مرکز حقایق اسلامی

چکیده:

خالد بن ولید از اشراف قریش بود که در جنگ های مهم صدر اسلام در مقابل مسلمانان ایستاد. زندگی او پر از جنایات و کشتارهای گوناگون است. او به ظاهر اسلام آورد ولی همچنان خوی جاهلیت در او زنده بود؛ عملکردهای او در سال های پایانی عمر رسول خدا صلی الله علیه و آله مانند قصد ترور حضرت و یا نوشتن صحیفه ملعونه  نشان داد که اصلا اعتقادی به اسلام پیدا نکرده بود. بعد از شهادت رسول خدا هم وصی بر حق رسول خدا را کنار گذاشت و تمام همت خود را در جهت یاری غاصبین حق اهل بیت علیهم السلام  بکار گرفت تا به جایی که اصحاب بزرگ رسول خدا را به قتل رساند. او حتی قصد کشتن امیرالمؤمنین علیه السلام را هم داشت که در این کار موفق نشد. خالد در جریان هجوم به خانه امیرالمؤمنین علیه‌السلام نقش پر رنگی را ایفا کرد. جنایات او محدود به جامعه مسلمانان نمی شود . او در فتوحات غیر شرعی و به ظاهر اسلامی جنایات زیادی را مرتکب شد که البته ما به این نقطه نمی‌پردازیم. این مقاله به جنایات خالد بن ولید بعد از اسلام ظاهری او اشاره می‌کند.

کلیدواژه‌ها: خالد بن ولید ، ابوبکر، مرتد، قتل ، ترور، شمشیر

مقدمه

خالد بن الولید بن المغیرة بن عبد الله بن عمرو بن مخزوم القرشی المخزومی از دشمنان سرسخت رسول خدا صلی الله علیه و آله بود و در جنگ های بدر، احد، احزاب و دیگر وقایع مهم صدر اسلام در مقابل مسلمانان ایستاد؛ مخصوصاَ در واقعه اُحد که باعث شکست و شهادت عده زیادی از مسلمانان از جمله حمزه سیدالشهداء شد. خالد بعد از جنگ خیبر و در سال هفتم مسلمان،[۱] و زندگی او وارد مرحله جدیدی شد که پر است از کشتار و جنایت های مختلف  که ما در این مقاله به صورت گذرا به آن می‌پردازیم. زبیر بن بکار می نویسد خالد بن ولید شیعه و پیرو ابوبکر و منحرفین از علی بن ابی طالب علیهما السلام بود[۲] که این جمله به خوبی او را به ما می‌شناساند.

کشتار در  بنی جذیمه  و اعلام برائت پیامبر

در اوایل شوال سال هشتم، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم خالد بن ولید را در رأس گروهی  سیصد و پنجاه نفره از مهاجران و انصار و بنی‌سلیم به سوی بنی جذیمه، در اطراف مکه فرستاد.

با وجود این‌که بنی جذیمه مسلمانی خود را اعلام و اسلحه خود را تسلیم کردند، اما خالد با نیرنگ آنان را اسیر کرده و دست‌های آنان را به یکدیگر بست. او هر نفر از بنی جذیمه را به دو نفر از سپاه خود سپرد. بنی جذیمه آن شب را در اسارت به سر بردند. هنگام سپیده دم خالد بن ولید بدون هیچ‌گونه دلیل و عذری، دستور داد تا هر کس اسیری را که نزد اوست به قتل برساند و مخالفت برخی از مسلمانان با این کار مانع از انجام صدور فرمان توسط خالد نشد.

در ابتدا بنی‌سلیم تمامی اسرای در دست خود را به قتل رساندند. در مقابل آنان، مهاجر و انصار از این کار پرهیز کرده و اسیران خود را آزاد کردند. وقتی خبر عملکرد خالد به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم رسید، دستان خود را به آسمان بلند کرد و فرمود خدایا من از عملکرد خالد ابراز برائت می‌کنم  و علی بن ابی طالب علیهما‌السلام را به سوی آنان فرستاد تا خسارت‌های آنها را جبران کند.[۳]

عبدالرحمان بن عوف این اقدام خالد را صرفاً برای انتقام خون عمویش، فاکه بن مغیره، دانسته است و آن را عمل جاهلیت در اسلام خواند.[۴]

این گزارش تاریخی نشان دهنده آن است که خالد فقط به زبان، اسلام را قبول کرده ولی در واقع به همان سنت های جاهلیت پایبند بود.

فرار از حنین

در سال هشتم، هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم برای جنگ با قبیله مشرک هوازن از مکه راهی حنین شد، خالد با سواران بنی‌سلیم در مقدمه سپاه حرکت می‌کرد؛ ناگهان از میان دره‌ها، حمله متحدى توسط دشمن آغاز شد و سپس مسلمانان بدون اینکه به هیچ چیز توجه کنند پا به فرار گذاشتند که خالد بن ولید هم از جمله آنها بود و فقط نُه یا ده نفر از بنی هاشم دور رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم باقی ماندند و از او دفاع کردند.[۵] این در حالی است که خداوند فرار از جنگ را به شدت نکوهش کرده و فرارکنندگان، به تصریح قرآن، مغضوب خداوند و مستحق جهنم هستند.[۶]

خطای دیگر خالد در این جنگ، کشتن یک زن بود که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بعد از با خبر شدن از این امر، او را از کشتن زنان و بردگان نهی کرد.[۷]

ترس در خیبر

اهل سنت با اینکه خالد را سیف الله معرفی می‌کنند اما وقتی می‌خواهند او را با امیرمؤمنان علی علیه‌السلام مقایسه کنند، شجاعت او را در مقابل شجاعت حضرت ‌اندک می‌دانند. فخر رازی می‌نویسد: فتح خیبر و این پیروزی به دست علی علیه‌السلام بود و این ماجرا مشهور است؛ و نقل شده است که امیرالمؤمنین علیه‌السلام، خالد بن ولید را به همراه خود بردند. وقتی که نرده‌بان برای ورود به یکی از قلعه‌ها نصب شد، حضرت به خالد فرمودند آیا جلو نمی‌روی؟ پاسخ داد: خیر!!! وقتی که حضرت جلو رفتند از خالد پرسیدند که چه مقدار بالا آمده‌ای؟ از شدت ترس گفت: نمی‌دانم!!![۸]

با این همه عجیب است که اهل سنت تنها و تنها او را شمشیر اسلام و شمشیر کشیده خدا می‌خوانند. در حالی که در مواقع مختلف به ترس و فرار او اشاره کرده‌اند.

خالد و جریان یمن

روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم علی بن ابی طالب علیه‌السلام و خالد بن ولید را به سوی یمن می فرستد و هر کدام را به فرماندهی سپاهی منصوب می‌کند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم هر دو را فراخواند و فرمود اگر به هم رسیدید علی علیه‌السلام فرماندهی دو سپاه را بر عهده بگیرد. این دو سپاه به راه خود رفتند. علی علیه‌السلام با سپاه خود به راه افتاد و دور شد. پس از اندک زمانی، تعدادی را اسیر کرد و از میان اسرا کنیزی را برای خود انتخاب نمود. بریده می‌گوید من دشمن سرسخت علی بودم، در این هنگام خالد مرا خواست و گفت بریده حالا که از ماجرا باخبر شده‌ای نامه مرا به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم برسان. وقتی نامه را به رسول خدا رساندم و از علی بدگویی کردم رسول خدا چنان خشمگین شد که این خشم را جز در جریان جنگ با بنی‌قریظه و بنی‌نضیر از ایشان ندیده بودم، آن گاه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به من نگاه کرد و فرمود: ای بریده، علی را دوست بدار، زیرا همه کارهایش را فقط بر اساس دستورات انجام می‌دهد.[۹]

در روایتی دیگر بریده می‌گوید من از هیچ کس به اندازه علی متنفر نبودم تا جایی که مردی از قریش (خالد بن ولید) را تنها بخاطر دشمنی با علی به دوستی انتخاب کردم.[۱۰]

این عبارت علاوه بر این که فضیلتی را برای علی بن ابی طالب علیهما ‌السلام ثابت می‌کند به بغض خالد نسبت به حضرت هم تصریح می‌کند.

