مرکز حقایق اسلامی

چکیده

دلیل عقلی با استفاده از استدلال منطقی، خصوصاً به نحو شکل اول قیاسات، یکی از مهم‌ترین اسباب اطمینان و آرامش قلبی بشری می باشد، چون عقل معیار و ملاک سنجش بسیاری از امور غیر حسّی است.

معجزه به عنوان امر خارق العاده ای که همراه با ادعای نبوّت یا امامت باشد در حالی که دیگران از انجام مثل آن ناتوان باشند، خود دلیلِ عقلی بر صدق مدعای گوینده اش است. البته به شرط اینکه ما حُسن و قُبح را عقلی بدانیم، نه شرعی.

در بخش اول این مقاله، چگونگی دلالت معجزه بر نبوّتِ مدعی آن، توضیح داده شده و در بخش دوم به اثبات معجزه شَقُّ القَمَر به عنوان یکی از معجزات قطعی نبیّ اکرم صلی الله علیه و آله و سلم پرداخته شده است.
روش این مقاله، توصیفی تحلیلی بوده و در آن از منابع کتابخانه‌ای استفاده شده.

نتیجه این تحقیق، شکل اول از استدلالات منطقی بدست آمد که در ذیل بدان اشاره می شود:

مقدمه اول: (کبری) به شهادت تاریخ، حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم به همراه ادعای نبوّت معجزه ی شَقُّ القمر را انجام داده است. مقدمه دوم: (کبری) هر کس که معجزه داشته باشد، او صادق است عقلاً.

نتیجه: پس حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم پیامبر است عقلاً.

واژگان کلیدی: معجزه، کلام، شیعه، شقّ القمر، پیامبر، شکافتن ماه

مقدمه

گزاره اول: عبودیت هدف آفرینیش؛ یقیناً آفرینش خلق توسط خداوند حکیم دارای هدف و غرض بوده است،

چنانچه خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید: وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ[۱]

یعنی غایت و هدف نهایی خداوند از خلقت انسان و جنّ، بندگی  و اطاعتِ مطلق از دستورات و نهی های خداوند است.

عبودیت و بندگی به معنای تسلیم بودن و نهایت خضوع است، که منجر به اطاعت می‌گردد.[۲]

کاربرد کلمه «عبادت» بر دو قسم است:

  1. تسخیری [تکوینی] که در مورد همه موجودات صدق می‌کند و همه بنده خدایند.
  2. اختیاری.[۳]

گزاره دوم: معرفت مقدمه عبودیت؛ و این عبودیّت و اطاعت اختیاری از اوامر و نواهی خداوند جز با شناخت و معرفت بدست نمی آید.

امام حسین علیه السلام بر اصحابشان وارد شدند و فرمودند: ای مردم! قطعا خداوند متعال بندگان را نیافریده است مگر برای اینکه او را بشناسند؛ پس هنگامی که او را شناختند، او را می‌پرستند؛ و هنگامی که او را پرستیدند، با پرستش او از بندگی غیر او احساس بی‌نیازی می‌کنند. شخصی گفت: یَا ابن رسول الله! پدر و مادرم فدایت! معرفت خدا چگونه است؟ فرمود: مردم هر زمانی، امامی را که اطاعتشان بر ایشان واجب است، را بشناسند.
توضیح: اگر مردم امامی را که خدا معیّن کرده، از این جهت که خدا او را معیّن کرده، بشناسند و آنگاه به همین جهت، از او اطاعت کنند، چون او از جانب خداست و فقط دستورات خدا را به آنها ابلاغ می‌کند، آنها حقیقاً خدا را عبادت و اطاعت کرده‌اند.[۴]

گزاره ی سوم:ضرورت معجزه؛ معرفت و شناخت جز از راه حجت الهی امکان پذیر نبوده و نخواهد بود.

چنانچه مرحوم کلینی از بريد عجلى  روایت می‌کند که او مى‌گويد:شنيدم امام باقر عليه السّلام مى‌فرمودند:

به وسيله ما خدا پرستیده شد و به وسيله ما خدا شناخته شد و به وسيله ما خدا يگانه دانسته شد، و محمد پرده‌دار خداى تبارک و تعالى است.[۵]

و تنها راه شناخت حجّت الهی، متوقف برارائه ی معجزه از جانب آن حجّت است.  و به جهت همین معجزه مردم نبیّ را از مُتَنبّی و مهدی را از متمهدی باز می شناسند.

تحریر عقلی گزاره های فوق: اگر بخواهیم این گزاره ها را بصورت عقلی و بدون استفاده از نقل تبیین نماییم، اینگونه تقریر می‌کنیم:

  1. ما بالوجدان علم داریم به اینکه، ما نبودیم و بعد وجود یافتیم.
  2. و آن وجودی که ما را ایجاد نمود از دو صورت خارج نیست:

الف: یا خودش همچون ما نیازمند به موجِد و محدِث دارد ( ممکن الوجود است).

ب: یا نیازمند به موجِد و محدِث ندارد ( واجب الوجود است).

صورت (الف) درست نیست، زیرا یا به دور و یا به تسلسل ختم می شود و دور و تسلسل  نیز عقلاً محال بوده و باطل هستند.

پس از ابطال صورت (الف)، صورت (ب) متعین می شود.

  1. بعد از نظر و تامل در خلق( اعمّ از آیات انفسی و آفاقی) پی به نظم بی بدیل عالم می بریم و در اینجا یقین به حکیم بودن خالق عالم می بریم.
  2. یقیناً، خالقِ حکیم بدون اراده نبوده و نیست.

از مرید بودن خداوند پی می بریم به اینکه اموری در عالم هست که مورد علاقه اوست و ما باید آن کارها را انجام دهیم و باز اموری دیگر نیز وجود دارد که مورد اکراه اوست و ما باید از آن امور اجتناب نماییم.

این یعنی: ما از جانب آفریدگارمان ملکلَّف به انجام یا ترک کارهایی هستیم.

  1. از آنجایی که دانستیم ما مکلف هستیم و می بایست طبق اراده ی آفریدگار عالم در این دنیا عمل نماییم، ناگزیر به دانستن تکلیف خود هستیم. تا با عمل به تکلیف خودمان، دفع ضرر محتمل و شکر مُنعِم را انجام داده باشیم. زیرا هر دوی اینها وجوب عقلی دارد.
  2. خداوند متعال از باب لطف، حجّت هایی را به سوی خلق فرستاده تا آنان از اراده ی الهی و تکالیف بندگان خبر آورند.
  3. بعد از اینکه ضرورت ارسال رسل و انزال کتب مشخص شد. سؤال اصلی اینجاست؛ مردم چگونه نبیّ واقعی را که از جانب خداوند متعال برای هدایت انسان ها فرستاده شده است از مُتنبّی(کسی که به دروغ ادعای پیامبری می‌کند) تشخیص و تمییز دهند؟

در پاسخ به این پرسش دو راه عقلی وجود دارد:

الف: ارائه ی معجزه از سوی مدعی نبوت.

ب: خبر دادن پیامبر یا امام قبلی که نبوت یا امامتش ثابت است عقلاً.

نکته: البته راه دوم نیز به راه اول بازمی‌گردد.

ناگفته نماند که برای شناخت امام و پیامبر در کتب روائی علائم و نشانه های دیگری نیز برشمرده اند، به نظر قاصر نگارنده همه ی آنها زیر مجموعه و جزء مصادیق معجزه شمرده می‌شوند.

از آنجایی که این مقاله در پی بازخوانی معجزه در منابع کلامی شیعه است، فلذا به تبیین و بررسی مورد (الف) می پردازد که گفته شد تنها راه شناخت نبی یا امام است.

بخش اول: باز خوانی معجزه از منابع کلامی شیعه

فصل اول: مفهوم شناسی معجزه

معجزه در لغت

معجزه در لغت از ماده ی (عجز) به معنای پایان و بُن یک چیزی است، راغب اصفهانی در مفردات خود می‌نویسد: عجز در قرآن کریم سوره ی قمر آیه ۱۹ و ۲۰ نیز به همین معنا بکار رفته است.

اما ابن منظور (م ۱۴۱۴ه) و فراهیدی (م ۱۴۱۰ه)  و ابن فارس ( م ۳۹۵خ) این ماده را دارای دو معنا می دانند: ۱. انتهای یک شیء.       ۲. ضعف.[۶]

دیگران نیز در تعریف عجز: از دست رفتن چیزی، ناتوان بودن یا یا ناتوان نمودن فردی را تعبیر نموده اند.

مصطفوی نیز اصل ریشه ی این واژه را به آنچه در برابر قدرت قرار می‌گیرد (ضعف) باز می گرداند و معتقد است (عجز) در انتهای یک چیز بدان علت است که ضعف بر آن غلبه می یابد و آن چیز شادابی و تحرّک خود را از دست می‌دهد.

پس به نظر می رسد که بقیه ی معانی نیز به همین معنا برگردد.

معجزه در اصطلاح متکلمان

به زبان ساده می توان معجزه را چنین تعریف نمود:

مُعْجزه یعنی انجام کار خارق‌العاده ای که مطابق با ادعا باشد، برای اثبات نبوّت یا امامت که با تحدی و عدم معارضه همراه است. و در این میان، تفاوتی ندارد  بین اینکه مدعی، فعلِ غیِر معتاد را انجام دهد مثل تبدیل عصا به اژدها و یا اینکه نفی کند آنچه را که مطابق عادت است مثل اینکه فرد قدرتمندی را از برداشتن کوچک‌ترین شیءای منع کند.[۷]

سید مرتضی (م ۴۳۶ ه) در تعریف معجزه به اوصافی اشاره می‏کند که عبارتند از:

خارق عادت بودن، مطابق دعوی نبوت بودن، متعذر بودن برای مردم، فعل خدا بودن، و در این صورت معجزه دلالت بر صدق نبی می ‏کند.[۸]

شیخ طوسی(م ۴۶۰ ه)می ‏گوید: معجزه عبارت است از آنچه دلالت بر صدق کسی کند که آن را انجام می ‏دهد و فقط اختصاص به او داشته باشد و منظور از معجزه معنی لغوی آن یعنی عاجز کننده نیست.[۹]

 وی اوصاف و شرایط معجزه را عبارت می ‏داند از: فعل خدا بودن، ناقص عادت بودن، تعذّر انجام آن برای مردم، اختصاص داشتن به مدعی نبوت برای اثبات صدق او.[۱۰]

خواجه نصیر الدین طوسی معجزه را عبارت می ‏داند از ثابت کردن آنچه بر خلاف عادت است همراه با خرق عادت و مطابقت با دعوی نبی.[۱۱]

علامه حلی(م ۷۲۶ ه)می ‏گوید: معجزه امر خارق عادت است که همراه با تحدی می ‏باشد و شرط آن این است که فعل خدا باشد و مقصود از معجزه تصدیق نبی است.[۱۲]

و باز علامه حلی(م ۷۲۶ ه) در کتاب دیگرش می ‏گوید: معجزه می بایست ۵ شرط و ویژگی داشته باشد:

  1. مردمان زمان پیامبری که بر آن مبعوث شده اند از آوردن مثل آن ناتوان باشند.
  2. اینکه معجزه از جانب خداوند و یا به دستور الهی باشد.
  3. معجزه باید در زمان تکلیف باشد.
  4. آن امر خارق العاده فورا پس از ادعا واقع شود.
  5. معجزه آن فعل خارق عادت باشد.[۱۳]

 عبد الرزاق لاهیجی خوارق عادت همراه با دعوی نبوت را معجزه می ‏نامد.[۱۴]

مرحوم علامه مجلسی در مورد تعریف و شروط معجزه بیانی دارند که به جهت عدم اطاله آن را در پاورقی ذکر می‌کنیم.[۱۵]

ناگفته نماند که اصطلاح معجزه در قرآن و روایات، با نام های «آیه»، «بیّنه»، «برهان»، «سلطان»، «حجت» و … یاد شده است.

بررسی سیر تاریخی موضوع، نشان از استعمال و رواج «معجزه»، «اعجاز» و «خرق عادت» از سوی متکلمان در قرن‌های سه تا پنج هجری قمری دارد.[۱۶]

فصل دوم: تفاوت معجزه با اشباه خود

تفاوت معجزه با سحر

معجزه با تمرین و چیره دستی بدست نمی آید بلکه به واسطه قدرت الهی وجود پیدا می کند بر خلاف سحر و شعبده  که با ممارست و تمرین حاصل می‌شود، این تفاوت، از جهت منشا است.

تفاوت دوم این است که در معجزه احدی را توان آوردن مثل آن کار نیست بر خلاف سحر و امثال آن که چه بسا  ساحر دیگری بر فعل او معارضه نماید و حتی بهتر از او نیز انجام دهد.[۱۷]

تفاوت معجزه و ارهاص

ارهاص، وقوع کارهای خارق العاده پیش از ادعای نبوت به منظور زمینه‌سازی برای اعلام نبوت را گویند.[۱۸]
اما معجزه همراه با تحدی و ادعای نبوت است.[۱۹]

تفاوت معجزه با کرامت

به كارهاي خارق عادتی كه از غير پيامبر و امام سر زند، معجزه گفته نمی شود بلکه عنوان  كرامت بر آن اطلاق می شود.[۲۰] کرامت امری خارق العاده است که به خاطر تقرب در پیشگاه خداوند و صفای باطن از انسان صادر می شود، اما نه برای اثبات حقّ یا تحدّی و هدف اصلی از ارائه آن این نیست. اگر چه ممکن است حقّی با آن اتفاقاً ثابت شود.

البته کارهای خارق العاده امامان معصوم در صورتی که با ادعای امامت و تحدی همراه باشد را هم می توان معجزه نامید اما اگر کار خارق العاده همراه با تحدی نباشد کرامت خواهد بود.

صدور کرامت توسط اولیای الهی امری ممکن است که قطعاً به وقوع پیوسته؛ چنانچه خواجه طوسی می نویسد:

المسألة الخامسة في الكرامات‏؛ قصة مريم و غيرها تعطي جواز ظهوره على الصالحين.[۲۱]

مسئله پنجم در مورد کرامات است، داستان حضرت مريم عليها السلام و ديگران ثابت می کند که انجام کرامت به دست اشخاص صالح و متقی امکان دارد.

صاحب البيان في تفسير القرآن گستره ی واژه ی معجزه را وسعت داده  و مي فرمايد:

 معجزه در اصطلاح اين است كه شخصی ادعای منصبی از مناصب الهی نمايد و به وسيله آن يکی از قوانين طبيعت را نقض کند که ديگران از آن عاجز باشند و اين عمل شاهدی برای راستی ادعايش باشد.[۲۲]
بنابراين عموميتی كه ايشان در تعریف به کار بردند که هر منصب الهی باشد، شامل نوّاب و سفرای امام معصوم عليه السلام نيز می‌شود، چنان که شيخ مفيد در کتاب اوائل المقالات بدان تصريح کرده، می‌فرمايد:

و أقول إن ذلك جائز لا يمنع منه عقل و لا سنة و لا كتاب و هو مذهب جماعة من مشايخ الإمامية …[۲۳]

به نظر من ( شیخ مفید) ظهور معجزات به دست غیر انبیاء و ائمه امکان دارد و هيچ مانعی چه عقلی و چه در کتاب و سنت نمی يابيم و این نظر عده ای از بزرگان امامیه است و…

اما به نظر می رسد معجزه با این دایره وسیع دیگر با کرامت فرقی نداشته باشد و از مفهوم اصطلاحی خود خارج شده است. در حقیقت معجزه اصطلاحی که برای اثبات راستگویی پیامبران در ادعای نبوت صورت می‌گیرد در آن قید ادعای نبوت اهمیّت دارد و همین قید آن را از کرامت جدا می‌کند.

از طرفی هر راست گويی برای اثبات مدعای خودش نياز به معجزه ندارد، بلکه معجزه فقط برای اثبات مدعای مقام نبوّت است،… تفاوتی که پيامبر خدا از سايرين دارد اين است که بايد همراه ادعای نبوّتش معجزه داشته باشد.[۲۴]
سؤال: آیا می‌توان به کارهای خارق عادت که به دست اهل بیت علیهم السلام صادر می شود معجزه اطلاق نمود؟

پاسخ: اگر کارهای خارق العاده امامان و حجت های الهی با ادعای امامت همراه باشد، آنها را معجزه می‌نامیم. بخاطر این است که امامان جانشینان پیامبران هستند و خصوصیات معجزه که برای مشخص شدن راستگو از دروغگو در امر خطیر حجة الله بودن است، در مورد آنها نیز صدق می کند؛ چنانکه در روایتی ابوبصير از امام صادق(عليه السلام) سؤال کرد:

لِأَيِّ عِلَّةٍ أَعْطَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْبِيَاءَهُ وَ رُسُلَهُ وَ أَعْطَاكُمُ الْمُعْجِزَةَ فَقَالَ لِيَكُونَ دَلِيلًا عَلَى صِدْقِ مَنْ أَتَى بِهِ وَ الْمُعْجِزَةُ عَلَامَةٌ لِلَّهِ لَا يُعْطِيهَا إِلَّا أَنْبِيَاءَهُ وَ رُسُلَهُ وَ حُجَجَهُ لِيُعْرَفَ بِهِ صِدْقُ الصَّادِقِ مِنْ كَذِبِ الْكَاذِب‏.

به چه دليلی خداوند عزوجل به پيامبران، فرستادگانش و شما معجزه اعطا کرده است؟

 امام فرمود: تا دليلی قاطع بر صدق معجزه گران باشد. معجزه نشانه اي از سوی خداست مخصوص به انبيا و رسل و حجت های خدا بر روي زمين، تا راستی راستگو از دروغگو جدا گردد.[۲۵]

اما در غیر این امور نیازی نیست هر راست گويی برای اثبات مدعای خودش معجزه بیاورد. بنا بر این کرامت و معجزه از جهت منشأ مشترک اند و هر دو لطف الهی است ولی از جهت اینکه آورنده معجزه ادعای نبوت یا امامت دارد بر خلاف آورنده ی کرامت که هیچ گونه ادعایی ندارد از همدیگر جدا می شوند.

فصل سوم : ضرورت و فائده و اقسام اعجاز

ضرورت معجزه

تمامی پیامبران الهی، معجزه‏ایی داشتند تا به وسیله آن بتوانند راستی ادعای نبوت خویش را برای مردم اثبات نمایند. و در قرآن به معجزات انبیای سلف مکرّر اشاره شده است.

همه متکلمان پس از بیان لزوم بعثت انبیاء به طریق شناخت صدق مدعی نبوّت توجّه کرده‏ اند و تنها راه برای این شناخت را، آوردن معجزه از سوی نبی دانسته‏ اند.

کلام خواجه و علامه حلی:

از با ب نمونه محقق طوسی و علامه حلی، تنها راه تشخص پیامبر را آوردن معجزه از جانب ایشان بیان می نمایند.

المسألة الرابعة: فی الطریق إلی معرفة صدق النبی. قال: و طریق معرفة صدقه ظهور المعجز علی یده…

أقول: لما ذکر صفات النبی وجب علیه ذکر بیان معرفة صدقه و هو شیء واحد و هو ظهور المعجز علی یده.[۲۶]

کلام مرحوم سید عبد الحسین طیّب:

اما صاحب کتاب کلم الطیب، طرق اثبات نبوت شخصی که مدعی نبوت است را، سه راه بیان می‌کند:

اول: از راه معجزه.

دوم: پیامبری که نبوتش مسلم است به پیامبری او خبر دهد. به طوری که احتمال غیر او نرود، زیرا پیامبری که نبوتش ثابت شد عصمت او نیز ثابت می شود و محال است دروغ از وی صادر شود آن هم دروغی که موجب اغواء و گمراهی جمع کثیری از مردم شود. بنابراین اگر به نصّ  قطعی پیا مبری خبر داد نبوتش ثابت می‌شود.
سوم: معصومی که عصمت او ثابت است به پیامبری او خبر دهد به بیانی که در طریق دوم ذکر شد.[۲۷]

اشکال به کلام مرحوم طیب:

به مرحوم طیب عرض می کنیم، که راه سوم که بیان نمودید به راه دوم باز می‌گردد اگر نگوییم که راه دوم و سوم یکی است. و راه دوم نیز به اولی باز می‌گردد. فلذا، یقیناً تنها راه شناخت نبی منحصر در معجزه است. چنانچه بزرگان علماء علم کلام در کتاب های  خود مقرر نموده اند.

فائده ی معجزه

معجزه برای پیامبر و امام، دلیل محکم و استدلالی متقن است که آنان حجت الهی هستند و برای ابلاغ اراده ی الهی از جانب خداوندی که خالق عالَم است فرستاده شده‌اند.

برای مردم نیز اطمینان و آرامش خاطر آنان را فراهم می‌کند، به طوری که هر کسی که معجزه ای از معجزات را مشاهده می‌کند یقین قلبی پیدا می‌کند که صاحب آن معجزه از جانب خداوند است.

خداوند نیز در روز قیامت توسط همین معجزه اتمام حجت خواهد نمود، چنانچه خداوند در قرآن کریم می‌فرماید:
لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ وَ يَحْيى مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَةٍ وَ إِنَّ اللهَ‌ لَسَميعٌ عَليمٌ[۲۸]

تا آن‌ها كه گمراه مى‌شوند، از روى اتمام حجّت باشد و آن‌ها كه هدايت مى‌يابند، از روى دليل روشن باشد و به يقين خداوند شنوا و داناست.

صاحب تفسیر اطیب البیان ذیل این آیه شریفه می‌فرماید:

ادلّه‌ حقانيت‌ دين‌ اسلام‌ بسيار ‌است‌ بالاَخصّ‌ معجزات‌ صادره‌ ‌از‌ حضرت‌ رسالت‌ صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ و خصوصا قرآن‌ مجيد ‌که‌ اعظم‌ معجزات‌ ‌است‌.[۲۹]

انواع اعجاز

در منابع کلامی معجزه به انواعی تقسیم شده است. شهرستانی در کتاب نهایة الاقدام، معجزه را به دو نوع کلی تقسیم کرده است:

  1. منع معتاد، مثل: باز داشتن از حرکات اختیاری با وجود سلامت بنیه و آسان بودن آن عمل و مثال این نوع تیه بنی اسرائیل است و نیز داستان منع زکریا از سخن گفتن.
  2. اثبات غیر معتاد، مثل: اغلب معجزات انبیاء.[۳۰]

و باز می توان از جهتی دیگر معجزه را بر دو قسم تقسیم نمود:

  1. معجزه حسّی: کاری را گویند که به چشم دیده می‌شود.

مانند ناقه صالح، شق القمر و ردّ الشمس.

  1. معجزه عقلی: معجزه‌اى که با حواس ظاهرى قابل‌ درک نباشد و به بصيرت، بررسى و کاوش نياز داشته باشد. اين ويژگى در معجزه‌هاى کلامی، همانند قرآن وجود دارد.

و باز می توان معجزه را بر دو قسم تقسیم نمود:

  1. معجزه ی جاوید، همچون قرآن کریم
  2. معجزات غیر جاویدان. همچون شقّ القمر و…

فصل چهارم: پیشینه ی معجزه پژوهی

غالب متکلمان شیعه و عامی در مبحث نبوت، اعجاز را به بحث و بررسی گذاشته اند.

علاوه بر اینها برخی از بزرگان نیز در مورد اعجاز تک نگارهایی از خود به یادگار گذاشته اند و امروزه نیز برخی از علما در موضوع معجزه مقالات فراوانی نگاشته اند.

احصاء همه ی اینها نیازمند به مقاله ی دیگری است، فلذا در این مقاله تنها از باب نمونه به چند مورد اشاره می‌شود:

  1. جستارهای اعتقادی (معجزه)، جامع این اثر در مقدمه بیان می‌کند:

در این کتاب ۲۰ مورد مقاله  از مجموعه مقالات که راجع به معجزه نگاشته شده از میان ۱۱۵ مقاله ی قویم…. گرد آوری شده است.

  1. در پرتال جامع علوم انسانی ۱۳۳ مورد مقاله در مورد معجزه وجود دارد.[۳۱]

کتب معاجز

مدینه المعاجز، نویسنده سید هاشم بحرانی

منتهی الآمال، نویسنده حاج شیخ عباس قمی

اثبات الهدی بالنصوص و المعجزات، نویسنده شیخ حرّ عاملی

الثاقب فی المناقب، نویسنده ابن حمزه طوسی

القطره، نویسنده سید احمد مستنبط

الخرائج و الجرائح، نویسنده قطب الدین راوندی

مناقب آل ابی طالب، نویسنده ابن شهر آشوب

مائده منقبه، نویسنده فضل بن شاذان نیشابوری

مناقب، نویسنده  موفق بن احمد مکی خوارزمی

نوادر المعاجز، نویسنده محمد بن جریر طبری

بصائر الدرجات، نویسنده محمد بن حسن صفار قمی

بحار الانوار در برخی از مجلدات، نویسنده علامه مجلسی

فصل پنچم: نوع دلالت معجزه بر نبوت(نحوه دلالت معجزه بر صدق ادعاى آورنده‏ اش)

 متکلمان دلالت[۳۲] معجزه بر صدق گفتار مدعی نبوت را  نوعى دلالت عقلى، به‏ نحو عملى دانسته اند.[۳۳]

به این صورت که عقل آدمى از کار دیگرى یا سکوت او کشف رضایت می‏ نماید. پس کسى که ادعاى پیامبرى دارد و این ادعایش در محضر خدا انجام می ‏گیرد و بعد براى اثبات ادعاى خود، کار خارق ‏العاده‏ اى انجام مى‌دهد که دیگران از مقابله با آن عاجزند، مسلماً این ‏کار او دلیل بر صدق گفتارش است، زیرا جارى کردن معجزه به دست کسى، به معناى تأیید کار اوست و اگر مدعى نبوت دروغ‏گو باشد، خداوند نباید به دست او، آن کار خارق ‏العاده را جارى کند، وگرنه دروغ‏گو را عملاً تایید کرده که در نتیجه، موجب گمراهى مردم است.

و چنین استدلالی، قبول حسن و قبح عقلی را می طلبد که شیعه قائل به آن است اما اشاعره که حسن و قبح را عقلی نمی دانند در شناخت نبی از متنبی درمانده می‌مانند.[۳۴]

صاحب کلم الطیب نیز دلالت معجزه را بر صدق مدعی نبوت چنین بیان می‌کند:

وجه استدلال به معجزه بر نبوت پیامبران اینست که چون اعطاء معجزه بدست شخص دروغگو عقلا قبیح است، زیرا موجب اغواء و گمراهی خلق و اغراء بقبیح می شود، و به مقتضای عدل و حکمت محالست از خداوند صادر گردد بنابراین هرگاه شخصی که واجد صلاحیت است مدعی نبوت شد و بر طبق آن معجزه اقامه نمود به صدق او یقین حاصل می شود چه اگر دروغگو بود خداوند بدست او معجزه عطا نمی‌فرمود.[۳۵]

تتمّه: معجزه و جهان علیّت

سؤال: آیا معجزه ناقض  قانون علیت است؟

پاسخ: در پاسخ به این پرسش می توان گفت: معجزه، وقوع رخدادی برخلاف عادت است اما بدون علت نیست؛ علت آن یا طبیعی ناشناخته است یا فراطبیعی یا ترکیبی از هر دو.

پس بنابراین در معجزه، اصل علیت نقض نمی‌شود بلکه عادت ذهنی ما در پیدایش یک پدیده نقض می‌شود.[۳۶]

بخش دوم: شقّ القمر

فصل اول: مفهوم شناسی

شَقُّ القمر در لغت

در لغت نامه ی دهخدا چنین آمده است: شق . [ ش َق ق ] (ع اِ) کوفتگی . (منتهی الارب ). کوفتگی و ترک . ج ، شُقوق . (از أقرب الموارد) (ناظم الاطباء). شکاف و چاک و رخنه و درز. (ناظم الأطباء). شکاف… .

در فرهنگ عمید نیز شق /šaq[q]/ را اینگونه ترجمه نموده است: (اسم مصدر) [عربی: شقّ]

  1. پاره کردن؛ شکافتن؛ دریدن.
  2. متفرق ساختن.
  3. (اسم) [جمع: شُقُوق] چاک؛ شکاف.
  4. (صفت) جای شکافته و دریده.
  5. (اسم) نصف از هر چیز.
  6. (اسم) صبحدم.

ابن فارس نیز بعد از آنکه حروف اصلی آن را شین و قاف معرفی می‌کند معنای آن را رخنه و شکاف در چیزی عنوان می کند و بقیه ی معانی را استعاره می داند.[۳۷]

فیومی نیز بعد آن که حروف اصلی (ش ق ق) را بیان می‌کند این فعل را متعدی به نفسه می‌داند که این فعل از باب قَتَلَ یَقتُلُ  می‌باشد. این ماده معانی مختلفی دارد از جمله اینکه (الشِّقُ ) بالْكَسْر به معنای نصف چیز است.
و زمانی که گفته شود (انْشَقَ ) الشَّىْءُ  یعنی (انْفَرَجَ فِيهِ فُرْجَة ٌ)  شکافته شد در آن شکافی.[۳۸]

(قمر) نیز در زبان عربی به معنای ماه است.

پس بنابراین، شقُّ القمر به معنای شکافته شدن ماه، نصف شدن آن می‌باشد.

شقّ القمر در اصطلاح

شکافتن ماه از وسطش توسط پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله  که به درخواست مشرکان و کافران مکه بود و معجزه ایشان برای اثبات حقانیت ادعای نبوت اش شمرده می شود را (شق القمر) می گویند.

فصل دوم: پیشینه ی بحث

کتب

کتاب‌هایی که راجع به موضوعِ (شقّ القمر) نوشته شده عبارتند از:

  1. إثبات شق القمر و جواب منكريه من النصارى‌؛ للمولى محمد تقي بن محمد حسين الكاشاني نزيل طهران و المتوفى بها حدود سنة ۱۳۱۶ فارسي كما في فهرس تصانيفه و يأتي برهان شق القمر.[۳۹]
  2. برهان شق القمر و رد النير الأكبر؛ للمولوي السيد أبي القاسم بن الحسين بن النقي الرضوي القمي اللاهوري صاحب لوامع التنزيل المتوفى (في ۱۴ محرم سنة ۱۳۲۴) ألفه للنواب ناصر علي خان سنة ۱۲۹۶
    و طبع سنة ۱۳۰۱ و هو عربي على خلاف جل تصانيفه الفارسية أو الأردوية مرتب على مقدمه و مقصدين و خاتمة أثبت فيه إعجاز شق القمر ثم رد الشمس لأمير المؤمنين ع مرتين و تكلم الشمس معه على ما ورد في الأحاديث الشريفة.[۴۰]
  3. كشف الأثر في إثبات شق القمر؛ للحاج شيخ محمد صادق الملقب بفخر الإسلام الأرومي، المتوفى قرب ۱۳۳۰ يظهر من بيان الحق له إنه مطبوع ثم رأيت المطبوع على الحجر بطهران.[۴۱]
  4. ردّ الشمس و انشقاق القمر؛ للسيّد أبي القاسم بن الحسين الرضوي القمي الكشميري المولد اللاهوري ت ۱۳۲۴ ، طبع سنة ۱۲۹۶هـ ق.[۴۲]
  5. شق القمر؛ لأبي القاسم ابن الحسين‌ بن التقي الرضوي. تقدم بعنوان: برهان شق القمر.
  6. شق القمر (رسالة)؛ لرفيع الدين.آكره: ۱۲۶۸ ه، ۱۶ ص، ۲۱ سم حجرية. ش ۴۷۷۷
  7. شق القمر؛ لصائن الدين علي بن محمد تركه‌، حول معجزة شق القمر للرسول (ص)، بالفارسيّة.[۴۳]
  8. شق القمر؛ للشيخ محمد تقي بن محمد حسين الكاشاني‌، في الجواب على بعض النصارى المنكرين له.[۴۴]
  9. شق القمر. للشيخ محمد صادق فخر الاسلام الارومي. يأتي بعنوان: كشف الأثر في اثبات شق القمر.
  10. شق القمر لمعجزة سيد البشر؛ لعبد اللّه مولوى.[۴۵]
  11. رسالة في إثبات شق القمر و إبطال البراهين الحكمية. (بالفارسيّة)؛ للشيخ رفيع الدين بن ولي اللّه الدهلوي.[۴۶]
  12. برهان شقّ القمر و ردّ النّير الأكبر؛ للسّيّد أبي القاسم تقي بن حسين الرضوي القمي اللاهوري ت ۱۳۲۴ هـ ق.لاهور: ۱۳۰۱ ه، حجرية.[۴۷]
  13. برهان معراج و شقّ القمر (بالفارسيّة)؛ لمحمّد عليّ صالح غفاري. طهران: ۱۳۶۰ ش، ۱۶۰ ص.[۴۸]
  14. رسالة في معجزة شق القمر، بالفارسية؛ لخواجه صائن الدولة.[۴۹]
  15. اثبات شقّ القمر و جواب منكرية من النصارى‌ (بالفارسيّة)؛ لمحمّد تقي بن محمّد حسين الكاشاني ت ۱۳۱۶ هـ ق.[۵۰]
  16. شق القمر و رد الشمس. (بالفارسيّة)؛ لمير أبو الفتح دعوتي. قم: مطبعة حكمت، ۱۳۴۸ ش، ۸۴ ص.[۵۱]
  17. كشف الأثر في اثبات شق القمر؛ للشيخ محمّد صادق بفخر الاسلام الارومي ت ۱۳۳۰ ه.
    طهران: حجرية.[۵۲]
  18. رفع الشقاق عن إعجاز الانشقاق (حول معجزة شق القمر)؛ لوكيل أحمد السكندرپوري.[۵۳]
  19. شق القمر و رد الشمس. (بالفارسيّة)؛ لمير أبو الفتح دعوتي.[۵۴]
  20. مجموعة اثبات الظفر في عظمت معجزة شق القمر؛ لأحمد علي مولوي. مدارس: مطبع مظهر العجائب، ۲۸۰ هـ ق.[۵۵]
  21. مثنوي معجزه شق القمر مع نغمه توحيد (بالأردو)؛ لفارغ ياور محمّد. بمبئي: چندري پريس، ۱۲۹۷ هـ[۵۶]
  22. نظم الدرر في سلك شق القمر؛ لعبد الحكيم بن أمين اللّه اللكهنوي. مطبع بخش خان لكهنوي، ۱۲۷۸ هـ ق. أنظر: الثقافة الاسلامية في الهند ۲۴۱، قاموس الكتب ۱/ ۷۶۸.[۵۷]
  23. تذكرة شق القمر (بالأردو)؛ لنجف عليخان. مطبوع.[۵۸]
  24. مزيل اللبس في مسألتي شق القمر و ردّ الشمس،الموسوي، محمد مهدي السيد حسن، قم، دلیل ما، ۱۳۸۹ ش
  25. معراج، شق القمر، مكارم شيرازي، ناصر، قم، نسل جوان، ۱۳۷۱ش.
  26. کتاب شق القمر و رد شبهات پیرامون آن، محقق: وزیر احمد عظیمی بی نا، بی تا.
  27. من هم الذين شهدوا معجزة شق القمر ؟؛ بقلم: مركز الرصد العقائدي. بی نا، بی تا.

مقالات

پس از جستجوی  تنها به ۲ مورد مقاله در مورد معجزه ی شقّ القمر در سایت پرتال جامع علوم انسانی دست یافتم:[۵۹]

  1. داستان شق القمر؛ نویسندگان: سید هاشم رسولی محلاتی. منبع: پاسدار اسلام آبان ۱۳۶۷ شماره ۸۳.[۶۰]
  2. شق القمر در ترازو؛ درجه مقاله: علمی-پژوهشی؛ نویسنده: محمد بهرامی؛ منبع: علوم قرآن و حدیث سال چهل و ششم بهار و تابستان ۱۳۹۳ شماره ۹۲.[۶۱]

فصل سوم: روایات معاجز النبی و شقّ القمر

صاحب کفایه الموحدین در مورد  تعداد معاجز انبیاء الهی

مُتکلّم عالیقدر شیعه مرحوم سیّد إسماعیل طبرسی نوری در هنگام بیان ادله ی دالّ بر إثبات صانع تعالیٰ می‌فرماید:

معجزاتی که از همه پیامبران و اوصیای ایشان صلوات الله عليهم ظاهر گردید، مانند عصا را اژدها کردن و دریا شکافتن و مُرده زنده کردن و شقّ القمر نمودن و امثال آن که البته مجموع معجزاتی که از آنها صادر شده است، زیاده از پانصد هزار معجزات و خوارق عادات است، و بر هر عاقلی ظاهر است که همه اینها فوق طاقت بشر است.[۶۲]

بیان محدث قمی در مورد معجزات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله

حاج  شیخ عباس قمی راجع به کثرت معجزات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله  چنین بیان می‌کند:

بدان که از برای حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله و سلّم معجزاتی بوده که از برای غیر آن حضرت از پیامبران دیگر نبوده و نظیر معجزات جمیع پیامبران از آن حضرت به ظهور آمده است و ابن شهر آشوب نقل کرده که تعداد چهار هزار و چهارصد و چهل مورد معجزات آن حضرت بوده که سه هزار مورد از آنها ذکر شده است.[۶۳]

فقیر گوید: جمیع اقوال و اطوار و اخلاق آن حضرت معجزه بود خصوص اِخبار آن حضرت به غائبات و آن معجزاتی که قبل از ولادت آن حضرت و در حین ولادت شریفش ظاهر شده … و اقوی و ابقی از همه معجزات آن حضرت، قرآن مجید است که از اتیان به مثل آن تمامی فُصحا و بلغا عاجز گشتند و بر عجز خود گردن نهادند.[۶۴]

و همان طور که می دانید  قرآن کریم که معجزه ی خالده پیامبر بر تمام بشر تا روز قیامت است از وقوع معجزه ی شق القمر خبر داده است. چنانچه خواهد آمد.

بیان علامه حلی در مورد معجزات نبوی

علامه حلی در موضوع اثبات نبوت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله چنین بیان می کند:

حضرت محمد صلی الله علیه و آله پیامبر است. زیرا؛ اولاً: ادعای نبوت نموده است.

ثانیاً: همراه با ادعای نبوت معجزه نیز آشکار نموده است.پس ایشان صادق هستند.

اما قضیه ی اول، بدهی و آشکار بوده و نیازی به استدلال ندارد.

اما قضیه ی دوم، زیرا قرآن که معجزه ایشان است را اظهار نمود. و همین قرآن فصحاء و بلغاء عرب را به تحدی خوانده و آنان از آوردن به مثل قرآن عاجز ماندند. و برای همین به سراغ جنگ و رودرویی فیزیکی با اسلام برخواستند.
روشن است، اگر عرب ها توانایی آوردن به مثل معجزات پیامبر را داشتند هرگز راه سخت تر را که  جنگ بود

را انتخاب نمی کردند. برای اینکه معجزات فراوانی از جانب رسول خدا صلی الله علیه و آله آشکار شد؛ همچون دو نیم نمودن ماه و جاری نمودن آب از بین انگشتر خود، سیر نمودن خلق بسیار با طعام کم و…

و اگر نگوییم هر کدام از این معجزات به تواتر رسیده است قطعا همه ی اینها افاده ی تواتر را می نماید.[۶۵]

اقسام معجزات نبی مکّرم صلی الله علیه و آله

حاج شیخ عباس قمی  در منتهی الآمال معجزات نبوی را بر هفت قسم تقسیم نموده است:

نوع اول: معجزاتی که متعلّق به اجرام سماویّه است مانند شقّ قمر و ردّ شمس و…

نوع دوم: معجزاتی که از آن حضرت در جمادات و نباتات ظاهر شده مانند سلام کردن سنگ و درخت بر آن حضرت.

نوع سوم: معجزاتی است که در حیوانات ظاهر شده، مانند تکلّم کردن گوساله آل ذریح و دعوت او مردم را به نبوّت آن حضرت.

نوع چهارم: معجزات آن حضرت است در زنده کردن مردگان و شفای بیماران و معجزاتی که از اعضای شریفه آن حضرت به ظهور آمده مانند خوب شدن درد چشم امیرالمؤ منین علیه السّلام به برکت آب دهان مبارک آن حضرت.

نوع پنجم: معجزاتی که ظاهر شده از آن حضرت در کفایت شرّ دشمنان، مانند هلاک شدن مُستهزئین و دریدن شیر.

نوع ششم: معجزات آن حضرت در مستولی شدن بر شیاطین و جنّیان و ایمان آوردن بعض از ایشان.

نوع هفتم: معجزات حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله و سلم است در اخبار از مغْیبات.[۶۶]

داستان شق القمر

نقل داستان شق القمر توسط محدث قمی

قال اللّه تعالی: اِقْتربتِ السّاعةُ وانْشقّ الْقمرُ و اِنْ یروا آیةً یُعْرِضُوا و یقُولُوا سِحْرٌ مُسْتمِرُّ[۶۷]

یعنی: نزدیک شد قیامت و به دو نیم شد ماه و اگر ببینند نشانه ای  و معجزه ای، رو می‌گردانند و می‌گویند سِحْری است پیوسته.

اکثر مفسّران خاصّه و عامّه روایت کرده اند که این آیات وقتی نازل شد که قریش در مکّه از آن حضرت معجزه طلب کردند و حضرت اشاره به ماه فرمود، به قدرت حق تعالی به دو نیم شد.[۶۸]و[۶۹]

نقل علامه مجلسی در حیات القلوب

در حدیث معتبر از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام منقول است که :

چهارده نفر از منافقان که در عقبه خواستند حضرت رسول خدا صلی الله علیه و آله را هلاک کنند در شب چهاردهم ماه ذیحجه به نزد آن حضرت آمده گفتند : هر پیامبری را معجزه ی نمایانی بود، امشب از تو معجزه بزرگی می خواهیم . حضرت فرمود: چه معجزه ای می خواهند ؟ بگویید تا برای شما ظاهر کنم .

گفتند : اگر تو را نزد حق تعالی قدری هست امر کن ماه را به دو نیم شود. پس جبرئیل امین فرود آمد و گفت : یا محمد! خداوند عالمیان تو را سلام می رساند و می فرماید:

من همه چیز را امر کرده ام که مطیع تو باشند .

پس آن حضرت سر بسوی آسمان بلند کرد و امر نمود ماه را که : به دو نیم شو؛ پس ماه به دو نیم شد و آن حضرت برای شکر خدا به سجده رفت و شیعیان ما به سجده رفتند.

چون سر برداشتند گفتند : یا محمد! امر کن به حال خود برگردد ، حضرت امر کرد به حال خود برگشت و درست شد. گفتند : بفرما یک جانبش شق شود و جانب دیگر به حال باشد ، حضرت امر کرد چنان شد و سجده کرد و شیعیان ما سجده کردند.

منافقان گفتند: ای محمد! مسافران ما از شام و یمن می آیند از ایشان می پرسیم اگر در این شب دیده اند آنچه ما دیدیم باور می کنیم و اگرنه خواهیم دانست جادو کرده ای ؛ پس حق تعالی این آیات (آیات ابتدائی سوره قمر) را فرستاد.[۷۰]

وجبیر روایت کرده است که: چون مسافران ایشان آمدند و پرسیدند،همه گفتند:

ما نیز ماه را در آن شب چنین دیدیم که به دو نیم شد و باز بهم آمد.[۷۱]

ابن مسعود گفت : بخدا سوگند که دیدم کوه حرا در میان دو پاره ماه بود.[۷۲]

ضحاک روایت کرده است که ابوجهل گفت: این جادو است، می باید فرستاد و از اهل شهرهای دیگر سؤال کرد، پس خبر آوردند که اهل شهرهای دیگر نیز در آن شب ماه را چنین دیده اند؛ پس کافران گفتند: این جادوئی بوده است که در همه شهرها مستمر گردیده است.[۷۳]

در روایت دیگر وارد شده است که: شبی آن حضرت در حجر اسماعيل علیه السلام نشسته بود و کفار قریش در مجالس خود نشسته بودند به یکدیگر گفتند: امر محمد ما را عاجز کرده است و نمی دانیم که در باب او چه بگوییم؟ بعضی گفتند: جادو در آسمان کار نمی کند باید برویم و از او بخواهیم معجزه ای در آسمان بنماید، پس برخاسته به خدمت آن حضرت آمدند و گفتند: یا محمد! اینها که از تو می بینیم اگر جادو نیست علامتی در آسمان به ما آشکار نما چون ما می دانیم که جادو در آسمان مستمر نمی گردد؟حضرت فرمود:

این ماه را می بینید که در شب چهارده و تمام است؟ می خواهید معجزه را در ماه به شما بنمایم؟

گفتند: بلی؛

حضرت با انگشت معجز نما سوی ماه اشاره کرد، پس ماه به دو نیم شد نیمی بر بام کعبه افتاد و نیمی بر کوه ابو قبیس افتاد، پس گفتند: آن را به جای خود برگردان، حضرت اشاره فرمود هر دو نیم پرواز کردند و در هوا به یکدیگر پیوستند و در جای خود قرار گرفتند.

و چون این معجزه را دیدند به یکدیگر گفتند: برخیزید که سحر محمد در آسمان و زمین پیوسته و مستمر است.[۷۴]
در روایت دیگر مذکور است که: مقدار ما بين عصر تا شام ماه دو حصه بود و کافران می دیدند و می گفتند: سحری است مستمر.[۷۵]

و به سند معتبر از حضرت امام رضا علیه السلام  منقول است که: ماه در مکه به اعجاز حضرت رسول خدا صلی الله علیه و آله دو نیم شد، پس حضرت فرمود: گواه باشید.[۷۶]

لازم به ذکر است که مرحوم علامه مجلسی در دائره المعارف بزرگ حدیثی شیعه  یعنی بحارالانوار جلد ۱۷ کتاب تاریخ نبیّنا، باب سوم، ما ظهر له ظاهرا علی حقیقتها من المعجزات السماویه و الغرائب العلویه من انشقاق القمر و رد الشمس و….   و در آن ۱۳ روایت دالّ بر شق القمر ذکر نموده است.

فصل چهارم: بحث سند شقّ القمر

مرحوم علامه مجلسی در حیات القلوب می نویسد:

وعامه حدیث شق شدن ماه را از بسیاری از صحابه روایت کرده اند مانند ابن مسعود، انس ، حذيفه، عبدالله بن عمر، عبدالله بن عباس، جبیر بن مطعم؛ و همه روایت کرده اند که در مکه واقع شد.[۷۷]

 نقل شده از سید شریف در شرح مواقف، و از ابن سبکی در شرح المختصر که:

أن الحدیث متواتر لا یمتری فی تواتره عند أهل السنة.

قصه ی شق القمر نزد اهل سنت تواتر دارد بدون شک.[۷۸]

و صاحب تفسیر المیزان می نویسد:

«ورد انشقاق القمر لرسول اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلم فی روایات الشیعة عن أئمة أهل البیت علیهم السلام کثیرا، و قد تسلّمه محدثوهم، و العلماء من غیر توقف.»[۷۹]

روایات شق القمر در روایات بسیاری از سوی اهل بیت علیهم السلام وارد شده و محدثان شیعه نیز آن را قبول نموده اند.

اما خود علامه سید جعفر مرتضی عاملی می فرماید: «و لکن علی أیة حال.. لا یمکن أن تعتبر هذه المسألة من ضروریات الدین، کما اشار الیه بعض الاعلام.»

ولی به هر ترتیب….نمی شود ماجرای شق القمر را از ضروریات دین به شمار آورد. چنانچه برخی از اعلان گفته اند.[۸۰]

طبری شق القمر را در تفسیرش  با سی و پنج سند نقل نموده است؛ یعنی سی پنج نفر از یکدیگر نقل نموده اند.[۸۱]

علامه مجلسی از قاضی در شفا نقل می‌کند:

که او ادعای اجماع همه ی مفسران  و همه اهل سنت بر وقوع این معجزه را می کند.[۸۲]

فخر رازی از بزرگان علماء عامه نیز در تفسیر آیات ابتدائی سوره ی قمر ادعا می کند که همه ی مفسرین مقصود از ( و امشب القمر) را معجزه ی شق القمر می‌دانند که رخ داده است.[۸۳]

فصل پنجم: زمان و مکان  وقوع معجزه ی شقّ القمر

و این قضیه در سال ۸ بعثت هنگامی که مسلمانان در شعب ابو طالب در محاصره بودند رخ داد.[۸۴]

در بعضی روایات است که  در شب چهاردهم ذی الحجه بود.[۸۵]

نکته: وهابیون در مکه و مدینه صدها مورد از آثاری که مربوط به اسلام و پیامبر و اهل بیت علیهم السلام است را تخریب نموده اند که از آن جمله مکان شقّ القمر نیز تخریب گردیده شد.

فصل ششم: شبهات و پاسخ ها

شبهه

اگر واقعه ی (شق القمر) شکافته شدن ماه صورت گرفته بود، باید مردم روی زمین آن را می‌دیدند و در کتاب های  تاریخی غیر مسلمانان نیز ذکری از آن به میان می آمد.

