مرکز حقایق اسلامی
عبدالملک پس از تصرف عراق، حجاج ثقفی را از کوفه، در رأس سپاهی برای سرکوبی عبدالله بن زبیر روانه حجاز کرد. حجاج بعد از محاصره چند ماهه شهر مکه و سنگ باران کعبه با منجنیق در ۱۷ جمادی‌الاول یا جمادی‌الثانی سال ۷۳ق عبدالله بن زبیر را کشت و مکه را گرفت و حجاز را به قلمرو امویان ملحق نمود. قبل فتح حجاز ، عبد الملك بن مروان مردم را از حج منع می‌كرد چون هر کس به مکه می‌رفت با تبلیغات زبیریان مواجه می شد و عبدالله بن زبیر از او بیعت می گرفت که این یک خطر جدی برای حکومت  عبدالملک بود به همین خاطر علاوه بر منع سفر ، برای دور نگه داشتن مردم شام و مصر از ابن زبیر ، تنها راه چاره را در آن دید که مکانی مقدس را به شامیان و مصریان معرفی کند تا به جای کعبه و انجام مناسک حج ، به آنجا اکتفا نمایند. چنین مکانی می بایست تا حد بسیاری مقدس بوده باشد تا در نظر عموم مردم مورد قبول واقع شود. مسلّم است که حتی اکثریت توده مسلمین نیز، هیچ جایی را برابر کعبه و هیچ زیارتی را همسنگ با مراسم حج نمی دانستند. مبلغان اموی نیز قطعا به این امر آگاه بودند برای همین روایات متعددی که با عناوینی همچون فضائل زیارت قدس ، فضائل صخره و... در منابع تاریخی وجود دارد بیشتر آنها از جعلیات این گروه و محدثان وابسته به امویان می باشد.

چکیده

 عبدالملک بن مروان ، پنجمین خلیفه اموی ، در سال ۲۶ قمری متولد و پس از مرگ پدرش مروان بن حکم در سال ۶۵  قمری به خلافت رسید و ۲۱ سال خلافت کرد.

از جمله وقایع دوران خلافت او می توان به قیام توابین ، قیام مختار ، تخریب خانه خدا با منجنیق ، کشتار  و سخت گیری به شیعیان به دست حاکمانی همچون حجاج بن یوسف ثقفی ، سرکوبی حکومت زبیریان ، و خوارج در دوره خلافت او اشاره کرد. او خلیفه ای بی رحم ، خونریز و بخیل بود و فرمانداران او هم مانند او بودند. وی در سال ۸۶ قمری درگذشت و در دمشق دفن شد.

 

کلیدواژگان: عبدالملک بن مروان ، بنی امیه ، امام سجاد علیه‌السلام، حجاج بن یوسف ، خونخوار

 

مقدمه

با کناره‌گیری معاویه بن یزید از خلافت، حکومت از شاخه آل ابی‌سفیان به آل مروان انتقال یافت. نخستین خلیفه از این خاندان ، مروان بن حکم ، پدر عبدالملک می باشد.[۱]

مروان بن حكم از سرسخت ترين دشمنان اميرالمومنین علی عليه السلام  بود و مادرش قبل از آن كه با حَكَم ازدواج كند، از زنان فاحشه مشهور در محيط جاهليّت بود و از كسانى بود كه آنها را «صاحبة الراية» مى گفتند؛ زيرا علناً پرچمى بر در خانه خود نصب كرده بود و افراد آلوده و بى بند و بار را به سوى خود فرا مى خواند. پدرش حَكَم بن ابی العاص از دشمنان رسول خدا صلی الله علیه و آله است که درباره حَکَم  فرمودند: لعنك الله و لعن ما في صلبك (خداوند هم تو را و هم فرزندى را كه در صلب خود دارى لعنت كند) و اين قبل از تولّد مروان بود.[۲]

و در نهایت به خاطر كارشكنى‌هاى مكرّر بر ضد رسول خدا صلى الله عليه وآله به همراه پسرش به طائف تبعيد شد و تا زمان حکومت عثمان اجازه بازگشت پیدا نکرد.

مروان بن حکم در سال ۶۴ قمری به حکومت رسید و وقتی بر امور حکومت مسلط شد از مردم برای عبدالملک و بعد عبدالعزیز به عنوان ولایت عهدی بیعت گرفت و چون خالد بن یزید بن معاویه را واجد شرایط حکومت ندانست کنار گذاشت.[۳] سرانجام مروان به دست همسرش ام خالد بنت هاشم بن عتبه بن ربیعه که همسر یزیدبن معاویه و مادر خالد بن یزید بود کشته شد.[۴]