با نگاهی گذرا به برخی روایات نبوی در منابع اهل سنت می بینیم که بغض نسبت به علی بن ابی طالب علیه‌السلام دارای چه عواقبی است:

_ یا علی لا یبالی من مات و هو یبغضك: مات یهودیا أو نصرانیا[۱۱]

_ وَیلٌ لِمَنْ أَبْغَضَكَ مِنْ بَعْدِی [۱۲]

_ من أبغض علیا فقد أبغضنی، ومن أبغضنی فقد أبغض الله

_مبغضك مبغضی‌

_إِنَّ الشَّقِی كُلُّ الشَّقِی مَنْ أَبْغَضَ عَلِیا فِی حَیاتِهِ وَبَعْدَ مَوْتِهِ

_مَنْ أَبْغَضَ عَلِیاً مِنْ بَعْدِی- حَشَرَهُ اللَّهُ یوْمَ الْقِیامَةِ أَعْمَى لَیسَ لَهُ حُجَّةٌ

_من أبغض علیا محیاه ومماته فمیتته جاهلیة وحوسب بما أحدث فى الإسلام[۱۳]

_ لو أن عبدا عبد الله ألف عام بعد ألف عام وألف عام بین الركن والمقام ثم لقی الله مبغضا لعلی بن أبی طالب وعترتی أكبه الله على منخریه یوم القیامة فی نار جهنم.[۱۴]

قصد ترور پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم

در رمضان سال نهم قمری، هنگامی که پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم از غزوه تبوک بازمی‌گشت؛ گروهی از صحابه بر سر راه آن حضرت در گردنه کوهی کمین کرده و تصمیم داشتند حضرت را ترور کنند، آنان می‌خواستند شتر پیامبر را رَم دهند تا پیامبر از کوه پرتاب و کشته شود. آنها وقتی به هدف خود نرسیدند، پراکنده شده و به صورت مخفیانه به سپاه پیوستند.[۱۵]

مرحوم صدوق از حذیقة بن یمان نقل می کند که  یکی از چهارده نفری که در بازگشت از جنگ تبوک قصد کشتن پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم را داشتند، خالد بن ولید بود.[۱۶]

در حجة الوداع

واقدی در عبارتی نقل می‌کند که خالد بن ولید با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم برای حجة‌الوداع به مکه رفت که نشان دهنده این است که به تبع آن در واقعه غدیر حاضر بوده است.[۱۷] و کلام رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در اعلام ولایت امیرالمؤمنین علیه‌السلام را شنیده و با حضرت، هر چه به ظاهر بیعت کرده است.

سلام به عنوان امیرالمؤمنین

در روایتی سلیم از ابوذر غفاری نقل می‌کند که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به هشتاد نفر از عرب و عجم نفر دستور داد که به علی بن ابی طالب علیه‌السلام به عنوان امیرالمؤمنین سلام کنند. سلمان که در مجلس حضور داشت نام تک تک آنها را برای سلیم ذکرکرد. 

از جمله كسانى كه سلمان نام برد: ابوبکر، عمر، ابو عبیده، معاذ، سالم، پنج نفر اصحاب شورى‌ (شورای شش نفره)، عمار بن یاسر، سعد بن عبادة و بقیه اصحاب عقبه و ابىّ بن كعب و ابو ذر و مقداد، و عده دیگرى كه اكثرشان و قسمت اعظمشان از اهل بدر بودند و اكثر آنها از انصار بودند. در میان ایشان ابوالهیثم بن تیهان، خالد بن ولید، ابو ایوب، اسید بن حضیر و بشیر بن سعید بودند.[۱۸]

صحیفه ملعونه دوم

پس از تلاش بی‌نتیجه برای قتل پیامبر و اعلام ولایت امیرالمؤمنین علیه‌السلام در روز غدیر، عده‌ای بعد از ورود به مدینه در خانه ابوبکر جمع شدند و در آنجا پیمان دیگری بستند. در این پیمان بر خلافت ابوبکر، عمر، ابوعبیده و سالم مولی ابی‌حذیفه بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم تاکید شده و با خلافت امیرالمؤمنین علیه‌السلام مخالفت شده است. در این جلسه سی و چهار نفر حضور داشتند که اکثر آنها از رؤسای قبایل بودند. این صحیفه پس از امضای همه حاضرین به ابوعبیده جراح سپرده و در کنار خانه خدا دفن شد.  وقتی از حذیفه از اسامی اصحاب صحیفه ملعونه سوال می‌شود یکی از افرادی که نام می برد خالد بن ولید است.[۱۹]

احتجاج دوازده صحابی در مسجد نبوی و نقش خالد

ابان بن تغلب در روایتی طولانی از امام صادق علیه‌السلام درباره اینکه آیا از صحابه کسی با غصب حکومت ابوبکر مخالفت کرد یا نه پرسید؛ امام فرمود دوازده صحابی یعنی  خالد بن سعید بن العاص، سلمان فارسى، أبوذر غفارى، مقداد بن اسود، عمّار بن یاسر، بریده اسلمى، أبوالهیثم بن التّیهان، سهل و عثمان پسران حنیف، خزیمة بن ثابت ذو الشّهادتین، ابىّ بن كعب و أبو أیوب انصارى، روز جمعه به مسجد رفته و اطراف منبر نشستند و وقتى ابوبكر به بالاى منبر رفت همگی به نوبت در دفاع از امیرالمؤمنین علیه‌السلام ، ابوبکر را محکوم کردند.

ابوبکر از شنیدن این گواهى و شهادات بسیار مضطر و متحیر شد و گفت من والى شما شدم در صورتى كه از شما برتر و بهتر نیستم! مرا رها كنید! مرا رها كنید!! عمر او را به شدت توبیخ کرد و سپس ابوبكر از منبر پایین آمده و همراه عمر به سمت منزل رفته و تا سه روز هیچ كس به مسجد النّبی نیامد. چون روز چهارم شد ابتدا خالد بن ولید با هزار نفر به خانه او آمده و گفت : این چه نشستنى است بخدا سوگند ، بنى هاشم درباره خلافت به طمع افتاده‌اند و در پى او سالم مولا حذیفه با هزار نفر و سپس معاذ بن جبل با هزار نفر آمدند تا كم كم تعدادشان به چهار هزار نفر رسید، و همه به سركردگى عمر با شمشیرهاى برهنه بسوى مسجد النّبى حركت كرده تا به آنجا رسیدند، عمر رو به طرفداران امیرالمؤمنین علیه‌السلام كرده و گفت : اى یاران على، بخدا سوگند اگر یكى از شما مانند گذشته از جاى برخاسته و سخنى بگوید سخت مجازاتش مى‌كنیم. سلمان فارسى گفت: الله اكبر! الله اكبر! بخدا سوگند كه من با همین دو گوشم از زبان مبارك رسول خدا صلَّى الله علیه و آله و سلم شنیدم  و در صورت خلاف، دو گوشم كَر باد  كه مى‌فرمود: روزى بیاید كه برادر و پسر عموى من على، با جمعى از یارانش در مسجد بنشینند ، كه ناگاه تعدادى از سگان اهل دوزخ بر آنان یورش آورده و قصد جان او و یارانش را كنند. من هیچ شک ندارم شما همان‌هایید كه رسول خدا صلَّى الله علیه و آله و سلم فرمود.[۲۰]

این روایت امام صادق علیه السلام علاوه بر نشان دادن نقش خالد بن ولید در حوادث بعد شهادت رسول خدا، به جایگاه آخرتی آنان که جهنم است، به صراحت اشاره می کند.