پاسخ شبهه

  1. شکافته شدن ماه در شب بوده که اکثر مردم در خوابند و یا درهای خانه شان بسته بوده و به کارهای شخصی خویش مشغول هستند و کمتر به آسمان می نگرند.
  2. همچنین غالب انسان ها از سایر اموری که در آسمان رخ می دهد؛ مانند: خسوف و شهاب سنگ‌ها و نورهایی که در آسمان می‌درخشد نیز اطلاعی ندارند.
  3. علاوه بر اینکه شکافتن ماه، تنها دلیل برای کسانی بوده که آن را درخواست کردند و دیگران به آن توجه هم نمی نمودند.
  4. ماه یکی از مخلوقات الهی است، که افق های متفاوتی دارد، برای مثال کسوف برای عده ای مشخص می‌گردد و تنها عده ای آن را می بینند، پس امکان دارد که قرب و بعد، ارتفاع یا عدم آن، طول و عرض جغرافیایی یا هر کدام از اینها در رویت این معجزه تاثیر گذار باشد.
  5. زمانی که معجزه ی شق شدن ماه در آن اتفاق افتاد، مثل امروز تألیف کتاب و تدوین وقایع تاریخی وجود نداشت؛ اکثر کشورها در سمت غرب حجاز در جاهلیت به سر می بردند و آثار تمدن در آنها دیده نمی شد؛ سرزمین هایی در شرق جزیرة العرب مثل هند دو یا سه ساعت با عربستان اختلاف افق دارند، پس بعید نیست وقتی که ماه در مکه شکافته شده، نیمه شب آنها بوده و همه در حال استراحت و خواب بودن.
  6. رسول خدا سوره ی قمر را در جماعت های خیلی بزرگ تلاوت می کردند، مانند: نماز جمعه، و عیدین، تا مردم آیات و دلائل نبوت حضرت را آشکارا شنوند، همه ی مردم به این معجزه اقرار کردند، و هیچ یک از آنها این معجزه را انکار ننمود، از رو معلوم می شود این معجزه برای همه ی مردم آشنا بوده است. اگر شقّ القمر صورت نگرفته بود، اولین کسانی که بر این آیه اعتراض می کردند، مؤمنین بودند؛ در حالی که در هیچ یک از کتب تاریخ ثابت نیست، که کسی بر این آیه اعتراض کرده باشد.
  7. کسی که آگاهی اندک سیاستی داشته باشد، هیچگاه خبری را که، مردم آن را دروغ بشمارند یکی از نشانه ها بر صداقت خود قرار نمی دهد و بر همه ی مردم نمی خواند. پس معلوم می شود که این حادثه اتفاق افتاده بود که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله  آن را برای دیگران می خوانند.
  8. در زمان‌های گذشته مانند اکنون نبوده که هزاران دوربین و تلسکوپ، فضا را رصد نموده و چنین حوادثی را ایستگاه های فضایی  ثبت کنند؛ معمولاً حوادثی توسط مردم دیده می‌شوند که یا با صدا مانند رعد و برق همراه بوده باشد و  یا با افزایش و کاهش نور؛ همچون کسوف خسوف  البته آن هم اگر به صورت طولانی باشد. اما این شق شدن ماه بدون هیچ علامت انجام شده و مدت زمان آن نیز طولانی نبوده است.پس اگر تعداد اندکی از آن اطلاع داشته باشند، موجه خواهد بود.
  9. واقعه مذکور در شب و در مکه افتاده است، و در آن زمان، در بسیاری از ممالک، روز بوده است، و در بعضی ممالک دیگر نصف شب و آخر شب بوده است که عموم مردم در آن موقع خواب اند.
  10. و اگر بیدار هم می بودند که باز هم همیشه به سوی ماه می نگرند که، و اگر هم نگاه کنند هیچ مانعی وجود ندارد که قسمتی از آسمان ابری بوده و آنها نتوانند آن را مشاهده نمایند. و اگر آن را دیده باشند؛ چون اهمیّت خاصّی برایشان نداشته؛ بنابراین، آن را حادثه ای همچون خسوف ماه پنداشته و به ذکر آن نپرداخته اند.
  11. در اثر شکافته شدن ماه که در نورانی بودن زمین فرقی حاصل نمی شود، تا در أثر آن کسی به سوی ماه متوجه شود، چه بسا اوقات مشاهده می گردد که در بسیاری از ممالک کسوف رخ می‌دهد، در حالی که قبلاً اعلام شده بوده با وجود این، هزاران بلكه میلیون ها نفر کاملاََ از آن بی اطلاع هستند، آیا می‌توان عدم آگاهی آنان را دلیل بر عدم کسوف قرارداد؟ در نتیجه عدم ذکر آن در عموم تواریخ، نمی تواند دلیل بر عدم وقوع آن باشد، تا بتوان آن را تکذیب نمود.
  12. کسی که معجزه ی شق القمر را دیده، لازم نیست که حتماً مورخ باشد، و کسی که مورخ نباشد، سخنش به راحتی پذیرفته نمی شود؛ چون چنین واقعه ای نزد مردم بسیار بعید به نظر می‌رسد و چه بسا که برخی از مورخین این واقعه را نوشته باشند، اما به ما نرسیده باشد.
  13. هم در آیه ی شریفه قرآن، و هم در سیره ی مبارک پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله  بیان شده است، که: کافران بعد از دیدن شق القمر گفتند: این یک سحر است، و سؤال مهمی که در اینجا مطرح می شود این است که: چرا کافران انکار کردند و گفتند: این عمل انجام نشد!؟ معنی پاسخ کفار که گفته اند: این کار (سحر) است، یعنی (انجام شده) اما خواستند نپذیرند و برای همین گفتند: سحر است.
  14. این پاسخ کافران تا به ادعای ملحدین امروزی که موضوع را کاملاََ انکار می کنند، از زمین تا آسمان تفاوت دارد.
  15. شخص مخالف که جلوی چشمان او این عمل انجام شده، (انکار نكرده) بلكه گفته است: (معجزه نیست) و فقط (سحر) است، اما امروزه اسلام ستیزان بعد از ۱۴ قرن و در نهایت بی خبری می گویند: این عمل اصلا (انجام نشده) است! آیا برای اثبات شق القمر همین کافی نیست که گروهی آن را دیدند و گفتند: این جادو است! و حیله ی از حیله های محمد صلی الله علیه و آله می‌باشد! همان طور که معجزات دیگر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را تکذیب کردند، اگر این معجزه رخ نداده بود آنان چنین سخن نمی گفتند.
  16. چه بسا کسی که منکر نبوت است، وقتی با خبر شده که، این دلیل بر اثبات نبوت کسی است که او انکار می کند، آن را پوشانده و از کتابت آن خودداری کرده باشد؛ زیرا ثبت کردن این واقعه بزرگترین دلیل بر علیه خود او است.
  17. کسانی که می‌گویند: در کتب تاریخی ذکری از حادثه ی شقّ القمر نیامده لطف کنند، چند کتاب تاریخی را نام ببرید که در آن حوادث طبیعی زمانه ی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نوشته شده باشد، که ما در آن کتاب ها نگاه کنیم  که آیا این مساله هم در آن آمده یا نیامده؟ آیا اصلا  چنین کتاب وجود دارد؟!
  18. با این وجود در بعضی از تواریخ هند آمده که: هندیان شاهد شکافته شدن ماه بوده‌اند، در (تاریخ فرشته) که از جمله تواریخ معروف سرزمین هند است آمده، که بعضی از عرب های مسلمان در اوایل قرن سوم هجری به جزیره سردیب رفتند و کشتی آنها را باد، به ملیبار منطقه ای در جنوب هند انداخت، آنان وارد شهر کدکلور شدند که نام حاکمش سامری بود، او فردی عالم و عاقل و خوش اخلاق بود، پس با آنان خوش رفتاری کرد، وقتی از دینشان سؤال کرد، از اسلام و از رسالت حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم و اتفاقاتی که در آنجا رخ داده و معجزاتی که به دست رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شکل گرفته از جمله شکافتن ماه خبر دادند، آن پادشاه متحیر شد و دفاتر اجداد خود را که در آن مطالب مهم ثبت شده است را خواست و یاران خود را دستور داد که در آن دفاتر بنگرند  که آیا شکافتن ماه در آن بوده است، پس از بررسی دفاتر، حالت شبی از شبها ذکر شده است که در آن ماه به دو قسمت تقسیم شد و بعد به حالت اصلی خود برگشت، حاکم درنگ نکرد و به رسالت حضرت محمد صلی الله علیه و آله اقرار نمود و اسلام آورد و اولین حاکم است که در ملیبار مشرف به اسلام شده است، به تاریخ فرشته اردو در مقاله ی یازدهم مراجعه شود.[۸۶]

در برخی نقل ها آمده است که شخصی به نام رتن الهندي با مشاهده ی دوپاره شدن ماه و سپس تحقیق درباره ی آن، به این نتیجه رسید که اصل این اتفاق برمی گردد به ظهور جوانی که در مكه مكرمه ظهور کرده است. او به مكه آمد و به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، ایمان آورد.[۸۷]و[۸۸]

تتمّه:شقّ القمر و سازمان ناسا

در برخی از مجلات، رسانه های تصویری و سایت ها گزارشی مبنی بر تایید علمی معجزه ی شقّ القمر توسط دانشمندان فضانوردی که به ماه رفته اند منتشر شده و چنین ادعا می کنند که دور تا دور ماه شیار هایی دارد مثل اینکه ماه در یک زمان از وسط نصف شده و بعد به هم چسبیده است. و برهمین اساس تصاویری را نیز از کره ی ماه به نمایش گذاشته اند.

حقیر چون به زبان انگلیسی تسلط ندارم و از خود سایت ناسا نیز چیزی ندیدم فلذا در این مورد سکوت می کنم و این مساله را به محققین بزرگواری که توان کشف حقیقت دارند واگذاری می کنم.

پیشنهادات

پس از نگارش این مقاله چند موضوع را برای کار کردن مناسب دیدم که در قالب پیشنهاد به عزیزان ارائه می‌دهم؛

  1. بررسی معجزه ی شق القمر در منابع غیر مسلمانان.
  2. بررسی معجزه ی شق القمر در منابع تفسیری فریقین.
  3. بررسی و پاسخ جامع به شبهات حول موضوع شق القمر.
  4. بررسی اسناد معجزه ی شق القمر در منابع فریقین.
  5. بررسی علمی معجزه ی شق القمر

نتیجه گیری

این مقاله سعی نمود تا با استفاده از قیاس شکل اول و تالیف دو مقدمه (صغری و کبری)، مطلوب مورد نظر که نبوّت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم  بود را، ثابت نماید.

مقدمه ی اول: (کبری)

معجزه، یک استدلال عقلی، برهان قاطع و حجّت مستحکم است و مردم می بایست بر اساس آن، کلام آورنده اعجاز را تصدیق نمایند.

مقدمه دوم: (صغری)

در بخش دوم انجام شقّ القمر به عنوان معجزه ای حتمی و یقینی به دست پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلم به همراه ادعای نبوت، اثبات گردید.

نتیجه این تحقیق، شکل اول از استدلالات منطقی شد که در ذیل بدان اشاره می شود:

مقدمه اول: (کبری)

به شهادت تاریخ حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم با ادعای نبوّت، معجزه شقّ القمر را انجام داده است.
مقدمه دوم: (کبری)

هر کس که معجزه داشته باشد او صادق است عقلاً.

نتیجه:

پس حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم پیامبر است عقلاً.

پی‌نوشت‌ها

[۱] . آیه ۵۶ سوره ذاریات

[۲] . المصباح المنیرج۲ ص۳۸۹؛ لتحقيق في كلمات القرآن الكريم ج۸ ص۱۸

[۳] . مفردات۵۴۲؛ التحقيق في كلمات القرآن الكريم ج۸ ص ۱۳

[۴] . حَدَّثَنَا أَبِي رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِيسَ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عُبَيْدِ اللَّهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي عُثْمَانَ عَنْ عَبْدِ الْكَرِيمِ بْنِ عُبَيْدِ اللَّهِ عَنْ سَلَمَةَ بْنِ عَطَاءٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: خَرَجَ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ ع عَلَى أَصْحَابِهِ فَقَالَ: أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ اللَّهَ جَلَّ ذِكْرُهُ مَا خَلَقَ الْعِبَادَ إِلَّا لِيَعْرِفُوهُ فَإِذَا عَرَفُوهُ عَبَدُوهُ فَإِذَا عَبَدُوهُ اسْتَغْنَوْا بِعِبَادَتِهِ عَنْ عِبَادَةِ مَنْ سِوَاهُ. فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي فَمَا مَعْرِفَةُ اللَّهِ؟ قَالَ مَعْرِفَةُ أَهْلِ كُلِّ زَمَانٍ إِمَامَهُمُ الَّذِي يَجِبُ عَلَيْهِمْ طَاعَتُهُ. علل الشرائع، ج‏۱ص۹

[۵] . اَلْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جُمْهُورٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ اَلصَّلْتِ عَنِ اَلْحَكَمِ وَ إِسْمَاعِيلَ اِبْنَيْ حَبِيبٍ عَنْ بُرَيْدٍ اَلْعِجْلِيِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُيَقُولُ: بِنَا عُبِدَ اَللَّهُ وَ بِنَا عُرِفَ اَللَّهُ وَ بِنَا وُحِّدَ اَللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى وَ مُحَمَّدٌ حِجَابُ اَللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى . الکافي  جلد۱  صفحه۱۴۵ كِتَابُ اَلتَّوْحِيدِ  بَابُ اَلنَّوَادِرِ

[۶] . (عَجَزَ) الْعَيْنُ وَالْجِيمُ وَالزَّاءُ أَصْلَانِ صَحِيحَانِ، يَدُلُّ أَحَدُهُمَا عَلَى الضَّعْفِ، وَالْآخَرُ عَلَى مُؤَخَّرِ الشَّيْءِ.

فَالْأَوَّلُ عَجِزَ عَنِ الشَّيْءِ يَعْجِزُ عَجْزًا، فَهُوَ عَاجِزٌ، أَيْ ضَعِيفٌ. وَقَوْلُهُمْ إِنَّ الْعَجْزَ نَقِيضُ الْحَزْمِ فَمِنْ هَذَا; لِأَنَّهُ يَضْعُفُ رَأْيُهُ. وَيَقُولُونَ: ” الْمَرْءُ يَعْجِزُ لَا مَحَالَةَ “. وَيُقَالُ: أَعْجَزَنِي فُلَانٌ، إِذَا عَجِزْتُ عَنْ طَلَبِهِ وَإِدْرَاكِهِ. وَلَنْ يُعْجِزَ اللَّهَ – تَعَالَى – شَيْءٌ، أَيْ لَا يَعْجِزُ اللَّهُ – تَعَالَى – عَنْهُ مَتَى شَاءَ. وَفِي الْقُرْآنِ: {لَنْ نُعجِزَ اللَّهَ فِي الْأَرْضِ وَلَنْ نُعْجِزَهُهَرَبًا} [الجن: ۱۲] ، وَقَالَ تَعَالَى: {وَمَا أَنْتُمْبِمُعْجِزِينَ فِي الْأَرْضِ} [العنكبوت: ۲۲] . وَيَقُولُونَ: عَجَزَ بِفَتْحِ الْجِيمِ. وَسَمِعْتُ عَلِيَّ بْنَ إِبْرَاهِيمَ الْقَطَّانَ يَقُولُ: سَمِعْتُ ثَعْلَبًا يَقُولُ: سَمِعْتُ ابْنَ الْأَعْرَابِيِّ يَقُولُ: لَا يُقَالُ عَجِزَ إِلَّا إِذَا عَظُمَتْ عَجِيزَتُهُ.