مردی یهودی که به کتابهای آسمانی آگاهی داشت و نامش یوسف بود مسلمان شد، روزی از در خانه مروان عبور کرده گفت: وای بر امت محمد صلی اللّه علیه و آله وسلم از اهل این خانه، و همین یوسف، دوست عبدالملک بود روزی دست بر شانه عبدالملک زد و گفت: از خدا بترس در مورد امت پیامبر صلی اللّه علیه و آله وسلم وقتی خلیفه شدی، عبدالملک گفت: این چه حرفی است که می‌زنی، من کجا و خلافت کجا؟ اما یوسف دوباره گفت: در مورد ایشان از خدا بترس. وقتی عبدالملک خبر دار شد که سپاه یزید بن معاویه به سمت مکه حرکت کرده است گفت به خدا پناه می‌برم آیا به سمت حرم خدا می‌روند؟ یوسف ضربه‌ای بر دوش عبدالملک زد و گفت سپاه تو به سمت کعبه بزرگ تر از این سپاه است.[۵]

 

پیشگویی امیرالمومنین علیه السلام

امیرالمومنین علی عليه السلام در خطبه ۷۳ نهج البلاغه سه پيشگويى درباره مروان و فرزندان او مى‌كند؛ نخست مى‌فرمايد بدانيد او حكومت كوتاهى خواهد داشت؛ همچون مقدار زمانى كه سگى بينى خود را با زبانش مى‌ليسد. دومين پيشگويى اين بود كه فرمود او پدر قوچ‌هاى چهارگانه است.

به بیان جمعى از شارحان نهج البلاغه اين سخن اشاره است به فرزندان چهارگانه او: «عبدالملک» كه جانشين او شد، «عبدالعزيز» كه والى مصر گرديد، «بشر» والى عراق و «محمّد» نيز والى جزيره شد كه هر كدام از آنها شرارت را از پدرشان به ارث بردند. درست است كه فرزندان مروان بسيار بيش از اين بود ولى اين چهار نفر كسانى هستند كه به حكومت رسيدند و اميرمؤمنان على عليه السلام به آنها اشاره مى‌فرمايد. جمعى ديگر از شارحان اين سخن را اشاره به نوادگان مروان كه فرزندان عبدالملك بودند، مى‌دانند كه چهار نفر آنها به نام «وليد»، «سليمان»، «يزيد» و «هشام» به خلافت رسيدند و او تنها كسى بود كه چهار فرزندش به خلافت رسيدند. به همين دليل، جمعى قول دوم را ترجيح دادند؛ چراكه با سومين پيشگويىِ امام كه مى‌فرمايد : و امّت اسلام به زودى از دست او و پسرانش، روز خونينى خواهند داشت؛ سازگارتر است.[۶]

امیرالمؤمنین علیه‌السّلام همین طور در ضمن خطبه‌ ۱۳۷ نهج البلاغه مرحوم فیض که از آینده خبر می‌داد مطالبی را می‌فرماید که به بیان ابن ابی الحدید شارح نهج‌البلاغه این سخنان حضرت در مورد عبدالملک بن مروان و حکومت او در شام و تسلط او بر عراق و کشتاری که در ایام عبدالرحمن و کشتن مصعب در میان عرب واقع شد می‌باشد[۷] که حضرت فرمود:

گویا می‌بینیم او را (عبدالملک) که در شام بانگ می‌زند (لشکر فراهم می‌کند) و با پرچم‌هایش در اطراف کوفه می‌گردد (عراق را به تصرف آورد) و به آن دیار هجوم آورد همانند هجوم شتر سرکش بدخو، زمین را از سرها فرش نماید (بسیار کشتار کند) و دهانش (چون درندگان) گشاده و گامش در زمین سنگین است (سپاهیان فراوان دارد) جولان او دور و دراز و حمله‌اش سخت خواهد بود.

به خدا قسم شما را در اطراف زمین پراکنده می‌کند تا اینکه نماند از شما مگر اندکی همچو سرمه در چشم، همواره در این حال (سخت) خواهید بود تا اینکه عقل‌های پنهان عرب به نزد آنها برگردد (سر عقل آیند) پس روش‌های پاینده و نشانه‌های آشکار و پیمان نزدیک را که اتمام نبوت بر آن است، پای بند شوید و بدانید که شیطان راه‌های خود را برای شما هموار می‌کند تا به دنبال او گام بردارید.[۸]

امیرالمومنین علی علیه السلام در این دو خطبه دوران سیاه عبدالملک بن مروان را به خوبی به تصویر کشیده و به سختی مردم در آن دوران تصریح می‌کنند.