حمله به خانه وحی

اولین جنایت خالد بعد از شهادت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم، حضور او در جریان حمله به خانه امیرالمؤمنین علیه‌السلام بود. ما به اختصار به آن اشاره می‌کنیم:

ـ وقتی قنفذ چندین بار به در خانه امیرالمؤمنین علیه‌السلام رفت و بدون نتیجه برگشت، عمر غضبناك از جا برخاست و خالد بن ولید و قنفذ را صدا زد و به آنان دستور داد تا هیزم و آتش با خود بیاورند.[۲۱]

ـ بعد از ورود به منزل، وقتی امیرالمؤمنین علیه‌السلام عمر را بر زمین کوبید و عمر درخواست کمک کرد، مردم رو به خانه آوردند و داخل شدند. خالد بن ولید شمشیر از غلاف بیرون كشید تا فاطمه علیهاالسّلام را بزند امیر المؤمنین علیه‎السلام با شمشیر بر خالد حمله كرد. او حضرت را قسم داد، و حضرت هم دست نگه داشت‌.[۲۲]

ـ وقتی مهاجمان بدون اجازه حضرت زهرا علیهاالسلام وارد خانه شدند، حضرت با صدای بلند به پدر خود استغاثه کرد. سلمان مى‌گوید ابوبكر و اطرافیانش را دیدم كه مى‌گریستند و صدایشان به گریه بلند شده بود. در میان آنان كسى نبود مگر آنكه گریه مى‌كرد جز عمر بن خطاب و خالد بن ولید و مغیرة بن شعبه، و عمر مى‌گفت ما را با زنان و رأى آنان كارى نیست.[۲۳]

بیعت اجباری

بعد از هجوم و ورود به خانه، حضرت على علیه السّلام را به سمت مسجد بردند و به شدت او را مى‌كشیدند، تا آنكه نزد ابوبكر رسانیدند. و این در حالى بود كه عمر بالاى سر ابوبکر با شمشیر ایستاده بود، و خالد بن ولید و ابوعبیدة بن جراح و سالم مولى ابى حذیفه و معاذ بن جبل و مغیرة بن شعبة و اسید بن حضیر و بشیر بن سعید و سایر مردم در اطراف ابوبکر نشسته بودند و اسلحه همراهشان بود.[۲۴] در مسجد و در چندین مرحله علی بن ابی طالب علیه‌السلام تهدید به قتل شد که یک بار توسط خالد صورت گرفت. خالد بن ولید از جا برخاست و شمشیرش را بیرون كشید و گفت بخدا قسم اگر بیعت نكنى تو را مى‌كشم. امیرالمؤمنین علیه‌السلام به طرف او برخاست و جلو لباسش را گرفت و او را به عقب پرتاب كرد بطورى كه او به پشت به زمین خورد و شمشیر از دستش افتاد.[۲۵]

مجری اجرای قتل امیرالمؤمنین به دستور ابوبکر

وقتى ابوبکر فدک را از حضرت زهرا علیهاالسلام گرفت و وكیل آن حضرت را بیرون كرد. امیرالمؤمنین علیه‌السلام به مسجد آمدند در حالى كه ابوبکر نشسته و مهاجرین و انصار اطراف او بودند مطالبی بیان کردند و ابوبکر محکوم  و مفتضح شد. ابوبکر وقتی به خانه برگشت شخصی را نزد عمر فرستاد و پیغام داد: واى بر تو اى پسر خطاب ، دیدى على با ما چه كرد؟!! به خدا سوگند اگر یک جلسه دیگر با ما چنین برخوردى داشته باشد خلافت را از ما مى‌گیرد و تا وقتى كه او زنده است آب خوش از گلوى ما پائین نمى‌رود .عمر گفت كسى غیر از خالد بن ولید او را نمى‌تواند كفایت كند، پس دنبال خالد فرستادند، ابوبکر به او گفت: مى‌خواهیم تو را براى امر خطیر و بزرگى مأمور کنیم. خالد گفت هر كارى كه مى‌خواهى به من واگذار کن اگر چه كشتن على باشد .ابوبکر گفت اتّفاقاً این كار، كشتن على است .خالد گفت  مرا به طرف او بفرست اطاعت می‌کنم؛ با شمشیر گردنش را خواهم زد. اتفاقاً امیرالمؤمنین علیه‎السلام از طریق اسماء بنت عمیس از قضیه آگاه شد. در مسجد وقتی خالد بن ولید در کنار امیرالمؤمنین علیه‌السلام ایستاد. در انتهای نماز ابوبکر به خاطر عواقب بعد از آن،پشیمان شد و قبل از سلام نماز گفت خالد آنچه را به تو امر كرده بودم انجام نده و سپس سلام نماز را داد. امیرالمؤمنین علیه‎السلام به خالد فرمود  امرى كه تو را به آن مأمور ساخت و سپس پیش از سلام دادن تو را از آن نهى كرد چیست؟ خالد گفت مرا امر كرد گردن تو را با شمشیر بزنم.حضرت فرمودند آیا این كار را مى‌كردى؟ خالد گفت  به خدا سوگند آرى، اگر مرا نهى نمى‌كرد انجام داده بودم . امیرالمؤمنین علیه السلام از جا برخاست یقه پیراهن خالد را گرفتند سپس او را به دیوار كوبیده و به عمر فرمودند: اى پسر صهاك به خدا قسم اگر عهد و پیمانم با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نبود و از ناحیه حقّ تعالى این حكم (صبر كردن) قبلاً ابلاغ نشده بود، آنگاه مى‌دانستى كه كدام یک از ما از نظر یاور و از حیث عدد كمتر هستیم.[۲۶]

در روایت ابوذر آمده است که امیرالمؤمنین خالد را با دو انگشت خود گرفت و فشار داد. خالد فریاد زد و از ترس لباس خود را نجس کرد و پاهایش را به زمین می‌زد و حرفی نمیزد.[۲۷]

حافظ سمعانی شافعی به این مطلب به صورت کوتاه اشاره کرده است و گفته: از او یعقوب رواجنی[۲۸] کلام ابوبکر روایت شده است که گفت: خالد آنچه را به او دستور داده شده است انجام ندهد. از سید عمر بن ابراهیم حسینی در کوفه پرسیدم که معنی این روایت چیست؟ او گفت: به خالد دستور داده بود که علی را بکشد؛ اما از این کار پشیمان شده و از آن نهی کرد.[۲۹]

بعد از این قضیه خالد به دنبال فرصتی بود تا شاید بتواند غافلگیرانه علی بن ابی طالب علیه‌السلام را به قتل برساند که البته دوباره نتوانست نقشه خود را عملی کند.[۳۰]

خالد و سوزاندن مخالفان

بعد از شهادت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ابوبکر با مانعین زکات که مسلمان بودند ولی زکات خود را به غاصبین حکومت نمی‌دادند به شدت برخورد کرد و خالد بن ولید که به گفته ابوبکر شمشیر اسلام بود که از نیام کشیده شده بود مخالفان را به آتش کشید. البته ابوبکر هم با وجود آگاهی از شیوه نادرست خالد، همچنان بر موضع خود پافشاری کرد و مخالفان را به کفر نسبت داد.[۳۱]

ابن سعد می‌نویسد بعد از این عمل عمر بن خطاب به ابوبکر اعتراض کرد که این نوع عذاب مخصوص خداست ولی ابوبکر اعتنایی نکرد.[۳۲]

شمس‌الدین ذهبی پیرامون این قضیه می‌نویسد:

خالد دستور داد تا حفره‌ای بنا شود و در آن آتش افروخته و اسیران را در آن‌ انداختند.[۳۳]

حتی محمد بن عبدالوهاب نیز به عمل شنیع خالد بن ولید اشاره کرده و می‌نویسد: و خالد فریاد زد: هیچ‌کسی حق پختن غذا را ندارد و آبی را داغ نکند مگر آنکه پایه‌های آتش سر مردی باشد.[۳۴]

وی در صفحه بعد از همان کتاب به سوزاندن اهل رده توسط خالد بن ولید اشاره کرده و می‌نویسد:

خالد دستور داد تا حفره‌ای بنا شود و در آن آتش افروخته و اسیران را در آن‌انداختند.[۳۵]

همچنین عبدالرزاق صنعانی با سند صحیح که همه راویان آن، روات بخاری و مسلم هستند، و همچنین بدرالدین عینی در عمدة القاری نیز می‌نویسند: خالد بن ولید مردمی از اهل رده را به آتش کشید. عمر به ابوبکر گفت: آیا کسی که به عذاب مختص خداوند عذاب می‌کند را رها کرده‌ای؟ ابوبکر گفت: من شمشیری که خداوند بر علیه مشرکین را خارج کرده است، در غلاف نمی‌کنم.[۳۶]

ابن عساکر می‌نویسد:

ابوبكر خالد را به سمت قبیله بنی سلیم زمانی كه از اسلام مرتد شده بودند اعزام كرد پس خالد آنها را كشت و با آتش سوزاند. پس عمر به ابوبكر گفت: كسی را فرستادی كه به عذاب الهی عقاب می‌كند او را عزل كن.[۳۷]

ابن حجر عسقلانی نیز می‌نویسد:

آنچه بر جواز سوزاندن دلالت دارد، افعال صحابه است … به تحقیق ابوبکر در محضر صحابه بغاة را در آتش سوزاند و خالد بن ولید مردمی از اهل رده را در آتش سوزاند.[۳۸]

نکته دردناک این مساله تجاوز آشکار به حرمت مسلمانی و انکار کلیه حقوق انسانی در این مورد است. حتی اگر این افراد مصداق کافر و غیرمسلمان نیز به حساب می‌آمدند، آتش زدن مخالفان در قاموس اسلامی قابل پذیرش نیست. این عمل آن قدر فجیع است که فردی مثل عمر بن خطاب درخواست عزل خالد را از ابوبکر می‌کند.

این اتفاقات و فتاوا در حالی است که روایات فراوانی پیرامون نهی از سوزاندن افراد از پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم‌ در منابع اهل سنت رسیده است.

در صحیح بخاری آمده است: ابوهریره نقل می‌کند که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ما را به جایی فرستاد. و فرمود: اگر فلانی و فلانی را یافتید آن دو را بسوزانید. هنگامی که ما قصد خروج داشتیم، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند شما را امر کردم که فلانی و فلانی را بسوزانید. به‌درستی که سوزاندن عذابی مخصوص خداوند است، پس اگر آن دو را یافتید، دونفرشان را به قتل برسانید.[۳۹]

در روایت دیگری از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم‌ در مسند احمد آمده است عبدالله بن مسعود نقل می‌کند که: همراه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از لانه‌ی مورچه‌ای گذشتیم که آتش گرفته بود. در این هنگام پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند شایسته نیست برای یک فرد که عذابی کند که مخصوص خداوند است.[۴۰]

آری حتی نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله و سلم از سوختن لانه یک مورچه اظهار ناراحتی کرده است. حال سوال ما از امثال ابن حجر عسقلانی این است کلام رسول خدا صلی الله علیه و آله مهم‌تر است یا فعل بعضی به اصطلاح صحابه؟!

خالد و قتل حامیة بن سبیع

حامیة بن سبیع از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله بود[۴۱] که حضرت او را مسئول جمع آوری زکات قوم خودش کرد.

محمد بن عبدالوهاب درباره کشتار بعد شهادت رسول خدا می‌نویسد خالد دستور داد تا حفره‌ای بنا شود و در آن آتش افروخته و اسیران را در آن انداختند. آن روز حامیة بن سبیع را درون آتش‌ انداخت، همان کسی که رسول خدا او را برای جمع‌آوری صدقات از قبیله‌اش فرستاده بود.[۴۲]

خالد و قتل مالک بن نویره

مالک بن نویره از اصحاب بزرگوار رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است. حضرت در شأن او فرمودند اگر کسی دوست دارد به یک مرد بهشتی نگاه کند، به مالک نگاه کند.[۴۳]

در اتفاقات بعد از شهادت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم، خالد بن ولید به دستور ابوبکر به جنگ با مخالفین حکومت رفت. او قبیله مالک را با حیله و نیرنگ با اینکه اظهار مسلمانی کرده بودند اسیر و عده ای از جمله این صحابی رسول خدا را کشت و سر او را به عنوان پایه دیگ غذا قرار داد و همان شب با همسر او زنا کرد. ابوقتاده و عبدالله بن عمر به وی اعتراض نمودند ولی او به سخنان آنان اعتنائی نکرد. وقتی به مدینه بازگشت، عمر بن خطاب  به او گفت ای دشمن خدا مردی از مسلمانان را كشتی و با همسرش همبستر شدی تو را سنگسار خواهم كرد.[۴۴] ولی ابوبکر او را بخشید!!!

عمر به ابوبكر گفت به درستی كه در شمشیر خالد ظلم وجود دارد ؛ پس اگر این (عزل او) حق نیست این حق است كه او را محدود گردانی.[۴۵]

آیا مالک مرتد بود؟

ابن اثیر می‌نویسد: طبق آنچه طبری و بقیه بزرگان پیشین گفته‌اند، مالک مرتد نبوده است. با توجه به اینکه عمر به خالد گفته است، مرد مسلمانی را کشتی؛ و ابوقتاده شهادت داده است که آنها [مردم قبیله مالک] اذان گفته و نماز خوانده‌اند؛ و نیز ابوبکر اسیرانشان را برگردانده است و دیه مالک را از بیت المال داده است؛ همه اینها نشانگر این است که مالک مسلمان بوده است.[۴۶]

با توجه به عبارات علمایی مثل ابن کثیر و طبری چطور اهل سنت که اهانت به صحابه را جرم و خون اهانت کننده را حلال می‌دانند در مورد این همه جنایت درباره صحابه سکوت می‌کنند؟!

خالد بن ولید و قتل سعد بن عباده

سعد بن عباده از اصحاب بزرگ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است که بعد از شهادت پیامبر با غاصبان خلافت بیعت نکرد و در نهایت به دستور آنها به قتل رسید.

ابن ابی الحدید به این قضیه اشاره می‌کند که شیعه قائل است که سعد بن عباده به دستور ابوبکر و توسط خالد بن ولید کشته شد و قتل او را به گردن جنیان انداختند. او در ادامه می نویسد كسى به مؤمن طاق[۴۷] گفت: چرا على علیه السلام به مبارزه با ابوبكر در امر خلافت برنخاست؟ او در جواب گفت: فرزند برادر! مى‌ترسید جنّیان او را بكشند. ابن ابی الحدید در مقام جواب، این کلام را نمی‌پذیرد که کار جنیان بوده و می‌گوید کار بشر بوده ولی می‌گوید نزد من ثابت نشده که ابوبکر به خالد دستور داده باشد و من بعید نمی‌دانم که برای جلب رضایت ابوبکر به تنهایی این کار را کرده باشد. پس گناه بر خالد است و ابوبکر از آن بری است.[۴۸]

در عبارتی که علامه مجلسی در بحارالانوار می آورد، خالد بن ولید به صراحت به عمر بیان می‌کند که من سعد بن عباده را به خاطر شما و اختلافی که با او داشتید، کشتم.[۴۹]

خالد و قتل اکدیر بن عبدالملک

اکدیر بن عبدالملک پادشاه دومة الجندل بود که در زمان رسول خدا اسلام آورد[۵۰] ولی بعد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به دلیل عدم پرداخت زکات، به دستور ابوبکر و به دست خالد کشته شد.[۵۱]

سیف الله کیست؟

مرحوم کراجکی در التعجب می نویسد:

امر عجیب این است که مخالفین به خاطر دشمنی با امیرالمؤمنین علیه‌السلام، خالد بن ولید را شمشیر خدا می‌نامند. در حالی که خدا به شمشیر حضرت علی علیه السلام، کفار و مشرکین و مستکبرین مستبد را هلاک کرد و به شمشیر او احکام دین را تثبیت کرد و خاتم انبیاء به وسیله او تقویت شد، پس پیامبر درباره او فرمودند علی شمشیر خداست. علت نامیدن خالد به این لقب، اطاعت امر ابوبکر بعد از به دست گرفتن خلافت و سرکوب مردم مخصوصاً بعد جنایت مالک بن نویره و اعتراض عمر بود که ابوبکر گفت ای عمر، خالد بن ولید شمشیری از شمشیرهای خداست  و همه اینها بخاطر اطاعت در جنایات ابوبکر بود.[۵۲]

جالب توجه اینکه عمر به ابوبكر گفت به درستی كه در شمشیر خالد ظلم وجود دارد؛ پس اگر این (عزل او) حق نیست این حق است كه او را محدود گردانی.[۵۳] این اعتراف یک صحابی و خلیفه دوم در نزد اهل سنت است که نه تنها خالد را سیف الله نمی داند بلکه شمشیر ظلم و ستم و به بیان بهتر شمشیر ابلیس می‌داند.