وَمِنَ الْبَابِ: الْعَجُوزُ: الْمَرْأَةُ الشَّيْخَةُ، وَالْجَمْعُ عَجَائِزُ. وَالْفِعْلُ عَجَّزَتْ تَعْجِيزًا. وَيُقَالُ: فُلَانٌعَاجَزَ فُلَانًا، إِذَا ذَهَبَ فَلَمْ يُوصَلْ إِلَيْهِ. وَقَالَ تَعَالَى: {يَسْعَوْنَ فِي آيَاتِنَا مُعَاجِزِينَ} [سبأ: ۳۸] . وَيُجْمَعُ الْعَجُوزُ عَلَى الْعُجُزِ أَيْضًا، وَرُبَّمَا حَمَلُوا عَلَى هَذَا فَسَمَّوُا الْخَمْرَ عَجُوزًا، وَإِنَّمَا سَمَّوْهَا لِقَدَمِهَا، كَأَنَّهَا امْرَأَةٌ عَجُوزٌ. وَالْعِجْزَةُ وَابْنُالْعِجْزَةِ: آخِرُ وَلَدِ الشَّيْخِ. وَأَنْشَدَ:

عِجْزَةَ شَيْخَيْنِ يُسَمَّى مَعْبَدًا وَأَمَّا الْأَصْلُ الْآخَرُ فَالْعَجُزُ: مُؤَخَّرُ الشَّيْءِ، وَالْجَمْعُ أَعْجَازٌ، حَتَّى إِنَّهُمْ يَقُولُونَ: عَجُزُ الْأَمْرِ، وَأَعْجَازُ الْأُمُورِ. وَيَقُولُونَ: ” لَا تَدَبَّرُوا أَعْجَازَ أُمُورٍ وَلَّتْ صُدُورُهَا “. قَالَ: وَالْعَجِيزَةُ: عَجِيزَةُ الْمَرْأَةِ خَاصَّةً إِذَا كَانَتْ ضَخْمَةً، يُقَالُ امْرَأَةٌ عَجْزَاءُ. وَالْجَمْعُ عَجِيزَاتٌ كَذَلِكَ. قَالَ الْخَلِيلُ: وَلَا يُقَالُ عَجَائِزُ، كَرَاهَةَ الِالْتِبَاسِ. وَقَالَ ذُو الرُّمَّةِ: عَجْزَاءُ مَمْكُورَةٌ خُمْصَانَةٌ قَلِقٌ … عَنْهَا الْوِشَاحُ وَتَمَّ الْجِسْمُ وَالْقَصَبُ وَقَالَ أَبُو النَّجْمِ: مِنْ كُلِّ عَجْزَاءَ، سَقُوطُ الْبُرْقُعِ بَلْهَاءَ … لَمْ تَحْفَظْ وَلَمْ تُضَيِّعْ وَالْعَجَزُ: دَاءٌ يَأْخُذُ الدَّابَّةَ فِي عَجُزِهَا، يُقَالُ هِيَ عَجْزَاءُ، وَالذَّكَرُ أَعْجَزُ. وَمِمَّا شُبِّهَ [فِي] هَذَا الْبَابِ: الْعَجْزَاءُ مِنَ الرَّمْلِ: رَمْلَةٌ مُرْتَفِعَةٌ كَأَنَّهَا جَبَلٌ، وَالْجَمْعُ الْعُجْزُ. وَهَذَا عَلَى أَنَّهَا شُبِّهَتْ بِعَجِيزَةِ ذَاتِ الْعَجِيزَةِ، كَمَا قَدْ يُشَبِّهُونَ الْعَجِيزَاتِ بِالرَّمْلِ وَالْكَثِيبِ. وَالْعَجْزَاءُ مِنَ الْعِقْبَانُ: الْخَفِيفَةُ الْعَجِيزَةُ. قَالَ الْأَعْشَى:

عَجْزَاءُ تَرْزُقُ بِالسُّلَيِّ عِيَالَهَا وَمَا تَرَكْنَا فِي هَذَا كَرَاهَةَ التَّكْرَارِ رَاجِعٌ إِلَى الْأَصْلَيْنِ اللَّذَيْنِ ذَكَرْنَاهُمَا. وَسَمِعْنَا مَنْ يَقُولُ إِنَّ الْعَجُوزَ: نَصْلُ السَّيْفِ. وَهَذَا إِنْ صَحَّ فَهُوَ يُسَمَّى بِذَلِكَ لِقَدَمِهِ كَالْمَرْأَةِ الْعَجُوزِ، وَإِتْيَانِ الْأَزْمِنَةِ عَلَيْهِ.

معجم مقائيس اللغة نویسنده : ابن فارس    جلد : ۴ صفحه : ۲۳۲

[۷] . این تعریف از بسیاری از کتاب های کلامی گرفته شده که در ادامه به برخی از آنها اشاره می‌شود.

[۸] . سید مرتضی، جزء العلم، مندرج در تمهید الاصول شیخ طوسی، چاپ دانشگاه تهران، ص ۱۳

[۹] . شیخ طوسی، تمهید الاصول، ص ۳۱۵.

[۱۰] . همان

[۱۱] . خواجه نصیر الدین طوسی، تجرید الاعتقاد، چاپ تهران، مکتب الاعلام الاسلامی، ص ۲۱۴.

[۱۲] . علامه حلی، انوار الملکوت، چاپ دانشگاه تهران، ص ۱۸۴.

[۱۳] . لا بد فی المعجز من شروط: أحدها: أن یعجز عن مثله أو ما یقاربه الأمة المبعوث إلیها. الثانی: أن یکون من قبل الله تعالی أو بأمره. الثالث: أن یکون فی زمان التکلیف لأن العادة تنتقض عند أشراط الساعة.  الرابع: أن یحدث عقیب دعوی المدعی للنبوة أو جاریا مجری ذلک و نعنی بالجاری مجری ذلک أن یظهر دعوی النبی فی زمانه و أنه لا مدعی للنبوة غیره ثم یظهر المعجز بعد أن ظهر معجز آخر عقیب دعواه فیکون ظهور الثانی کالمتعقب لدعواه لأنه یعلم تعلقه بدعواه و أنه لأجله ظهر کالذی ظهر عقیب دعواه. الخامس: أن یکون خارقا للعادة. کشف المراد شرح تجرید الاعتقاد، موسسه الاعلمی للمطبوعات، بیروت، ۱۳۹،  ص۳۵۹

[۱۴] . گوهر مراد، ص ۱۵۳.

[۱۵] . علامه مجلسی در کتاب بحارالانوار در مورد ماهیت معجزه و شروط هفت گانه اش مطالب ارزشمندی دارد که در ذیل می آوریم: في حقيقة المعجزة: وهي أمر تظهر بخلاف العادة من المدعي للنبوة أو الامامة عند تحري المنكرين على وجه يدل على صدقه، ولا يمكنهم معارضته، ولها سبعة شروط: الاول: أن يكون فعل الله أو ما يقوم مقامه من التروك ، كما إذا قال : معجزتى أن أضع يدي على رأسي وأنتم لا تقدرون عليه ، ففعل وعجزوا.

الثاني : أن يكون خارقا للعادة. الثالث : أن يتعذر معارضته فيخرج السحر والشعبدة. الرابع : أن يكون مقرونا بالتحدي ، ولا يشترط التصريح بالدعوى ، بل تكفي قرائن الاحوال. الخامس : أن يكون موافقا للدعوى ، فلو قال : معجزتي كذا ، وفعل خارقا آخر لم يدل على صدقه ، كما نقل من فعل مسيلمة وأنه تفل في البئر ليزيد ماؤه فنضب ويبس. السادس : أن لا يكون ما أظهره مكذبا له ، كما لو أنطق الضب فقال : إنه كاذب ، فلا يعلم صدقه ، بل يزداد اعتقاد كذبه ، بخلاف أن يحيي الميت فيكذبه ، فإن الصحيح أنه لا يخرج عن المعجزة ، لان إحياءه معجزة وهو غير مكذب ، وإنما المكذب ذلك الشخص بكلامه ، وهو بعد الاحياء مختار في تصديقه وتكذيبه ، فلا يقدح تكذيبه ، ومنهم من قدح فيه مطلقا ، ومنهم من فرق بين استمرار حياته وبين ما إذا خر ميتا في الحال ، فقدح في الثاني دون الاول والاظهر ما ذكرنا. السابع : أن لا تكون المعجزة متقدما على الدعوى ، بل مقارنا لها أو متأخرا عنها بزمان يسير معتاد مثله ، والمشهور أن الخوارق المتقدمة على دعوى النبوة كرامات وإرهاصات أي تأسيسات للنبوة.

بحار الأنوار، ط مؤسسةالوفاء،  العلامة المجلسي ، جلد ۱۷ صفحه۲۲۲

[۱۶] . دو فصل نامه قرآن در آیینه ی پژوهش، شماره ۲، اسفند ۱۳۹۳ صفحه ۴۶-۱۳

[۱۷] . صاحب کتاب ارزشمند کفایه الموحدین ج۱ص۱۱۵ بعد از بیان مفصل ویژگی های سحر و معجزه این تفاوت ها را بصورت دقیق مورد بررسی قرار می‌دهد.

[۱۸] . سرمایه ایمان در اصول اعتقادات فیاض لاهیجی ص۹۴

[۱۹] . شرح المقاصد تفتازانی ج‏۵، ص۱۱

[۲۰] . پنجاه درس اصول عقايد براى جوانان‏، مكارم شيرازى، ناصر، انتشارات نسل جوان، قم‏، ۱۳۸۶ هـ ش‏، چاپ هجدهم‏، ص ۱۷۹.

[۲۱] . تجرید الاعتقاد که با شرح كشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد چاپ شده است ص ۳۵۱.

[۲۲] . البيان في تفسير القرآن، خویی، ابو القاسم، مؤسسه احیاء آثار الامام الخویی، قم، بی تا، ص ۳۳.

[۲۳] . أوائل المقالات في المذاهب و المختارات‏، شيخ مفيد، المؤتمر العالمي للشيخ المفيد، قم، ۱۴۱۳هـ ق‏، چاپ اول‏، ص ۶۹.

[۲۴] . كشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد، علامه حلى، تحقیق: حسن زاده آملى، حسن‏، مؤسسة النشر الإسلامي‏، قم‏، ۱۴۱۳ هـ ق‏، چاپ چهارم‏، ص ۳۵۲.

[۲۵] . بحارالأنوار، مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى‏، دار إحياء التراث العربي‏، بيروت‏، ۱۴۰۳ هـ ق‏، چاپ دوم‏، ج ۱۱، ص ۷۱.

[۲۶] . کتاب کشف المراد فی شرح تجرید ۱۵۳

[۲۷] . طیب، عبدالحسین (۱۳۷۰ – ۱۲۷۵)، کلم الطیب در تقریر عقاید اسلام، تهران: کتابفروشی اسلام، ۱۳۶۳ه ش، ص ۱۹۷

[۲۸] . آیه ۴۲ سوره انفال

[۲۹] . طیب، سید عبدالحسین، اطیب البیان فی تفسیر القرآن جلد ۸ – صفحه ۱۳۱

[۳۰] . شهرستانی نهایة الاقدام، چاپ بغداد، ص ۴۲۳

[۳۱] . آدرس اینترنتی:

http://ensani.ir/fa/article?ArticleSearch%5Btitle%5D=%D9%85%D8%B9%D8%AC%D8%B2%D9%87&ArticleSearch%5BsortBy%5D=relevance

[۳۲] . باید توجه داشت که دلالت معجزه بر نبوت عقلی است، نه وضعی یا طبیعی.

توضیح آنکه در کتب منطقی، دلالت را به حکم استقرار (از نظر منشا آن)، به سه قسم تقسیم کرده ‏اند: وضعى، طبيعي وعقلی.

دلالت وضعی دلالتی است که سبب آن وضع بوده و تابع قرارداد است. با علم به وضع یا آگاهي از ملازمه‏اى که ناشى از وضع است، از دال پى به مدلول برده مى ‏شود. مثال این نوع از دلالت، دلالت الفاظ بر معانی و علائم رانندگي بر مقررات مخصوص به آن مى ‏باشد. از لوازم لاینفک این قسم از دلالت قرارداد کردن (مواضعه)، آگاهى از وضع و در نتیجه، اعتبار و حیثیت بودن آن است. در عرف عقلا، براى برقرارى ارتباط اجتماعى و سهولت انتقال پیام به دیگران و آسان کردن زندگی اجتماعى پذیرفته و آثار واقعى بر این‏گونه اعتبارات بار مي ‏شود.

 روشن است که دلالت معجزه بر نبوت هرگز از این قسم نیست; چرا که مواضعه‏اى در کار نیست و قبلا اعتبار و قراردادى نسبت ‏به دلالت معجزه صورت نمی ‏گیرد، بلکه امرى در ساحت واقع لباس تحقق مى ‏پوشد، بى آنکه سابقه‏ اى ذهنى یا قراردادی قبلي داشته باشد.

اما دلالت طبعی که در آن، بر حسب اقتضای طبیعت، از ادراک آثار خارجى به حالات طبیعى و درمانى کسى پى برده مى ‏شود، طبع آدمى مقتضى آن است. در چنین مواردی، از یک علامت طبیعی – مثل تغییرات رنگ چهره – پى به مدلول می ‏بریم، (همانند دلالت ‏سرخی رنگ چهره بر شرمسارى) که در آن، ملازمه ناشى از طبیعت آدمى است که خود در اثر تجربه براى ایشان حاصل شده است. البته در ملازمه طبعى، تقارن میان لازم و ملزوم عام و همیشگی نیست، بلکه گاهى تخلف مى ‏کند و نیز در اثر گوناگونى طبایع مردم مختلف مى‏ گردد. پس استثناپذیر و اختلاف در آن اقتضاى راه دارد. با توجه به مفهوم این قسم از دلالت، ناگفته پیداست که معجزات هرگز از طبع آورندگان یا کسان دیگرى ناشى نشده و نیز ظهور و بروز حالات طبیعی افراد نیست.

قسم سوم از دلالت، دلالت عقلی است که سبب آن عقل است; به این معنا که دلالت ‏بین وجود خارجى دالّ و مدلول ذاتى است و درک دالّ عقلاً انتقال به مدلول را در پي دارد. این نوع ملازمه بین علت و معلول یا بین دو معلولى که علتى واحد دارند، وجود دارد و رابطه دال و مدلول رابطه‏ اي تکوینی است، نه قراردادى یا ناشي از اقتضای طبع. مثال معروف این قسم پى بردن از اثر(جای پا) به مؤثر(رونده) یا از مصنوع به صانع است ‏یا مثلا، وقتى عقل صورت چیزى را درک کند با توجه به محال عقلی بودن، پیدایش امر حادث بدون علت، پى به علت داشتن آن مى ‏برد بى‏ آنکه نیازى به تجربه یا قرارداد داشته باشد. (مرتضى مطهرى، آشنايى با قرآن، ج ۱ و ۲، ص ۲۱۸)

چنان‏که گذشت، دلالت معجزه نمى ‏تواند قراردادى و طبیعی باشد و نیز گفته شد که بین معجزه و آورنده‏ اش رابطه ‏اى واقعى وجود دارد و نیز آنکه این پدیده خارجى عقلا دلالت ‏بر موثر و علت ماوراى طبيعى دارد که به عنایت ‏خاص او و به‏ واسطه اتصال آورنده معجزه با او چنین چیزى تحقق یافته است. بنابراین، دلالتش عقلى و منطقى و از قسم سوم است.

 یادآوری می‏شود که دلالت طبعی و عقلی اعتبارى نیست، بلکه به‏ نحو واقعى است، با این تفاوت که در دلالت طبعی، ملازمه بین دال و مدلول در حدّ اقتضا مى ‏باشد و عمومیّت و کلیت ندارد، استثنا و تخلف مى ‏پذیرد و دچار تغییر و دگرگونى مى ‏شود، اما در دلالت عقلی، این رابطه علّي و معلولي و همیشگی است و استثنا بر نمی دارد.

[۳۳] . آشنایی با قرآن، مرتضي مطهري، ج ۱ و ۲، ص‏۲۱۹ و ۲۲۰

[۳۴] . قال العلاّمة الحلّی: لو کان الحسن و القبح باعتبار السمع لا غیر لما قبح من اللّه تعالی شیء، و لو کان کذلک لما قبح منه تعالی إظهار المعجزات علی ید الکاذبین، و تجویز ذلک یسدّ باب معرفة النبوّة، فإنّ أیّ

نبی أظهر المعجزة عقیب ادّعاء النبوّة لا یمکن تصدیقه مع تجویز إظهار المعجزة علی ید الکاذب فی دعوی النبوّة.

منبع: نهج الحق و کشف الصدق صفحه ۸۴

برای مطالعه بیشتر مراجعه نمایید به مقاله آقای  حمید آریان (بررسى دلالت معجزه بر نبوت) که در فصلنامه ی معرفت ۱۳۷۷ شماره ۲۴ منتشر شده است .آدرس اینترنتی:

http://ensani.ir/fa/article/65892/%D8%A8%D8%B1%D8%B1%D8%B3%D9%89-%D8%AF%D9%84%D8%A7%D9%84%D8%AA-%D9%85%D8%B9%D8%AC%D8%B2%D9%87-%D8%A8%D8%B1-%D9%86%D8%A8%D9%88%D8%AA

[۳۵] . کلم الطیب درتقریر عقاید اسلام، ص ۱۹۸. همچنین علامه مجلسی  نیز در کتاب بحارالانوار در مورد چگونگی دلالت معجزه بر نبوت یا امامت مطالب ارزشمندی دارد که در ذیل می آوریم: في وجه دلالة المعجزة على صدق النبي أو الامام ، فذهبت المعتزلة والامامية إلى أن خلق المعجزة على يد الكاذب مقدور لله تعالى ، لعموم قدرته، لكنه ممتنع وقوعه في حكمته ، لان فيه إيهام صدقه وهو قبيح من الله ، فيمتنع صدوره عنه كسائر القبائح ، فعلى هذا يتوقف على العلم بوجود الصانع وعموم علمه وقدرته وامتناع صدور القبيح منه ، وقالت الاشاعرة : جرت عادة الله تعالى بخلق العلم بالصدق عقيب ظهور المعجزة ، فإن إظهار المعجز على يد الكاذب وإن كان ممكنا عقلا فمعلوم انتفاؤه عادة ، فلا تكون دلالته عقلية لتخلف الصدق عنه في الكاذب ، بل عادية كسائر العاديات ، لان من قال : أنا نبي ثم نتق الجبل وأوقفه على رؤوسهم وقال : إن كذبتموني وقع عليكم ، وإن صدقتموني انصرف عنكم ، فكلما هموا بتصديقه بعد عنهم ، وإذا هموا بتكذيبه قرب منهم علم بالضرورة أنه صادق في دعواه والعادة قاضية بامتناع ذلك من الكاذب ، مع كونه ممكنا منه إمكانا عقليا لشمول قدرته للممكنات بأسرها ، وقد ضربوا لذلك مثلا قالوا : إذا ادعى الرجل بمشهد الجم الغفير أني رسول هذا الملك إليكم ، ثم قال للملك : إن كنت صادقا فخالف عادتك وقم من الموضع المعتاد من السرير ، وانتقل بمكان لا تعتاده ، ففعل كان ذلك نازلا منزلة التصديق بصريح مقاله ولم يشك أحد في صدقه بقرينة الحال وليس هذا من باب قياس الغائب على الشاهد ، بل ندعي في إفادته العلم بالضرورة العادية ، ونذكر هذا المثال للتفهيم. بحار الأنوار، ط مؤسسةالوفاء،  العلامة المجلسي ، جلد ۱۷ صفحه۲۲۲

[۳۶] . عزیزان برای دیدن آرای مختلف و بررسی ادله ی هر کدام به دو مقاله ی آقای محمد حسن قدردان قراملکی که در فصلنامه کلام اسلامی شماره ۳۹ و ۸۶  با عنوان اعجاز و جهان علیّت منتشر شده و یا به کتاب جستارهای اعتقادی(معجزه) از ص ۸۵ تا ص۱۳۵ رجوع نمایند.

[۳۷] . معجم مقائيس اللغة نویسنده : ابن فارس    جلد : ۳ صفحه : ۱۷۰

[۳۸] . المصباح المنير نویسنده : القيومي المقرى، أحمد بن محمد بن علي    جلد : ۱  صفحه : ۱۶۶.

[۳۹] . الذّريعة إلى تصانيف الشّيعة، الطهراني، آقا بزرگ،  جلد : ۱  صفحه ۹۶ ش ۴۶۱

[۴۰] . همان، جلد ۳ صفحه ۹۶ ش ۳۰۸

[۴۱] . همان، جلد ۱۸  صفحه۷ ش ۴۱۳

[۴۲] . همان الذريعة ۱۰، ۱۷۵ /  معجم ما كتب عن الرسول وأهل بيته، الرفاعي‌، عبد الجبار جلد : ۲ صفحه ۳۳ ش ۳۱۲۰

[۴۳] . مخطوط، في: مكتبة السيد المرعشي ضمن مجموعة برقم ۳۰۳۵ من ۱۳۲ ب- ۱۳۹ ر. أنظر: فهرس المرعشي ۸/ ۲۳۴، الذريعة ۳/ ۹۶، ۴/ ۲۰۹.

[۴۴] . أنظر: الذريعة ۱۴/ ۲۰۹. ش ۴۷۷۸

[۴۵] . معجم ما كتب عن الرسول و أهل بيته، الرفاعي‌، عبد الجبار    جلد ۲  صفحه۳۰۳

آكره: مفيد عام، ۱۲۹۹ ه، ۱۰۰ ص. أنظر: قاموس الكتب ۱/ ۷۶۸. ش ۴۷۸۰

[۴۶] . آكرة: ۱۲۶۸ ه، ۱۶ ص، ۲۱ سم. أنظر: الثقافة الاسلامية في الهند ۲۴۲ / همان ش ۳۲۳۴

[۴۷] . أنظر: الذريعة ۳/ ۹۶- ۹۷، تذكره علماء اماميّه باكستان ۱۹. معجم ما كتب عن الرسول و أهل بيته، الرفاعي‌، عبد الجبار    جلد۱  صفحه ۲۸۳ ش ۳۲۳۴

[۴۸] . معجم ما كتب عن الرسول و أهل بيته، الرفاعي‌، عبد الجبار    جلد : ۱  صفحه : ۲۸۵ ش ۱۱۵۵

[۴۹] . مخطوط، في الرضوية برقم ۸۱۵۸ في ۷ أوراق. أنظر: فهرسها ۱۱/ ۱۵۰- ۱۵۱.

 معجم ما كتب عن الرسول و أهل بيته، الرفاعي‌، عبد الجبار جلد۲ صفحه۴۷ ش ۳۲۱۶

[۵۰] . أنظر: الذريعة ۱/ ۹۶. معجم ما كتب عن الرسول و أهل بيته، الرفاعي‌، عبد الجبار جلد ۱صفحه ۱۱۶ ش ۱۴۰

[۵۱] . معجم ما كتب عن الرسول و أهل بيته، الرفاعي‌، عبد الجبار جلد : ۲  صفحه : ۳۰۳ ش ۴۷۸۱

[۵۲] . أنظر: الذريعة ۱۸/ ۷. معجم ما كتب عن الرسول و أهل بيته، الرفاعي‌، عبد الجبار    جلد۳ صفحه۷۷ ش ۶۳۲۱

[۵۳] . أنظر: الثقافة الاسلامية في الهند ۲۴۳. معجم ما كتب عن الرسول و أهل بيته، الرفاعي‌، عبد الجبار    جلد۲  صفحه ۹۸ ش ۳۵۵۸

[۵۴] . قم: مطبعة حكمت، ۱۳۴۸ ش، ۸۴ ص. معجم ما كتب عن الرسول و أهل بيته، الرفاعي‌، عبد الجبار    جلد۲ صفحه ۳۰۴ ش ۴۷۸۱

[۵۵] . أنظر: قاموس الكتب ۱/ ۷۶۶. معجم ما كتب عن الرسول و أهل بيته، الرفاعي‌، عبد الجبار  جلد  صفحه ۱۴۲ ش ۴۷۸۱

[۵۶] . أنظر: قاموس الكتب ۱/ ۷۶۸. معجم ما كتب عن الرسول و أهل بيته، الرفاعي‌، عبد الجبار جلد  ۳  صفحه ۱۳۳ ش ۶۶۳۶

[۵۷] . معجم ما كتب عن الرسول و أهل بيته الرفاعي‌، عبد الجبار    جلد۴  صفحه ۵۵ ش ۸۸۰۶

[۵۸] . أنظر: قاموس الكتب ۱/ ۷۷۰. معجم ما كتب عن الرسول و أهل بيته، الرفاعي‌، عبد الجبار  جلد ۴  صفحه ۲۴۵ ش ۹۹۸۷

[۵۹].http://ensani.ir/fa/article?ArticleSearch%5Btitle%5D=%D8%B4%D9%82%D8%A7%D9%84%D9%2%D9%85%D8%B1&ArticleSearch%5BsortBy%5D=relevance

[۶۰].http://ensani.ir/fa/article/275433/%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%D8%4%D9%82-%D8%A7%D9%84%D9%82%D9%85%D8%B1

[۶۱].http://ensani.ir/fa/article/339120/%D8%B4%D9%82%D8%A7%D9%84%D9%82%D9%85%D8%B1-%D8%AF%D8%B1-%D8%AA%D8%B1%D8%A7%D8%B2%D9%88

[۶۲] . کفایة الموحّدین؛ج۱ص۱۰۳-۱۰۲

[۶۳] . مناقب ابن شهر آشوب ۱/۱۸۹، تحقیق: دکتر بقاعی، بیروت.

[۶۴] . منتهی الآمال ص ۵۱

[۶۵] . تسلیک النفس الی حظیره النفس ص ۱۸۸

[۶۶] . منتهی الآمال ۵۱

[۶۷] . سوره ی قمر آیه ۱و۲

[۶۸] . صاحب منتهی الآمال حاج شیخ عباس قمی ج۱ ص ۵۸. و تفسیر قمی ۲/۳۴۱، چاپ دارالکتاب، قم.

[۶۹] . علامه سید جعفر مرتضی عاملی در جلد سوم از کتاب الصحیح من سیره النبی الاعظم صلی الله علیه و آله چنین بیان می‌کند:

و قد جاء فی الروایات الکثیرة: أن قریشا سألوا رسول اللّه  صلی اللّه علیه و آله و سلم  أن یریهم آیة، فدعا اللّه فانشق القمر نصفین حتی نظروا إلیه ثم التأم؛ فقالوا: هذا سحر مستمر، فأنزل اللّه تعالی: اقتربت الساعة و انشق القمر، و إن یروا آیة یعرضوا و یقولوا سحر مستمر.سورة القمر/ ۱ و ۲

و فی روایة: انهم قالوا: انتظروا ما یأتیکم به السّفّار؛ فان محمدا لا یستطیع أن یسحر الناس کلّهم، فجاء السفار، فسألوهم، فقالوا: نعم رأیناه، فأنزل اللّه: اقتربت الساعة و انشق القمر.

منبع: الدر المنثور ج ۶ ص ۱۳۳ عن ابن جریر، و ابن المنذر، و ابن مردویه، و أبی نعیم، و البیهقی فی دلائلهما، و مناقب آل أبی طالب ج ۱ ص ۱۲۲.

[۷۰] . تفسیر قمی ۳۴۱/۲ و حیات القلوب ج ۳ص ۵۰۸ باب ۱۶ معجزات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله که متعلق به اجرام سماوی است.

[۷۱] . تفسیر قرطبی ۱۲۷/۱۷؛ تفسیر بغوی ۴/ ۲۵۸؛ تفسیر ابن کثیر ۴/ ۲۳۱. و راوی در این سه مصدر ابن مسعود است. و حیات القلوب ج ۳ص ۵۰۸ باب ۱۶ معجزات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله که متعلق به اجرام سماوی است.