 

آغاز خلافت

عبدالملک بن مروان در اول ماه رمضان سال ۶۵ هجری پس از مرگ پدرش بر تخت سلطنت نشست. او پيش از رسيدن به قدرت، يكى از فقهاى مدينه به شمار مى‏ رفت.[۹]

و همواره در مسجد بود و قرآن می‌خواند به گونه‌ای که او را حمامة المسجد یعنی کبوتر مسجد می‌نامیدند، وقتی خبر خلافت به او رسید مشغول قرائت قرآن بود، قرآن را بست و گفت: سلام علیك هذا فراق بیني و بینك؛ خداحافظ، این زمان جدائی من و توست.[۱۰]

خصوصیات فردی

به عبدالملک ، ابوذباب می‌گفتند به خاطر اینکه دهانش بوی بسیار بدی می‌داد که اگر مگس از جلوی دهانش رد می‌شد از شدت بوی بد می‌مُرد و هم از شدت خساست او را رشح الحجر { ترشّح سنگ} می‌گفتند.[۱۱] او را به عنوان اولین خلیفه بخیل در تاریخ اسلام معرفی کرده‌اند.[۱۲]و همچنین نخستين كسى بود كه مردم را از سخن گفتن در حضور خليفه منع كرد و نخستين كسى بود كه از امر به معروف جلوگيرى كرد و نخستين كسى بود كه غدر و خيانت ورزيد و عمرو بن سعيد بن العاص را پس از امان دادن كشت.[۱۳]

عمرو بن سعید در زمان حکومت مروان بن حکم، نقش مهمی داشت و کمک زیادی به مروان کرد و البته به عنوان جانشین او، بعد از پسرش عبدالملک معین شده بود. اما چون عبدالملک به خلافت رسید تصمیم گرفت که او را از ولایت عهدی خلع کند، زیرا این مهمترین مسئله داخلی حکومت عبدالملک شده بود که طبق قرار پدرش باید جانشین او می‌شد. سال ۶۸ قمری که عبدالملک عازم فتح عراق شد، عمرو در شام بر علیه عبدالملک شورش کرد و آنجا را تصرف نمود و مردم شام با او بیعت کردند. عبدالملک با شنیدن این خبر از نیمه راه عراق برگشت و به شام رفت. عمرو، از ورود او به شهر جلوگیری کرد. در نهایت با شرایطی‌ از جمله‌ تضمین‌ امان‌ و انتصاب‌ به‌ ولایتعهدی‌ دروازه‌های‌ شهر را گشود و با عبدالملک‌ بیعت‌ کرد اما نهایتا عبدالملک‌‌  در سال ۷۰ قمری با حیله‌ او را به‌ قتل‌ رساند.[۱۴]

بعض شعرا این حیله عبدالملک بن مروان را به شعر درآوردند :

يا قوم لا تغلبوا عن رأيكم فلقد/جربتم الغدر من أبناء مروانا

أمسوا وقد قتلوا عمرًا وما رشدوا/يدعون غدرًا بعهد الله كيسانا

ويقتلون الرجال البزل ضاحية/لكي يولوا أمور الناس ولدانا

تلاعبوا بكتاب الله فاتخذوا/هواهم في معاصي الله قرآنا

عبدالملک بن مروان دو سال پس از سرکوب و کشتن عبدالله بن زبير در مكه (در سال ۷۵ هجرى) در جريان سفر حج وارد مدينه شد و ضمن سخنانى خطاب به مردم چنين گفت: من نه همچون خليفه خوار شده (عثمان)، نه همچون خليفه آسان گير (معاويه) و نه مانند خليفه سست خرد (يزيد) هستم، من اين مردم را جز با شمشير درمان نمی‌كنم، شما از ما كارهاى مهاجران را می‌خواهيد، اما، مانند آنان رفتار نمی‌كنيد (ما را به پرهيزگارى می‌خوانيد و خود به آن عمل نمی‌كنيد) به خداسوگند از اين پس هر كس مرا به تقوا امر كند، گردن او را خواهم زد![۱۵]

 جمله اخير را براى آن گفت كه خطيبان و ائمه جمعه، هنگام خواندن خطبه جمعه، گفتار خود را با جمله «اتق الله» (پرهيزگار باش) آغاز می‌كردند. پيدا است وقتى كسى كه خود را خليفه پيامبر قلمداد می‌كرد، در شهر پيامبر و كنار مدفن او چنين سخنانى بگويد و بر سنت او اينگونه حمله برد، رفتار و گفتار مأموران او در ايالت‌هاى دور افتاده چگونه خواهد بود.

از دیگر ویژگی‌های عبدالملک بی باکی او در ظلم و خون ریزی بود. او در مدت حكومت طولانى خود، آنچنان با ظلم و فساد و بيدادگرى خو گرفت كه نور ايمان در دل او به كلى خاموش گشت. وى روزى خود به اين امر اعتراف كرد و به سعيد بن مسيّب چنين گفت که چنان شده‌‏ام كه اگر كار نيكى انجام دهم خوشحال نمی‌شوم، و اگر كار بدى از من سر زند، ناراحت نمی‌گردم! سعيد بن مسيب گفت: مرگ دل در تو كامل شده است![۱۶] او خود می‌گفت من (قبل از خلافت) از کشتن مورچه امتناع می‌کردم و اکنون حجاج برای من می‌نویسد که تعداد عظیمی از مردم را کشته است، و در من هیچ اثری نمی‌گذارد.[۱۷]

عبدالملك غالبا با زنى بنام ام الدردا گفتگو می‌كرد. روزى ام الدردا به وى گفت: اى اميرالمؤمنين! شنيده‌‏ام پس از عبادت و تهجد، شراب نوشيده‏‌اى؟! و او پاسخ داد: نه تنها شراب كه خون مردم را نيز نوشيده‌‏ام!![۱۸]

فرمانداران عبدالملک بن مروان هم مثل او بودند مثل حجاج در عراق ، مهلب بن ابی صفره در خراسان ، هشام بن اسماعیل در مدینه ، عبدالله فرزند او در مصر ، موسی بن نصیر در مغرب ، محمد بن یوسف برادر حجاج در یمن ، محمد بن مروان در جزیره  و تمام این حاکمان ظالم و خون ریز بودند و حجاج از همه ستمگرتر و خونریزتر بود.[۱۹]

 اگر عبدالملک گناهی جز مسلط ساختن حجاج بن يوسف بر جان و مال و ناموس مسلمانان نداشت همين يک گناه برای رسوايی او كفايت می كرد.

حجاج از کسانی بود که بسیاری از افراد مخالف خود و امویان را به قتل رسانید. وی به قتل و خونریزی علاقه داشت و خود بیان می‌داشت که بیشترین لذت وی، در ریختن خون و ارتکاب اموری است که کسی تا به‌ حال انجام نداده بود. بنابر نقل مورخان تعداد کسانی که توسط حجاج کشته شدند، بالغ بر صد و بیست هزار تا صد و سی هزار نفر می‌شد.[۲۰] و وقتی مُرد در زندان او پنجاه هزار مرد و سی هزار زن بود که شانزده هزار نفر از آنها برهنه و عریان بودند و مرد و زن را با هم حبس می‌کرد و زندان او دارای سقف و پوشش نبود.[۲۱] او در کشتن مخالفان چنان زیاده‌روی کرد که حتی عبدالملک بن مروان نیز این میزان خون‌ریزی را نپسندید و به حجاج نامه نوشت که به این صورت ادامه ندهد.[۲۲]

نقل شده كه وقتى عبد الملك براى حجاج نوشت كه از آل أبوطالب كسى را مكش، به این دلیل که بنی‌امیه وقتی كه خون اولاد ابوطالب را ريختند مرگ ايشان را فرو گرفت و حکومتشان از بین رفت ، پس حجاج به خاطر ترس از نابودی حکومتش و نه به خاطر ترس از خدا از ريختن خون طالبيين اجتناب مى‌كرد.[۲۳]

ترس حاکم خون ریز

سال ۷۲ هجری سپاه عبدالملک، لشکر مصعب را شکست داد و کوفه را تسخیر نمود و از عجایب روزگار آنکه در قصر کوفه وقتی سر مصعب مقابل عبدالملک بود و شادمانی می‌کرد، ناگاه یکی از حاضرین بدنش لرزید و گفت: امیر به سلامت باشد، من از این قصر داستان عجیبی دارم، به خاطرم هست در این مجلس بودم که سر مبارک امام حسین علیه‌السّلام را برای عبیدالله بن زیاد آوردند و نزد او نهادند، پس از چندی که مختار کوفه را تسخیر کرد با او در همین مجلس بودم که سر ابن‌زیاد را نزد او دیدم، پس مختار با مصعب صاحب همین سر بودم که سر مختار را مقابل او نهادند و اینک با امیر در این مجلس می‌باشم و سر مصعب را می‌بینم و من امیر را در پناه خدا می‌آورم از شر این مجلس! عبدالملک از شنیدن این قضیه لرزید و فرمان داد تا قصر را خراب کردند.

و این قضیه را بعضی از شعراء به شعر درآورده‌اند:

یک سره[۲۴] مردی ز عرب هوشمند/گفت به عبدالملک از روی پند

روی همین مسند و این تکیه گاه/زیر همین قبه و این بارگاه

بودم و دیدم بر این زیاد/آه چه دیدم که دو چشمم مباد

تازه سری چون سپر آسمان/طلعت خورشید ز رویش نهان

بعد که ز چندی سر آن خیره سر/بُد بَرِ مختار به روی سپر

بعد که مصعب سر و سردار شد/دست کش او سر مختار بود

این سر مصعب به تقاضای کار/تا چه کند با تو دگر روزگار؟[۲۵]

بدعتی از عبدالملک

عبدالملک پس از تصرف عراق، حجاج ثقفی را از کوفه، در رأس سپاهی برای سرکوبی عبدالله بن زبیر روانه حجاز کرد. حجاج بعد از محاصره چند ماهه شهر مکه و سنگ باران کعبه با منجنیق در ۱۷ جمادی‌الاول یا جمادی‌الثانی سال ۷۳ق عبدالله بن زبیر را کشت و مکه را گرفت و حجاز را به قلمرو امویان ملحق نمود.[۲۶]

قبل فتح حجاز ، عبد الملك بن مروان مردم را از حج منع می‌كرد چون هر کس به مکه می‌رفت با تبلیغات زبیریان مواجه می شد و عبدالله بن زبیر از او بیعت می گرفت که این یک خطر جدی برای حکومت  عبدالملک بود به همین خاطر علاوه بر منع سفر ، برای دور نگه داشتن مردم شام و مصر از ابن زبیر ، تنها راه چاره را در آن دید که مکانی مقدس را به شامیان و مصریان معرفی کند تا به جای کعبه و انجام مناسک حج ، به آنجا اکتفا نمایند. چنین مکانی می بایست تا حد بسیاری مقدس بوده باشد تا در نظر عموم مردم مورد قبول واقع شود. مسلّم است که حتی اکثریت توده مسلمین نیز، هیچ جایی را برابر کعبه و هیچ زیارتی را همسنگ با مراسم حج نمی دانستند. مبلغان اموی نیز قطعا به این امر آگاه بودند برای همین روایات متعددی که با عناوینی همچون فضائل زیارت قدس ، فضائل صخره و… در منابع تاریخی وجود دارد بیشتر آنها از جعلیات این گروه و محدثان وابسته به امویان می باشد.

این دسته از روایات ، بدون اینکه از فضیلت مکه و کعبه کم کند ، سرزمین شام و از جمله صخره بیت المقدس را دارای فضیلتی بالا معرفی می‌کند؛ حتی گاهی آنجا را هم تراز کعبه و مسجدالحرام می داند. اشاعه سخنانی مثل اگر جای پای حضرت ابراهیم علیه السلام در جوار کعبه قرار دارد، در عوض جای پای حضرت محمد صلی الله علیه و آله نیز بر روی صخره است و یا اگر کعبه قبله گاه مسلمانان است، مسجدالاقصی و صخره نیز قبله گاه نخست مسلمانان بوده است. در ذهن و فکر شامیانی که از اهل‌بیت علیهم السلام و صحابه راستین پیامبر صلی الله علیه و آله دور بوده اند، برای ماموران عبدالملک بن مروان نباید کار چندان دشواری بوده باشد.

بدین گونه عبدالملک مردمانی را که تحت قلمروش بودند ، متقاعد کرد که به مکه نروند. دور نگه داشتن مردم از قلمرو حکومت ابن زبیر می‌توانسته دلیل موجهی برای عبدالملک بوده باشد تا به صخره شریفه اهتمام بیشتری داشته باشد و در راستای تشویق به زیارت آن ، برایش بنایی عظیم بسازد لذا در مسجد الاقصى قبه ای ساخت تا مردم به سوى آن حج كنند و به جاى كعبه گرد آن طواف کنند.[۲۷]

عبدالملک و امام سجاد علیه السلام

حضرت امام سجاد علیه السلام در طول دوران  ۳۴ ساله امامت خود ، ۲۱ سال را در عصر حکومت عبدالملک بن مروان سپری کرد که از دورانهای سخت و دشوار برای خاندان علی بن ابی طالب علیه السلام و شیعیان ایشان به شمار می‌رفت و از آنجا كه امام سجاد علیه السلام بزرگ و امام آن خاندان و رهبر جريان تفكر شيعی و ضد اموی به شمار می‌آمد بيش از ديگران مورد دشمنی حکومت قرار می‌گرفت.

شهاب زهری نقل می‌کند که عبدالملک بن مروان دستور داد امام را از مدینه به شام ببرند.آنها حضرت را در غل و زنجیر کرده از مدینه بردند و مامورانی را برای ایشان قرار دادند ولی امام به معجزه از نظر ماموران ناپدید شد و در همان زمان در شام در مقابل عبدالملک قرار گرفت و عبدالملک از هیبت امام چنان ترسید که لباس‌های خود را کثیف کرد.[۲۸]

عبدالملک برای دادن وجهه معنوی به حکومت خود وقتی فهمید که شمشیر رسول خدا صلی الله علیه و آله که خود دارای شرافتی معنوی بود و از دلايل ظاهری وصايت و ولايت ائمه علیهم السلام به شمار می‌آمد ، در نزد امام سجاد علیه السلام است خواست آن را تصاحب کند که با مخالفت امام مواجه شد. عبدالملک با شنيدن اين خبر، نامه‌ تندی خطاب به او نوشت و تهديد كرد سهم او را از بيت المال قطع می‌كند.

امام سجاد علیه السلام در پاسخش چنين نوشت: خداوند برای متقين و پرهيزگاران از آنچه برايشان ناخوشايند است، راه خروج قرار داده، آن را ضمانت كرده و روزی‌شان را از جايی كه فكرش را نمی‌كنند، به آنان می‌رساند. او در قرآن فرموده: «ان الله لايحب كل خوّان كفور»[۲۹]

حال تو بنگر كداميک از من و تو مستحق اين آيه هستيم.[۳۰]

از امام باقر علیه‌السلام نقل شده است که: عبدالملک بن مروان در حال طواف به گرد خانه خدا بود و حضرت علی بن حسین (علیه‌السلام) در مقابل او در حال طواف بودند و هیچ به او التفات و توجهی نداشتند. و عبدالملک نیز حضرت را با صورت نمی‌شناخت. در این هنگام فریاد زد: این چه کسی است که در مقابل ما طواف می‌کند و هیچ به سوی ما توجه و التفاتی ندارد؟!! به او گفته شد: این علی بن حسین علیه‌السلام است. عبدالملک با شنیدن این سخن در مکان خودش جلوس کرد فرمان داد: او را برگردانید. مأمورین حکومتی حضرت را برگردانیدند. عبدالملک به حضرت گفت: ای علی بن حسین من که قاتل پدر تو نیستم پس چه عاملی تو را از آمدن به سوی من منع می‌کند؟

حضرت در جواب او فرمودند: قاتل پدر من با عملکرد خود دنیای پدرم را بر او فاسد و تباه نمود. و پدرم به این خاطر آخرت او را بر او فاسد ساخت. حال اگر تو دوست داری به مانند او باشی پس باش . عبدالملک جواب داد: هرگز. و لکن به نزد ما بیا تا بدین‌وسیله به دنیای ما نائل گردی.

در این حال حضرت علی بن حسین علیه‌السلام به روی زمین نشسته و ردای خود را پهن کردند و عرض کردند: بار الها، به او حرمت و احترام اولیائت را نزد خودت نشان بده. در آن لحظه یکباره ردای حضرت مملو از دُر گردید که نزدیک بود درخشش نور آن، چشم‌ها را نابینا سازد!! حضرت رو به عبدالملک کرده و فرمودند: کسی که حرمت او نزد پروردگارش این چنین است، آیا به دنیای تو نیاز دارد؟ بعد عرض کردند: بارالها اینها را بگیر که من حاجتی به آن ندارم.[۳۱]

این روایات به عنوان نمونه نشان می‌دهد که عبدالملک از هر طریقی سعی کرد تا جایگاه خود را تثبیت و مقام امام را پایین بیاورد ولی در هیچ یک از کارها موفق نشد بلکه نتیجه عکس گرفت.

شخصیت های معروف

شخصیت‌های معروفی که در زمان حکومت عبدالملک بن مروان از دنیا رفتند:

عبدالله بن عمر بن خطاب ، أسماء دختر ابوبکر{ همسر زبیر}،  أبو سعيد بن معلى، أبو سعيد خدري، رافع بن خديج، سلمة بن الأكوع، عرباض بن سارية، جابر بن عبد الله، عبد الله بن جعفر بن أبي طالب، سائب بن يزيد، أسلم مولى عمر، أبو إدريس خولاني، شريح قاضي، أبان بن عثمان بن عفان، الأعشى شاعر، أيوب بن القرية {از فصحا و بلغاء عرب}، خالد بن يزيد بن معاوية[۳۲]

مرگ عبدالملک

عبدالملک در روز شنبه چهاردهم شوال سال ۸۶ قمری در ۶۶ سالگی در دمشق وفات یافت. او بیست و یک سال و یک ماه و نیم حکومت کرد که سیزده سال و چهار ماه بدون مزاحم بود و قبل آن عبدالله بن زبیر در حجاز مزاحم حکومت او بود .

هفده پسر از عبدالملک باقی ماند که چهار نفر از آنها به حکومت رسیدند. نقل شده که عبدالملک در خواب دید که چهار دفعه در محراب بول کرد سعید بن مسیب تعبیر کرد که چهار نفر از صلب او خلیفه و صاحب محراب می‌شوند و همان طور شد که او تعبیر کرده بود.[۳۳] که آن‌ها ولید، سلیمان، یزید و هشام بودند که به حکومت رسیدند و دین اسلام و مردم را به تباهی کشاندند.

 

پی‌نوشت‌ها

[۱] حکومت اموی ها با معاویه بن ابی سفیان بن حرب بن امیه بن عبدشمس شروع شد و بعد از معاویه بن یزید به شاخه مروانی یعنی مروان بن حَکَم بن ابی العاص بن امیة بن عبدشمس منتقل شد

[۲] سفینة البحار ، شیخ عباس قمی ، ۸ / ۶۱  

[۳] البدايه والنهايه ، ابن كثير ، ۸ / ۲۵۹    

[۴] الطبقات الکبری، ابن سعد، ۵ / ۳۱  ؛ المنتظم ، ابن الجوزی، ۶ / ۴۹  ؛ الإنباء ، ابن العمرانی، ۴۹

[۵] تاریخ الخلفاء ، سیوطی ، ۱۶۳

[۶]أَمَا إِنَّ لَهُ إِمْرَةً کَلَعْقَةِ الْکَلْب أَنْفَهُ وَ هُوَ أَبُو الْأَکْبُش الْأَرْبَعَةِ وَ سَتَلْقَی الْأُمَّةُ مِنْهُ وَ مِنْ وَلَدهِ یَوْماً أَحْمَرَ

«اَكْبُش» جمع «كبش» (بر وزن كفش) به معناى گوسفند نر يا قوچ در هر سن و سالى كه باشد، است و عرب اين واژه را گاه در مورد رئيس و بزرگ قوم بكار مى برد و مى گويد: فلان كس «كَبْشُ الْقَوْمِ» يعنى رئيس قوم يا «كَبْشُ الْكَتيبَةِ» يعنى فرمانده لشكر است

 پيام امام اميرالمؤمنين(علیه‌السلام)‏، مكارم شيرازى، ۳ / ۲۰۶.

[۷] هذا إخبار عن عبد الملك بن مروان و ظهوره بالشام و ملكه بعد ذلك العراق و ما قتل من العرب فيها أيام عبد الرحمن بن الأشعث و قتله أيام مصعب بن الزبير . شرح نهج البلاعه ، ابن‌ابی‌الحدید، ۹ / ۴۷

[۸] دانشنامه امام علی علیه السلام ، جمعی از نویسندگان ، ۱ / ۳۶۳

[۹] الفخرى، ابن طقطقا ، ۱۲۲ ؛ تاريخ الخلفأ، سیوطی ، ۲۱۶

[۱۰] تتمة المنتهی ، شیخ عباس قمی ، ۵۵

[۱۱] البدء والتاريخ ، المقدسي، ۶ / ۲۶

[۱۲] تاريخ الخلفاء ، سیوطی ، ۱۶۴

[۱۳] وهو أول من غدر في الإسلام، وأول من نهى عن الكلام بحضرة الخلفاء، وأول من نهي عن الأمر بالمعروف

تاريخ الخلفاء ، سیوطی ، ۱۶۴

[۱۴] الطبقات الكبرى ، ابن سعد ، ۵ / ۲۳۸  ؛ تاریخ خلیفة بن‌ خیاط، ۱ / ۳۳۷

[۱۵] تاريخ الخلفاء ، سیوزی ،   ۱ / ۱۶۵

[۱۶]الفخری،  ابن طقطقا،الفخرى، ۱۲۲ ؛ الکامل فی التاریخ،  ابن اثير، ۴ / ۵۲۱ 

[۱۷] محاضرات الأدباء و محاورات الشعراء و البلغاء ، راغب اصفهاني ، ۱ / ۲۲۰

[۱۸]  تاريخ الخلفاء ، سیوطی ،  ۱ / ۱۶۳

[۱۹] مروج الذهب، مسعودی ، ۲ / ۹۵ ـ تتمة المنتهی ، شیخ عباس قمی ، ۵۶

[۲۰] تاریخ طبری، ۶ / ۳۸۱ و ۳۸۲

[۲۱] تتمة المنتهی ، شیخ عباس قمی ، ۶۴

[۲۲] الفتوح ، ابن اعثم ، ۷ /  ۱۰۸ـ ۱۰۹

[۲۳] تتمة المنتهی ، شیخ عباس قمی ، ۶۴

[۲۴] سره یعنی بی عیب و راست و نیکو

[۲۵] تتمة المنتهی ، شیخ عباس قمی ، ۶۲

[۲۶] انساب الاشراف ، بلاذری ، ۶ / ۲۲۰ـ۲۲۴

[۲۷] دلایل ساخت قبةالصخره توسط عبدالملک بن مروان، مجتبی گراوند ، محمد امرایی، داریوش نظری ، ۱۸۵

[۲۸] منتهی الآمال ، شیخ عباس قمی ، ص ۶۴

[۲۹] خداوند هیچ خیانتکار ناسپاسی را دوست ندارد حج / ۳۸

[۳۰] مناقب آل أبي طالب ، ابن شهرآشوب  ۳ / ۳۰۲ 

[۳۱] الخرائج و الجرائح  ، راوندي،  ۱ / ۲۵۵

[۳۲] تاريخ الخلفاء ، سیوطی ، ۱۶۷

[۳۳] وفيات الأعيان ، ابن خلكان ، ۲ / ۳۷۸

 

منابع و مآخذ

ـ ابن کثیر ، أبو الفداء إسماعيل بن عمر بن كثير القرشي ، البداية والنهاية ، دار الفكر، ۱۴۰۷ هـ – ۱۹۸۶ م

ـ ابن العمرانی، محمد بن علی، الإنباء فی تاریخ الخلفاء، تحقیق قاسم السامرائی، القاهرة،‌ دار الآفاق العربیة، ط الأولی، ۱۴۲۱/۲۰۰۱.

ـ ابن اثیر ، عز‌الدين ابوالحسن على بن محمد ، الکامل فی التاریخ ، بیروت ، دار صادر ، ۱۳۸۵ ق

ـ ابن سعد، الطبقات الکبری، تحقیق محمد عبد القادر عطا، بیروت،‌دار الکتب العلمیة، ط الأولی، ۱۴۱۰/۱۹۹۰.

ـ ابن الجوزی، عبد الرحمن بن علی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق محمد عبد القادر عطا و مصطفی عبد القادر عطا، بیروت،‌ دار الکتب العلمیة، ط الأولی، ۱۴۱۲/۱۹۹۲.

ـ مسعودی، علی بن الحسین، مروج الذهب، تحقیق اسعد داغر، قم، دار الهجرة، ۱۴۰۹ق.

ـ رشاد ، علی اکبر،  دانشنامه امام علی(ع)، تهران،  پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، ۱۳۸۰ ش

ـ راغب اصفهاني ، ابوالقاسم حسين بن محمد بن المفضل ، محاضرات الأدباء و محاورات الشعراء و البلغاء ، عمر فاروق طباع ، شرکة دار الأرقم بن أبي الأرقم ، بیروت ، ۱۴۲۰ ق

ـ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوک، مصر ، دار المعارف ، ۱۹۷۱ م

ـ ابن‌اعثم کوفی، أبو محمد أحمد بن أعثم الکوفی الکندی ، ‌الفتوح، چاپ علی شیری، بیروت ۱۴۱۱/۱۹۹۱.

ـ ابن خلکان ، أبو العباس شمس الدين أحمد بن محمد بن إبراهيم ، وفيات الأعيان وأنباء أبناء الزمان ، ، المحقق: إحسان عباس ، دار صادر – بيروت ، ۱۹۰۰ م

ـ بلاذری، أحمد بن یحیی ، أنساب الشرف، محمود فردوس العظم دمشق ، ۲۰۰۰ م

ـ ابن ابی الحدید ، عبدالحمید بن هبةالله  ، شرح نهج البلاغة ، قم ، مکتبة آیة الله العظمی المرعشي النجفي (ره)

ـ دوفصل نامه علمی – ترویجی سخن تاریخ،س۱۳ ،ش۲۹ ،بهار و تابستان ۱۳۹۸

ـ ابن شهر آشوب ، محمد بن علی ، مناقب آل أبي طالب، ، تصحيح و شرح  :لجنة من أساتذة النجف الأشرف، الناشر :المكتبة الحيدرية – النجف الأشرف

ـ قطب الدين راوندى، سعيد بن هبة الله‌ ، الخرائج و الجرائح‌ ، مؤسسه امام مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف‌ ، قم‌ ، ۱۴۰۹ ق‌ ، چاپ اول

ـ پيام امام اميرالمؤمنين(ع)‏، مكارم شيرازى، ناصر، تهيه و تنظيم: جمعى از فضلاء، دار الكتب الاسلامية، تهران‏، ۱۳۸۶ شمسی‏، چاپ: اول‏

ـ ابن سعد ، محمد بن سعد ، الطبقات الكبرى، بیروت ، دار صادر

ـ ابن طقطقا، الفخرى، بيروت، دارصادر، ۱۳۸۶ ق

ـ سيوطى، جلال الدین ، تاريخ الخلفأ، تحقيق: محمد محيى الدين عبدالحميد، الطبعه الثالثه، قاهره، مطبعه المدنى، ۱۳۸۳ ق

ـ ابوعمرو خليفة بن خياط ، تاریخ خلیفة بن خیاط‌ ، به‌کوشش‌ سهیل‌ زکار، دمشق‌، ۱۹۶۷م

ـ قمی ، شیخ عباس ، سفینة البحار و مدینة الحکم و الآثار مع تطبیق النصوص الواردة فیها علی بحار الأنوار ، قم ، نشر اسوه ،

ـ قمی ، شیخ عباس ، تتمه المنتهي في وقايع ايام خلفا ، نشر مهتاب ، چاپ اول ۱۳۷۷ ش

ـ قمی ، شیخ عباس ، منتهی الآمال فی تواریخ النبی و الآل ، قم ، نشر مومنین ، چاپ اول ، ۱۳۷۹ ش

Facebook
Twitter
LinkedIn
Telegram
WhatsApp
مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

عبدالملک بن مروان

نویسنده: علی جلالی

امامت پژوه مرکز حقایق اسلامی

رتبه علمی: علمی-ترویجی

تعداد صفحه: 17 صفحه

دانلود فایل