در مقابل این شمشیر ابلیس، سیف الله حقیقی علی بن ابی طالب علیه السلام است.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: علی شمشیر خدا بر دشمنانش است.[۵۴] و امیرالمؤمنین در کلامی فرمودند: من شمشیر خدا هستم بر دشمنانش و رحت او بر دوستانش[۵۵]

جابر بن عبدالله انصاری نقل می‌کند روزی همراه رسول خدا به خارج از مدینه رفتیم و دستان علی علیه‌السلام در دستان پیامبر بود. از کنار نخلی عبور کردیم که نخل با صدای بلند گفت این محمد سیدالانبیاء و این علی سید الاوصیاء و پدر امامان طاهرین است. سپس  از نخل دیگری عبور کردیم که با صدای بلند گفت این محمد رسول خدا و این علی شمشیر خداست.[۵۶]

نکته قابل توجه اینکه بر فرض اینکه اگر هم شمشیری جایگاهی در نزد خدا داشته باشد، مطمئناً هیچ یک به مقام ذوالفقار علی بن ابی طالب علیهماالسلام نمی‌رسد که در شأن او گفته شد لا سیف إلا ذوالفقار[۵۷] و یا عبارتی که رسول خدا فرمود مبارزه و شمشیر زدن علی بن ابی طالب در روز جنگ خندق افضل از عبادت امت من تا روز قیامت است.[۵۸]

با این اوصافی که بیان شد سیف الله، فقط یک نفر و آن هم علی بن ابی طالب علیهماالسلام است و اگر کسی مدعی شود که دیگری هم چنین مقامی دارد، به مقام علی بن ابی طالب علیهماالسلام نمی‌رسد چون یک شمشیر زدن او افضل از عبادت همه امت اسلام تا روز قیامت است.

پی‌نوشت‌ها

[۱]. الإصابة في تمييز الصحابة، ابن حجر عسقلانی، ۲ / ۲۱۵   

[۲]. الأخبار الموفقيات، زبير بن بكار، ۲۲۱       

[۳]. الطبقات الكبرى، ابن سعد، ۲ / ۱۱۲    

[۴]. تاريخ الامم والملوك، طبری، ۳ / ۶۸   

[۵]. تاريخ اليعقوبي، ۲ / ۶۲   

[۶]. یا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا زَحْفًا فَلَا تُوَلُّوهُمُ الْأَدْبَارَ* وَمَنْ يُوَلِّهِمْ يَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ إِلَّا مُتَحَرِّفًا لِقِتَالٍ أَوْ مُتَحَيِّزًا إِلَىٰ فِئَةٍ فَقَدْ بَاءَ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ وَمَأْوَاهُ جَهَنَّمُ  وَبِئْسَ الْمَصِيرُ انفال ۱۵ ـ ۱۶

[۷]. المغازي، واقدی، ۳ / ۹۱۲    

[۸]. التفسيرالکبیر، فخر رازی، ۳۲ / ۳۳۹     

[۹]. یابریدة أحب علیا ، فانما یفعل مایؤمر به. المعجم الأوسط، طبرانی، ۵ / ۱۱۷      

[۱۰]. شرح مشكل الآثار، طحاوی، ۸ / ۵۸      

[۱۱]. مناقب أمير المؤمنين علي بن أبي طالب، ابن مغازلی، ۹۶ 

[۱۲].  فضائل الصحابة، احمد بن حنبل، ۲ / ۶۴۲؛ مناقب علي، ابن مغازلی، ۱۶۱ و ۴۴۷؛ الثاني من فوائد أبي عثمان البحيري، بحیری نیسابوری، ۱۱؛  مرقاة المفاتيح شرح مشكاة المصابيح، ۹ / ۳۹۴۳؛ الرياض النضرة، طبری، ۳ / ۱۲۲؛ تاريخ بغداد، خطيب بغدادی، ۴ / ۲۶۱   

[۱۳]. المستدرك على الصحيحين، حاکم نیشابوری، ۳ / ۱۴۱؛ مجمع الزوائد، هیثمی، ۹ / ۱۳۲؛ المعجم الكبير طبرانی، ۲۲ / ۴۱۵؛ جامع المسانيد والسنن، ابن کثیر، ۸ / ۴۳۲ ؛كنز العمال، متقی هندی، ۱۳ / ۱۴۵؛ جمع الجوامع، سیوطی، ۲۳ / ۵۰۲؛ نزهة المجالس ومنتخب النفائس، صفوری، ۲ / ۱۶۱؛ الأساس في السنة وفقهها – السيرة النبوية (۴/ ۱۶۹۸) سعيد حوّى؛ التنوير شرح الجامع الصغير، ۱۰ / ۳۹؛ الفصول المهمة، مالکی، ۱ / ۵۸۲؛ مناقب ، ابن المغازلي، ۱۸۹؛ الرياض النضرة، طبری، ۳ / ۱۲۲، شواهد التنزيل، حاکم حسكانی، ۱ / ۴۹۵؛ فرائد السمطین، جوینی، ۱ / ۴۳۶

[۱۴] . تاريخ دمشق، ابن عساكر، ۴۲ / ۴۷۱؛ فرائد السمطین، حمویي الجویني، ۱ / ۴۴۶

[۱۵]. دلائل النبوة، ابو بكر بيهقی، ۵ / ۲۵۶    

[۱۶]. عن حذیفة بن یمان أنه قال: الذین نفروا برسول الله ناقته فی منصرفه من تبوک أربعةعشر أبوالشرور و أبوالدواهی و ابوالمعازف و أبوه و طلحة و سعد بن أبی وقاص و أبوعبیدة و أبوالأعور و المغیرة و سالم مولی أبی حذیفة و خالد بن ولید و عمرو بن العاص و ابوموسی الأشعری و عبدالرحمن بن عوف و هم الذین أنزل الله عزوجل فیهم و همّوا بما لم‌ینالوا

الخصال، شيخ صدوق، ۲ / ۴۹۹      

[۱۷].  لقد خرج مع رسول اللّه ( صلّى اللّه عليه و سلم )فى حجّة الوداع

المغازی، واقدی ، ۳ / ۸۸۴

[۱۸]. اسرار آل محمد، سلیم بن قیس، ۳۹۰ ـ ۳۹۱

[۱۹]. فقال حذيفة : أبوسفيان ، وعكرمة بن أبى جهل ، وصفوان بن امية بن خلف ، و سعيد بن العاص ، وخالد بن الوليد ، وعياش بن أبي ربيعة ، وبشير بن سعد ، و سهيل بن عمرو ، وحكيم بن حزام ، وصهيب بن سنان ، وأبوالاعور السلمي ، ومطيع بن الاسود المدري ، وجماعة من هؤلاء ممن سقط عني إحصاء عددهم.

بحار الأنوار، مجلسی، ۲۸ / ۱۱۱

[۲۰]. الإحتجاج، طبرسی، ۱ / ۹۷ ـ ۱۰۵

[۲۱]. اسرار آل محمد، سلیم بن قیس، ۵۶۰

[۲۲]. أسرار آل محمد، سليم بن قيس، ۵۶۱    

[۲۳]. اسرار آل محمد، سلیم بن قیس، ۲۲۹ ـ ۲۳۰

[۲۴]. اسرارآل محمد، سلیم بن قیس هلالی ، ۲۲۸

[۲۵]. اسرار آل محمد، سلیم بن قیس، ۵۶۵

[۲۶]. علل الشرائع، شیخ صدوق، ۱ / ۶۱۹؛ الإيضاح، الفضل بن شاذان، ۱۵۵ ـ ۱۵۷

[۲۷].  الإحتجاج، طبرسی، ۱ / ۱۱۷ ـ ۱۱۸

[۲۸].  از اساتید محمد بن اسماعیل بخاری صاحب صحیح بخاری

[۲۹]. الانساب، سمعانی، ۶ / ۱۷۶    

[۳۰] . الخرائج و الجرائح، راوندی، ۲ / ۷۵۸    

[۳۱].  وجعل خالد يومئذ يحرق المرتدين. فقيل لأبي بكر في ذلك. فقال: لا أشيم سيفا سله الله على الكفار.

فتوح البلدان، بلاذری، ۱ / ۱۱۶   

[۳۲].  فبعث أبو بكر رضي الله تعالى عنه خالد بن الوليد فجمع منهم رجالا في حضائر ثم أحرقهم بالنار فجاء عمر إلى أبي بكر رضي الله تعالى عنه فقال انزع رجلا عذب بعذاب الله فقال أبو بكر لا والله لا أشيم سيفا سله الله على الكفار

الطبقات الكبرى، ابن سعد، ۷ / ۳۹۶       

[۳۳].  فامر خالد بالحظر ان تبنی ثم اوقد فیها النیران والقی الاساری فیها.

تاريخ الاسلام، ذهبی، ۳ / ۳۱   

[۳۴].  و صاح خالد: لا یطبخن رجلٌ قدراً، ولا یسخنن ماء، الاّ واثفیته راس رجلٍ.

مختصر سيرة الرسول، محمد بن عبد الوهاب، ۲۶۴      

[۳۵] . وامر خالد بالحظائر ان تبنی، ثم اوقد فیها النّار، ثم امر بالاسری فالقیت فیها.

مختصر سیرة الرسول،  محمد بن عبدالوهاب، ۲۶۵    

[۳۶]. عبدالرزاق عن معمر عن هشام بن عروة عن ابیه قال حرق خالد بن الولید ناسا من اهل الردة فقال عمر لابی بکر اتدع هذا الذی یعذب بعذاب الله فقال ابو بکر لا اشیم سیفا سله الله علی المشرکین.

المصنف، صنعانی، ۵ / ۲۱۲؛ عمدة القاری شرح صحیح البخاری، بدرالدین عینی، ۱۴ / ۲۶۴

[۳۷]. أن أبا بكر بعث خالد بن الوليد إلي بني سليم حين ارتدوا عن الإسلام فقتل وحرق بالنار فكلم عمر أبا بكر فقال بعثت رجلا يعذب بعذاب الله انزعه.

تاريخ مدينه دمشق، ابن عساکر، ۱۶ / ۲۴۰   

[۳۸].  ویدل علی جواز التحریق فعل الصحابة… وقد حرق ابو بکر البغاة بالنار بحضرة الصحابة وحرق خالد بن الولید بالنار ناسا من اهل الردة

فتح الباری ، ابن حجر عسقلانی، ۶ / ۱۵۰   

[۳۹]. حدثنا قُتَیْبَةُ بن سَعِیدٍ حدثنا اللَّیْثُ عن بُکَیْرٍ عن سُلَیْمَانَ بن یَسَارٍ عن ابی هُرَیْرَةَ رضی الله عنه اَنَّهُ قال بَعَثَنَا رسول اللَّهِ (صلّی‌الله‌علیه‌وسلّم) فی بَعْثٍ فقال ان وَجَدْتُمْ فُلَانًا وَفُلَانًا فَاَحْرِقُوهُمَا بِالنَّارِ ثُمَّ قال رسول اللَّهِ (صلّی‌الله‌علیه‌وسلّم) حین اَرَدْنَا الْخُرُوجَ انی اَمَرْتُکُمْ اَنْ تُحْرِقُوا فُلَانًا وَفُلَانًا وَاِنَّ النَّارَ لَا یُعَذِّبُ بها الا الله فَاِنْ وَجَدْتُمُوهُمَا فَاقْتُلُوهُمَا.

صحیح البخاری، ۴ / ۶۱

[۴۰]. حدثنا عبد اللَّهِ حدثنی ابی ثنا عبد الرَّزَّاقِ انا سُفْیَانُ عن ابی اِسْحَاقَ الشیبانی عَنِ الْحَسَنِ بن سَعْدٍ عن عبد الرحمن بن عبد اللَّهِ عن عبد اللَّهِ قال کنا مع النبی (صلّی‌الله‌علیه‌وسلّم) فَمَرَرْنَا بِقَرْیَةِ نَمْلٍ فَاُحْرِقَتْ فقال النبی (صلّی‌الله‌علیه‌وسلّم) لاَ ینبغی لِبَشَرٍ اَنْ یُعَذِّبَ بِعَذَابِ اللَّهِ عز وجل.

مسند احمد بن حنبل، ۷ / ۱۱۸   

[۴۱]. الإصابة في تمييز الصحابة، ابن حجر عسقلانی، ۲ / ۷؛ الاكتفاء بما تضمنه من مغازي رسول الله والثلاثة الخلفاء، ابوربیع اندلسی، ۲ / ۹۱؛ تاريخ الخميس في أحوال أنفس النفيس، دیار بکری، ۲ / ۲۰۲

[۴۲]. فالقی فیها یومئذٍ حامیة بن سبیع الذی استعمله رسول الله (صلّی‌الله‌علیه‌وسلّم) علی صدقات قومه.

مختصر سیرة الرسول، محمد بن عبدالوهاب، ۲۶۵؛ الاكتفاء بما تضمنه من مغازي رسول الله والثلاثة الخلفاء، ابوربیع اندلسی، ۲ /۱۰۵

[۴۳] . بحار الأنوار، مجلسی، ۳۰ / ۳۴۳      

[۴۴]. اسد الغابة ج ۴ ص ۲۷۷؛ تاريخ الاسلام ذهبي ج ۳ ص ۳۶

[۴۵]. وقال عمر لأبي بكر إن في سيف خالد رهقا فإن لم يكن هذا حقا حق عليه أن تقيده.

تاريخ طبری، ۳ / ۲۷۸  ؛ تاريخ مدينة دمشق، ابن عساكر، ۱۶ / ۲۵۸    

[۴۶] . اسد الغابة ج ۴ ص ۲۷۷

[۴۷]. محمّد بن علی بن نعمان بی‌أبی طریفة بجلی کوفی(درگذشت ۱۶۰ یا پس ۱۸۰ق) ملقب به مؤمن الطاق، از اصحاب امام صادق(ع) و متکلمان شیعه در قرن دوم قمری. وی در کلام و فقه تبحر داشت و با مخالفان شیعه مانند ابوحنیفه مناظره می‌کرد.

ابن ابی الحدید به جسارت او  را شیطان الطاق می خواند

[۴۸]. شرح نهج البلاغة،ابن ابي الحديد، ۱۷ / ۲۲۳  

[۴۹]. بحار الأنوار، مجلسی، ۳۰ / ۴۹۴؛ سفینة البحار، قمی، ۲ / ۶۶۴

[۵۰]. وقدم بأگيدر على النبي صلى الله عليه وسلم فأسلم، وكتب له ولأهل دومة كتابا نسخته: هذا كتاب من محمد رسول الله لأگيدر حين أجاب إلى الاسلام وخلع الأنداد والأصنام ولأهل دومة

فتوح البلدان، بلاذری، ۱ / ۷۳

ـ ومنهم الاكيدر بن عبد الملك بن عبد الحى صاحب دومة الجندل – ويقال عبد الجن صاحب دومة الجندل – اسلم، وصالحه النبي صلى الله عليه وسلم: الأنساب، صحاری، ۱۶۰      

ـ فقيل : أسلم:  الاعلام، زركلی، ۲ / ۶ 

[۵۱]. فتوح البلدان،بلاذری، ۱ / ۷۴        

[۵۲]. التعجب من أغلاط العامة في مسألة الإمامة، كراجكی، ۱۰۸  

[۵۳]. وقال عمر لأبي بكر إن في سيف خالد رهقا فإن لم يكن هذا حقا حق عليه أن تقيده.

