَ حَتَّى يَكُونَ عَمَلِي خَالِصاً لَك‏»

امشب چون چند دقیقه دیرتر شروع کردیم چند دقیقه دیگر بخوانیم.

«اللَّهُمَّ أَعْطِنِي بَصِيرَةً فِي دِينِكَ وَ فَهْماً فِي حُكْمِكَ وَ فِقْهاً فِي عِلْمِكَ وَ كِفْلَيْنِ مِنْ رَحْمَتِك‏»

اینها سؤال است، اگر کلام امام است امام بلد هست چه حرفی بزند و چه بخواهد. اللَّهُمَّ أَعْطِنِي بَصِيرَةً فِي دِينِكَ، دین، این دین بر حق که دین اسلام است که مکتب اهل بیت علیهم السلام و الصلاة است، این دین اول مرکب از مبانی اعتقادی صحیح، دوم از اعمال و عبادات صحیح، سوم از تقوا و اخلاق و صفات حسنه است. به من بصیرت بده خدایا مبادا از نظر اعتقادی در شبهه بیافتم، از نظر عملی، از نظر اخلاقی در شک و شبهه بیافتم، در این زمان که دشمنان دارند بر علیه این دین و مذهب کار می‌کنند، خدایا مرا ثابت قدم بدار، شبهات مخالفین و دشمنان در من اثر نگذارد، اعطنی بصیرة فی دینک، چنان این دین را من معتقد باشم و عمل بکنم که اگر اولین و آخرین جمع بشوند و بخواهند مرا خراب بکنند، بخواهند مرا برگدانند، بخواهند مرا متردد کنند، به شک بیاندازند نتوانند، اعطنی بصیرة فی دینک وَ فَهْماً فِي حُكْمِكَ وَ فِقْهاً فِي عِلْمِكَ، ما علم داریم و فقه داریم، فقه بالاتر از علم است، «فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّين  وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُون‏‏» تفقه در دین از ما خواسته شده است، و تفقه بالاتر از علم است. و فقها فی علمک وَ كِفْلَيْنِ مِنْ رَحْمَتِك‏، رحمتی که از تو می‌خواهم دو برابر باشد، این اشاره است به یک آیه در سوره‌ی حدید، چون کلمات اهل بیت علیهم الصلاة و السلام در خیلی از موارد به آیات قرآن مجید اشاره است، در سوره‌ی حدید «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ آمِنُوا بِرَسُولِهِ يُؤْتِكُمْ كِفْلَيْنِ مِنْ رَحْمَتِه‏ وَ يَجْعَلْ لَكُمْ نُوراً تَمْشُونَ بِهِ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحيم‏» چقدر لطیف است، ما در حرکتمان احتیاج به نور داریم، می‌شود انسان در تاریکی حرکت بکند؟ احتیاج به نور داریم نوری که خدا بدهد می‌خواهیم در این مسیر قدم برداریم به نور خداوند متعال، «نورهم بین ایدیهم».

«وَ وَرَعاً يَحْجُزُنِي عَنْ مَعَاصِيك‏»

ورع بالاتر از تقوا است، نگاه بکنید همه می‌گویند و در کتب نوشته شده است، ورع بالاتر از تقوا است، تقوا اجتناب از محرمات است، ورع اجتناب از محرمات و مشتبهات است. انسان شک و شبهه دارد این چیزی که الان در بازار است چطور است بخرم؟ ورع می‌گوید نخر. آن غذایی که در خانه‌ی فلانی است آدم شک می‌کند، شبهه دارد، ورع می‌گوید نخور، سر آن سفره ننشین. سخت است؟ بله سخت است. وَ وَرَعاً يَحْجُزُنِي عَنْ مَعَاصِيك‏. انسان اگر ورع داشته باشد این ورع حاجز می‌شود، مانع می‌شود از معصیت، روایت زیاد داریم ما طلبه‌ها در کتاب رسائل روایات باب احتیاط و برائت را که می‌خوانیم در آنجا روایات زیادی است که اگر انسان از دور این زمینی که دور آن سیم خاردار کشیده‌اند اگر دوری کند از این زمین در آن زمین واقع نمی‌شود. من حاول الحماء اوشک ان یقع فی الحماء. انسان اگر فاصله گرفت از آنجاهای شبهه‌ناک دیگر وارد آن محیط حرام نمی‌شود. وَ وَرَعاً يَحْجُزُنِي عَنْ مَعَاصِيك‏.

«وَ بَيِّضْ وَجْهِي بِنُورِكَ وَ اجْعَلْ رَغْبَتِي فِيمَا عِنْدَكَ وَ تَوَفَّنِي فِي سَبِيلِكَ وَ عَلَى مِلَّةِ رَسُولِكَ صَلَوَاتُكَ عَلَيْهِ وَ آلِه‏»

بقیه‌ی دعا را ان شاء الله فردا خواهم گفت که خاتمه‌ی مجلس ما است.

و صلی الله علیه و آله الطاهرین.

Facebook
Twitter
LinkedIn
Telegram
WhatsApp
مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *