چکیده

بازخوانی و تورق صفحات تاریخ  دریچه‌های جدیدی از فهم را برای انسان روشن می‌نماید در این پژوهش سعی شده است با هدف مرور اجمالی، به بازخوانی خوارج و چگونگی شکل گیری آن پرداخته شود و افزون بر مطالب فوق تدابیر امیرالمؤمنین علیه‌السلام نیز مورد بررسی قرار گرفته‌اند و در انتها به صورت خلاصه به افضلیت امیرالمؤمنین علیه‌السلام پرداخته شده است.

کلید واژه: خوارج/ نهروان/ ذو الثدیه/ شرات/ مارقین

مقدمه

سرزمین نَهروان یا نِهروان[۱]، واقع در ما بین بغداد و واسط دارای ویژگی‌های خاصی است که آن را از سایر شهرهای عراق متمایز می‌گرداند. به عنوان نمونه؛ وسعت آن به‌قدری زیاد است که در دل خود شهرهای متعددی همچون إسکاف، جرجرایا، الصافیه را قرار داده است. افزون بر اینکه؛ نهروان  یکی از خوش آب و هواترین شهرهای عراق معرفی شده است چنان‌که سبب نام‌گذاری آن به نهروان حکایت از دلپذیر بودن مناطق آن دارد. برخی همچون حمزه اصبهانی معتقد هستند دو رودخانه با نام‌های فارسی و سریانی؛ جوروان و تامرّا، از منطقه آذربایحان به شهر مدائن سرازیر می‌شدند که نهروان نام معرب جوروان است. بنابراین وسعت جغرافیائی این منطقه و همچنین شرایط زیست محیطی آن در عراق همانندی نداشته است که البته در زمان حاضر به دلیل اختلافات و کشمکش‌های حکام سلجوقی و همچنین بی‌تدبیری آنان اثری از طبیعت و رودخانه یاد شده نیست[۲].

کلام پیامبر و نهروانیان

توصیفات پیامبر صلی الله علیه و آله درباره نهروانیان و خوارج در منابع معتبر فریقین یافت می‌شود. جهت ارائه دورنمائی از چگونگی گفتار پیامبر صلی الله علیه و آله درباره نهروانیان، باید گفت؛ توصیفات پیامبر صلی الله علیه و آله به دو گروه تقسیم می‌شود، گروه اول؛ توصیفات و بیان ویژگی‌های مشترک است یعنی توصیفاتی که در اکثر نصوص یافت می‌شود همانند؛ دین ظاهری، عزلت، کم خرد، گفتار خوب و کردار ناشایست. گروه دوم؛ توصیفات خاصی است که در برخی از نصوص دیده می‌شود گوئی منحصر در همان متن است همانند؛ تجاوز در دین، تشویق به کشتن ایشان، حتی در پاره‌ای از نصوص پیامبر علاوه بر شناساندن خوارجیان، حقانیت امیرالمؤمنین علیه السلام را معرفی می‌کنند چنان‌که فرمودند؛ نزدیک‌ترین دو گروه به حق آنان را می‌کشد. در مجموع برای آشنائی بیشتر اشاره‌ای به نصوص اهل‌سنت می‌شود؛

  • صحیح بخاری
  • ابو سلمه و عطاء بن یسار نزد ابو سعید خدری رفتند و از وی درباره حروریه چنین پرسیدند: آیا از پیامبر در این باب چیزی شنیده‌ای؟ گفت نمی‌دانم حروریه چیست؟ اما از پیامبر شنیدم که فرمود: در این امت گروهی برخواهند آمد که نمازتان را در کنار نماز آنان کوچک می‌شمارید؛ قرآن می‌خوانند اما این قرائت از گلوها یا حنجرهایشان فراتر نمی‌رود و از دین تجاوز می‌کنند به‌سان درگذشتن تیر از هدف تیرانداز که به تیر پیکانش می‌نگرد و در شکاف نوک پیکان تردید می‌کند که آیا از شدت سرعت تیر، خونی به آن آویخته است یا نه؟ ( اشاره به اینکه خوارج از هدف اصلی یعنی امامت و ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام دور می‌شوند و به حواشی می‌پردازند) [۳]
  • صحیح مسلم
  • ابوسعید خدری نقل می‌کند که پیامبر صلی الله علیه وآله از گروهی یادآوری کرد که در امت او از مردم کناره می‌گیرند و نشانه‌ی ظاهریشان سرتراشیدن است. ایشان بدترین مردم هستند و نزدیک‌ترین دو گروه به حق آنان را می‌کشد.[۴]
  • سنن ابی داوود
  • ابوسعید خدری و انس بن مالک از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نقل کرده‌اند: زود است که در امتم اختلاف و پراکندگی پدید آید گروهی که خوب گفتار وبد کردارند، قرآن را قرائت می‌کنند و اما این قرائت از استخوان گردنشان نمی‌گذرد. از دین تجاوز می‌کنند، همان‌سان که تیر از هدف می‌گذرد و باز نمی‌گردند، مگر آنگاه که تیر به شکاف سر پیکان بازگردد [ که محال است] آنان بدترین مردم و بدترین موجودات‌اند. خوشا به حال آنکس که ایشان را بکشد و آنان او را بکشند آنها به کتاب خدا فرا می‌خوانند و هیچ بهره‌ای از آنان ندارند هرکه با ایشان نبرد کند بیش از آنان سزاوار پیوند باخداست.[۵]
نامهای دیگر نهروانیان

هر فرقه و گروهی برای اینکه به رسمیت شناخته شود برای خود اسمی انتخاب می‌کند یا اینکه دیگران نامی را انتخاب می‌کنند که می‌توان اهداف و تفکر آنان را شناسائی کرد. به همین دلیل با مراجعه به کتاب‌های تاریخ درمی‌یابیم، برای نهروانیان نام‌های دیگری نیز عنوان شده است که هر کدام بیانگر حقیقتی درباره آنان است. آن نام‌ها از این قرار است؛ خوارج، حروریه، مارقین، شرات.

خوارج

خوارج به معنای شورشی و خروج کننده، دارای دو معنای عام و خاص است. معنای عام آن کسی را دربرمی‌گیرد که بر علیه امام بر حق خود خروج کرده باشد. معنای خاص آن نیز به کسانی اطلاق می‌شود که در جنگ صفین در اعتراض به حکمیت، مقابل امام علی علیهالسلام شورش کردند و با او جنگیدند و سپس کار خود را با آرائی همچون کافر بودن گناهکار و وجوب جنگ با کافر توجیه کردند.[۶]

شرات

این نام حکایت از منش و عقیده باطل نهروانیان دارد. برخی معتقد هستند شرات از شری به معنای خشونت و تندی گرفته شده است بدین معنا که خوارج بسیار تندخو بودند. البته چنین ویژگی خلقی از رفتار آنان کاملا روشن است چراکه در ابتدای قیام خود عبد الله بن خباب را سر بریدن و شکم همسر باردار او را پاره کردند. برخی نیز معتقد هستند شری از ماده شری به معنای فروختن اخذ شده است. شاهد این معنا شعار خوارج است چراکه؛ آیه و من الناس من یشری نفسه ابتغاء الله[۷] را سر لوحه خود قرار داده بودند در حالی که امیرالمؤمنین علیه‌السلام آیه قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرینَ أَعْمالًا الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً أُولئِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآياتِ رَبِّهِم‏[۸] را تلات ‌کردند و پاسخ آنان را دادند. نا گفته پیداست که معاویه در این امر نقش مهمی را ایفاء کرد به دلیل اینکه وی به ابو‌هریره پول داد تا تفسیری از این آیه به نفع ابن‌ملجم مرادی که از سران خوارج بود، جعل کند. پس شراة به دو معنای خشونت و فروختن برای نهروانیان بیان شده است که پرده از رفتار و عقیده آنان برمی‌دارد.[۹]

حروریه، مارقین

سومین و چهارمین نامی که برای نهروانیان گذارده‌اند حروریه و مارقین است. به دلیل اینکه شروع قیام آنان از منطقه حروراء بوده است، آنان را حروریه نام‌گذاری کرده‌اند. همچنین مارقین گفته‌اند زیرا پیامبر صلی الله عیله و آله از آینده نهروانیان خبر دادند و فرمودند: یمرقون من الدین کما یمرق السهم من الرمیه. برخی از مورخین نیز مدعی هستند امیرالمؤمنین علیه‌السلام این نام را برای آنان گذارده‌اند[۱۰].

تاریخ وقوع نهروان

تاریخ وقوع نهروان به طور دقیق مشخص نیست. اکثر تاریخ نگاران سال آن را ۳۸ هجری نوشته اند. البته دسته ای دیگر نیز سال ۳۹ را نوشته‌اند. درباره ماه آن نیز دو نقل وجود دارد؛ ماه صفر سال ۳۸ و همچنین ماه شعبان سال ۳۸[۱۱]. نظریه ماه صفر به صواب نزدیک‌تر است زیرا؛ حکمیت و داوری در ماه رمضان گذاشته شد و در این زمان  امیرالمؤمنین علیه السلام در مسیر شام بودند که با سرکشی خوارج مواجه شدند. علاوه بر آن؛ علامه مجلسی نیز ماه صفر را اختیار کرده‌اند‌[۱۲]. بنابراین ماه صفر سال ۳۸ هجری انسب است.[۱۳]

پیدایش خوارج

درباره پیدایش خوارج دو نظریه وجود دارد؛ عده‌ای از محققین و تاریخ‌نگاران معتقد هستند که خوارج در ابتدا از طرفداران حکمیت بودند اما بعدا از اعتقاد خود پشیمان شدند و توبه کردند. عده‌ای دیگر همچون بلاذری معتقد هستند که خوارج از ابتدا به‌دنبال ادامه جنگ بودند و با اصل حکمیت مشکل داشتند و به تعبیر دیگر مخالف سرسخت حکمیت بودند. بنابراین نظریه اول معتقد است که خوارج، فرزند حکمیت است در حالی که نظریه دوم برخلاف نظریه اول معتقد است، این فرقه به جهت مخالفت با حکمیت به‌وجود آمدند.

خلاصه‌ی نظریه اول از این قرار است که؛ هنگامی که قرآن‌ها بر سر نیزه‌ها قرار داده شد عده‌ای در سپاه امیرالمؤمنین علیه‌السلام فریب خوردند و امام را به پذیرش حکمیت وادار کردند امام علیه‌السلام که به خاطر تشنج به وجود آمده راهی جز پذیرش نداشتند عهدنامه‌ی حکمیت را نوشتند. در آن‌هنگام اشعث بن قیس عهدنامه را برای سپاه عراق خواند. سپس برای اولین بار افرادی از قبیله عنزه که حدود چهارهزار نفر از ایشان با امیرالمؤمنین علیه‌السلام بودند فریاد اعتراض دادند و شعار لاحکم إلّا لله سر دادند. آنان به امیرالمؤمنین علیه‌السلام گفتند که ما رضایت نمی‌دهیم مردان در دین خدا حکمیت کنند و ما از اینکه تن به حکمیت داده‌ایم توبه می‌کنیم و تو نیز باید توبه کنی و الا از تو بیزاری می‌جوئیم. امام علیه‌السلام به آن‌ها گوشزد کردند که عهد و پیمان بسته شده است و مطابق قرآن باید به آن عمل شود اما خوارجیان گوش شنوا نداشتند.

عده‌ای دیگر همچون بلاذری خوارج را مخالف حکمیت دانسته‌اند که اجمالی از شکل‌گیری آنان چنین است؛ بلاذری معتقد است که علی و معاویه قصد تعیین حکمیت داشتند در این بین گروهی قریب به چهار هزار نفر نزد امیرالمؤمنین علیه‌السلام آمدند و او را به بازگشت به جنگ دعوت کردند چنان‌که امیرالمؤمنین علیهالسلام نیز خواستار ادامه جنگ بودند. در این هنگام طرفداران حکمیت به رهبری اشعث بن قیس دعوت به حکمیت را، دعوت به حق و عدل خداوند خواندند. امیرالمؤمنین علیه‌السلام به خواستاران جنگ فرمودند که تعداد شما در مقابل مخالفین جنگ بسیار اندک است و سرانجام جنگ چیزی جز شکست نخواهد بود. در نهایت چون امام علیه‌السلام به جنگ بازنگشتند و به سمت کوفه رفتند این عده از ایشان جدا شدند و به منطقه حرورا رفته و شبث بن ربعی تمیمی را به عنوان پیشوا و عبدالله بن کواء را به عنوان امام جماعت پذیرفتند.[۱۴]

عقائد خوارج

عملکرد خوارج در جنگ صفین نشان داد، حضورشان در جنگ جمل و صفین صرفا سیاسی بوده است. بدین معنا که معتقد به ولایت امیرالمؤمنین علیه‌السلام نبودند چنان‌که ابن ابی الحدید معتزلی اشاره به ظاهری بودن یاری آنان می‌کند[۱۵]. خوارجیان معتقد بودند که بعد از شکست علی علیه‌السلام کار خلافت را به شورا وامی‌گذاریم و همچنین بیعت مخصوص خداوند و شعار ما امر به معروف و نهی از منکر است[۱۶]. همانگونه که قبلا بیان شد منشأ اعتقادات آنان حکمیت است. به عبارت دیگر؛ اعتقاد به حکمیت را موجب کفر و عدم اعتقاد به آن یا توبه از پذیرش آن را سبب ایمان می‌دانستند بر همین اساس مقسم فروع اعتقادی آنان ایمان و کفر است. بعضی از باورهای آنان مستقیما مربوط به ایمان و کفر است و بعضی دیگر با واسطه مربوط به ایمان و کفر است.

مسائلی که مربوط به ایمان و کفر می‌شوند خلاصه در  امور ذیل می‌شوند؛

  • عمل جزء ایمان و داخل در ایمان است.
  • میان کفر و ایمان منزلتی وجود ندارد.
  • ایمان دارای درجات گوناگون است مثلا ایمان شخصی که همه واجبات و همه مکروهات را ترک می‌کند بالاتر از ایمان فردی است که تنها به واجبات عمل می‌کند.
  • چون عمل جزء ایمان است، هر عملی که منافات با ایمان داشته باشد موجب خروج از دائره ایمان است.
  • عذاب مرتکب کبیره اخروی و ابدی است.

اما مسائلی که مستقیما به ایمان و کفر مرتبط نیستند از این قرار است؛

  • امر به معروف و نهی از منکر در همه درجات واجب است حتی اگر به قتل بیانجامد.
  • خروج و جنگ با حاکم جائر واجب است.
  • تحکیم و پذیرش داوری غیر خدا حرام است.
  • در صورتی که وجود امام ضروری باشد او با انتخاب آزادانه همه مسلمین تعیین می‌شود و امامت او تا زمانی که بر طبق عدل و شرع عمل کند و دچار خلط نشود ادامه خواهد داشت.
  • امامت و خلافت نیز از غیر قریش روا است.[۱۷]
گوشه‌ای از آثار این عقائد

آنان هر شخصی را که مخالف عقیده آنان باشد می‌کشتند و رحم به مسلمانی یا غیر مسلمانی او نمی‌کردند این عقائد به‌قدری خطرناک بود که به عبد الله ابن خباب فرزند صحابی رسول خدا صلی الله علیه و آله و همچنین به همسر او رحم نکردند چنانکه در تاریخ چنین نقل شده است؛ هنگامی که خوارج در منظقه حروراء فریاد لا حکم الا لله را سر دادند و به سمت نهروان حرکت کردند در مسیر از نخلستان‌هایی رد شدند که در آن عبد الله بن خباب در حالی که قرآن می‌خواند و همسر او در کنارش بود، حضور داشت. به ابن خباب گفتند خودت را معرفی کن او نیز خودش را با نام پدر خویش که از صحابیان رسول خدا صلی الله علیه و آله بود معرفی کرد، به او گفتند ترسیده‌ای؟ جواب داد: بله. به ابن خباب امان دادند و از او خواستند یک حدیث از پدر برایشان نقل کند. عبد الله گفت: پدرم از پیغمبر صلی الله علیه و آله روایت می‌کرد که آن حضرت می‌فرمود: بعد از من فتنه‌ای پدید می‌آید که دل مرد در آن مانند بدن او می‌میرد شب مؤمن است اما بامداد کافر می‌شود و یا صبح مؤمن است اما شام‌گاه کافر می‌شود.

گفتند: ما هم همین را می‌خواستیم سپس از عبدالله سؤالاتی را از خلفا سه‌گانه پرسیدند که نشان می‌دهد خوارجیان پیروان سرسخت خلفا بودند. سپس از امیرالمؤمنین علیه‌السلام سؤالی کردند گفت: او داناتر و دیندارتر و دارای بینش عمیق‌تر است و همچنین رأی او صواب و نظر او نافذ است. سران خوارج گفتند: تو مردان را با نام و نشان ستایش می‌کنی نه با افعال و اعمال آن‌ها به خدا سوگند تو را طوری می‌کشیم که تا کنون کسی به مانند آن کشته نشده باشد.

آنان با ظاهر اسلامی امر به معروف و نهی از منکر می‌کردند چراکه آن هنگامی که کتف عبدالله را بستند و به سمت نخلستانی کشیدند، نخلستان متعلق به یک نصرانی بود یکی از خوارجیان خم شد و دانه‌ای خرما برداشت دیگری به او تذکر داد: آیا خرمای حرام می‌خوری؟ تو که بهای آن را نپرداختی او ناگزیر دانه‌ی خرما را از دهان بیرون انداخت.

ناگهان خوکی وارد شد که برای اهل‌ذمه بود یکی از خوارج آن را کشت همراهش به او اعتراض کرد و گفت: این عمل تباه‌کاری در روی زمین است به ناچار بهای آن را به صاحبش پرداختند و از آن خوک استفاده کردند.

عبد الله دید این افراد متشرع هستند خوشحال شد که به او آسیبی نمی‌زنند ناگهان او را بر خلاف انتظارش به سمت فرات کشیدند. به آن‌هاگفت: در کار خود صادق باشید من مسلمانم و کار خلافی هم نکرده‌ام در ضمن شما به من أمان داده‌اید و گفتید از ما مترس آن‌ها گوش ندادند و او را بر زمین کشیدند مانند گوسفندی ذبح کردند و خون او را به آب نهر ریختند سپس به سوی همسرش هجوم آوردند آن زن مصیبت زده می‌گفت من زنی هستم تنها، آیا شما از خدا نمی‌ترسید؟ به او هم رحم نکردند شکمش را پاره کرده و جنین را بیرون کشیده و کشتند.

علاوه بر آن زن، سه زن مسلمان دیگر از قبیله بنی طی را کشتند. کار را به جائی رساندند که نصرانی‌ای که  در آنجا حضور داشت چنین گفت: من از کارهای شما در شگفتم، زیرا عبدالله بن خباب را می‌کشید اما یک دانه خرما را بی اجازه صاحبش نمی‌خورید. خوارج در سر راه خود هر مسلمانی را که میدیدند از دم تیغ می‌گذراندند و مال او را به یغما می‌بردند. امام علیه‌السلام وقتی این خبر را شنیدند برای تحقیق بیشتر حارث بن مره را نزد خوارج فرستاد تا گزارشی از حوادث پیش آمده را مکتوب برای حضرت علیه‌السلام بفرستد اما آن‌ها فرستاده امام را نیز شهید کردند.[۱۸]

 

سرشناسان در جنگ

از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله افرادی بودند که در کنار امیرالمؤمنین علیه‌السلام بودند و همچنین افرادی بودند که مقابل امام علیه‌السلام ایستادند و با ایشان به جنگ پرداختند به دیگر سخن؛ خود را بر امیرالمؤمنین علیه‌السلام مقدم کردند و مصداق کلام رسول خدا صلی الله علیه و آله شدند. چنان‌که در تاریخ ملاحظه می‌شود، کسانی چون؛ قیس بن سعد، ابوایوب انصاری، ابن عباس، صعصعة بن صوحان در رکاب امیرالمؤمینن علیه‌السلام حضور داشتند و کسانی چون حرقوص بن زهیر (ذی الثدیه)، مسعر بن فدکی و عبدالله بن وهب الراسبی در مقابل امام علیه‎السلام قرار داشتند و از بزرگان خوارج بودند[۱۹]. با توجه به اینکه؛ به چگونگی عملکرد طرفداران امیرالمؤمنین علیه‌السلام به صورت مستقل پرداخته خواهد شد، در این بخش به شناخت مخالفین امیرالمؤمنین علیه‌السلام و عاقبت آنان اختصاص داده می‌شود.

۱. حرقوص بن زهیر

وی یکی از شخصیت‌های مطرح و سرشناس و منتسب به قبیله بنی‌تمیم بوده است. نام‌های متعددی برای او گفته شده است مانند؛ المخدج، ذی‌الخویصره و ذی‌الثدیه و چون یکی از دستان او شبیه به سینه زنان بود، به ذی‌الثدیه مشهور گشت[۲۰]. در جنگ حنین مقابل سول خدا صلی الله علیه و آله ایستاد[۲۱]. همچنین نزد خلفا دارای جایگاه بوده است چنانکه خلیفه دوم به او دستور داد به جنگ با هرمزان برود. گذشته از این مطلب؛ با امیرالمؤمنین علیهالسلام در جنگ صفین همراه بود اما بعد از جریان حکمیت از ایشان جدا شد و بعد از تشکیل فرقه خوارج از بزرگ آنان گشت.[۲۲] در نهایت، ذی‌الثدیه به دست امیرالمؤمنین علیهالسلام در جنگ نهروان کشته شد.[۲۳]

۲. مسعر بن فدک التمیمی

مسعر بن فدک از افرادی بود که در جنگ صفین مقابل سپاه معاویه ایستاد اما به دنباله حکمیت در دسته خوارج قرار گرفت. همراه خوارج در حالی که سلاح به دست داشتند مقابل امیرالمؤمنین علیه السلام آمدند و فریاد میزدند که یا علی مردم را به کتاب خدا فرابخوان و الا تو را می‌کشیم همانطور که عثمان را کشتیم. وی نیز در جنگ خوارج کشته شد.[۲۴]

۳. عبد الله بن وهب راسبی

وی رهبر گروه اباضیه بود.همچنین از او به تمجید و تجلیل یاد شده است چنان‌که در وصف او گفته‌اند:

کان ذا علم و رأی و فصاحة و شجاعة و کان عجبا فی العبادة.[۲۵]

او در جنگ نهروان با غرور تمام به وسط میدان آمد و با صدای بلند امیرالمؤمنین علیه‌السلام را به میدان جنگ طلبید. امیرالمؤمنین علیه السلام او را فردی بی‌حیا معرفی کردند سپس وارد میدان جنگ شدند و او را با یک ضربه کشتند.[۲۶]

 

تدابیر امیرالمؤمنین علیه‌السلام برای مقابله با نهرانیان

جایگاه رفیع امامت مفید برای عموم جامعه است چراکه امام بر اساس مصالح و مفاسد موجود در عالم تصمیمی را اتخاذ می‌کند که نفع همگان در آن باشد. به همین جهت امام در هدایت جامعه نهایت سعی خود را می‌کند و ذره‌ای از آن دریغ نمی‌کند چنان‌که امیرالمؤمنین علیه‌السلام در جنگ نهروان آن‌گونه که باید، جنگ را مدیریت کردند. ایشان در جنبه سیاسی و امور نظامی به مدیریت جنگ پرداختند. در بحث سیاسی ماهیت برخی از سران همچون اشعث بن قیس را برای همگان روشن کردند و همچنین لحظه تولد و مرگ فرقه‌ی خوارج را برای آنان ترسیم کردند و سعی کردند که سران خوارج را هدایت کنند. علاو برآن؛ در بحث نظامی نیز تدبیر خاصی اندیشیدند بدین معنا که حضرت علیه‌السلام شروع به جنگ نکردند و به گونه‌ای عمل کردند که حجت بر آنان تمام شود. به همین دلیل به برکت تدابیر امیرالمؤمنین علیه‌السلام بسیاری از خوارجیان توبه کردند و به مسیر حق بازگشتند.

۱. تدابیر سیاسی

تدبیر حضرت در این بخش مربوط می‌شود به زمان مقارن با جنگ صفین که در آن ایام پرده از چهره‌ی واقعی سران حکمیت برداشتند چنان‌که ماهیت اشعث بن قیس را برای همگان آشکار ساختند. همچنین بعد از شکل‌گیری حکمیت و تشکیل خوارج، حضرت برای اینکه آنان را از خواب غفلت بیدار کند از ابتدای صفین تا تشکیل خوارج را برای آنان بازخوانی کردند اما با تمام مخالفت‌های صورت گرفته از سوی خوارج، حضرت علیه‌السلام تمام حقوق آنان را محترم شمردند.

افشای ماهیت اشعث بن قیس

اشعث بن قیس از کسانی بود که نامه حکمیت را برای سپاه عراق خواند و از طرفداران حکمیت بود. امیرالمؤمنین علیه السلام در جنگ صفین چنین او را مورد عتاب قرار دادند؛

  • چه کسی تو را آگاهی رساند که چه چیز به سود یا زیان من است؟ لعنت خدا و لعنت کنندگان بر تو باد ای متکبر متکبر زاده منافق پسر کافر سوگند به خدا، تو یک بار در زمان کفر و بار دیگر در حکومت اسلام اسیر شدی و مال و خویشاوندی تو هر دو نتوانست به فریادت برسد آن کس خویشان خود را به دم شمشیر بسپارد و مرگ و نابودی را به سوی آنان کشاند سزاوار است که بستگان او بروی خشم گیرند و بیگانگان به او اطمینان نداشته باشند.
تذکر نسبت به گذشته و آینده

 رهبر یک امت وظیفه دارد امت خود را نسبت به عواقب و پیامدهای یک امر آگاه سازد به همین جهت امیرالمؤمنین علیه‌السلام در خطبه‌ای[۲۷] نهروانیان را از امور ذیل آگاه ساختند؛

  • یادآوری به خدعه‌ای که در صفین خوردند.
  • یادآوری به اینکه امیرالمؤمنین علیه السلام قرآن واقعی هستند.
  • جنگ بر سر تأویلات
تلاش در هدایت سران خوارج

همانطور که بیان شد نطفه خوارج از صفین بسته شد زمانی که امام علیه‌السلام را به داوری ابوموسی اشعری مجبور کردند. بنابر نقلی که خوارج زائیده مخالفت با حکمیت بودند،  عروة بن اویه با حکمیت مخالفت کرد و گفت لا حکم الا لله و زرعة بن برج طائی به نمایندگی عده‌ای به حضور امام علیه‌السلام رسیدند و گفتند لا حکم الا لله. حضرت علیه‌السلام نیز همین جمله را گفتند اما حرقوص به حضرت گفت که باید توبه کنی و با ما به جنگ دشمن بشتابی امام علیه‌السلام نیز فرمودند تمام سعی من نیز همین بود اما شما از فرمان من تمرد کردید و تن به پیمان دادید و در آن قرآن آمده است؛ اوفوا بعهد الله اذ عاهدتم.

حرقوص عمل به حکمیت و پیمان را گناه دانست و به حضرت گفت باید توبه کنی امام علیه‌السلام فرمودند: این جرم نیست، لکن عجز است که در نتیجه رأی غلط شما سرزده است و من قبلا شما را از این تصمیم نادرست نهی کردم ولی شما گوش شنوا نداشتید. زرعة نیز حرف‌های حرقوص را تکرار و امیرالمؤمنین علیه‌السلام را تهدید به قتل کرد و با این دشمنی به دنبال رضای خدا بود. در هر صورت امیرالمؤمنین علیه‌السلام دست از هدایت برنداشتند و سعی کردند وجدان خفته آنان را بیدار کنند و فرمودند: بدا به حال تو چقدر سرسخت و بدبخت هستی من تو را در جنگ با خود کشته و گرد باد را بر لاشه بی‌جانت نشسته می‌بینم. اما زرعه دل مرده خویش را به رخ امیرالمؤمنین علیه‌السلام کشید و گفت: من هم همین را آرزومندم.[۲۸]

آزادی حقوقی خوارج

حضرت به خوارج گفتند شما سه حق برگردن ما دارید که آن را رعایت خواهیم کرد؛

  • نماز خود را در مسجد ما آزادانه بخوانید.
  • ما حقوق شما را از بیت المال و غنیمتی که در کسب آن با ما شرکت داشته‌اید قطع نمی‌کنیم.
  • مادامی که به جنگ با ما قیام نکرده‌اید با شما نمی‌جنگیم.[۲۹]

۲. تدابیر نظامی

امیرالمؤمنین علیه‌السلام رهبر جامعه هستند به همین جهت می‌توانند محدودیت‌های بسیار سنگینی را برای خوارج و نهروانیان وضع کنند تا امنیت جامعه تأمین شود. اما ایشان علاوه بر داشتن منصب خلافت، منصب امامت را به‌دست دارند به همین جهت باید طوری حکومت کنند که علاوه بر تأمین امنیت جامعه؛ حجت بر همگان تمام شود. در همین راستا؛ سپاه اسلام از جهت نظامی آمادگی کامل برای رویایی آنان داشت با این حال امام علیه‌السلام شروع کننده جنگ نبودند و ابتدا هیئت‌های مناظره را اعزام کرده، سپس خود جهت مناظره با خوارج اقدام کردند.

آمادگی رزمی سپاه اسلام

با توجه به جنایات خوارجیان و غارتگری‌های صورت گرفته از سوی آنان قصد حضرت علیه‌السلام از شام به سمت نهروان تغییر کرد. امام در پادگان نخیله قصد شام داشت اما با وقایع به‌وجود آمده شورای نظامی ایشان تصمیم گرفت ابتدا خوارج را سرنگون سازد و بعد از آن به سمت معاویه و شام حرکت کنند.

اعزام هیئت‌های مذاکره

خوارج پس ازانجام جنایت‌های متعدد، خود را آماده ‌کردند تا به مصاف جنگ با امیرالمؤمنین علیه‌السلام بروند در حالی که امیرالمؤمنین علیه‌السلام با تکیه بر جایگاه امامت و منصب خلافت، هدایت افرادی را خواستار بودند که فریب ظاهر خوارجیان را خورده بودند به همین جهت هیئت مذاکره‌ای را برای نصیحت آنان فرستادند. این هیئت مذاکره متشکل از افراد سرشناس بود از جمله؛ قیس بن سعد، ابو ایوب انصاری، صعصعة بن صوحان و ابن عباس. هر کدام از آنان مقابل خوارج خطبه‌ای می‌خواند تا بلکه خوارجیان هدایت شوند.

اما چون نمی شد از قتل و جنایات خوارجیان چشم‌پوشی کرد به همین جهت سخن‌گوی اول یعنی قیس بن سعد از آنها خواست که قاتلین را تحویل دهند و همچنین از آنها دعوت کرد که به جنگ با معاویه بروند اما آنان از تحویل قاتلین سر باز زدند و با دعوت قیس مخالفت کردند چنان‌که عبد الله بن شجره اسلمی گفت: حق برای ما روشن و هویدا شده است ما هرگز تابع شما نخواهیم بود. علاوه بر قیس بن سعد، ابو ایوب انصاری نیز آنان را نصیحت کرد و همچنین امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمودند هر کس زیر پرچم ابوایوب انصاری باشد در امان است.

وقتی نوبت به صعصعه رسید به مصاف دشمن رفت و به آنها یادآوری کرد که امیرالمؤمنین علیه‌السلام چه کسی بودند. یادآوری کرد که هرگاه عرصه معرکه بر ما تنگ می‌شد به دامن امیرالمؤمنین علیه‌السلام پناه می‌بردیم وی از حضرت به فخر الباهر، سراج الزاهر و صراط الله المستقیم یاد کرد با وجود این؛ خوارجیان به راه خود ادامه می‌دادند و گوش شنوا نداشتند.

اما وقتی نوبت به ابن‌عباس رسید، خوارج پرده از چهره‌ی واقعی خود برداشتند و نگرش ظاهربینانه خود را نشان دادند. امیرالمؤمنین علیه‌السلام به ابن‌عباس دستور دادند که از آیات قرآن برای آنان استدلال نیاورد زیرا آنان افرادی ظاهربین هستند و قرآن دارای معانی متعددی است که خوارجیان نمی‌توانند حقیقت آن را درک کنند به همین جهت امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمودند با سنت پیامبر صلی الله علیه و آله با آن‌ها بحث کن که راهی جز پذیرش آن ندارند.

ابن‌عباس لباس زیبایی بر تن کرد و به میدان مناظره رفت آنها با دیدن وی زبان به اعتراض گشودند و گفتند: تو لباس مفاخر پوشیدی تا بر ما فخر بفروشی ابن عباس به آیه ۳۰ و ۳۱ اعراف کرد و این روایت را خواند؛

و ألبس و تجمل فان الله جمیل یحب الجمال

سپس گفت: من پیامبر صلی الله علیه و آله را دیدم که لباس‌های بهتر از این را می‌پوشیدند حال سخن بر سر پوشش نیست بگوئید چرا با علی به مخاصمه پرداختید؟ از جانب آنان عتاب بن اعور ثعلبی به عنوان نماینده خوارج انتخاب شد تا به ابن عباس پاسخ دهد. ابن‌عباس از او پرسید؛ آنکه اسلام را بنا کرد کیست؟ عتاب پاسخ داد؛ خداوند متعال و پیامبر صلی الله علیه و آله. ابن عباس دوباره پرسید؛ آیا پیامبر صلی الله علیه و آله در امورات اسلام مداخله می‌کرد یا خیر؟ عتاب پاسخ داد؛ آری پیامبر صلی الله علیه و آله مداخله می‌کرد.

ابن‌عباس: آیا پیامبر زنده است یا رحلت کرده است؟

عتاب: رحلت کرده است.

ابن‌عباس: آیا امور شرع با رفتن پیامبر نابود شده؟

عتاب: خیر باقی است.

ابن‌عباس: آیا بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله کسی به نگهداری آن قیام کرده است؟

عتاب: ذریه و اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله به حفظ آن قیام کرده‌اند.

ابن‌عباس: آیا آن‌ها عمارت اسلام را خراب کردند یا آباد کردند؟

عتاب: آباد کردند.

ابن‌عباس: آیا بنای اسلام معمور است یا مخروب؟

عتاب: خراب است.

ابن‌عباس: ذریه پیامبر صلی الله علیه و آله خرابش کردند یا امتش؟

عتاب: امت او خرابش کردند.

ابن‌عباس: آیا تو ذریه پیامبر صلی الله علیه و آله هستی یا از امت ایشان هستی؟

عتاب: از امت او هستم.

ابن‌عباس: پس تو طبق اقرار خودت از امت پیامبر صلی الله علیه و آله هستی و در نتیجه شمائید که بنای اسلام عزیز را خراب کردید و با این وصف چگونه به بهشت امیدوار هستید؟

با شنیدن این مناظره بازهم ایمان نیاوردند و در گمراهی باقی ماندند.[۳۰]

بحث و مناظره امام علیه‌السلام با خوارجیان

بعد از اینکه خوارجیان در مناظره با ابن‌عباس شکست خوردند، شخص امیرالمؤمنین علیه‌السلام به مصاف خوارج رفتند و برای آنان خطبه‌ای خواندند. ایشان به نهروانیان تذکر دادند، مسیری را که انتخاب کردند منحرف است و آنان را از تشخیص حق بازداشته. در این مسیر بر حذر باشند که مورد لعن و نفرین قرار نگیرند.

سپس با بزرگان خوارج به مناظره برخواستند.به طور خلاصه یکی از ایرادات ظاهر بینانه‌ای که به امیرالمؤمنین علیه‌السلام گرفتند این بود که چرا در صفین در قرارداد حکمیت سمت امیرالمؤمنین بودنت را از خود سلب کردی؟ این کار نشان می‌دهد که تو امیر بر ما نیستی.

حضرت پاسخ دادند؛ من در این‌کار از پیامبر صلی الله علیه و آله پیروی کردم آنگاه که در صلح‌نامه حدیبیه نام مبارک پیامبر خدا صلی الله علیه و آله را چنین نوشتیم؛ محمد رسول الله

از مشرکین سهیل بن عمرو اعتراض کرد و گفت: ما او را رسول الله نمی‌شناسیم باید فقط نامش را بنویسید. سرانجام هرچه شد آن‌ها قبول نکردن. پیامبر صلی الله علیه و آله به ناچار کلمه‌ی رسول الله را از صلح‌نامه، محو کردند و فرمودند:

به هر حال چه این نوشته شود و یا نوشته نشود من پیامبر و رسول خدا هستم. امام علی علیه‌السلام نیز فرمودند: من امیرالمؤمنین علیه‌السلام هستم چه بنویسید و چه ننویسید. سخن که به اینجا رسید اکثر افراد خوارج با شنیدن استدلال تام امام و احتجاجات پی در پی ایشان آگاه شدند و به لشکر امام پیوستند.[۳۱]

فضیلت امیرالمؤمنین علیه‌السلام در کلام عایشه

قتل ذوالثدیه از نشانه‌هایی است که مخالفین امیرالمؤمنین علیه‌السلام نمی‌توانند آن را بپوشانند و کتمان کنند بنابراین با شنیدن نام ذوالثدیه یاد افضلیت امیرالمؤمنین علیه‌السلام می‌افتند و بدون اختیار به آن اعتراف می‌کنند. همانطور که عایشه با شنیدن نام ذوالثدیه اقرار به افضلیت امیرالمؤمنین علیه‌السلام کرد.