تاريخ طبری، ۳ / ۲۷۸  ؛ تاريخ مدينة دمشق، ابن عساكر، ۱۶ / ۲۵۸    

[۵۴]. حدثنا محمد بن علي (رحمه الله)، عن عمه محمد بن أبي القاسم، عن محمد بن علي الكوفي، عن محمد بن سنان، عن زياد بن المنذر، عن سعيد بن جبير، عن ابن عباس، قال: قال رسول الله (صلى الله عليه وآله): علي سيف الله على أعدائه

الأمالي، شیخ صدوق، ۶۱

[۵۵]. وَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ‌ أَنَا سَيْفُ اللَّهِ عَلَى أَعْدَائِهِ وَ رَحْمَتُهُ عَلَى أَوْلِيَائِهِ.

مناقب آل أبي طالب، ابن شهرآشوب، ۳ / ۱۱۳    

[۵۶]. عن جابر رضي الله عنه قال كنت مع النبي صلى الله عليه وسلم يوما في بعض حيطات المدينة ويد عليّ في يده قال فمررنا بنخل فصاح النخل هذا محمد سيد الأنبياء وهذا عليّ سيد الأولياء أبو الأئمة الطاهرين ثم مررنا بنخل فصاح النخل هذا محمد رسول الله صلى الله عليه وسلم وهذا عليّ سيف الله فلتفت النبي صلى الله عليه وسلم إلى عليّ فقال له سمه الصيحاني فسمى من ذلك اليوم الصيحاني فكان هذا سبب تسمية هذا النوع بذلك أو المراد نخل ذلك الحائط وبالمدينة اليوم موضع يعرف بالصيحاني.

خلاصه الوفا باخبار دار المصطفي، سمهودی، ۱ / ۱۸۷ ـ ۱۸۶

[۵۷]. حدثنا أبو كريب قال حدثنا عثمان بن سعيد قال حدثنا حبان بن على عن محمد بن عبيد الله بن أبى رافع عن أبيه عن جده قال لما قتل علي بن أبى طالب أصحاب الالوية أبصر رسول الله صلى الله عليه وسلم جماعة من مشركي قريش فقال لعلى احمل عليهم فحمل عليهم ففرق جمعهم وقتل عمرو بن عبد الله الجمحى قال ثم أبصر رسول الله صلى الله عليه وسلم جماعة من مشركي قريش فقال لعلى احمل عليهم فحمل عليهم ففرق جماعتهم وقتل شيبة بن مالك أحد بنى عامر بن لؤى فقال جبريل يا رسول الله إن هذه للمواساة فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم إنه منى وأنا منه فقال جبريل وأنا منكما قال فسمعوا صوتا لا سيف إلا ذو الفقار * ولا فتى إلا علي

تاريخ الامم و الملوک، طبری، ۲ / ۱۹۷  

[۵۸] . حَدَّثَنَا لُؤْلُؤُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْمُقْتَدِرِيُّ، فِي قَصْرِ الْخَلِيفَةِ بِبَغْدَادَ، ثنا أَبُو الطَّيِّبِ أَحْمَدُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ عَبْدِ الْوَهَّابِ الْمِصْرِيُّ، بِدِمَشْقَ، ثنا أَحْمَدُ بْنُ عِيسَى الْخَشَّابُ، بِتِنِّيسَ، ثنا عَمْرُو بْنُ أَبِي سَلَمَةَ، ثنا سُفْيَانُ الثَّوْرِيُّ، عَنْ بَهْزِ بْنِ حَكِيمٍ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ جَدِّهِ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «لَمُبَارَزَةُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ لِعَمْرِو بْنِ عَبْدِ وُدٍّ يَوْمَ الْخَنْدَقِ أَفْضَلُ مِنْ أَعْمَالِ أُمَّتِي إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ»

المستدرك على الصحيحين، حاکم نیشابوری، ۳ / ۳۴؛ تاريخ بغداد وذيوله ط العلمية، خطیب بغدادی، ۱۳ / ۱۹؛ شواهد التنزیل، حاکم حسکانی، ۲ / ۱۴

منابع و مآخذ

ـ  سلیم بن قیس، اسرار آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم، قم، نشر الهادی، چاپ اول، ۱۴۱۶ق.

ـ بلاذری، أحمد بن یحیى بن جابر بن داود البَلَاذُری (المتوفى: ۲۷۹هـ)،  جمل من أنساب الأشراف، تحقیق: سهیل زكار وریاض الزركلی، دار الفكر – بیروت، چاپ اول، ۱۴۱۷ هـ – ۱۹۹۶ م

ـ الفضل بن شاذان الأزدی النیسابوری، الإیضاح، محقق:السید جلال الدین الحسینی الأرموی، مؤسسة انتشارات و چاپ دانشگاه تهران

ـ أبی منصور أحمد بن علی بن أبی طالب الطبرسی، الاحتجاج، طبع فی مطابع النعمان النجف الأشرف حسن الشیخ إبراهیم الكتبی، تعلیق وملاحظات: السید محمد باقر الخرسان، ١٣٨٦ – ١٩٦٦ م

ـ أبوسعد، عبد الكریم بن محمد بن منصور التمیمی السمعانی المروزی (المتوفى: ۵۶۲هـ)، الأنساب، محقق: عبد الرحمن بن یحیى المعلمی الیمانی وغیره، ناشر: مجلس دائرة المعارف العثمانیة، حیدر آباد، چاپ اول، ۱۳۸۲ هـ – ۱۹۶۲ م

ـ ‌قطب الدین راوندى، سعید بن هبة الله‌، الخرائج و الجرائح، محقق/مصحح: مؤسسة الإمام المهدى علیه السلام‌، ناشر: مؤسسه امام مهدى عجل الله تعالى فرجه الشریف، چاپ اول‌۱۴۰۹ ق‌‌

ـ السید هاشم البحرانی‌، مدینة معاجز الأئمة الإثنی عشر و دلائل الحجج على البشر

ـ ابن اثیر، أبو الحسن علی بن أبی الكرم محمد بن محمد بن عبد الكریم بن عبد الواحد الشیبانی الجزری، عز الدین (المتوفى: ۶۳۰هـ)، أسد الغابة، ناشر: دار الفكر – بیروت ۱۴۰۹هـ – ۱۹۸۹م

ـ ابن عساکر، أبی القاسم علی بن الحسن ابن هبة الله بن عبد الله الشافعی، تاریخ مدینة دمشق، محقق: علی شیری، ناشر: دار الفكر للطباعة والنشر والتوزیع

ـ طبری، تاریخ الأمم و الملوك، ناشر : دار التراث

ـ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة، ناشر: مکتبة آیة الله العظمی المرعشی النجفی (ره)

ـ ابن حجر عسقلانی، أبو الفضل أحمد بن علی بن محمد بن أحمد بن حجر العسقلانی (المتوفى: ۸۵۲هـ)، الإصابة فی تمییز الصحابة، تحقیق: عادل أحمد عبد الموجود وعلى محمد معوض، ناشر: دار الكتب العلمیة  بیروت، چاپ اول ۱۴۱۵ هـ

ـ شیخ صدوق، أبی جعفر محمد بن علی بن الحسین ابن موسى بن بابویه القمی، الامالی للشیخ الصدوق، تحقیق قسم الدراسات الاسلامیة – مؤسسة البعثة

ـ ابن شهرآشوب‌، مناقب آل أبی طالب، محقق / مصحح: آشتیانی، محمدحسین و رسولی، هاشم، ناشر: علامه، چاپ اول‌‌ ۱۳۷۹ ق‌

ـ كراجكی، محمد بن علی(۴۴۹ ق‌)‌، التعجب من أغلاط العامة فی مسألة الإمامة، محقق/مصحح: حسون، كریم فارس‌، ناشر: دار الغدیر، چاپ اول‌‌ ۱۴۲۱ ق

ـ بلاذری، فتوح البلدان، ناشر: مكتبة النهضة المصریة – القاهرة ۱۹۵۶ م

ـ ابن سعد، الطبقات الكبرى، ناشر: دار صادر – بیروت

ـ ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام ووفیات المشاهیر والاعلام، تحقیق:د. عمر عبدالسلام تدمری،   دارالنشر:دارالکتاب العربی – لبنان/ بیروت، چاپ اول،  ۱۴۰۷ه – ۱۹۸۷م

ـ محمد بن عبدالوهاب، مختصر سیرة الرسول صلیاللهعلیه [وآله] وسلم، دارالنشر:وزارة الشئون الاسلامیة والاوقاف والدعوة والارشاد – المملکة العربیة السعودیة – ۱۴۱۸ه، چاپ اول.  