[۷۲] . مجمع البيان۱۸۶/۵ . و نیز رجوع شود به تفسیر کشاف ۴/ ۴۳۱ و پاورقی آن و تفسیر ابی السعود ۶۵۲/۵ و حیات القلوب ج ۳ص ۵۰۸ باب ۱۶ معجزات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله که متعلق به اجرام سماوی است.

[۷۳] . شرح الشفا۵۸۶/۱ و حیات القلوب ج ۳ص ۵۰۸ باب ۱۶ معجزات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله که متعلق به اجرام سماوی است.

[۷۴] . خرائج و جرایح ۱۴۱/۱و۱۴۲ و حیات القلوب ج ۳ ص ۵۰۹ باب ۱۶ معجزات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله که متعلق به اجرام سماوی است.

[۷۵] . مناقب ابن شهر آشوب ۱۶۳/۱ و ۱۶۴ و تفسیر روح المعاني۷۵/۱۴ و حیات القلوب ج ۳ ص ۵۰۹ باب ۱۶ معجزات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله که متعلق به اجرام سماوی است.

[۷۶] . امالی شیخ طوسی ۳۴۱ و حیات القلوب ج ۳ ص ۵۰۹ باب ۱۶ معجزات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله که متعلق به اجرام سماوی است.

[۷۷] . مراجعه شود به : تفسير طبری ۱۱/ ۵۴۴ – ۵۴۷؛ تفسیر قرطبی۱۲۶/۱۷؛ تفسیر روح المعاني ۱۴/ ۷۴. ٣. تفسیر قرطبی ۱۲۷/۱۷؛ تفسیر بغوی ۴/ ۲۵۸؛ تفسیر ابن کثیر ۴/ ۲۳۱؛ تفسیر کشاف ۴/ ۴۳۱ و پاورقی آن. و تفسیر ابی السعود ۶۵۲/۵ شرح الشفا ۵۸۶/۱ از کتاب حیات القلوب ج ۳ص ۵۰۸ باب ۱۶ معجزات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله که متعلق به اجرام سماوی است.

[۷۸] . تفسیر المیزان ج ۱۹ ص ۶۰ و عن الصحیح من سیره النبی الاعظم ج۳ ص۲۰۲

[۷۹] . الصحیح من سیره النبی الاعظم ج۳ ص۲۰۲ و تفسیر المیزان ج ۱۹ ص ۶۱ و راجع باب المعجزات السماویة فی البحار، ج ۱۷ ص ۳۴۸- ۳۵۹.

[۸۰] . کتاب همه باید بدانند (فارسی) ص ۷۵. و از الصحیح من سیره النبی الاعظم ج۳ ص۲۰۲

[۸۱] . شق القمر و رد شبهات پیرامون آن، عظیمی، وزیر احمد، صفحه ۸

[۸۲] . بحار ج۱۷ ص۳۵۰

[۸۳] . تفسیر رازی ج۲۹ ص ۲۹ و من  باب المعجزات السماویة فی البحار  ج ۱۷ ص ۳۵۰

[۸۴] . الصحیح من سیره النبی الاعظم ج۳ ص۲۰۲ و تفسیر المیزان ج ۱۹ ص ۶۲ و ۶۴.

[۸۵] . صاحب منتهی الآمال حاج شیخ عباس قمی ج۱ ص ۵۸

[۸۶] . فیض الباری علی صحیح البخاري، محمد أنور شاه بن معظم شاه الكشميري الهندی ثم الدیوبندی؛ )ج/۵/ص/۴۰۸ – )ناشر: دار الكتب العلمیة. تاریخ فرشته – اردو، )ج/۲/ص/۴۸۸-۴۸۹

[۸۷] . الإعلام بمن فی تاريخ الهند من اعلام، عبد الحي بن فخر الدين بن عبد العلی  الحسنی الطالبی؛ ج/۱/ص/۹۶ – دارالنشر: دار ابن حزم – بیروت.

علامه سید جعفر مرتضی عاملی در الصحیح من سیره النبی الاعظم ج۳ص۲۰۵ می نویسد: انشقاق القمر، الحدث الکبیر: و أوردوا علی انشقاق القمر، بأنه لو انشق- کما یقال- لرآه جمیع الناس، و لضبطه أهل الارصاد فی الغرب و الشرق، لکونه من اعجب الآیات السماویة، و الدواعی متوفرة علی استماعه و نقله.

و أجیب: أولا: إن من الممکن أن یغفل عنه، فلا دلیل علی کون کل حادث أرضی أو سماوی معلوما للناس، محفوظا عندهم، یرثه خلف عن سلف. (منبع: تفسیر المیزان ج ۱۹ ص ۶۴. ( و أوضح ذلک بعض الأعلام بما حاصله:

إنه لا بد من ملاحظة الأمور التالیة

۱.إن هذا الانشقاق قد حصل فی نصف الکرة الأرضیة، حیث یوجد اللیل دون النصف الآخر، حیث یوجد النهار.

۲.و فی هذا النصف لا یلتفت أکثر الناس إلی ما یحصل فی الاجرام السماویة إذا کان ذلک بعد نصف اللیل، حیث الکل نائمون، فإنهم جمیعا لا یتلفتون إلی ذلک.

۳.و لربما یکون فی بعض المناطق سحاب یمنع من رؤیة القمر.

۴.و الحوادث السماویة إنما تلفت النظر لو کانت مصحوبة بصوت کالرعد، أو بأثر غیر عادی کقلة نور الشمس فی الکسوف، إذا کان لمدة طویلة نسبیا.

۵.هذا کله عدا عن أن السابقین لم یکن لهم اهتمام کبیر بالسماء و مراقبة ما یحدث لاجرامها.

۶.و لم یکن ثمة وسائل إعلام تنقل الخبر من أقصی الأرض إلی أقصاها بسرعة مذهلة؛ لتتوجه الانظار إلی ما یحدث.

۷.و التاریخ الموجود بین أیدینا ناقص جدا، فکم کان فی تلک المئات و الآلاف من السنین الخالیة من کوارث و زلازل، و سیول عظیمة أهلکت طوائف و أمما، و لیس لها مع ذلک فی التاریخ أثر یذکر. بل إن زرادشت و قد ظهر فی دولة عظیمة، و له أثر کبیر علی الشعوب علی مدی التاریخ، لا یعرف حتی أین ولد و مات و دفن، بل و یشک البعض فی کونه شخصیة حقیقیة، أو وهمیة.

و بعد ما تقدم: یتضح أنه لا یجب أن یعرف الناس بانشقاق القمر، و لا أن یضبطه التاریخ بشکل واضح [منبع:  همه باید بدانند (فارسی) ص ۹۴ للعلامة الشیخ ناصر مکارم الشیرازی. ] کما هو معلوم.

و ثانیا: لم یکن فی المنطقة العربیة و غیرها مرصد للأوضاع السماویة، و إنما کانت المراصد موجودة فی المشرق و المغرب لدی الروم و الیونان، و غیرهما. و لم یثبت وجود مرصد فی هذا الوقت.

علی أن بلاد الغرب، الذین کانوا معتنین بهذا الشأن بینها و بین مکة من اختلاف الأفق ما یوجب فصلا زمانیا معتدّا به. و قد کان القمر علی ما فی بعض الروایات بدرا قد انشق حین طلوعه، و دام مدة یسیرة، ثم التأم، فیقع طلوعه فی بلاد المغرب و هو ملتئم ثانی. تفسیر المیزان ج ۱۹ ص ۶۴/ ۶۵

[۸۸] . این پاسخ ها از مطالبی که علامه سید جعفر مرتضی عاملی در الصحیح داشتند بعلاوه بیانات استاد سید محسن هندی در دروس الصحیح بیان نمودند و همچنین مطالبی که علامه طباطبایی در المیزان آورده است و عظیمی در کتاب شق القمر و رد شبهات پیرامون آن نگتشته شده و طی مباحثاتی که برادرم حجت الاسلام والمسلمین شیخ محمد قربانی انجام شد، تالیف نمودم.

فلذا هر ضعیفی از جانب حقیر است و اگر قوتی هم باشد از جانب محققین بزرگواری است.

فهرست منابع

-قرآن کریم

-آقا بزرك، الطهراني، الذّريعة إلى تصانيف الشّيعة، ط اسماعیلیان

-ابن شهرآشوب،محمد بن علی، مناقب آل أبي طالب ، المكتبة الحيدرية ، النجف الأشرف

-تفتازانی، سعد الدین، شرح المقاصد،قم، لشریف الرضی ، ۱۴۰۹ق

-حلی، حسن بن یوسف بن المطهر(۶۴۸_۷۲۶ه ق)، تسلیک النفس الی حظیره القدس، قم، موسسه امام صادق ۱۳۹۷ه ش

-حلی، حسن بن یوسف بن المطهر(۶۴۸_۷۲۶ه ق)، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد با حاشیه استاد جعفر سبحانی، بیروت، الامیره ۲۰۰۶میلادی

-حلی، حسن بن یوسف بن المطهر(۶۴۸_۷۲۶ه ق)، نهج الحق و کشف الصدق،ذیل کتاب دلائل الصدیق، ق،م آل البیت

-حلی، حسن بن یوسف بن المطهر(۶۴۸_۷۲۶ه ق)، انوار الملکوت، چاپ دانشگاه تهران

-خویی، ابو القاسم، البيان في تفسير القرآن، مؤسسه احیاء آثار الامام الخویی، قم، بی تا،

-شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، نهایة الاقدام، مکتبه المثنی، بی تا

-راغب اصفهانی، ابو القاسم الحسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، دار القلم، الدار الشامیة، بیروت، ۱۴۱۲

-رفاعي‌، عبد الجبار، معجم ما كتب عن الرسول و أهل بيته‌،ناشر وزارة الإرشاد، بی تا.
-الفيومي، أحمد بن محمد بن علي (م ۷۷۰هـ)، المصباح المنير في غريب الشرح الكبير، بيروت، المكتبة العلمية
-القزويني الرازي، أبو الحسين أحمد بن فارس بن زكرياء (م ۳۹۵هـ)، معجم مقاييس اللغة، (ن۱۳۹۹ه)، دار الفكر

-قمی، شیخ عباس، منتهی الآمال فی تواریخ النبی و الآل، قم، نشر مومنین، چاپ اول، ۱۳۷۹ ش
-طبرسی نوری، سید اسماعیل، کفایه الموحدین، شیراز، انتشارات علمیه اسلامی، بی تا( ۴جلدی رحلی)

-کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ، تهران، انتشارات اسلامیه، ۱۳۶۲ش

-صدوق، محمد بن علی بن حسین بن بایویه، علل الشرائع، قم، ذوالقربی

-طوسی، محمد بن حسن، تمهید الاصول فی علم الکلام، دانشگاه تهران، ۱۳۶۲

-طوسی، محمد بن حسن، تجرید الاعتقاد، تهران، مکتب الاعلام الاسلامی،۱۴۰۷ ه ق

-عاملی، سید جعفر مرتضی، الصحیح من سیرة النبی الاعظم، دارالحدیث، قم، ۱۴۲۶ ق‏

-عظیمی، وزیر احمد، شق القمر و رد شبهات پیرامون آن، بی نا، بی تا

-مجلسی، محمد باقر بن محمد تقى‏، بحار الأنوار، دار إحياء التراث العربي‏، بيروت‏، ۱۴۰۳ هـ ق‏، چاپ دوم

‏-مجلسی، محمد باقر بن محمد تقى‏، حیات القلوب ، سرور‏، قم، ۱۳۹۲ه ش، چاپ دهم

-مجلسی، محمد باقر بن محمد تقى‏، حق الیقین ، امام عصر عج ، قم، ۱۳۸۸ه ش، چاپ دوم

-مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۶۰ه ق

-مفيد،  محمد بن محمد نعمان، أوائل المقالات في المذاهب و المختارات‏، المؤتمر العالمي للشيخ المفيد، قم، ۱۴۱۳هـ ق‏، چاپ اول

-مكارم شيرازى، ناصر، اصول عقايد براى جوانان‏، انتشارات نسل جوان، قم‏، ۱۳۸۶ هـ ش‏، چاپ هجدهم

-مکارم شیرازی، ناصر،پيام قرآن، دار الكتب الاسلاميه‏، تهران‏، ۱۳۸۶ هـ ش‏، چاپ نهم‏،

-مكارم شيرازی، ناصر، معراج، شق القمر، قم، نسل جوان، ۱۳۷۱ش

-موسوي، محمد مهدي السيد حسن، مزيل اللبس في مسألتي شق القمر و ردّ الشمس، قم، دلیل ما، ۱۳۸۹ ش

-لاهیجی، عبدالرزاق، گوهر مراد، چاپ سنگی، ۱۳۱۵ه ق

-نصیری، محمد حسین،_جستارهای اعتقادی (معجره)، قم، نشر معارف اهل بیت علیهم السلام،۱۴۰۰ ش

مقالات:

_ایازی، سیدمحمدعلی (۱۳۹۳)، تحلیل چرایی عدم استفاده از لفظ «معجزه» در قرآن و روایات، دو فصل نامه قرآن در آیینه ی پژوهش، ۲ ،۴۶-۱۳

-آریان، حمید،(۱۳۷۷)، بررسى دلالت معجزه بر نبوت، معرفت شماره ۲۴

Facebook
Twitter
LinkedIn
Telegram
WhatsApp
مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

شق القمر

نویسنده: علی قربانی امیرآبادی

امامت پژوه مرکز حقایق اسلامی

رتبه علمی: علمی-ترویجی

تعداد صفحه: 39 صفحه

دانلود