بسم الله الرحمن الرحیم
معرفی اجمالی حضرت ام البنین سلام الله علیها
حضرت فاطمه دختر حِزام بن خالد که بعد از ازدواج با امیرالمؤمنین علیه السلام کنیه او اُم البنین نام گرفت , خانمی است از خانواده اصیل و دلاور و شجاع.
در روایتی بیان شده است که:
روي أن أمير المؤمنين عليا عليه السّلام قال لأخيه عقيل- و كان نسابة عالما بأنساب العرب و أخبارهم-: انظر الى امرأة قد ولدتها الفحولة من العرب لأتزوجها فتلد لي غلاما فارسا. فقاله: تزوج ام البنين الكلابية فانّه ليس في العرب أشجع من آبائها. فتزوجه[۱].
امیرالمؤمنین علی علیهالسلام به برادر خود عقیل که از نسب شناسان زبردست بود فرمودند: همسری برایم پیدا کن که از خانوادهای بزرگ و نجیب و شجاع باشد، و بتواند برایم فرزندی شجاع و تنومند بیاورد. عقیل گفت: با فاطمه دختر حزام کلبی ازدواج کن که در میان عرب شجاعتر از پدرانش وجود ندارد.
حضرت ام البنین علیهاالسلام زنی با محبت نسبت به فرزندان فاطمه زهرا سلام الله علیها میبود که حتی آنها را بر فرزندان خود مقدم میداشت و این تقدم اولاد رسول خدا صلی الله علیه و آله بر فرزندان خود را واجب میدانست.
یکی از اموری که بر این مطلب دلالت دارد ماجرای بازگشت کاروان اُسراء کربلا به مدینه است.
اُمّ البنین علیهاالسلام هنگام برگشت كاروان كربلا به سوى مدینه به بشیر گفت: اى بشیر! از اباعبداللّه الحسین علیه السلام برایم بگو.
بشیر، خبر شهادت چهار فرزندش را به او داد.
وى گفت: «قَطَّعْتَ نِیاطَ قَلْبِى، اَخْبِرْنِى عَنْ اَبِى عَبْدِ اللَّه علیه السلام اَوْلادِى وَمَنْ تَحْتَ الْخَضْراءِ كُلُّهُمْ فَداءً لِاَبِى عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَین علیه السلام»[۲].
اى بشیر! با این خبر تأسف بار، بندهاى دلم از هم گسست. از حسین برایم خبر بده. فرزندانم و هر آنچه در زیر آسمان كبود است، فداى ابا عبد اللّه الحسین علیه السلام باد.
بشیر گفت: خداوند به سبب مصیبت مولایمان امام حسین علیه السلام به شما پاداش بزرگ عنایت كند.
این سخنان حضرت ام البنین علیهاالسلام دال بر میزان اعتقاد و پیروى او از امام زمانش حسین بن علی علیهماالسلام میباشد. همچنین، این سخن ام البنین علیهاالسلام كه «اگر حسین علیه السلام زنده باشد؛ كشته شدن چهار فرزندم اهمیت ندارد»[۳] ، درجه رفیع دیانت او را آشكار میسازد.
کرامت حضرت ام البنین سلام الله علیها
از کرامات این بانوی جلیله باردار شدن خانم حنفی مذهب است.
در کتاب چهره درخشان قمر بنی هاشم اینگونه آمده است:
در شهر كوت عراق، در منزل خانم حاجیه ام عبد الامیر، در دهه دوم محرم الحرام، مجلس عزادارى به نام حضرت ام البنین علیهاالسلام برقرار بود.
در همان روزها یک خانواده پیرو مذهب حنفى به آن محله آمدند. در میان آنان خانمى به چشم مى خورد به نام وزیره كه حدود ده سال از ازدواجش مى گذشت و هنوز بچه دار نشده بود و امید به فرزند داشتن را از كف داده بود. برخى از اهالى محل به او گفتند: «چرا به ام البنین علیهاالسلام متوسل نمى شوى؟» وزیره گفت: «این كار سودى ندارد؛ زیرا علم پزشكى از معالجه من ناتوان مانده است. حتى از داروهاى سنتى استفاده كردم و در روز میلاد زكریا علیه السلام روزه گرفتم؛ اما سودى نبخشید».
آنان گفتند: «هر كس از غذاى سفره ام البنین علیهاالسلام بخورد و او را در پیشگاه خدا واسطه قرار دهد، خداوند دعایش را مستجاب مى كند. چه اشكالى دارد كه تو نیز چنین كنى. شاید خداوند، نوزاد دخترى به تو عطا كند و به میمنت ام البنین علیهاالسلام نام او را فاطمه بگذارى».