ـ صنعانی، عبدالرزاق بن همام، المصنف، دار النشر:المکتب الاسلامی – بیروت – ۱۴۰۳، چاپ دوم، تحقیق:حبیب الرحمن الاعظمی

ـ  بدرالدین عینی، محمود بن احمد، عمدة القاری شرح صحیح البخاری، دار النشر:دار احیاء التراث العربی – بیروت

ـ ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، فتح الباری شرح صحیح البخاری، دار النشر:دار المعرفة – بیروت، تحقیق:محب الدین الخطیب

ـ بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، دار النشر:دار طوق النجاة، الطبعة:الطبعة:الأولی، ۱۴۲۲ه

ـ شیبانی، احمد بن حنبل، مسند احمد بن حنبل، دار النشر:مؤسسة الرسالة الطبعة:الأولی، ۱۴۲۱ ه – ۲۰۰۱ م

ـ أبو الربیع الاندلسی، الاكتفاء بما تضمنه من مغازی رسول الله والثلاثة الخلفاء، تحقیق: محمد عبد القادر عطا، الناشر: دار الكتب العلمیة – بیروت، الطبعة: الأولى، ١٤٢٠ هـ

ـ سمهودی، علی بن عبد الله بن أحمد الحسنی، خلاصة الوفا بأخبار دار المصطفى، دراسة وتحقیق: د/ محمد الأمین محمد محمود أحمد الجكینی، طبع على نفقة السید: حبیب محمود أحمد

ـ زرکلی، خیر الدین بن محمود بن محمد بن علی بن فارس، الزركلی الدمشقی، الأعلام، الناشر: دار العلم للملایین، الطبعة: الخامسة عشرة – أیار / مایو ۲۰۰۲ م

ـ أبو المنذر سلمة بن مسلم بن إبراهیم الصحاری العوتبی (العُمَانی الإباضی) (ت ٥١١هـ)، الأنساب = أنساب العرب = تَارِیخِ العَوْتَبِی

ـ حسین بن محمد بن الحسن الدِّیار بَكْری، تاریخ الخمیس فی أحوال أنفس النفیس، الناشر: دار صادر – بیروت

ـ الشیخ الصدوق، علل الشرایع، محقق و مترجم :سید محمد جواد تهرانى، ناشر: مؤمنین

ـ الزبیر بن بكار بن عبد الله القرشی الأسدی المكی، الأخبار الموفقیات، تحقیق: سامی مكی العانی، الناشر: عالم الكتب  بیروت، الطبعة: الثانیة، ۱۴۱۶هـ-۱۹۹۶م

ـ الشیخ محمّد باقر بن محمّد تقی المجلسی، بحار الأنوار، ناشر: مؤسسة الوفاء، چاپ دوم ١٤٠٣ هـ.ق

ـ ابن بابویه، محمد بن على‌، الخصال، محقق/مصحح: غفارى، على اكبر، ناشر: جامعه مدرسین‌، چاپ اول‌ ۱۳۶۲ ش‌،

ـ ابوبکر البیهقی، أحمد بن الحسین بن علی بن موسى الخُسْرَوْجِردی الخراسانی، دلائل النبوة ومعرفة أحوال صاحب الشریعة، ناشر: دار الكتب العلمیة – بیروت، چاپ اول ۱۴۰۵ هـ

ـ حاكم حسكانی، شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، ناشر : موسسة الطبع و النشر

ـ حمویی جوینی، ابراهیم بن محمد، فرائد السمطین، تحقیق محمودی، ناشرموسسه المحمودی

ـ یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ الیعقوبی، دار صادر

ـ متقی هندی، علاء الدین علی بن حسام الدین ابن قاضی خان القادری الشاذلی الهندی البرهانفوری ثم المدنی فالمكی، كنز العمال فی سنن الأقوال والأفعال، محقق: بكری حیانی – صفوة السقا، ناشر: مؤسسة الرسالة، چاپ پنجم، ۱۴۰۱هـ/۱۹۸۱م

ـ علی بن محمد بن أحمد المالکی المکی الغریری، الفصول المهمة فی معرفة الائمة، ناشر: دارالحدیث، چاپ اول ۱۳۷۹

ـ أبو الفداء إسماعیل بن عمر بن كثیر القرشی البصری ثم الدمشقی، جامع المسانید والسُّنَن الهادی لأقوم سَنَن، محقق: د عبد الملك بن عبد الله الدهیش، ناشر: دار خضر للطباعة والنشر والتوزیع، بیروت – لبنان، چاپ دوم، ١٤١٩ هـ – ١٩٩٨ م

ـ هیثمی، أبوالحسن نور الدین علی بن أبی بكر بن سلیمان، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، محقق: حسام الدین القدسی، ناشر: مكتبة القدسی، القاهرة ١٤١٤ هـ، ١٩٩٤ م

ـ سیوطی، جلال الدین السیوطی، جمع الجوامع المعروف بـ الجامع الكبیر، محقق: مختار إبراهیم الهائج – عبدالحمید محمد ندا، حسن عیسى عبد الظاهر، ناشر: الأزهر الشریف، القاهرة – جمهوریة مصر العربیة، چاپ دوم ١٤٢٦ هـ – ٢٠٠٥ م

ـ حاکم نیشابوری، أبوعبد الله محمد بن عبد الله الحاكم النیسابوری، المستدرك على الصحیحین، دراسة و تحقیق: مصطفى عبد القادر عطا، ناشر: دارالكتب العلمیة – بیروت، چاپ اول ١٤١١ ق

ـ فخر رازی، أبوعبد الله محمد بن عمر بن الحسن بن الحسین التیمی الرازی ، مفاتیح الغیب = التفسیر الكبیر، ناشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت، چاپ سوم ١٤٢٠ هـ

ـ واقدی، محمد بن عمر بن واقد السهمی الأسلمی بالولاء المدنی، المغازی، تحقیق: مارسدن جونس، ناشر: دار الأعلمی – بیروت، چاپ سوم ١٤٠٩/١٩٨٩

ـ خطیب بغدادی، ابوبکر أحمد بن علی بْن ثابت بْن أَحْمَد بْن مهدی، تاریخ بغداد وذیوله، دراسة وتحقیق: مصطفى عبد القادر عطا، ناشر: دارالكتب العلمیة  بیروت، چاپ اول ۱۴۱۷ هـ

ـ ملاعلی قاری، علی بن (سلطان) محمد، أبو الحسن نورالدین الملا الهروی القاری، مرقاة المفاتیح شرح مشكاة المصابیح، ناشر: دار الفكر، بیروت – لبنان، چاپ اول ١٤٢٢هـ – ٢٠٠٢م

ـ طحاوی، أبوجعفر أحمد بن محمد بن سلامة بن عبد الملك بن سلمة الأزدی الحجری المصری، شرح مشكل الآثار،  تحقیق: شعیب الأرنؤوط، ناشر: مؤسسة الرسالة، چاپ اول ۱۴۱۵ هـ، ۱۴۹۴ م

ـ طبرانی، أبوالقاسم سلیمان بن أحمد الطبرانی، المعجم الأوسط، محقق: أبو معاذ طارق بن عوض الله بن محمد – أبو الفضل عبد المحسن بن إبراهیم الحسینی، ناشر: دار الحرمین – القاهرة، ١٤١٥ هـ – ١٩٩٥ م

ـ ابن مغازلی، علی بن محمد بن محمد بن الطیب بن أبی یعلى بن الجلابی، أبو الحسن الواسطی المالكی، مناقب أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب رضی الله عنه، محقق: أبو عبد الرحمن تركی بن عبد الله الوادعی، ناشر: دار الآثار  صنعاء، چاپ اول ١٤٢٤ هـ – ٢٠٠٣ م

Facebook
Twitter
LinkedIn
Telegram
WhatsApp
مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

ابلیس

نویسنده: علی جلالی

امامت پژوه مرکز حقایق اسلامی

رتبه علمی: علمی-ترویجی

تعداد صفحه: 29 صفحه

دانلود