ابی سعید رقاشی نقل می‌کند:

نزد عایشه رفتم، او گفت: ابوالحسن را چه می‌شود که یاران قرآن خوان خویش را می‌کشد؟ گفتم: ای ام المؤمنین ما در میان کشتگان، ذوالثدیه را یافتیم عایشه آهی از نهاد برکشید ( یا نفسی از سر ناراحتی کشید) و گفت: آن که گواهی را بپوشاند همراه کسی است که گواهی نادرست دهد ( پس من کتمان نمی‌کنم و می‌گویم) از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که فرمود: این گروه را بهترین امتم می‌کشد[۳۲].

همانطور که مشخص است، عایشه اعتراف به افضلیت امیرالمؤمنین علیه السلام می‌کند و همچنین نامشروع بودن خلافت خلفا و همچنین معاویه از این کلام فهمیده می‌شود.

حکم سند روایت

سند روایت یاد شده بر اساس مبانی رجالی اهل‌سنت نیز صحیح یا حداقل حسن است. به طور خلاصه با بررسی‌های صورت گرفته برای محمد بن مثنی الفاظ الامام، الحافظ و ثبت وارد شده است و همچنین درباره عبد الله بن قیس الرقاشی گفته شده است؛ یخطأ و یخالف که در ضبط او تشکیک شده و نهایتا روایت به مرتبه حسن می‌رسد. درباره غسان بن برزین نیز یحیی بن معین لفظ ثقة را بیان کرده است. و در آخر ابن‌حبان نام ابی سعید رقاشی را در کتاب الثقات وارد کرده است. بنابراین تمام راویان ثقه هستند و تنها عبد الله بن قیس تضعیف شده است که مرتبه حدیث را به حسن می‌رساند و مسلم است که حدیث صحیح قابل احتجاج است.

 

نتیجه

در این مختصر پژوهش مؤلفه‌های خوارج مورد بررسی قرار گرفت و در ادامه شیوه‌ی شکل گیری و منشأ خوارجیان پرداخته شد همچنین بزرگان خوارج از جهت تاریخی مورد بررسی قرار گرفتند سپس تدابیر امیرالمؤمنین علیه‌السلام برای مقابله با فرقه ضاله خوارج بازخوانی شد و در انتها اشاره به افضلیت امیرالمؤمنین علیه‌السلام شد و ثابت شد که سند آن صحیح یا حسن است و خدشه‌ای در آن وارد نیست. لازم به تذکر است از روایت یاد شده بر افضلیت امیرالمؤمنین علیه‌السلام می‌توان پژوهشی مستقل گردآوری کرد که رویکرد تطبیقی نیز خواهد داشت.

 

پی‌نوشت‌ها

[۱]. معجم ما استقیم من اسماء البلاد و المواضع: ۴ /۱۳۳

[۲]. معجم البلدان: ۵ / ۳۲۴ – ۳۲۵

[۳] . صحيح البخاري (۹/ ۱۶): حدثنا محمد بن المثنى، حدثنا عبد الوهاب، قال: سمعت يحيى بن سعيد، قال: أخبرني محمد بن إبراهيم، عن أبي سلمة، وعطاء بن يسار: أنهما أتيا أبا سعيد الخدري، فسألاه عن الحرورية: أسمعت النبي صلى الله عليه وسلم؟ قال: لا أدري ما الحرورية؟ سمعت النبي صلى الله عليه وسلم يقول: «يخرج في هذه الأمة – ولم يقل منها – قوم تحقرون صلاتكم مع صلاتهم، يقرءون القرآن لا يجاوز حلوقهم، – أو حناجرهم – يمرقون من الدين مروق السهم من الرمية، فينظر  الرامي إلى سهمه، إلى نصله، إلى رصافه، فيتمارى في الفوقة، هل علق بها من الدم شيء»

[۴]. صحيح مسلم (۲/ ۷۴۵): وحدثني محمد بن المثنى، حدثنا ابن أبي عدي، عن سليمان، عن أبي نضرة، عن أبي سعيد، أن النبي صلى الله عليه وسلم ذكر قوما يكونون في أمته، يخرجون في فرقة من الناس، سيماهم التحالق قال: «هم شر الخلق – أو من أشر الخلق – يقتلهم أدنى الطائفتين إلى الحق» قال: فضرب النبي صلى الله عليه وسلم لهم مثلا، أو قال قولا «الرجل يرمي الرمية – أو قال الغرض – فينظر في النصل فلا يرى بصيرة، وينظر في النضي فلا يرى بصيرة، وينظر في الفوق فلا يرى بصيرة» قال: قال أبو سعيد: «وأنتم قتلتموهم، يا أهل العراق» و رک: صحيح مسلم (۲/ ۷۵۰)

[۵]. سنن أبي داود( ۷/ ۱۴۵): حدثنا محمد بن كثير، أخبرنا سفيان، حدثنا الأعمش، عن خيثمة، عن سويد بن غفلة قال:قال علي: إذا، حدثتكم، عن رسول الله -صلى الله عليه وسلم- حديثا فلأن أخر من السما، أحب إلى من أن أكذب عليه، وإذا حدثتكم فيما بيني وبينكم فإنما الحرب خدعة، سمعت رسول الله -صلى الله عليه وسلم – يقول:” يأتي في آخر الزمان قوم حدثاء الأسنان، سفهاء الأحلام، يقولون من خير قول البرية، يمرقون من الإسلام كما يمرق السهم من الرميه، لا يجاوز إيمانهم حناجرهم، فاينما لقيتموهم فاقتلوهم، فإن قتلهم أجز لمن قتلهم يوم القيامة (۲).