وزیره در حالى كه با سكوت و نگرانى به سوى آنان نگاه مى كرد، یكباره زبانش باز شد و با صداى لرزان گفت: «به این شرط كه این قضیه میان من و شما باشد و شوهر و خانواده ام از آن آگاه نشوند. » آنان گفتند: «بسیار خوب! فردا و یا پس فردا – ان شاء اللّه – در منزل حاجیه حضور پیدا كن. در آنجا مجلسى برگزار مى شود كه با خواندن روضه ام البنین پایان مى یابد».
وزیره با دنیایى از بیم و امید، در حالى كه صورت خود را پوشانده بود، از خانه اش بیرون آمد و روانه منزل حاجیه، ام عبد الامیر شد. از شرم، عرق مى ریخت و خاطرش پریشان بود. هر قدر كه به جلسه روضه نزدیک مى شد، تپشهاى قلبش بیش تر مى شد. صداى روضه خوان گوشهاى او را نوازش مى داد و به رهایى از رنج روحى امیدوارش مى ساخت. وى وارد خانه شد و در مراسم روضه شركت كرد.
وقتى روضه خوان از نوحه سرایى فارغ شد، براى بهبودى بیماران دعا كرد؛ آن گاه سفره ام البنین علیهاالسلام پهن شد. زنان حاضر به غذاهاى موجود در سفره، تبرک مى جستند. آنها گرد سفره نشسته بودند و بهبودى بیماران و برآورده شدن حاجتهایشان را درخواست مى كردند. وزیره با دستانى لرزان، قدرى از خوراكیها را از سفره برداشت و از جایش برخاست و در حالى كه اشکهایش جارى بود، از منزل خارج شد. او و شوهرش در شامگاه به امید شفا، از آن غذا خوردند.
حدود یک ماه از این واقعه مى گذشت كه حالات وزیره تغییر كرد و گرفتار سرگیجه و درد سینه شد. تمایلش به غذا كاهش یافت. خوابش زیاد و حضورش در جاهاى شلوغ مشكل شد. هر كارى كه به عهده اش گذاشته مى شد، به سختى انجام مى داد و دلش اضطراب خاصى پیدا كرده بود.
شوهرش مى گوید: «اى وزیره! چه شده است؟ آیا بیمار هستى؟» او پاسخ مى دهد: «نمى دانم. » همسرش او را نزد پزشک مى برد و پزشک پس از معاینه مى گوید: «چیزى نیست. ناراحتیهاى او نشانه باردارى است و براى اینكه شما مطمئن شوید، فردا به آزمایشگاه مراجعه كنید. » با شنیدن این خبر مسرت بخش، هر دو بى نهایت خوشحال مى شوند. شوهر وزیره در حالى كه اشک شوق مى ریخت، گفت: «آقاى دكتر! آیا شما اطمینان دارید؟» دكتر با كمال خونسردى گفت: «بله».
فرداى آن روز، وزیره همراه همسرش، جواب مثبت آزمایش را دریافت مى كنند. پس از آن به خانه مى روند و سجده شكر به جاى مى آورند. خبر باردار شدن وى میان بستگان منتشر مى شود و شادى، فضاى خانواده را فرا مى گیرد؛ ولى او نذرى را كه براى ام البنین كرده بود، همچنان در سینه اش پنهان نگاه مى داشت.
سرانجام ماهها سپرى شد و نهمین ماه از ایام باردارى او فرا رسید. در آغاز فصل بهار و اندكى پیش از اذان صبح، او دخترى به دنیا آورد و همگى خوشحال شدند. وزیره گفت: «براى تبرک جستن به ام البنین علیهاالسلام نام كودک را فاطمه بگذارید»؛ اما خویشاوندان شوهرش مخالفت كردند و گفتند: «نام او را عایشه بگذارید. » براى از بین بردن اختلاف، نام آن كودک را «بُشرى» گذاشتند[۴].
پینوشتها:
[۱].عمدة الطالب، ابن عنبة ،ص:۳۲۷
[۲] .تنقیح المقال، شیخ عبداللَّه مامقانى، چاپ قدیم، ج ۲، ص ۱۲۸
[۳].همان
[۴] .چهره درخشان قمر بنى هاشم ابو الفضل العباس علیه السلام، على ربانى خلخالى، ج ۲، با تلخیص.