[۶]. آشنایی با فرق و مذاهب اسلامی: ۲۴

[۷]. بقره : ۲۰۷

[۸]. کهف: ۱۰۳- ۱۰۴

[۹]. گزیده دانش‌نامه امیرالمؤمنین علیه‌السلام: ۴۸۰

[۱۰]. تاریخ تشیع: ۱/۱۳۰

[۱۱]. شذرات الذهب: ۱/۲۱۷

[۱۲]. بحار الانوار: ۳۳/ ۲۹۱

[۱۳]. گزیده‌ی دانش‌نامه امیرالمؤمنین علیه‌السلام: ۴۸۶

[۱۴]. تاریخ تشیع: ۱/ ۱۲۲

[۱۵]. شرح نهج البلاغه: ۴ / ۱۳۲

[۱۶]. الگوی رفتاری امام علی علیهالسلام – امام و مسائل نظامی: ۲۲۹

[۱۷]. آشنایی با فرق و مذاهب اسلامی: ۲۵

[۱۸]. الگوهای رفتاری امام علی علیهالسلام- امام و مسائل نطامی: ۲۲۹ – ۲۳۴

[۱۹]. سیر اعلام النبلاء – راشدون: ۲۸۲

[۲۰]. جواهر التاریخ: ۱/ ۳۴۷

[۲۱]. صحيح البخاري: ۴/ ۲۰۰

[۲۲]. الاعلام: ۲/ ۱۷۳- ذو الخویصره، سیر اعلام النبلاء – راشدون: ۲۸۲

[۲۳]. الصحیح من سیرة الامام علی: ۴۷/ ۱۸

[۲۴]. اصحاب امیرالمؤمنین علیه‌السلام و الرواة عنه: ۲/ ۵۳۲

[۲۵]. الاعلام: ۴/ ۱۴۳

[۲۶] الصحیح من سیرة امام علی علیه السلام: ۴۷/ ۱۷

[۲۷] نهج البلاغه: خطبه ۱۲۲

[۲۸]. الگوهای رفتاری امام علی علیه‌السلام – امام علی و امور نظامی: ۲۲۱-۲۲۶

[۲۹]. الگوهای رفتاری امام علی علیه‌السلام- امام و مسائل نظامی: ۲۲۸

[۳۰] الگوی رفتاری امام علی علیهالسلام- امام و مسائل نظامی: ۲۳۹ – ۲۴۵

[۳۱] . الگوهای رفتاری امام علی علیه السلام – امام و مسائل نظامی: ۲۴۵ – ۲۶۲

[۳۲]  السنة لابن أبي عاصم: ۲/ ۵۹۹

منابع و مآخذ

قرآن

نهج البلاغه

معجم ما استعجم من أسماء البلاد والمواضع: أبو عبيد عبد الله بن عبد العزيز بن محمد البكري الأندلسي/ عالم الكتب، بيروت/ ۱۴۰۳

معجم البلدان: شهاب الدين أبو عبد الله ياقوت بن عبد الله الرومي الحموي/ دار صادر، بيروت/ ۱۹۹۵م

صحيح البخاري: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي/ تحقیق: محمد زهير بن ناصر الناصر/ دار طوق النجاة/ ۱۴۲۲

صحيح مسلم: مسلم بن الحجاج أبو الحسن القشيري النيسابوري/ تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقي/ دار إحياء التراث العربي – بيروت.

سنن أبي داود: أبو داود سليمان بن الأشعث بن إسحاق بن بشير بن شداد بن عمرو الأزدي السِّجِسْتاني/ تحقیق: شعَيب الأرنؤوط – محَمَّد كامِل قره بللي/ دار الرسالة العالمية/

آشنایی با فرق و مذاهب اسلامی: رضا برنجکار/ کتاب طه/ قم / ۱۳۸۸ ش

گزیده دانش‌نامه امیرالمؤمنین علیه السلام: محمد محمدی ری شهری/ مترجم: عبدالهادی مسعودی، مهدی مهریزی/ تحقیق: پژوهشکده علوم و معارف حدیث/ سازمان چاپ و نشر دارالحدیث/ ۱۳۹۳ ش

شذرات الذهب في أخبار من ذهب: عبد الحي بن أحمد بن محمد ابن العماد العَكري الحنبلي، أبو الفلاح/ تحقیق: محمود الأرناؤوط/دار ابن كثير، دمشق – بيروت

بحار الأنوار: مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى‏/ دار إحياء التراث العربي‏/ بیروت/ ۱۴۰۳ق

تاریخ تشیع: محمود حیدری آقایی، قاسم خانجانی/ پژوهشگاه حوزه و دانشگاه/ قم جعفری/ ۱۳۹۳ ش

شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ابن أبي الحديد، عبد الحميد بن هبة الله‏/ تحقیق: ابراهيم، محمد ابوالفضل‏/ مكتبة آية الله المرعشي النجفي‏/ قم/ ۱۴۰۴

الگوی رفتاری امام علی علیه السلام: محمد دشتی/ نشر مؤسسه فرهنگی تحقیقاتی امیرالمؤمنین علیه‌السلام/ ۱۳۸۰ش

سير أعلام النبلاء: شمس الدين أبو عبد الله محمد بن أحمد بن عثمان بن قَايْماز الذهبي/ تحقیق: مجموعة من المحققين بإشراف الشيخ شعيب الأرناؤوط/ مؤسسة الرسالة/ ۱۴۰۵ق

جواهر التاریخ: علی کورانی/ دارالهدی/ ۱۴۲۵

الصحیح من سیرة الامام علی علیه‌السلام: سید جعفر مرتضی عاملی/ المرکز الاسلامی للدراسات/ بیروت- لبنان/ ۱۴۳۳

الأعلام: خير الدين بن محمود بن محمد بن علي بن فارس، الزركلي الدمشقي/ دار العلم للملايين/ ۲۰۰۲م

أصحاب أميرالمؤمنين عليه السلام و الرواة عنه‏: امينى، محمد هادى‏/ دار الغدير/ لبنان- بيروت‏/ ۱۴۱۲ق

السنة: أبو بكر بن أبي عاصم وهو أحمد بن عمرو بن الضحاك بن مخلد الشيباني/ تحقیق: محمد ناصر الدين الألباني/ المكتب الإسلامي – بيروت/ ۱۴۰۰ ق

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

حیات جاوید

نویسنده: سید علیرضا رفیعی علویجه

امامت پژوه مرکز حقایق اسلامی

رتبه علمی: علمی-ترویجی

تعداد صفحه: 21 صفحه

دانلود